© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

محمود جعفری

 

 

 

بخش های گذشته

 

بخش اول

بخش دوم

بخش سوم

بخش چهارم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

محمود جعفری

کابل

 

 

 

 

آموزش شعر

 

پيوسته به گذشته

 

بخش پنجم

 

 

خیال چیست؟

 

 

با زبان وتکنیک های آن، قدری آشنا شدیم. حال به عنصر دیگری به نام"خیال" می پردازیم. خیال یکی از مهمترین عنصر در شعر می باشد وجزء ذوات آن به حساب می آید. درحقیقت بود ونبود شعر توسط آن سنجیده می شود. این دوشعر را ملاحظه کنید:

دشمن که کرده است تجاوز به خاک ما

آتش زنند به مسجد ومنبر کنند خراب

برخیز که قاطعانه کنیم کار در نبرد

بامشت آهنین به دهانش دهیم جواب(1)

** 

برف چشمی به سفیدی زد و تابستان باخت

 باد با نحو دگر کوبید، کشتیبان باخت

 آخر از حنجرهء دیو، دم نو برخواست

نفسی تازه نکردیم، غم نو برخاست

خوشه ها بذر مصیبت به درو گر دادند

غوزه ها پنبه ندادند که اخگر دادند (2)

دو بیت نخست از هیچگونه خیالی بهره مند نیست. معنا ومفهوم آن روشن است. اگر وزن عروضی درآن وجود نمی داشت، به یک نثر ساده تبدیل می گردید. اما سه بیت اخیر اززیبایی ولطافت خاصی برخوردار می باشد،جذابیت و عاطفه ای که درآن موج می زند، در دو بیت نخست دیده نمی شود. دلیل این جذابیت ، سرشار بودن از عنصر خیال است. شاعر با استفاده از این عنصر، به شعرش زیبایی ویژه ئی بخشیده است.

بناءً خیال وسیله ایست که عواطف انسان توسط آن به مخاطب انتقال می یابد. مخاطب به وسیلهء آن می تواند نفسانیات گوینده را به تحلیل وسنجش بگیرد. به همین خاطر،فارابی درکتاب "احصاءالعلوم" شعر را به کلام مخیل تعبیر کرده وخواجه نصیر الدین طوسی در کتاب" اساس الاقتباس " ص 586 نوشته است:

"صناعت شعر ملکه ای باشد که با حصول آن برایقاع تخیلاتی که مبادی انفعالاتی مخصوص باشد، بروجه مطلوب قادر باشد."

ویا در صفحه 587 می نگارد:

" ونظر منطقی خاص است به تخییل، ووزن را از آن جهت اعتبار کند که به وجهی انقضای تخییل کند، پس در عرف منطقی  کلام مخیل است ... واصل تخییل که منطقی را نظر به آنست همیشه معتبر باشد واگر چه طرق استعمال بگردد."

بدین ترتیب، خیال جوهر اصلی شعر را تشکیل میدهد. حال لازم است بدانیم

 

تعریف خیال

 

خیال رااهل لغت به "پندار وگمان" ترجمه کرده اند:

1

دل زبستان خیال او به بویی خرم است

مرغ زندانی تماشا برنتابد بیش از این (3 )

2

گرگهی باشد خیال وگاه نه

پس چه چیزی تو نگوئی جز خیال(4)

3

هوای پختگی داری کلاه فقر برسرنه

که از تاج سرافرازان خیال خام می خیزد(5)

 

در فرهنگ معین آمده است:

" خیال یعنی گمان، وهم وصورتی که در خواب دیده می شود. هر صورتی که از ماده مجرد باشد مانند شیء درآیینه. قوه ایست که در مؤخر تجویف اول دماغ گذارده شده وصوری را که حس مشتر ک ادراک کرده است، نگاه می دارد ومانند خزانه ای است برای حس مشترک وبدین قوه آن کسی که زمانی دیده می شده سپس غایب گردیده، حاضر وشناخته می شود"

 

"دهخدا" به نقل از "غیاث اللغه" شبیه تعریف فوق راذکر کرده است:

" نام قوتی است که نگاه میدارد چیزی راکه قبول کرده است آن ر ا حس مشترک از صورت های محسوسه اگر چه غایب شدند آن صورت های محسوسه."

