© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

استاد م. ا. نگارگر

 

 

 

مترجم: م. ا. نگارگر

 

 نوشتهء رمتانو مَيترا

از ايشا تايمز

 

 

 

 

 

چرا امريکا به طالبان نياز دارد؟

 

 

 

 

يادداشت مترجم

مقاله ای  که زير عنوان بالا در پايان از نظر خوانندهء ارجمند ميگذرد به سپارش دوست گرانقدر من جناب سيستانی صاحب به دری ترجمه گرديده است. اين مقاله از تغيير تناسب نيرو ها در منطقه و تأثير احتمالی آن بر شيوهء برخورد امريکا با رويداد های افغانستان حکايت ميکند و شلاق عبرتی است بر دوش ما افغانها که متأسفانه نتوانستيم غوزهء منفعتهای قبيلوی را درهم بشکنيم و به يک ملت متحد با صدای واحد استحاله نماييم و اينک کار ما بدانجا کشيده است که قدرت های منطقه با تک ابرقدرت جهان وارد زد و بند شوند و سرنوشت مردم را به دست اين يا آن گروه سياسيی هماهنگ با منافع خويشتن بسپارند و نهال نوخاستهء دموکراسی را پی کرده استبداد تئوکراتيک ديگر را به جايش بنشانند. مطالب اين مقاله خاصة برای شورای ملی قابل توجه است که سياست عنعنوی بيطرفی را احيا نمايد و به همسايگان اطمينان بدهد که افغانها با همه همسايه های خود احساس دوستی و يکرنگی دارند و از  کمک های انسانی شان استقبال می نمايند ولی به هيچ يک از همسايه ها اجازه نميدهند که به بهانهء پشتيبانی از اين يا آن قوم، اين يا آن مذهب و بالاخره اين و يا آن زبان، ملتِ ما را با آحادِ متخاصم تقسيم کند و مينای وحدتِ ما را يک بار ديگر بر سنگِ تفرقه بکوبد. شورا بايد تمام آن جنگسالار ها را که ميتوانند محمل احتمالی مداخلهء همسايگان باشند به محاکمهء ملی رجعت دهد. اين شما و يک هم مقاله ای ايشا تايمز.

«»«»«»«»

از هنگاميکه رئيس جمهور پاکستان جنرال پرويز مشرف از کمپ ديويد بازديد و به تاريخ 24 جون با جورج بوش ملاقات کرد در تئاتر افغانستان برخی عناصر تازه در حال پيدايش ميباشد. سربازان امريکا در افغانستان اکنون نسبت به گذشته ها معروض به حملات دشمنانهء بيشتر استند و برخورد ميان سربازان پاکستانی و افغان در امتداد مرز های قبايل تقريباً به شيوهء منظم گزارش داده ميشود.

جنرال "فرانک بَستَر هيگن بک" قوماندان نيرو های امريکا مستقر در بگرام به تاريخ 16 جولای هنگام صحبت با الکترونيک تلگراف برتانيه اظهار داشت که در هفته های اخير حملات نيرو های طالبان، القاعده و ديگر گروه های که بر ضد امريکا دست به هم داده اند رو به افزايش بوده است. او همچنين موضوع دلچسپ ديگر را  نيز فاش نمود که طالبان و متحدين شان در پاکستان دوباره دور هم می آيند و تجديد نيرو و ساختمان ميکنند و از مدارس دينيی کويته رزمنده ای تازه نفس را در صفوف خود جلب و مخارج آنرا از قاچاق مواد مخدر تأمين مينمايند "هيگن بک" افزود که اين دشمنان امريکا و نيرو های افغان با فرماندهان القاعده پيوسته و حلقه هايی را تشکيل داده اند که به اسارت گرفتن سربازان امريکايی را تشويق و تمويل ميکنند. يک خبر ديگر از جانب هيگن بک فاش شد اين بود که همين اکنون طالبان زمام برخی از مناطق کشور را به دست خود گرفته اند.

اصلاعات قابل اعتماد:

اظهارات هيگن بک اساساً در واشنگتن ناشنيده گرفته شد و اظهارات مشابه از جانب کرزی و همکاران کابينه اش را نيز پشت گوش افگندند. در هفدهم جولای سنخنگوی رياست جمهوری، جاويد لودين، در صحبت با يک روزنامهء پاکستانی مراتب نگرانيی دولت افغانستان را از وضع حساس و متشنج در مرز های افغانستان با پاکستان ابراز و از مقامات پاکستانی تقاضا نمود که در جلوگيری از حملات تروريستی طالبان بر ضد کابل "گامی چند" بردارد. او چنانکه گويی منبع مورد خطابش آشکارا ادارهء بوش باشد اخطار داد که ما اين وضع را جدی گرفته با آن مقابله ميکنيم، بنابراين توقع ما از تمام جوانب درگير جنگ با تروريسم همين است که در اين مورد "گامهای جدی" بردارند.

