© Farda فـــــردا

 

 

 

 

  

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نذير احمد ظفر

 

 

 

 

 

 

 

نذير احمد ظفر

سياتل / ايالات متحده امريکا

 

 

 

 

 

ماما شوخک

 

 

 

 

ضرب المثل معروف داریم که میگو یند: "شوخی نمک ز نده گی است" و ز نده گی بدون شوخی بی نمک است؛ شوخی که در اصطلاح ادبی به آن طنز مینامند سالهاست که در تمام و سایل ارتباط جمعی جهان رایج است؛ و غرض ارایه انتقاد سالم و رساندن منظور نظر به مقامات و مراجع مسوول این روش مورد استفاده قرار میگیرد و ناگفته نماند که نگارش طنز بخاطر انتقام جویی و کینه توزی نیست بلکه منعکس کننده اشتباهات و مفاسد اجتماعی است.

در وطن عزیز ما این روش ادبی نیز در زمان های منختلف به اشکال مختلف رواج داشته گاهی نظر به شرایط مختنق جامعه از زبان حیوانات حکایه شده تا غیر مستقیم منظور نظر ارایه گردد.

از جمله نشریه های طنزی وطن ما یکی هم مجله وزین (شوخک) بود که با وجود چندین مراتب توقیف نشراتی دوباره پاه به عر صه نشرات گذاشت؛ این مجله بعد از 16 سال وقفه نشراتی در سال 1368 دو باره اقبال چاپ پیدا کرد.

 

مدیر مسوول این مجله مرحوم محمد عزیز(مختار) از جمله اشخاص مدبر مطبوعات کشور ما بود که موصوف در سال 1311 در قریه کلنگار ولایت لوگر در یک فامیل روشنفکر دیده به جهان گشود؛ وی تحصیلات ابتدایی و ثانوی را درآن ولایت به انجام رساند و تحصیلات عالی را در رشته زبان و ادبیات و ژورنا لیزم بپایان رسانده و بعد از ختم موفقانه تحصیل در بخش های مختلف مطبو عات کشور وظایف را ایفا نمودند که با تقبل همه مشکلات اجتماعی و سیاسی جامعه علم برداری طنز و انتقاد را بدوش داشتند؛ مرحوم عزیز مختار به صفت مدیر مسوول و صاحب امتیاز این مجله ایفای وظیفه میکردند در مرحله سوم نشراتی مجله که وضع ا جتماعی در آن وقت به وخامت انجامیده بود و هر کس فرار را بر قرار ترجیح میداد؛ ماما شوخک با همان شوخی های نمکین اش دیار مولا علی علیه السلام را یعنی شهر مزار شر یف را برای اقامت شان گزید و تا سال 1368 در دیار مولا می زیست و مریضی که عاید حال شان بود و نبودن شرایط ممکنه طبی و هم عدم اجازه دولت طالبان برای خروج ماما بخارج کشور بخاطر تداوی ایشان مرحوم در همان سال داعی اجل را لبیک گفتند و به رضای حق تعالی پیوستند (انا الله و انا الیه را جعون). قاطبه کارمندان مطبوعاتی کشور عزیز مختار را (ماما) میگفتند و این مجله نیز بنام مجله ماما شو خک یاد میشد. اولین مجله طنزی پس از سال 1357 مجله ماما شوخک بود که در مطبوعات کشور ما روزنه آزادی بیان را بروی همه گشود و اولین کاریکاتور های مقامات دولتی نیز در همین مجله به چاپ ر سید. ماما شوخک( عزیز مختار) که عارف توانا؛ شا عر بذله گو و نویسنده چیره دست بود با وجود مشکلات اقتصادی که دامنگیر شان بود در نشر مجله شوخک هیچ نوع کمی و کاستی نمی کردن و پیوسته میکوشیدند تا با امکانات کم مادی در صحافت و ثقافت مجله تغییرات مثبت رونما شود؛ مرحوم عزیز مختار ( ماما شوخک) خدمات شایانی در عرصه مطبوعات کشور انجام دادند که فراموش ناشدنی است و از خود خاطرات شیرین و فرامو ش ناشدنی باقیماندند از جمله خاطره های شیرین ماما شوخک که من دارم آمدن شان در دفتر مطبوعاتی صدارت بود که ماما ملاقات داشت با مرحو م فضل الحق خالقیار صدراعظم که در آن وقت رئیس پذسرش صدراعظم؛ محترم محمد عظیم بود که قبلا و ظیفه اسناد و ارتباط را در شورای وزیران وقت بدوش داشتند؛ ازین که برای مرحوم خالقیار صدراعظم غیرمترقبه کار پیدا شد و از ملاقات جراید معذور شدند به ماما شوخک هم گفته شد که خالقیار صاحب شما را دیده نمی تواند؛ ماما شوخک که روح شان شاد باشد مانند همیشه به دفتر ما با آمدن در صدارت سر میزد این بار با همان لبخند زهر آلوده از طنز گفت:- (صبا از من بگو در گوش خالقیار آهسته // عظیم جان از درت ما را چه بی رحمانه میراند)