"متصوفه"، اصل وریشه هستی را خیال می دانند چون اعتقاد انسان نسبت به خداوند واینکه او دارای صفات و اسماء جمیله است، در خیال وبه خیال آدمی می باشد پس ،خیال اصل تمام عوالم است زیرا خداوند اصل تمام اشیاء است.

از خیال تعبیرات دیگری نیز شده است:

 

 

منتهی الارب:

" خیال؛ صورتی که در خواب دیده شود ویا در بیداری تخییل کرده شود. آنچه در آیینه دیده شود."

 

لسان العرب:

" گلیم سیاه که در کشتزار  بر چوبی کنند تا وحوش وطیور آن را انسان خیال کرده برمند. نام نباتی نیز باشد".

 

معجم البلدان:

"ناحیه، قسمت وبخشی از بلدی."

 

کشف اللغات:

"عالم مثال وآن برزخ است میان عالم ارواح واجسام."

 

اما خیال در شعر عبارت است از "آوردن لفظ مشترک در دو معنا؛ یکی حقیقی و دیگری مجاز ی ومراد معنا ی مجازی باشداما معنای حقیقی نیز بر خیال رود."( 6)

این تعریف به "ایهام" که یکی از صور خیال است، اشاره دارد وکل تعریف نمی باشد. شفیعی کد کنی  درکتاب "صور خیال در شعر فارسی" به بحث مفصل دراین باره پرداخته چنین می نویسد:

" درک ارتباط انسان وطبیعت را تجربهء شاعرانه وحاصل آن را خیال شعری می نامیم."

ویا در جای دیگر می گوید:

" واز قدیمی ترین ادوار شعر فارسی، خیال به معنای تصویر وپرهیب وشبح وسایه ومفاهیم مشابه ونزدیک به این معنا به کار رفته است."

به هر ترتیب  آنچه از کل تعابیر وتعاریف فوق به دست می آید اینست که:

اولاً: خیال یک صورت ذهنی است نه خارجی، چیزی است که درذهن انسان جای دارد وخود یک قوه به حساب می آید.

ثانیاً: صورتی که درذهن شکل گرفته ممکن است، عین خارجی نداشته باشد.مثل کودکی که جهانی را برای خود تصور می کند که هیچ وجود خارجی ندارد یامانند کسی که درامریکا نرفته ولی صورت هایی از آن را درذهن خود نقاشی می کند.

ثالثاً: خیال هیچگاه با عین بیرونی یکی نمی شود. زیرا وقتی اتحاد پیدا نماید، ماهیتش را از دست می دهد مثلاً وقتی رخ یار به ماه شب چهارده تشبیه شود، هیچگاه نمی تواند این رخ یاربا آن ما ه که در آسمان می درخشد متحد گردد. چون اتحاد مشبه ومشبه به مستلزم نفی وجه شبه است. هنگامی که وجه شبه از میان برود، تشبیهی وجود نخواهد داشت. بنا بر این می توان گفت:خیال در شعر عبارت است ازبیان غیر مستقیم وغیر واقعی از چیزی. مثل این بیت فردوسی:

زسم ستوران درآن پهن دشت

زمین گشت شش وآسمان گشت هشت

مصراع اول مفهوم واضحی دارد. نیاز به تامل ودقت نیست اما درمصراع دوم تشبیهی به کار رفته است.این تشبیه کل بیت را از حالت نثر وارگی خارج ساخته،زیبایی ویژه ئی بخشیده است.

