خاطرهء
گذرا
پروانه های تبسم
در جال های جنجال پوسیدند
بیا که بهار را بار دیگر
خونبهای نیست
به سوی کوچهء عطروشگوفه
راهی نیست
و دل را باز
مجال بازشدن
با نسیم آهی نیست
شگفتا که جهان از نو می شگفد با
جان جوانش
چه سود اما چه سود
دوباره سایهء ما
خاطرهء گذرای هیچ گلی
نخواهد بود.
جزیرهء
سنگی
بوی خون
بوی جنگ و جنون
به طوف طعمه به طعنه
درین جزیرهء سنگی
درین حظیرهء دلتنگ
خدای مهربان!
خونریزی نه که
خونخیزی............
چه کسی شنا خواهد کرد در خون
خویش؟؟
و چه کسی در خون دیگران؟؟
چند دو
بیتی
چه فرقی است
از گل تا گلوله؟
که میکاریم درهر جا
گلوله
چه آسان هم
به دلها جا گرفتیم!
همین با یک دو سه چار تا
گلوله
قهرمانی دیگر
ز هر که پهلوان؛
تو پهلوان تر
ز هر که قهرمان؛ توقهرمان
تر
کنی یک قهرمانی
دیگر ایکاش
شوی یک ذره با من مهربان
تر
ضعف قوی
کمی از راه نه
کز تندروی ماست
ویا برعکس گاه از کندروی ماست
گناه تنها هم از
اید یالوژی نیست
تعصب نیز خود ضعف قوی ماست
******
اگر دریاستم یا شبنمم من
جهان شادمانی یا غمم من
گه شیطان؛ گه فرشته؛ گه خدا نیز
خودم بودم – منی انسان ـ خودم م
اگر دریاستم یا شبنمم من
جهانی شادمانی یا غمم من
زمانی بنده بودم؛گه خدا نیز
کنون خواهم خودم باشم؛خودم : من