© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

کانديدای اکادميسين سيستانی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

کاندیدای اکادمیسین سیستانی

از سويدن

 

 

عبور از خط سرخ

 

 

 "رد پذیرش معاهدۀ دیورند و موازین حقوق بین لملل"

 

 

 

 

مقالۀ مستند پژوهشی وعلمی جناب عیدمحمدعزیز پوررا در ارتباط پذیرش یا ممنوعیت انکار پس از اقرار معاهدات (منجمله خط دیورند) برمبنای میثاق های بین المللی و منشورهای سازمان ملل در زمینۀ حقوق بین المللی درسایت آریائی خواندم و در آن به نقاط  نظر جالبی برخوردم.

برای من این مقاله نه تنها آموزنده و بسیار دلچسپ بود، بلکه از آن جهت که به یک مسألۀ ملی و حیاتی کشور پرداخته شده و بادرستی  واستدلال قانونی، مفاد و مضار آن را تشریح کرده نشان میدهد که در طول بیش از نیم قرن اعمال سیاستهای نادرست زمامداران افغانستان، در عرصۀ سیاست خارجی ، مردم ما چقدر ضرر دیده اند، وبا وجود این ضررها هیچ دولت مردی پیدا نشد که بگوید: بابا این ادعای ما از بنیاد نادرست مطرح شده و بدون آنکه یک جو از آن سود ببینیم، گویا کمر به بربادی خود  و کشور خود بسته ایم . آخراز این دولت مردان باید پرسید که شما برای همین مردمی که در محدودۀ جغرافیائی افغانستان کنونی زندگی دارند، چه گلی به آب داده اید که میخواهید یک عده مردم دیگری را که نسبت به ما چندین برابر زندگی بهتر دارند، با دروغ و تزویر  با لشکر بیکاران و گرسنگان یکجا نمائید؟

زمامداران افغانستان نمیدانستند و نمیدانند که دو قرن استعمار انگلیس بر نیمقارۀ هند آنقدر شعور سیاسی به مردم آنسوی خط دیورند داده است که هر فرد عادی آن منافع خود را بهتر از زمامداران ما درک می کنند و به هیمن دلیل است که لیدران احزاب و پارتیهای  آنسوی خط دیورند  توانستند بیش ار سی سال زمامداران ساده لوح افغانستان را فریب بدهند و پولهائی را که با هزار گردن پتی از کشورهای متحابه برای عمران پروژه های زیربنائی بدست می آوردیم به جیب آنها خالی کنیم، بدون آنکه کوچکترین گامی در جهت منافع ملی ما برداشته باشند وسرانجام هم معلوم شده که تمام آن لیدران و رهبران پارتی های اقوام صوبۀ سرحد مطابق قانون اساسی 1973 همبستگی ملی خود را با پاکستان اعلام داشتند ومثل عناصر پاکستانی در انتخابات سال 1973 آن کشور شرکت کردند و خود را در سرنوشت پاکستان سهیم و ذینفع پنداشتند. نه اینکه افغانستان رابه عنوان کشور مادر یا مدعی حق تعیین سرنوشت خود درنظر داشته باشند.

دراین مدت تخمین شصت سال تیرگی روابط (اگر از1947محاسبه شود) و یا اگراز1973 محاسبه کنیم در این 32 سال بقول نویسندۀ مقاله «... مردم آن طرف سرحد دیورند کوچکترین علاقه ای به این موضوع ندارند و فکر میکنند که منافع آنان در چوکات اداری و سیاسی پاکستان تامین یافته است ، دولت افغانستان بدون در نظر داشت منافع ملی خویش موضوع جنجال برانگیز برای خویش ایجاد کرده است و آن را لاینحل مانده است . عواقب زیان آور این قضیه به حدی است که امروز پاکستان خود را حامی و نافع پشتونهای داخل افغانستان قلمداد میکند و بدین طریق اختلاف قومی را در افغانستان به زیان کشور ما و به نفع خویش دامن میزند.» (عزیز پور)