 

  

 

تشبيه

 

تشبیه یک نوعی از صور خیال است که هم در شعر وهم در نثر مورد استفاده قرار می گیرد. علمای علم بدیع از زوایای گوناگونی به آن، پرداخته اند، ولی از آنجائیکه این موضوع، دامنه درازی دارد، ما صرف به زوایای عمده ومهم آن می پردازیم وطالبان تفصیل را به کتاب های مربوطه ارجاع می دهیم.

 

تعریف تشبیه

 

تشبیه عبارت است از همانند سازی دو چیز در یک یا چند صفت، مانند:

گیسوان ذولیخا مثل شب سیاه است.

اگر "ذولیخا" و "است" را از این جمله برداریم، چهار کلمه دیگر باقی می ماند: گیسوان، مثل، شب وسیاه."گیسوان" چیزی است که به شب تشبیه شده."شب" چیزیست که گیسوان به او تشبیه گردیده است."سیاه"، وجه شبه وصفتی است که گیسوان وشب درآن اشتراک دارند."مثل"، آدات تشبیه است که شباهت را بیان می کند. بناءً دراین جمله دو چیز( گیسوان وشب) در یک صفت(سیاهی) با هم همانند شده است. این عمل را تشبیه می گویند. تعریفات دیگری نیز برای تشبیه ارائه شده است که به خاطر عدم اطالهء کلام از ذکر آن خود داری می کنیم.

 

فرق تشبیه وتمثیل

 

در اینکه تشبیه همان تمثیل است یا تفاوت دارد؟ اختلاف نظرهایی موجود می باشد:

"ابن رشیق" تمثیل را جزء استعاره دانسته می گوید:

" تمثیل در نظر بعضی، از مماثله است وآن چنین است که چیزی را به چیزی تمثیل و همانند کنی که درآن اشارتی باشد."(7)

عبدالقاهر جرجانی، تشبیه را عام تر از تمثیل می داند ومعتقد است که تشبیه دو گونه است:

الف- تشبیه غیر تمثیلی ؛ وآن، تشبیهی است که وجه شبه درآن آشکار می باشد.

ب- تشبیه تمثیلی: وآن عبارت است از تشبیهی که وجه شبه درآن ظاهر نباشد.

اما زمخشری وابن اثیر، تشبیه وتمثیل را دو کلمه مترادف دانسته اند. دلیل عمدهء آنها، مماثلت آن دو واژه در ریشهء لغوی شان است. شفیعی کدکنی در کتاب "صور خیال در شعر فارسی" صفحه 77 با تایید نظر جرجانی می نویسد:

"با اینکه برای تمثیل در کتب بلاغت از قدیمترین ایام، چه بنام تمثیل وچه بنام های دیگر، عنوان خاصی قایل شده اند واز آن سخن گفته اند، اما حقیقت امر اینست که تمثیل شاخه ای از تشبیه است واز همین رهگذر است که عنوان تشبیه تمثیلی هم در کتابهای بلاغت فراوان دیده می شود."(8)

 

اجزاء تشبیه

 

تشبیه، چهار جزء دارد: مشبه، مشبه به، آدات تشبیه، وجه شبه. به این مثال توجه کنید:

قلب او مثل سنگ سخت است

قلب: مشبه( تشبیه شده به سنگ)

سنگ: مشبه به ( قلب به او تشبیه شده)

مثل: آدات تشبیه ( به وسیله او تشبیه صورت گرفته)

سخت: وجه شبه ( دلیل شباهت قلب به سنگ)

یا:

خانه، آرام و

اشتیاق پر صداقت تو

تا نخستین خوانندهء هر سرود تازه باشی.

چنان چون پدری که چشم به راه نخستین فرزند خویش است؛

چرا که هر ترانه

فرزندی است که از نوازش دست های گرم تو

نطفه بسته است...(9)

مشبه: اشتیاق پر صداقت محبوب درخواندن شعر تازهء شاعر

مشبه به: اشتیاق پر صداقت پدری که چشم به راه میلاد نخستین فرزند خود است.

