© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

داکتر سيد اکبر زيوری

 

 

داکتر سید اکبر زیوری

لندن

 

 

سخنرانی به مناسبت چهاردهمین سالگرد هشت ثور

 

 

 

هشت ثور و جایگاه آن در پروسهء جهاد مردم افغانستان

 

 

 

 

جهاد مردم افغانستان برای کسب آزادی، تأمین عدالت اجتماعی و تحکیم وحدت و مشارکت ملی را نمی توان به تغییر رژیم در هشت ثور 1371 محدود نمود، همانطوریکه نمی توان آنرا در قالب چند تنظیم جهادی خلاصه نمود.به همین خاطر بجای پدیدهء جهاد از پروسهء جهاد نام می بریم. در واقع هشت ثور روزی بود که مرحلهء اول جهاد ملی و میهنی مردم افغانستان به پیروزی رسید. مبارزاتی که بعد از تهاجم شوروی و همدستان داخلی شان در کشور ما آغاز گردیده بود، بلحاظ اهداف سیاسی و بینش اجتماعی از بدو تکوین شروع به تکامل نمود. به این معنا که مبارزاتی که در اول صرفا یک عکس العمل جامعهء سنتی بود، به آنچه که مداخلات نامشروع دولت دست نشاندهء شوروی به ساخت فکری و بافت اجتماعی خود تلقی میکرد؛ با گذشت زمان و غنامندی تجربیات مبارزاتی تبدیل به داعیهء مبارزهء آزادیبخش ملی- میهنی گردیده که شعار عدالت اجتماعی نیز بر تارک آن می درخشید. هر چند بنا بر خصلت پراگماتیستی جوامع قبیلوی و ماقبل صنعتی هیچگاه اهداف اساسی برشمرده شده درین نوشتار بصورت منسجم و سیستماتیک تدوین نگردید، اما در میدان عمل سیاسی، سمت و سوی کلی حرکت پروسهء جهاد بیشتر در قالب های ملی- میهنی بوقوع پیوست تا در ناکجا آباد های جهان وطنی عقیدتی. 

 

 

1- دو گرایش عمده در گروه های جهادی افغانستان

جهاد بلحاظ ارزشی متعلق به عام مردم افغانستان و جزو باور های خلل ناپذیر آنهاست، اما جهاد بلحاظ روشی و یک شیوه ای سیاسی- نظامی که در عمل در طی بیش از سه دهه به اجرا در آمد؛ از طریق یک طیف گستردهء گروه ها، تنظیم ها و احزاب – و نیز افراد روشنفکر و تعلیم یافته - اجرا شد که جای نقد و بررسی و تحلیل بسیار دارد. هر چند این گروه ها-که عمدتا پسوند اسلامی را داشتند- در ابتداء از لحاظ فکری تفاوت زیادی را به نمایش نگذاشته و عمدتا به چینل های کمک رسانی به قوماندانان محلی در بخش نظامی جهاد تبدیل شده بودند، اما رفته رفته این طیف وسیع گروه های جهادی- صرفنظر از نام های گروهی شان- در میدان عمل خصوصیاتی را تبارز دادند که بر مبنای آن می توان آنها را به دو دستهء کلی تقسیم نمود. دستهء اول به جهاد از یک دیدگاه ملی و افغانستانی نگاه می کردند. به این معنا که اهداف جهاد از محدودهء مرز های افغانستان فرا تر نبوده هدف نهایی پروسهء جهاد را دفع تجاوز خارجی و برقراری عدالت اجتماعی در افغانستان می دانستند که توسط یک دولت مشارکت ملی و از طریق انتخابات و پروسه های دیموکراسی تحقق بیابد. این دسته از گروه های جهادی از لحاظ روش عملی نیز عمدتا از شیوه های معتدل و میانه روانه استفاده می نمودند. بنا بر این سه خصوصیت مهم این دسته از گروه های جهادی را می توان به این گونه بر شمرد:

تلقی جهاد به مثابهء مبارزات آزادیبخش میهنی،

قوام وحدت ملی از طریق برقراری عدالت اجتماعی

و در بعد فکری اعتدال، مدارا با دگر اندیشان و همپذیری و کثرت گرایی.