يک هفته بعد يعنی به تاريخ 24 جولای متخصص مشهور و صاحبنظر امور طالبان يعنی احمد رشيد در روزنامهء نيشن از قول رئيس جمهور آقای کرزی از مصاحبه ای که با وی انجام داده بود چنين نوشت:

"ما به همان اندازه که خواهان مناسبات نيکو با پاکستان و ديگر همسايه های خود استيم با ورود افراط گرايی، تروريسم و بنايادگرايی در افغانستان از بيرون مرز های خود مخالف ميباشيم. ما مشتاق مناسبات دوستانه با ديگران استيم اما اگر اين روش ما کارا نيفتاد و مداخلهء بيرونی ادامه يافت، تروريسم از بيرون مرز های مان ادامه يافت و بالاخره تشدد و افراط گرايی ادامه يافت ما راهی ديگر نداريم جز اينکه بر ضد آن بايستيم و جلوش را بگيريم."

در ميان امريکاييان تنها نمايده خاص رئيس جمهور برای افغانستان و دوست خوب حامد کرزی يعنی زلمی خليل زاد از انکشافات اخير ابراز نگرانی نموده است. خليل زاد چاره ای ندارد جز اينکه در برابر افغانها قيافهء دلاورانه و اميدوار کننده بگيرد و بگويد که آمران او در واشنگتن بهترين تلاش های مقدور خود را در بازسازيی افغانستان به عمل می آرند. او بحران موجود را بپای وضع امنيتی محاسبه مينمايد. خليل زاد نيز مانند هرکس ديگر کمتر چيزی دارد که برای افغانستان پيکش کند و هنگامی که فرصت برايش ميسر ميشود نميداند چگونه خلای را که ميان آنچه "حتمی" است و آنچه "بايد انجام يابد" وجود دارد، پُر نمايد.

خليل زاد در کنفرانس مطبوعاتيی پانزدهم جولای در شهر کابل گفت: "پاکستان به هيچ قيمت نبايد اجازه بدهد که قلمرو آن مورد استفاده عناصر طالب قرار بگيرد. اين کار نبايد اجازه داده شود." او گفت: "به صد در صد اطمينان خاطر و ايقان نيازمند استيم. پنجاه در صد برای ما قابل قبول نيست و ما ميدانيم که طالبان عمليات خود را در کويته پلان می نمايند."

موضوع از چه قرار است؟ هيکن بک که در باره کيفيت عالی و دست اول بودن اطلاعات خود می لافد و خليل زاد که بدون گفتگو در موقعيتی قرار دارد که بايد بداند، هردو ميگويند که طالبان و القاعده هردو عمليات خود را در کويته مرکز ايالت بلوچستان پاکستان که اردوی پاکستان و (ای اس ای) در آن حضور گسترده دارند پلان مينمايند و نه در گوشه های دور و غير قابل دسترسی پاکستان، اما با اين همه رئيس جمهور بوش و دنباله رو محافظه کار و تازه نفس او هر دو به شيوهء بسيار عجيب خاموش مانده اند و به اصطلا ح خود را هيچ نميخارند و به پاکستان اجازه ميدهند که طالبان و در نتيجهء آن القاعده را که قاتل هزاران امريکايی در خزان سال دوهزار و يک ميلادی بود تقويت نمايد و بدان نيروی تازه ببخشد.

برای يک لحظه به ياد آريد حوادث بعد از حملهء تروريستی يازدهم سپتمبر را که در آن ايالات متحده امريکا هيچ تروريستی را خطرناک تر  از بن لادن رهبر القاعده تصوير نميکرد و هيچ گروه اسلامی بنيادگرا را بيشتر از طالبان سزاوار نکوهش نميدانست. در خلال يکماه امريکا بر افغانستان تجاوز کرد تا ريشهء طالبان و القاعده را از آن کشور "بيرون آرد" و جهان نيز پشت سر اين مسيح ضد تروريست واشنگتن به صف شدند و از پشتيبانيی مادی و معنوی خود بدو اطمينان دادند. اکنون ديگر به چه دليل است که واشنگتن ميکوشد دولت رئيس جمهور کرزی را تضعيف کند و نيروگيری دوبارهء طالبان را اجازه بدهد؟