خواستم تا همین بیت ز یبای شان را به جناب صدر اعظم برسانم ؛ چون شخص دور اندیش و بامروت و مهربان بود از انتقال این بیت به صدراعظم اجتناب نمود به همین منوال اشعار طنزی زیادی دارند که امیدوار هستم مسوولین مطبوعات وطن در ز مینه نشر آثارشان عطف توجه مبذول دارند و از خداوندگار لایزال روح شان را شاد میخواهم و شما را در خوانش از آ ثار منخلف شان قرار میدهم.

 

به تضمین شعر حضرت حا فظ شرین سخن

 

                                            دست بوسی

 

(به عزم تو به سحر گفتم استخاره کنم)        ز رنج قیمت ارزاق جا مه پاره کنم

اگر ز گوشت گرفتم کناره موسم دی           (بهار تو به شکن میرسد چه چاره کنم)

(سخن درست بگویم نمی توانم دید)            که دست بوسی بیگانه گان نظاره کنم

نیم چو محتسب شهر عاشق رشوت            (مرا چه کار که منع شراب خواره کنم)

اگر به خواب ببینم جمال موتر بینز            (جوان شوم ز سر و ز نده گی دوباره کنم)

به جای تیکه نصوار و پایگاه قمار            ( همان به است که میخانه را اجاره کنم)

اگر مقام گرفتم چو ناکسان بینی                (که ناز بر فلک و حکم بر ستاره کنم)

 

 

 

تحفه عید

 

این نفس سر کشم بشود در بدر به عید

ترسم شوم شهید شکم بی خبر به عید

در ماه روزه سفره زاهد پلو ندید

شاید شود نیاز شبش کارگر به عید

از بسکه کلچه خورد به هرخانه محتسب

دستور معده میدهدش داکتر به عید

پر خورد شیخ شهر و ببردند بر خرش

باشد که انفلاق کند بی خطر به عید

بیداد محتکر به دلم داغها نهاد

ترسم که احتکار شود داغتر به عید

یارب! روا مدار شود خلق بیگناه

هر دم شهید راکت بیدادگر به عید

 

 

 

نیاز به درگاه بی نیاز

 

یارب که آه خسته دلان کارگر شود

شام نفاق ملت افغان سحر شود

یارب! به اشک داغ یتیمان بیگناه

طرح جفای خصم وطن بی اثر شود

یارب! به سوز سینه عشاق تشنه لب

نخل امید حیله گران بی ثمر شود

یارب! روا مدار که این قوم بیش ازین

هردم شهید فتنه بیداد گر شود

یارب!به خون پاک شهیدان کربلا

صلح و صفا به میهن ما مستقر شود

یارب! بروی صحنه گیتی چو دیگران

نقش حیات مردم ما جلوه گر شود

یارب! که این چکامه ئی (مختار) بینوا

مقبول طبع مردم صا حب نظر شود

 

 

 

 

 

یادی از استاد بزرگوار

 

خلیلی از جهان رفت و خروشش در سخن باقیست

چو بوی خوش در اوراق گلهای چمن باقیست

به مردن کی شود محو از جهان آثار صاحبدل

خلیلی ز نده ماند تا که این دیر کهن باقیست

اثر های خلیلی نیز نقش جاودان دارد

رمید از دیده آهو لیک صحرای سخن باقیست

ز پیش چشم ما رفت و پریشان کرد جمع ما

مسافر گشت اما حرمتش در این وطن باقیست

ادیب و فاضل و صاحبدل و هم اهل معنی بود

بود تا بنده شعرش تا جهان علم و فن باقیست

به کشور فاضلی چون او نزاده مادر ایام

نمی میرد خلیلی تا نشانی از سخن باقیست

چه میپرسی ز من(مختار) ا حوال سخن سنجان

خلیلی ر فت اما داغ او در قلب من باقیست

خلیلی بود چون گل شوق مند باغ بابر شاه

هنوز آثار پهلویش به ز یر یا سمن با قیست

 

 

 

 


 

ادبی هنری

 

صفحهء اول