 

در مقابل اینها دستهء دوم گروه های جهادی قرار داشتند که متشکل از گروه های تندرو، امارت خواه و با داعیهء جهانی اسلامی یا به اصطلاح پان اسلامیزم بودند. خشونت عملی، تحجر فکری، تعصب و تنگ نظری، عوام زدگی یا به اصطلاح پوپولیزم، اتکاء به منابع و جنگجویان سازمانهای تروریستی خارجی برای آنچه که اهداف جهانی اسلامی می نامیدند؛ و از این طریق قربانی کردن افغانها و منافع ملی افغانستان در راه جهانی  پنداری خویش از خصوصیات این دسته از گروه های جهادی به حساب می آید.

 

هر چند هیچگاه محور های فکری و اصول مبارزاتی دستهء معتدل گروه های جهادی تدوین و گرد آوری نگردید، اما وقتی برخورد ها و عملکرد های گروه های شامل این دستهء ملی گرا را در پهنهء زمان و عرصهء مبارزاتی بررسی کنیم، بخوبی به این سیر تکاملی فکری و بینشی پی می بریم. بخصوص رویداد های بعد از هشت ثور بخوبی این مسئله را روشن میکند. بخش تند رو و امارت خواه جهاد با توسل به هر وسیله به شمول کمک های بی حد و حصر برخی دولت های همسایه و سازمانهای تروریستی بنیاد گرا در یک جنگ تمام عیار با دولت نوپای متشکل از عناصر معتدل جهادی قرار گرفت که با اعلام عفو عمومی زمینهء زیست و بقای بسیاری از دگر اندیشان را فراهم آورده بود. تحریک طالبان که طفل نامیمون ناشی از وصلت برخی از همین گروه های بنیادگرا و امارت خواه جهادی با سازمان القاعده بود عملا نیرو های معتدل جهادی را به سمت مبارزات آزادیبخش ملی قدمی دیگر به جلو پرتاب نمود. مقابلهء سرسختانهء نیرو های جهادی با تهاجم سیاه طالبان-القاعده مفهوم مبارزات آزادیبخش ملی را که بطور نانوشته در بطن جهاد مردم افغانستان شکل گرفت بخوبی به نمایش می گذارد و فرق آنرا با دستهء تندرو و امارت خواه گروه های جهادی و سپس طالبان-القاعده روشن می نماید.

 

 وقتی که رهبر مقاومت ضد تهاجم القاعده- طالبان، یعنی شهید احمد شاه مسعود گفت هر کسی که جهاد میکند برود و در مملکت خود جهاد کند؛ در واقع خط فاصل مهم و استراتیژیک را بین این دو دسته از گروه ها و تفکر جهادی ترسیم نمود. جهاد در قالب های ملی از طریق روش های معتدل و با داعیهء عدالت اجتماعی در یک سمت و جهاد برای آنچه که اهداف جهانی اسلامی وانمود می گردد، از طریق تفکر افراطی و متحجر با بکار گیری روشهای خشونت بار و شیوه های افراطی در سمت دیگر قرار دارد. از نظر آن دستهء امارت خواه چیزی بنام منافع ملی افغانستان وجود ندارد، آنچه که اصل است پیشبردن مبارزهء جهانی دنیای اسلام علیه کفار است. بنا بر این از دیدگاه این دسته، جهاد در افغانستان بخشی از جهاد کلی  است علیه آنچه که کفر و الحاد می خواند. هدف جهاد در افغانستان را برقراری امارت اسلامی می داند تا ازین طریق داعیه جهاد در سایر بلاد اسلامی نظیر اسیای میانه، چچن، کشمیر و غیره را کمک نماید. اینها انتخابات، آزادی بیان و سایر مظاهر دیموکراسی را تحفهء نامقدس کفار دانسته با تیغ بیدریغ به جنگ آن می روند. بنا بر این خصوصیات فکری این دسته را می توان:

ایدیولوژیک اندیشی تندروانه،

پان اسلامیزم کورکورانه و

امارت خواهی تنگ نظرانه دانست.

 

عدم تحمل دگر اندیشان توسط این دسته، منجر به ترور های گستردهء روشنفکران افغان چه در داخل کشور و چه در دیار مهاجرت در پاکستان گردید. جنگ های شدید با سایر گروه های مجاهدین نیز با همین انگیزه های ایدیولوژیک و تنگ نظرانه در داخل کشور براه می افتاد. دیدگاه پان اسلامیستی همین گروه ها بود که شعار کنفدریشن افغانستان را با یکی از کشور های همسایه مطرح ساخت و سپس طرح های مداخله گرانه در آسیای میانه و چچن و دعوت از تروریستان القاعده را به اشکال دیگر تبارز داد. بخاطر همین دیدگاه ها بود که از کمک های بی حد و حصر سازمانهای تندرو در منطقه برخوردار گردیده بوده اند.

