© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

صالحه رشيدی

 

 

 

صالحه رشيدی

از کابل

 

 

امسال

 

 

در یک روز بهار

شقایق تازه دمیده و رنگ به

خون داده و نیرو به عشق

به بوی عطر دلاویزگلها

بی خود و مست فرو رفته بودم

در زوایای تصورم

غرق در تفکر بودم

به عمری که هدر رفت و عزیزان از دیار

و روزهای پی هم می گذرد  بی مفهوم

که نتوان از آن لذت برد و بهره گرفت

با اشک خامه

از طروات گلهای نوروزی

شادابی بهار را بهانه گرفتم و

خواستم

بهار جوان رابه تو مانند کنم

بهار که تازه آمد

و بهار امید باز رسیده

چه بهار زیبایی

وچه بهانه خوبی

برای یادی از تو

که همیش باشی یار و مونسم

تازه گی آن را می خواهم

درنفس های تو

بهار را  دوست دارم  به یاد تو

و عشق را می پرستم

که بهاران عشق پرست اند

و بهانه گیر

بهانه یک شاخه گل سرخ عشق

و بهانه گل زرد جدایی

و شاخه خشکیده عمر

بهار باز سر سیده

و ناتمام

16/3/2006

 

 

 

 


 

ادبی هنری

 

صفحهء اول