© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

محمود نظری

 

 

 

 

 

 

 

 

 

محمود نظری

انگلستان

 

 

 

طنز:

 

 

 

پادشاه- مادشاه نبودی؟!

 

 

 

 

 

مامورین ایمیگریشن به خاطر سهولت در امورات روزمره شان ماشین کمپوتری دروغ سنجی  را به کمک ساینسدانان به مصارف گزافی ساختند ولی گیج این ماشین هیچ وقت از خط سرخ پایین نه شد، مامورین ایمگریشن به گمان اینکه  ماشین  دروغ سنجی خراب است انرا مسترد نمودند و به عوض آن ماشین راستگویی را فرمایش دادند.

در روز اول این ماشین یک داکتر افغانی که از مخالفت با تفنگداران فرار و مهاجر شده بود به میدان  هوایی رسید واز طرف  مامورین راساً به اطاق ماشین  نصب شده راستګویی برده شد. داکتر که خوانده بود : که عالم باید راست بگوید و راستی زوال نه داره....

 راست راست خوده گفت:

مه داکتر هستم در شفاخانه کار میکدم و از خاطر دشمنی با تفنگداران مجبور به فرار شدم....

 مامور ایمیگریشن به تعجب از وی پرسید:

تنها داکتر! کدام شغل- مغل دیگری مثل وزیر -مزیر، صدراعظم-مدراعظم یا پادشاه- مادشاه نبودی؟! نترس اینجا کسی به تو ضرر رسانده نمی تانه.

داکترراستگو به افتخار گفت:

نه ! نه!

 داکتر بیچاره کی تاریخ  رانه خوانده بود نمیدانست که هر  مهاجری که ایجا درخواست پناهنده گی داده

 اقلا ٌیک  دو دوره پادشاهی یا صدراعظمی را تیر کدن

مامور ایمیگریشن باز هم تکراراً از وی پرسید:

کم از کم وزیر- مزیر هم نه بودی؟!

داکتر سر خوده به علامه نه شورو به اطمنان گفت:

نه! نه!

مامور ایمیگریشن یک ورق  مهر شده  را برایش داد،  داکتر  عینک خوده کشیده  و خواند:

ما مردم عادی مثل داکتران ، استادان ...را قبول کرده نمی  توانیم در غیر ان سیل مهاجر سرازیر خواهد شد ما تا حال صد هزار مهاجر افغان قبول کردیم که همه انها از حیث تحصیل دوکتورا و وظایف شان اقلا  دو دوره پادشاهی یا وزارت بوده ....

 از چشم داکتراشک ندامت  ریخت و افسوس کد که چرا تاریخه فراموش کده.

داکتر اصلی را روز بعد واپس روان  دیار خود کد و ماشین راستگویی را که گیج اش  شور نه خورده بود را نیز به سر نوشت داکتر مبتلا کدن

ای قصه یک معما را حل نمود آن اینکه مه نمی دانیستم که چرا اکثری مهاجر ما تاج بسر میکنه و خوی  پادشاهی پیدا کدن. فکر میکنم به خاطر یکه کیس شان به پادشاهی قبول شده است.

 

 

 

«»«»«»«»«»«»«»

 

 

 

 

 

 

 


 

ادبی هنری

 

صفحهء اول