© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

س. ح .  روغ

 

 

س. ح. روغ

آلمان

 

 

قسمت هايی که در نبشتهء پائين «لينک»

 گرديده اند، ارتباط میگيرند به ديگر وبسايت ها.

«فــــردا»

 

 

 

 دستی درگذشته، گامی درآینده

 

 

 

 

 

توجهی که نوشته های اخیر جناب دکتورداد فرسپنتا-  در بارهء آنانی که می گويند « گله های سراسر جهان متحد شوید»  و «نژاد پرستی و گفتمان هويت ملی »- برانگیخت، نشان می دهد که تاچه حدی چنین مباحثی برای جامعهء امروزی افغانی مبرمیت دارند؛ وهمزمان تاچه حدی ما هنوزازطرح دقیق این مسایل فاصله داریم.

 متاسفانه نوشتهء دومی-  نژاد پرستی و گفتمان هويت ملی  - کامل نیست و خود دکتورسپنتا با وضاحت در آغاز در این باره می نویسند وازهمین رو یک"بررسی"و" نقد" این نوشته، ازهرجانبی که ادعا شده باشد، میسرنیست چون درین نوشته هنوز دکتور سپنتا اندیشه ها و نتیجه گیری های اصلی خود رامطرح نکرده اند. 

مطمیناً با این نظر نمی توان موافقت کرد که دکتور دادفر سپنتا می خواسته یک تعداد" تعریف" ها دربارهء این موضوع را"نقل" کند. این تعریف ها در بهترین حالت چارچوب های- مجرد- طرح مساله هستند، و تردیدی نیست که دکتور دادفر سپنتا ملاحظات تفصیلي،دارای ارزش متودیک، پیرامون مساله داشته اند  که فرصت نیافته اند آن ها را دوباره نویسی کنند.

به هرحال از برخی ایرادهای مفهومی اگر بگذریم، سوال این است که این ملاحظات تفصیلی درکدا م استقامت هامی توانستند انتظار برده شوند؟ ازنظرمن سه استقامت بیشترمهم وجالب میبودند: 

 1-این که تنوع "هویت قومی" درافغانستان یک " داده" است؛ و مراجعه دادن به این که ما دچارتنوع قومی هستیم، در واقع نوعی مصادره به مطلوب است؛ سوالی که در برابرما قراردارداینست که آیا "هویت ملی" درشرایط ما ممکن است یا نه؟ واگرآری، پس چگونه؟ ودرین میان اشکال مفهوم ناسیونالیزم درتحلیل های ماچگونه جابجا می شود؟

 2- این که مفاهیم " تفاوت "،" ما "،" دیگری"،" دیگرستیزی" و از این گونه، که جناب سپنتا آن ها را در رابطه با نژادباوری می گشایند،همین مفاهیم را در رابطه با تأسیس ملت و هویت ملی چی گونه باید گشود. خاصتاً در این میان مفهوم "برادری" به طور خاص در مدنظرقرار می گیرد و  سیرخاص آن در فکرسیاسی سدهءبیستم درافغانستان.

 3-این که ماچی گونه به سوی" گفتمان" شهروندی حرکت کرده می توانیم،به این معناکه نهادهای وساطت کننده برای عبور از هویت های پیشاشهروندی به هویت شهروندی کدام ها اند؟؛ وبه هرحال این عبورچگونه باید صورت بندد؟

ما افغان ها مفاهیم ملت و ناسیونالیزم را قریب صد سال پیش عنوان کردیم و با همه ناروشنی هایی که رویکرد آن زمانی ما به این مفاهیم داشته است، امروزه به واقعیتی که باید اعتراف کنیم این است که  ماعقب مانده ترهستیم، چرا؟تنا قض های اصلی طرح مفهوم نا سیون در "وضعیت" کنو نی ما کدام ها اند؟

ازکسانی که پیرامون برداشت های دکتورسپنتا ابرازنظرکردند یکی هم جناب قسیم اخگر بودند.

 آقای اخگر- در ادامهء « گله های سراسر جهان متحدشوید»-طرح مسا له را،به شیوه ء خود، در چارچوب تاریخ سیاسی سدهء بیستم افغانستان قرار می دهند، واگر که در این رابطه به وی اعتراض شده باشد اما در همین مساله حق با وی است. کونرادشیترالمانی هم می نویسد که عصبیت های قومی درافغا نستان یک محصول سدهء بیستمی،  و اساساً یک محصول سیاسی پس ازمشروطه،هستند.این اصل که اخگر وضع میکندکه انسا ن به حیث انسا ن هیچ گاه در افغانستا ن مورد اعتنا نبوده است،یک مسا لهء اساسی-دستکم- تاریخ معا صر ما است.  

بعد جناب فقیراحمد يادداشتی در  حاشیهء مباحثه پیرامون نژاد گرایی و قوم گرایی- وارد بحث می شوند ؛ و به دنبال ایشان جناب سیستانی ازنوشتهء جناب فقیراحمد  ستایش می کنند.  من دراین ستایش مانعی نمی بینم،امامعضلی که من درنوشتهء جناب فقیراحمد می بینم،این است که ایشان به یکباره دامن بحث اصلی را رها می کنند و، مطابق معمول ما افغان ها، وارد جنجال های شخصی با جناب اخگرمی شوند.

 ازنظرمن در این رابطه دو تذکر لازم می افتند:

- یکی این که ما باید به بحث منحیث بحث پابند باقی بمانیم و تا این ماءمول برآورده گردد ازتلاش  برای سیاه ساختن جوانب بحث پرهیزکنیم؛

مهمترین، و شاید یگانه، ارمغان روشنفکرامروزی ما به جامعهء بحرانزدهء ما،احتمالاً عبارت از "فرهنگ بحث کردن" باشد. روشنفکر ما سهم خود را در برون رفتن از بحران کنونی دقیقاً و فقط از این طریق اداء کرده می توا ند؛

دو دگر این که آقای قسیم اخگردر این ادعا که ايشان مارکسیست نیستند و هیچگاه نبوده اند، حق به جانب و صادق اند؛ شناخت سیاسی من از قسیم اخگر به سال 1348شمسی برمی گردد، که سال  اعتراضات و مظاهرات شاگردان و محصلان بود؛ قسیم اخگر درهمان زمان مواضع مستقل و واقعاً غیر مارکسیستی داشتند و در مشاجرات با روشنفکران طرفدار فکر مارکسی از همین موضع وارد می شدند و من با وجودی که برای مدت مدیدی ازوی و سرگذشت وی بی خبرماندم اما کوچکترین تردیدی ندارم که جنا ب ایشا ن یک روشنفکر پاکدست و پاکدامن افغان است ودر بحث به منظور بحث وارد می شود و کسی نیست که سوءنیت شخصی انگیزهءموضعگیری های وی باشد.

به هر رو، برای این که هویت های قومی گوناگون همدیگر را تحمل کنند؛ ما باید فرا بگیریم که خود ما همدیگر را تحمل کنیم.

به امید این که روشنفکران ما واقعاً مؤفق شوند تا راه مردم خود را روشن کنند.  

در اين مختصر نخواستم نظر تفصيلی خودم را در مورد مسايل مورد توجه در نوشته های ياد شده بيان  کنم.                   

 

 

 

 

 

 

 


 

اجتماعی ـ تاريخی

 

صفحهء اول