 

دستهء امارت خواه بعد از هشت ثور با تبعیت از مرام های افراطی خویش راه مخالفت با دولت نوپای مجاهدین را در پیش گرفته و برخورد های تنظیمی  را به سطح انقطاب در ساختار دولت  در افغانستان بسط و توسعه دادند، بطوریکه با گذشت هر سال زاویهء انحرافی دستهء امارت خواه از خط ملی گرایی و آزادیخواهی بیشتر و بیشتر می گردید.

 

بعلت ناپختگی تئوریک و ماهیت تکامل یابندهء مفهوم جهاد به مثابهء مبارزات آزادیبخش و عدالت خواهانهء ملی بود که در دوران دولت نوپای مجاهدین، گروه هایی که اصالتا در یک صف مبارزه یعنی در دستهء مجاهدین ملی گرا قرار داشتند، به رویارویی با یکدیگر کشانده شدند و بدینگونه فرصت، نیرو و امکانات زیادی حیف و میل گردید. همسنگر شدن بعدی همین گروه ها در دوران مقاومت علیه طالبان و سپس سهم گیری در دولتهای بعدی نشان از تعمیق درک سیاسی و تکامل مفهوم جهاد در این گروه ها دارد.

 

به هر حال، در تحولات بعدی دستهء تندرو و امارت خواه گروه های جهادی به حرکت طالبان تبدیل شدند، که کمک برخی سازمانهای استخباراتی منطقه و بعدا تروریستهای القاعده در آن انکار ناپذیر است. از طرف دیگر دستهء مجاهدین ملی گرا و معتدل در مقاومت ضد طالبان متشکل گردیده و نهایتا پس از سرنگونی طالبان از طریق شرکت فعال در پروسهء بن ، همگام با سایر عناصر ملی گرا و ترقی خواه در دولت های ائتلافی  موقت و انتقالی شامل شدند. لازم به تذکر است که بر عملکرد های ناپخته، نامنظم و شخصی شدهء  برخی از این گروه های مجاهدین سابق طی چهار سال اخیر نمی توان درین مجال کوتاه با جزئیات بیشتر پرداخت.

 

 

2- نقص ها و نارسایی های روش مبارزاتی در زمان جهاد:

همانطوریکه گفته آمد جهاد بلحاظ ارزشی متعلق به عام مردم افغانستان و جزو باور های خلل ناپذیر آنهاست، اما جهاد بلحاظ روشی و یک شیوه ای سیاسی- نظامی که در عمل در طول نزدیک به سه دهه به اجرا در آمد؛ از نارسایی ها و کمبود هایی رنج برده است که تا کنون هم ادامه داشته و منجر به ضایعات و صدمات زیادی به مبارزات آزادیخواهانه و عدالت جویانه مردم ما شده است. دیدیم که پروسهء جهاد به شمول مرحلهء تکاملی آن یعنی مقاومت ضد تروریزم هر چند شخصیت های محترم و معززی را به عرصهء سیاست افغانستان معرفی و تثبیت نموده است، اما با آنهم از یک طرف در بعد تشکیلاتی، و رهبری نتوانست یک تشکیلات سرتاسری سیاسی با یک رهبری منسجم را بوجود بیاورد و از طرف دیگر در بعد فکری نتوانست اساسات فکری خود را در یک چهارچوب تئوریک و نظری تدوین کند.  

 

مشکل دیگری که بعلت همین ضعف تشکیلاتی و رهبری دامنگیر پروسهء جهاد گردید، فساد گستردهء مالی و اداری می باشد که در زمان  تنظیم ها بوجود آمد، در زمان دولت مجاهدین ادامه یافت و دامنهء آن  حتی در حال حاضر و در بدنهء دولت های موقت، انتقالی و کنونی قابل مشاهده می باشد. البته فساد اداری و مالی مشکلی نیست که خاص گروه های مجاهدین باشد، بلکه تمامی  دولت ها و سازمانهای سیاسی کم و بیش با آن دست به گریبان هستند، اما نکته ای که قابل ملاحظه است عدم برخورد جدی توسط گروه های مجاهدین با این پدیدهء مذموم می باشد که مانند موریانه بدنهء تشکیلاتی و روح مبارزاتی جهاد را پژمرده می سازد. در همین راستا نفوذ برخی عناصر فرصت طلب، بدنام و بدکردار در صفوف مجاهدین که جهاد را بدنام  و خود را به کام می رساندند؛ نیز از دیگر نقاط ضعف روشهای مبارزاتی جهادی به شمار می آید.