آدات تشبیه: چون

وجه شبه: اشتیاق پر صداقت

از میان اجزاء چهار گانهء فوق، گاهی تشبیه و وجه شبه از کلام حذف می شوند مثل اینکه در مثال مذکور گفته شود: قلب او سنگ است. دراین صورت باز هم جمله، مفهوم خویش را می رساند. گاهی ممکن است آدات تشبیه ومشبه به  حذف شود مانند این مثال:

ولا لای مادران

بر گاهواره های جنبان افسانه،

پرپرشد(10)

مشبه: لا لای مادران

مشبه به: گل (محذوف)

آدات تشبیه: مانند(محذوف)

وجه شبه: پرپر شدن

 

انواع تشبیه

 

تشبیه انواع زیادی دارد که به چند نمونه آن اشاره می شود:

الف. تشبیه از نگاه اجزاء چهارگانه به دو دسته تقسیم میگردد:

1- تشبیه باز( یا گسترده) :وآن، تشبیهی است که یا هر چهار جزء تشبیه یا اقلاً دو جزء آن( مشبه ومشبه به) در کلام ذکر شده باشد.

2- تشبیه فشرده: وآن عبارت است از تشبیهی که مشبه و مشبه به، به صورت ترکیب اضافی در کلام بیاید.

دسته دوم خود به دو نوع جداگانه تقسیم می شود:

1- یا مشبه ومشبه به هردو، امر محسوس اند مثل آیینه گریزان شط، غنچه لبها، دهان خونین یک زخم

2- یا مشبه امر غیر محسوس ومشبه به امر محسوس است مانند اندوه تاریک، خاطرهء تلخ.

ب. تشبیه از نظر طرفین ( مشبه ومشبه به) به چهار نوع تقسیم می شود:

1- تشبیه حسی: وآن عبارت است از تشبیهی که هر دو سوی آن حسی باشد مثل چشم نرگس، تیغ ابرو و...

2- تشبیه عقلی: وآن تشبیهی است که هر دو سوی آن، امر انتزاعی وعقلی باشد مانند تشبیه علم به زندگی.

3- تشبیه عقلی- حسی: این، در جایی است که مشبه امر معقول ومشبه به امر محسوس باشد، مانند این جمله: مرگ مثل درنده ای چنگالش را تیز کرده است.

4- تشبیه حسی- عقلی: یعنی تشبیهی که مشبه امر محسوس، مشبه به امر معقول قرار گیرد مثل تشبیه عطر به بوی خوش.

ج. تشبیه از نظر ذکر وحذف آدات تشبیه، به دو دسته مرسل ومؤکد تقسیم می شود؛ اگر آدات تشبیه درآن ذکر شده باشد، مرسل( یا مظهر) واگر نشده باشد، مؤکد( یا مضمر) خوانده می شود.

د. همچنان تشبیه از لحاظ وجه شبه نیز به مجمل (و جه شبه محذوف) ومصرح

( وجه شبه مذکور) تقسیم می گردد.

 

شرایط تشبیه

 

1- وجه شبه، اگر چند در کلام نیاید، ولی وجود آن ضروری است. نمی توان بدون وجه شبه، شیئی را به شیئی تشبیه کرد مثلاً گفت: سیب ابر.

2- وجه شبه باید برای خواننده قابل درک باشد. ممکن است شاعری وجه شبهی را در نظر داشته باشد اما خواننده نتواند درک کند. دراین صورت تشبیه، تشبیه سالمی نیست چنانچه در مثال" سیب ابر" می بینیم که وجه شبه درآن قابل روئیت نمی باشد در حالیکه ممکن است شاعر "زود گذری" را به عنوان وجه شبه درآن در نظر گرفته باشد.

3- هیچگاه چیزی به خودش تشبیه نمی گردد مگر اینکه غرض وهدف خاصی درآن نهفته باشد.