من تا کنون هیچ یک از پژوهندگان مسایل سیاسی کشوررا تا این حد دقیق و پرحوصله نیافته ام تا به خود این همه زحمت را قبول کند و تیزس بسیار جدی و قابل رسیدگی فوری را، به پیش بکشد. جناب عزیز پور مسأله را از جوانب محتلف حقوقی، سیاسی ، تاریخی وعملی آن با شواهد و مثالهای گونه گون به بررسی گرفته اند و در نتیجه بدون اشاره  ویا کنایه به مسایل اتنیکی  که ازآن تنفر قومی به مشام برسد، پاک و پوست کنده میگوید که برسمیت شناختن خط مرزی دیورند منطبق با منطق زمان و پیروی از عقل سلیم است . نه به معنای سرشکستگی برای افغانستان است و نه به معنای باختن به پاکستان ، بلکه به معنای اصلاح یک سؤال غلط  یا یک ادعای غلط است که با پاسخ غلط مواجه شده بود و شصت سال بر روابط دوهمسایۀ هم مرز وهم کیش  تیرگی ارزانی کرد. بگذریم از اینکه کدام جانب بنابر این تیرگی مناسبات ضرر کرده است؟ اگر به این موضوع پایان داده نشود به یقین میتوان گفت که افغانستان روی آبادی مجدد را نخواهد دید وهیچ پروژهً زیربنایی از دست سبوتاژ پاکستان به ثمر نخواهد نشست. نیروهای حافظ صلح دیگر تا ابد حاضر نخواهند بود فرزندان رشید اروپائی خود را بخاطر ما افغانهای خودخواه و بخون هم تشنه، قربانی بدهند. جامعه بین المللی بالاخره از کمک به کشور ما دلسرد و مایوس خواهد گشت و سرنوشت این کشور باز بدست بنیادگرایان و تروریزم  ومافیای کشت و قاچاق مواد مخدر سپرده خواهد شد.  اگر با پادرمیانی سازمان ملل و امریکا خط دیورند برسمیت شناخته شود، دیگر برای سوداگران سیاسی مجال سوء استفاده از موضوع دیورند و پشتونستان باقی نخواهد ماند.

عزیز پور پس از تذکراصول بنیادین حقوق بین لملل از قبیل:«اصل عدم توسل و يا تهديد به زور عليه تماميت ارضی يا استقلال سياسی کشور ديگر ،  اصل برابری حاکميت دولت ها ، اصل برابری حقوق و تعيين سرنوشت به دست خويش،  اصل عدم مداخله در امور داخلی يکديگر، اصل حل مسالمت آميز مناقشات بين المللی ،  اصل همکاری بين المللی ، اصل اجرای صادقانۀ تعهدات بين المللی ،  اصل تمامیت ارضی کشورها ،  اصل ثبات مرزها ،  و  اصل احترام به حقوق بشر ، که دارای عالیترین قوت حقوقی بوده  واین اصول در منشور ملل متحد -  بمثابۀ عالی ترین معاهدۀ بین المللی -  و نیز در معاهده های دیگر بین المللی درج یافته اند که دولت افغانستان نیز همچون عضو جامعه بین المللی به آنان پیوسته و آنانرا پذیرفته است» می افزاید : « دامن زدن به  قضیۀ  خط دیورند حد اقل با اصولی چون: اصل تمامیت ارضی کشورها ، اصل ثبات مرزها ، اصل برابری حقوق و حق تعيين سرنوشت به دست خويش و همچنان اصل عدم مداخله در امور داخلی يکديگر در تضاد است .»

آقای عزیزپورمقاله اش را چنین به پایان میبرد: «ادعای ارضی افغانستان با پاکستان از روز اول به راست نمی ماند وغیر قانونی بود و به همین ملحوظ با تردید کشورهای دیگر مواجه شد. تنها دو کشور هند و اتحاد شوروی سابق به آن از فاصلۀ دور به شکل تأیید سر میجنباندند که آنان هم دلیل سیاسی داشتند. افغانستان برای حصول ادعایش هیچ وسیلۀ بدست ندارد و هرآنچه میکند سرخود را به سنگ زدن است، که زیانهای جبران ناپذیر برای مردم و کشور ما ببار آورده است.از همینرو است که شناسائی خط دیورند عملی است منطبق با منطق و موافق به عقل سلیم و منافع والای کشور. همانطوریکه بسیاری از صاحب نظران معتقد اند، مردم افغانستان با شکم گرسنه، تن عریان و پای برهنه توانائی پرداختن خساره های بلند پردازیهای زمامداران گذشته را ندارند و در آینده نیز نخواهند داشت.  