کرزی مانند هر افغان عادی اين عقيدهء خود را برای احمد رشيد ابراز نمود. پاسخ به اين پرسش ايجاب ميکند تا از تفاهمی که ميان ايالات متحدهء امريکا و پاکستان پس از بازديد مشرف در کمپ ديويد به وجود آمد آگاه شويم که افغانستان در واقع به شريک دوم قرارداد کننده اصلی تحويل داده شده است. کرزی نيز برای احمد رشيد گفت که: "تبصره های انتقادی مشرف در بارهء رژيم او هنگام بازديد از امريکا يادآور روز های قبل از يازدهم سپتمبر بود يعنی وقتی که پاکستان کاملاً  و به طور قاطع از طالبان حمايت و کنترول خشن خود را بر افغانستان اعمال مينمود. مشرف در ميان ديگر چيز ها گفته بود که رئيس جمهور افغانستان بيرون از کابل بر هيچ جای افغانستان کنترول ندارد. کرزی در مصاحبهء خود با احمد رشيد اضافه کرد: "صرف نظر از اينکه خارجيان چه پلان دارند و چگونه توطئه ميکنند ولی نميخواهم هيچکس ديگر در اين مورد ابراز شک و ترديد نمايد که افغانستان ديگر به هيچ کشور اجازه نميدهد که بر آن اعمال کنترول نمايد."

 آيا واکنش کرزی بيش از اندازه لازم است؟ نه به طور قابل ملاحظه ای نيست. او آنچه را بر ديوار حک شده بود، ديده است. هرچند اجنتناب ناپذيری بازگشت طالبان موضوعی قابل بحث است اما، شکی نيست که در شرايط حاضر برای ايالات متحدهء امريکا در نظرگرفتن واقعيات آتی مناسب تر است:

سرفرودآوری در برابر واقعيت ها:

به عنوان سرآغاز مقصود بايد گفت که ايالات متحده امريکا هرگز واقعاً نميخواست در افغانستان حضور داشته باشد. افغانستان برای امريکا تختهء خيزی بود که با استفاده از آن بايد «انچلاده» (نوعی ساندويچ مکسيکويی) بزرگ سياست و رژيم های شرق ميانه را تجديدِ ساختمان نمايد. گفتگوی بازسازی افغانستان نوعی آرزوی دست نارس و فقره ميان خالی بود. آن که با افغانستانِ امروز آشنايی دارد خوب ميداند که با وضع امنيتيی کنونی، توليد و قاچاق مواد مخدر، زيربنای ويران اقتصادی، بی سوادی و فقر گسترده بازسازيی اين کشور به وسيلهء خارجيان يا رويای غيرقابل حصول است و يا رشته ای از دروغ های به هم بافته شده برای يک هدف خاص. حالا بعد از يک تلاش دل و نادل که برای هژده ماه دوام کرد ادارهء بوش بدين نتيجه رسيده است که نميتوان پاکستان را باخود نگاه داشت و در عين زمان از حکومتی حمايت کرد که اتحاد شمال در کابل پشتيبان آن باشد. "عروسکی" به نام رهبر پشتون در کابل يعنی حامد کرزی از يکسو حمايت پاکستان را باخود ندارد و از سوی ديگر جمعيت پشتون های که به طور گسترده در مرز های افغانستان و پاکستان افتاده اند از او حمايت نميکنند، بنابر اين آدم ميتواند پاکستان را به عنوان دوست در کنار خود داشته باشد و از يک گروپ پشتون مورد حمايت پاکستان در کابل نيز حمايت نمايد ويا با پاکستان به دشمنی برخيزد. هيچکس نبايد شکی در مغز خود را دهد که وقتی اداره بوش با چنين انتخابی روبرو شود يک را بر خواهد گزيد.

دوم: بد نيست نگاهی هم به متحدين اتحاد شمال بيفگنيم: بهترين متحدد اتحاد شمال، روسيه است يعنی رقيب کليدی ادارهء بوش در تأمين برتری جويی در آسيای مرکزی ايالات متحده در دههء هشتاد مليارد ها دالر خرچ کرد تا افغانستان را از مدار نفوذ روس بيرون آرد و بنابر اين مسخره است آدم  فکر کند که ادارهء بوش برخلاف گذشته عمل و از اتحاد شمال و کرزی حمايت ميکند. بهترين راه اين است که افغانستان را زير نفوذ پاکستان نگاه داشت و از نفوذ روس در منطقه جلوگيری به عمل آورد، نه اينکه ميدان را برای روس که با پاکستان هرگز مناسبات دوستانه نداشته است هموار کرد.