4- بهترین تشبیه آن تشبیهی است که با این صفات همراه باشد:

الف. تازه وبکر باشد.

ب. دقت نظر، کشف ارتباط تازه ودیدنو درآن موج بزند.

ج. اززیبایی برخوردار باشد.

د. به صورت ترکیب اضافی بیاید.

ه. آدات تشبیه ووجه شبه درآن ذکر نشده باشد.

و. از واقع وحقیقت دور باشد مثل تشبیه شمشیر به امواج.

 

 

 

حقيقت و مجاز

 

بحث از حقیقت ومجاز تنها به یک علم محدود نمی شود. علم لغت، علم بیان، علم معانی وعلم اصول هر یک به نحوی از حقیقت ومجاز بحث کرده اند. در اینجا سعی بر آنست تا به موارد ضرورت این کلمه از نگاه مبتدیان شعر، اشارهء مختصری صورت بگیرد. سایر مباحث متفرع را به کتاب های مربوطه ارجاع می دهیم.

 

حقیقت چیست؟

 

در اینکه حقیقت چیست ؟دیدگاه های متفاوتی ارائه شده است؛ بعضی اصلاً منکر حقیقت اند. این دسته بر این نظر اند که " تمام استعمالات زبان مجاز است"(11) چرا که هر کلمه ای پس از وضع، بر اثر تکرار ، خاصیت اولی خود را از دست می دهد و به صورت مجاز در می آید. عده ء دیگر عکس این نظر را تایید می کنند وبر این باور پا می فشارند که هر مجازی با کثرت استعمال به حقیقت تبدیل می گردد.

این تخالف آراء، سبب شده است تا در تعریف حقیقت و مجاز تشویشاتی پدید آید ومعیار تفکیک آن دو از همدیگر در هاله ای از ابهام باقی بماند. برخی از علما در گذشته، مجاز را با تکیه بر سه اصل اتساع، تاکید وتشبیه، از حقیقت باز می شناختند که امروزه هر سه اصل مذکور چندان قابل توجه علمای معاصر نمی باشد.

بهرصورت از تمام گفته ها در این زمینه چنین بر می آید که حقیقت عبارت است از استعمال لفظ در معنای اولی وحقیقی آن. یعنی هر گاه لفظ در معنایی که واضع این لفظ را برای آن معنا وضع کرده، استعمال شود، استعمال لفظ در معنای حقیقی خود است. مثلاً وقتی کلمه  "شیر" در معنای اصلی اش که حیوان درنده باشد، استعمال شود، حقیقت است واگر در معنای انسان شجاع به کار رود، مجاز می باشد.

 

تعریف مجاز

 

چنانچه از تعریف حقیقت دانسته شد، مجاز عبارت است از استعمال لفظ در معنای غیر حقیقی آن مانند:

دلی داشتم که شانه بر شانه رفت

دریغا که خورشید این خانه رفت(12)

در این بیت منظور از خورشید، امام خمینی(ره) است که وجود او به خورشید تشبیه شده وکلمه در معنای حقیقی آن ( آفتاب) به کار نرفته است.

 

شرط مجاز

 

استفاده از مجاز بدون داشتن هیچگونه دلیلی نمی تواند باشد. مهم ترین دلیلی که می تواند به مجاز مشروعیت ببخشد ومیان معنای حقیقی ومجازی الفتی برقرار نماید،"علاقه" است.

علاقه چیزیست که میان هردو معنا (لغوی واصطلاحی یا مجازی) رابطه ایجاد می کند و کار فهم مجاز را آسان می گرداند.

انواع علاقه:

علاقه بر دو گونه است:

الف. علاقهء لفظی؛

وآن علاقه ایست که در کلام ذکر شده باشد مانند:

بر آشفت ایران وبرخواست گرد

همی هر کسی کرد ساز نبرد(13)

در این بیت "ایران" به معنای ایرانیان به کار رفته است وعلاقهء موجود، زیست ایرانیان در سرزمینی است که به ایران شهرت دارد. از طرف دیگر آشفتن، صفتی است که فقط به ایرانیان اسناد داده می شود نه به ایران.