 

بنا بر این جهاد در مقام روش مبارزه، نیاز به دید انتقادی و تحلیلی دارد و تا وقتی که این بررسی انتقادی توسط عناصر دلسوز و آگاه انجام نشده و ضعف ها و نارسایی ها، صادقانه و بدور از هر گونه پرده پوشی ها و مصلحت اندیشی ها برای مردم بازگو نگردیده و عناصر فاسد و استفاده جو افشا نشده و از صفوف مجاهدین تصفیه نگردند، نمی توان مطمئن بود که در پروسهء تکامل یابندهء جهاد مردم  افغانستان در آینده، گروه های مجاهدین بتوانند جایگاه خود را حفظ کنند. آنها برای همگامی با پروسهء تکاملی جهاد باید قابلیت، ظرفیت و صداقت خود را به ظهور برسانند  و این مهم بدست نمی آید مگر از طریق نقد سیستماتیک بینش و روش و بازسازی تشکیلاتی از راه تصفیهء رهبری و صفوف.

 

3- جهاد و اثرات آن بر تغییرات بنیادی در ساختار های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی افغانستان

جهاد با آن مفهوم گسترده و دوامدار آن از حدود سه دهه به این سو در افغانستان جریان دارد که طی آن تغییرات شگرف و شدیدی را در ساختار های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی کشور به ارمغان آورده است. وقتی این تغییرات بنیادی را همراه با تغییرات عمیق جئوپلتیک و جئو استراتیژیک منطقه ای – که باز هم جهاد در مرحلهء مبارزهء آزادیبخش ضد شوروی در آن نقش داشت- در نظر بگیریم؛ می توانیم از ظهور یک مرحله ء جدید در تاریخ معاصر افغانستان یاد کنیم. در افغانستان جدید که محصول جهاد آزادیبخش و عدالت خواهانهء مردم ماست ساختار های نوینی بوجود آمده است که آنها را به اختصار درین جا بر می شماریم:

 

عوامل جديد داخلی در افغانستان:

«» جهاد ضد تجاوز شوروی و مقاومت متعاقب آن علیه طالبان و حامیان القاعدهء شان، ملیونها تن از مردم عادی را به صحنهء سیاست کشاند که یک پدیدهء جدید در افغانستان به شمار می رود. تمام جنگ های قبلی، از اواسط قرن 18 میلادی به اینطرف، نتوانستند به این کار بزرگ یعنی عام ساختن سیاست نایل شوند و بنا بر این نتوانستند تغییرات عمدهء فرهنگی و اجتماعی را در افغانستان به بار بیاورند. ولی فقط  این جهاد و مقاومت بود که در طول سه دهه  تمام ملت ما را در امر سیاست درگیر ساخته، بطور چشمگیر ساختار اجتماعی را دگرگون نموده و سیستم قدیمی خان خانی را در بسیاری نقاط افغانستان تضعیف کرده و نهایتا یک نسل جدید از متنفذین محلی را به صحنهء قدرت اجتماعی در جامعهء سنتاً متنوع افغانستان کشاند.

«» جهاد منجر به مهاجرت گردید. مهاجرتهای انبوه داخلی و خارجی مردم افغانستان- که حدود یک بر چهار حصهء نفوس کشور را در بر می گرفت- و سپس عودت کتلوی به زادگاه شان نقش تعیین کننده ای را در تغییر ساختار اجتماعی کشور ایفا نموده است. این تحرک عظیم اجتماعی- که در تاریخ افغانستان بی سابقه است- تکوین و فراگیری مفکورهء جدید ملی گرایی را بر اساس حقوق برابر افراد، پذیرش هویت های مختلف و متنوع قومی و مشارکت این خرده هویت ها در یک هویت مشترک ملی پی ریزی نمود. این امر یکی دیگر از عوامل تغییر ساختار اجتماعی در افغانستان به شمار می آید.