سوم: اتحاد شمال و خاصة بخش شيعهء آن که هزاره ها استند به ايران نزديکتر ميباشند. ايران در حال ساختن سرکی است که بندر «چاه بهار» ايران را با شهر هرات در افغانستان مرکزی و شهر کندهار در جنوب شرف متصل ميکند. در حاليکه کار اين سرک جريان دارد برخی از عناصر تازه ـ محافظه کار New Conservative  هياهوی فروريختن خون ايرانی را نيز سر داده اند. حتی اگر ادارهء بوش درحال حاضر اشتهای فروريختن خون ايرانی را نداشته باشد مسلماً مشتاق است جلو نفوذ ايران را در افغانستان بگيرد. هرگاه حکومت کرزی که اتحاد شمال از آن حمايت ميکند دير بر سر قدرت بماند نفوذ ايران بی شک و شبهه در افغانستان گسترده تر ميشود. اين چيزی است که طالبان آنرا نميخواهند و در اين اواخر با کشتار شيعيان در کويته (و اخيراً در هنگونيز ـ مترجم دری) که پاکستان خود از آن آگاهی داشت پيام خود را فرستاده اند. از اينها گذشته طالبان نه تنها ضد روس استند که ضد شيعه و ضد ايران نيز ميباشند و اين "ارزش" طالبان از ديدهء تيزبين دهليز های دسيسه سازی در واشنگتن دور نمانده است و د رنهايت امر فکتور هند نيز وجود دارد که هرچند فکتور جزوی است ولی در محاسبهء جنبه های مثبت و منفی نميتوان آنرا فرو گذاشت. ادارهء بوش با هند خواهان مناسبات نزديک است اما با شرايط واشنگتن و نه شرايط دهلی جديد. از زمستان دوهزار و يک بدينسو که حکومت کرزی بر اريکهء قدرت نشسته است فعاليت هند در افغانستان چندين بار افزايش يافته است. اسلام آباد اين انکشافات را با چشمان شکاک  مشاهده ميکند. هرچند در حال حاضر قصد ندارد از اين موضوع دوسيهء محاکماتی بسازد اما، شکی نيست که نميخواهد اتحاد استراتژيک روسيه، هند و ايران را در افغانستان ببيند. واشنگتن ترجيح ميدهد که اين گونه اتحاد را خاصة هنگامی که متحدش پاکستان آنرا نميخواهد به زودی درهم بشکند. موضوع قابل توجه اين است که در اين اواخر يکی از اقربای نزديک مشرف به نام فيروز حسن خان که قبلا در مرکز ولس کار ميکرد و اينک در بخش ماليِی انستيتوت مطالعات بين المللی ماموريت دارد با اين موضوع در يکی از نگارش های خود به طور مستقيم تماس گرفته است.

نه فقط در تاريکی اشپلاق زدن:

در شمارهء جنوری مجلهء استراتيژيک اِنسايت Strategic Insight نشريه مرکز منازعات معاصر، خان نوشت: رئيس جمهور خاتمی در توافق و همکاری با پاکستان حرکت ميکند و در سفر اخير خويش به پاکستان از حکومت کرزی پشتيبانی نمود معهذا، در ايران محافضه کاران سختگيری يافته ميشوند که ميخواهند همان بازی کهنه را ادامه داده از جنگسالاران و گروه های ديگر پشتيبانی نمايند ودر ميدان افغانستان، پاکستان را رقيب خويشتن به مشار آرند. اينان هنوز هم در مورد نقش سعودی شکاکيت دارند. ايران به اميد اينکه انحصار پاکستان را در افغانستان بشکند ميخواهد سرکی از «چاه بهار» که در خليج فارس است، احداث کند و از بلوچستان ايران تا کندهار برساند. افغانستان در حال حاضر از راه کويته / پشاور ـ بولان و کوتل های درهء خيبر با کراچی پيوند مييابد و اين راهی است که از قرنها بدينسو راه ارتباط تجارتی و ترانزيتی افغانستان با جهان بيرون بوده است.

خان جلو رفته اشاره ميکند: "روسيه هنوز هم با جنگسالارن عمدهء افغانستان در ارتباط است. يکی از اين جنگسالاران رشيد دوستم است که در اين اواخر مصروف خريداری اسلحه و مهمات از مسکو بود. روسيه ميپندارد که آن کشور تجربه و تخصص خاص خود را در افغانستان دارد و بايد پايه های منافع خود را دوباره ايجاد نمايد. پاکستان با در نظر گرفتن تاريخ منطقه از اين انکشافات سخت ناراحت است."