ب. علاقه معنوی؛

وآن عبارت است از علاقه ای که در کلام ذکر نگردد بلکه از فحوا ومفهوم کلام بدست آید مثل؛

بسان یکی زنگی حامله

شکم کرده هنگام زادن گران

همی زاد این دختر بر سپید

پسر همچو فرتوت پنبه سران(14 )

در اینجا از سرشت سخن چنین فهمیده می شود که منظوراز زنگی حامله، ابر سپید است ومقصود از پنبه سر فرتوت، دانه های برف می باشد.

 

انواع مجاز

 

مجاز به انواع گوناگونی دسته بندی می گردد. بر اساس یک دسته بندی، به دو گونه مختلف تقسیم می شود:

 

الف. مجاز عقلی

شفیعی کد کنی در این باره می نویسد:

"مجاز عقلی عبارت است از اسناد ونسبت چیزی به چیزی که از آن او نیست".(15)

و در ادامه به نقل از سکاکی می نگارد:

"مجاز عقلی عبارت است از سخنی که خلاف عقیده متکلم باشد مثل اینکه بگوید: داکتر مریض را شفا داد."(16)

برای این نوع مجاز، حدود13 گونه علاقه ذکر کرده اند:

1. علاقه ءکل وجزء: کل را بگوید وجزء را اراده کند، چنانچه در بیت منو چهری دیدیم که شاعر کل( سر) را گفته وجزء(موی) را اراده کرده است.

2. علاقهء جزء وکل: جزء را بگوید ومنظورش کل باشد. مثل؛

من آن نگین سلیمان به هیچ نستانم

که گاه گاه براو دست اهرمن باشد(17)

در این بیت منظور از نگین(جزء) انگشتر(کل) است.

3. علاقهء حال ومحل: حال را در سخن خود بیاورد ولی مقصود محل آن باشد همانند:

گل در برومی در کف ومعشوق به کام است

سلطان جهانم به چنین روز غلام است(18)

حافظ از کلمه"می" جام می را اراده کرده است.

4. علاقهء محل وحال: بر عکس سابق مانند مثال معروف: ناودان جاری شد، که منظور آب ناودان است نه خود آن.

5. علاقهء  سبب ومسبب: سبب را ذکر نماید ولی مسبب مقصودش باشد چنانچه بگوید: ابر می بارد. در حالیکه مقصودش باران باشد.

6. علاقهء مسبب وسبب: برعکس مورد فوق:

ای سرد وگرم دهر کشیده

شیرین وتلخ دهر چشیده(19 )

مقصود شاعر از سرد وگرم، دگرگونی های روزگار بوده است.

7. علاقهء لازم وملزوم:

روی نگار در نظرم جلوه نمود

وزدور، بوسه بر رخ مهتاب می زدم(20)

      حافظ با ذکر مهتاب، ماه را خواسته بیان کند چون آنچه به رخ یار تشبیه شده، ماه است نه مهتاب.

8. علاقهء ملزوم ولازم:

به طول وعرض ورنگ وگوهر

چو خورشیدی که در تابد زروزن(21)                        

منظور از خورشید، پرتو آن است.

9. علاقهء  نام ابزار : وآن علاقه ای است که ابزار کار گفته می شود ولی خود کار مقصود ش می باشد. مانند:

رسد دست تو از مشرق به مغرب

ز اقصای مداین، تا به مدین(22)

مقصود از دست در این بیت قدرت است نه خود دست.