«» از طرف دیگر، بعلت گستردگی بی سابقهء وسایل ارتباط همگانی نظیر ماهواره، انترنت، رادیو وغیره، در افغانستان جدید شاهد ارتقاء بی سابقهء سطح آگاهی ها و تغییرات مفهومی در سیستم اندیشیدن مردم خود می باشیم. ازینرو ارزشهای مشترک جهانی مانند حقوق بشر، آزادی بیان، حقوق زنان ودموکراسی بعنوان اصول پذیرفته شده ای تبارز نموده اند که هیچ گروه و جناحی نمی تواند آنها را زیر سوال ببرد. در ادوار گذشته این مفاهیم و ارزشها بقدر کافی جا افتاده و معمول نبودند تا مورد تأکید سیاستمداران برجستهء افغانستان قرار بگیرند. اما در زمان ظهور افغانستان نوین، این ها یک بخش عمده و اساسی از قوانین بازی سیاسی افغانستان به حساب می آیند.

 

عوامل جديد خارجی در افغانستان:

موقعیت استراتژیک افغانستان در قلب آسیا کشور ما را در چشم سیاست سازان خارجی مهم و برجسته ساخته است. جایگاه جئو استراتژیک افغانستان بعنوان یک کشور سنتی، قومی-قبیله ای و مسلمان که محاط به خشکه بوده و در عین حال چهارراه ارتباطی مهمی است؛ در طول سه دهه پروسهء جهاد تقویت بیشتری شده است. عناصر جدیدی که اهمیت استراتیژیک افغانستان را برجسته تر ساخته اند، عبارتند از:

  1. جهانی شدن پدیدهء تروریزم و مواد مخدر که در شبکه وسیع قبایلی منطقه ریشه دوانیده، لانه گزیده ولی متأسفانه اخیرا با نام افغانستان گره خورده است.

  2. دستیابی کشور های هند و پاکستان به سلاح  اتومی و رقابت آنها بر سر کشمیر

  3. تمایلات شدید پاکستان برای ایفای نقش قابل ملاحظه در افغانستان، دسترسی به بازار های پر منفعت آسیای میانه و کسب عمق استراتیژیک در برابر هندوستان.

  4. کشف ذخایر عظیم نفت و گاز در آسیای میانه و دورنمای یک بازار سود آور درین منطقه.

  5. تمایلات کسب تکنولوژی اتومی توسط جمهوری اسلامی ایران در همسایگی افغانستان.

  6. تشکیل سازمان همکاری های شانگهای (SCO)  (1) بعنوان یک بازیگر قدرتمند منطقوی.

 

با توجه به عوامل بالا، می توان ظهور افغانستان نوین را از میان ویرانه های سه دهه جهاد و مبارزهء ضد اشغالگری و واپسگرایی مشاهده نمود و بر این اساس یک تعریف جدید از افغانستان کنونی ارائه داد.

 

بنا بر این اگر پروسهء عظیم و شالوده شکن جهاد را فقط در شکست تهاجم شوروی و سرنگونی رژیم دست نشانده اش خلاصه نکنیم و به مثابهء یک مبارزهء دوام دار آزادیبخش ملی برای تحقق ترقی و عدالت اجتماعی از طریق مشارکت ملی با بکار گیری روشهای دیموکراسی بدانیم در آنصورت هشت ثور 1371 پیروزی یک مرحلهء آن است و مراحل دیگر آن عبارتند از مقاومت ملی ضد طالبان تا مقطع سرنگونی رژیم طالبان و سپس پروسهء بن و تشکیل دولت های موقت وانتقالی و تصویب قانون اساسی، برگزاری انتخابات ریاست جمهوری و پارلمانی را می توان از دیگر فصل ها و مراحل موفقیت آمیز جهاد مردم افغانستان دانست.

 

 

 

 اول می 2006 مطابق به 11 ثور 1385

 


 

 

1) سازمان همکاری های شانگهای (SCO) یک سازمان بین الدولی جهانی است که درشانگهای در تاریخ 15 جون 2001 توسط شش کشور چین، روسیه، قزاقستان، قرغزستان، تاجکستان و ازبکستان پایه گذاری شد. دولت های عضو آن مساحتی بیش از 30 ملیون کیلومتر مربع ، یعنی سه بر پنج حصهء ابرقارهء یورآسیا (Euro-Asia) را احتوا کرده و نفوس مجموعی آنها به یک ملیارد و 455 میلیون نفر، یعنی حدود یک بر چهار حصهء نفوس کل دنیا می رسد. 

 

 

 


 

اجتماعی ـ تاريخی

 

صفحهء اول