مسلماً مقالهء جناب خان بدون اشاره به نقش پيچاپيچ هند در افغانستان، کامل نميشود. او ميگويد: "هند اکنون بازيگر عمده و فعال افغانستان است و به طور خيلی منظم و همآهنگ از يک پايگاه هوايی در تاجيکستان برای اتحاد شمال تجهيزات نظامی می فرستد. اين تجهيزات شامل جنگ افزار، وسايل و پرزه های اضافی است و سبب نيرومندی آنانی ميشود که در جريان قدرت طالبان دشمنان سوگندخوردهء پاکستان بوده اند. در پاکستان اين ترس احساس ميشود که علی الرغم تغيير پاليسی های مربوط به افغانستان هنوز عناصری وجود دارند که لجوجانه بر ضد پاکستان استند و ميخواهند با هند وارد معامله شوند. اين شيوه های در صحنه بغرنج افغانستان سبب رقابت و کشمکش هند و پاکستان ميشود.

با اطميان خاطر ميتوان فرض کرد که خان يعنی کسی که در زمينه های کنترول و خلع سلاح و مقاولات بين المللی تجربه درازمدت دارد و يکی از طراحات پاليسی امنيتی پاکستان در جنگ ذروی، کنترول سلاح و ثبات استراتژيک در جنوب آسيا ميباشد محض در تاريکی اشپلاق نميزند.

شرط های مورد رضايت:

حالا يک مسأله باقی ميماند، هرگاه ادارهء بوش کنترول افغانستان را بار ديگر به پاکستان بسپارد، از پاکستات توقع چه خدمتی را دارد؟ در دنيای واقعيات، پاکستان ميتواند به شيوهء بسيار در خور اهميت با ايالات متحدهء امريکا کمک کند. همين حالا هم پاکستان معتقد است که تکنالوژی اتومی را به دست ملت های اسلامی نرساند. مشرف در قطار ساير امتيازات، تسهيلات ريسرچ نيروی اتوميی خود را نيز ممکن است در دسترس امريکا بگذارد. از همه مهمتر ميتواند اسامه بن لادن را به دست امريکا بدهد و غُند سرباز نيز به عراق بفرستد تا با سربازان در محاصره افتادهء امريکا ياری رسانند. توقيف اسامه مطمئناً پايان ماموريت امريکا در افغانستان ميباشد و صحنه را برای خروج نهايی امريکا از آن کشور آماده ميکند. فقرهء ديگر در اين اجندا شناسايی اسرائيل است بوسيلهء پاکستان.

آيا اين ترتيب تازه که در آن نماينده قرارداد کنندهء اصلی يعنی پاکستان، به شيوهء Sub_contract  (پس از پايان دورهء کرزی) وظيفه را به عهده بگيرد و افغانستان به دست ترکيبی از عناصر طالبان و پاکستان بيفتد وضع بعرنج موجود را بازهم بغرنج تر ميسازد؟ شايد نه. حتی در همان اکتوبر سال دوهزار و يک نيز هويدا بود که ايالات متحده به کمک اتحاد شمال آسيمه سر وارد افغانستان گرديد و آن ترتيب با عجله سازمان داده شده، به هيچ وجه بادوام معلوم نميشد. در همان وقت آشکار بود که هرچه اسلام آباد به حکم ضرورت ميگفت و يا فشاری را که بر او اعمال ميشد، تحمل ميکرد اين ترتيب عجولانه برايش قابل قبول نبود.

هنگاميکه مشرف مجلس متحد عمل (ام. ام. اِی) که به مشرف /ملا/ اردو نيز معروف شده است. با تردستی در دو ايالت همجوار افغانستان بر سر قدرت آورد امريکا ملتفت گرديد که شيوهء عملش در افغانستان غيرقابل دوام است و بالنتيجه تصديی کرزی به عنوان رئيس جمهور افغانستان به شيوه ناگهانی کان لم يکن (بودی که نابود ميشود) تلقی شد و امريکا از «پلان مارشال» برای افغانستان دست کشيد و بار ديگر به بهترين راه دوم يعنی ادارهء طالبان زير کنترول پاکستان راضی شد.

 

از سايت انترنتی ايشيا تايمز

http://www.atimes.com/atimes/Central_Asia/EG30Ag01.html

 

 

«»«»«»«»«»«»

 


 

اجتماعی ـ تاريخی

 

صفحهء اول