10. علاقهء ماکان: وآن عبارت است از علاقه ای که چیزی را نسبت به ما سبق آن ذکر نماید مثل:

ماه آبان، چو آب جوی نیست

آب انگور باید اندر دست

منظور از آب انگور، باده است که زمانی آب انگور بوده است

11. علاقهء مایکون: وآن عبارت است از علاقه ای که به اعتبار آنچه که بعداً می شود، در سخن بیاورد چنانچه در بیت ذیل کلمه" بر" به اعتبار اینکه دانه، زمانی به بر خواهد رسید، ذکر شده است:

همان برکه کاری همان بدروی

سخن هر چه گویی همان بشنوی(23)

12. علاقهء خاص وعام: با ذکر خاص، عام اراده  شود مثل:

گفت پیغمبر که چون کوبی دری

عاقبت زان در برون آید سری(24)

مقصود از پیغمبر تنها خاتم المرسلین است نه تمام پیامبران.

13. علاقهء عام وخاص: عام ذکر شود وخاص مراد باشد:

روز وشب را که به اصل از حبش وروم کردند

پیش خاتون عرب جوهر ولا لا بینند(25)

مقصد ازجوهر در این بیت برده گان است.

 

ب. مجاز لغوی.

 

مجاز لغوی عبارت است از" انتقال الفاظ از معنای حقیقی به معانی دیگر به مناسبت پیوند خاص".

این گونه مجاز خود بر دو دسته مجزا تقسیم می شود:

1. مجاز استعاری: در صورتی که "علاقه" میان آنها مشابهت باشد

2. مجاز مرسل: در صورتی که" علاقه" میان آنها مشابهت نباشد. مثل به کار بردن "دست" به معنای نعمت.

علاقه در مجاز مرسل نیز زیاد است از جمله علاقه جزئیت، کلیت، سببیت، مسببیت، اعتبار ماکان، اعتبار مایکون، محلیت، آلیت ومجاورت.

 

انواع دیگر مجاز

 

مجاز در یک دید دیگر به مفرد ومرکب تقسیم می گردد:

مجاز مفرد آنست که مجاز در کلمه واقع شده باشد مثل لفظ شیر برای انسان شجاع.

مجاز مرکب آن مجازی است که در کل جمله وترکیب صورت گرفته باشد چنانچه حافظ می گوید:

شکفته شد گل حمرا وگشت بلبل مست

صدای سر خوشی ای صوفیان باده پرست

در این بیت حافظ خواسته است تا شادمانی خویش را بیان نماید ورنه، آنچه را که حافظ خبر می دهد دیگران نیز آن را می فهمند.

 

 

 

ادامه دارد

 

 

 

پی نوشتهای اين بخش:

 

(1)   سومین مجمع شعر انقلاب اسلامی افغانستان، چاپ اول، انتشارات موسسه فرهنگی ثقلین ، زمستان 1373 ، ص 359 

(2)   همان، شعراز محمد کاظم کاظمی، ص 102

(3)    خاقانی

(4)   ناصر خسرو

(5)   بیدل دهلوی

(6)    فرهنگ دهخدا  

(7)    دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی، صور خیال درشعر فارسی، چاپ چهارم، انتشارات آگاه، تهران، تابستان 1370 ، ص 77

(8)   همان   

(9)    احمد شاملو، آیدا در آیینه، چاپ پنجم، انتشارات نگاه، تهران 1372، ص36

(10) احمد شاملو ، آیدا، درخت و خنجر و خاطره، چاپ 4 ، انتشارات مروارید، تهران، 1372 ، ص120

(11) شفیعی کدکنی، صور خیال در شعر، ص 88

(12) ( محمد کاظم کاظمی ،روزنه ج 1ص43 ، شعر ازمحمد رضا عبدالملکیان)

(13)    فردوسی

(14) منوچهری

(15) صور خیال ، ص 100

(16) همان

(17) خواجه حافظ

(18) همان

(19) مسعود سعد

(20)     حافظ

(21)     منوچهری دامغانی

(22) همان

(23) فردوسی

(24) مثنوی معنوی

(25) خاقانی

 

 


 

اجتماعی ـ تاريخی

 

صفحهء اول