به هر صورت یگانه راهی که باقی میماند مذاکرات دو جانبه و باورمند شدن طرفها از این امر است که تنها در صورت صلح وامنیت، عدم مداخله در امور داخلی است که هردو طرف یعنی هم افغانستان و هم پاکستان برندۀ واقعی میشوند. افغانستان باید اعلان کند که معاهدۀ دیورند و تمام قراردادهای قبل ازآن را برسمیت می شناسد و در مقابل دولت پاکستان باید از هر گونه مداخله در امور کشورما دست بردارد واز هرعمل غیر دوستانه و فرستادن عناصر خرابکار و مخالف دولت  بپرهیزد. البته جامعۀ بین لمللی می تواند درین مورد نقش مثبت ایفا کند. حق ترانزیت به بحر و از بحر به کشور را نمیتوان بر اساس ادعای ارضی و گذاشتن شرط به یک کشور همسایه بدست آورد. اینکار طوریکه تجارب کشورهای دیگر محاط در خشکۀ جهان نشان میدهد مربوط به دوستی، حسن نیت و همجواری نیک میشود. هرگاه میان کشورهای همسایه سیاستها بر اساس اعتماد متقابل، عدم مداخله، احترام متقابل به حاکمیت ملی و تمامیت ارضی یکدیگر و تساوی حقوق و منفعت متقابل بنا گردد، مسألۀ عبور از کشور ترانزیت به بحر و برگشت ازآن نیز به ساد گی قابل حل و فصل است. افغانستان یگانه کشور محاط در خشکه نیست. اما از لحاظ موقعیت، کشورما یگانه و بیمانند است که کمتر کشور محاط در خشکۀ جهان دارای این امتیاز بخصوص میباشد. از صلح و امنیت در افغانستان نه تنها افغانستان بلکه تمام همسایه های ما سود خواهند برد. در واقعیت افغانستان با موقعیت خویش مانند پلی برای ترانزیت به آسیای میانه، نه تنها برای پاکستان مهم است، بلکه برای هند، حتا ایران و کشورهای دیگری که قصد دسترسی با منابع غنی آسیای میانه را دارند و همچنان برای خود کشورهای آسیای میانه از اهمیت ویژه برخوردار میباشد. استفاده از چنین موقعیت یکتا فقط در صورت صلح و امنیت در افغانستان میسر است. و از سوی دیگر افغانستان نیز نیاز دارد که از راه پاکستان به دریای آزاد دسترسی داشته باشد. این دسترسی وقتی میسر میشود که مناسبات میان دو کشور دوستانه باشد و از ادعاهای ارضی در مقابل یکدیگر خود داری شود و افغانستان بمنافع ملی  کشور خود پی ببرد و مورد استفادۀ کشور دیگری قرار نگیرد.»

به باور این قلم اکنون وظیفۀ پارلمان افغانستان است تا اشتباهی را که پارلمان افغانستان در 1949 مرتکب شده، رفع نماید واین بار سنگین را با منطق شفاف و عقل سلیم از روی شانهً دولت افغانستان بردارد. هر حکومت در افغانستان فکر میکند که اگر به این مسأله خاتمه بدهد، مبادا خاین ملی قلمداد شود  و بنابرین چندسالی که بر مسند قدرت قرار دارد از کنار این موضوع طفره میرود، حالانکه این مسأله  یک مسأله ملی است و باید منافع ملی مد نظر باشد و بدرستی و با چشم باز با درک شرایط  زمان و توانایی اقتصادی و نظامی در یابند که با زور کم و قهر بسیار میدان را برده نمی توانیم. بزرگان ما خوب گفته اند: سنگی را که از مین بلند کرده نمیتوانی ،  ببوس و برجایش بگذار! خیز بیجا کمر آدم را  میشکند و شاید چنین حرکتی بیجا کم رما را بشکند . نکند که خدای نخواسته آنچه را که امروز در دست داریم فردا از دست بدهیم.

 برخی چنین تصور میکنند که گویا مردم افغانستان در برابر ابر قدرت روس جنگید و آنرا مجبور کرد از کشور ما خارج شود، پس پاکستان چیست که بخواهد بر کشور ما چنگ اندازد و ما از عهدۀ او برنیائیم؟ این موضوع هم از غرور بیجای ما افغانها نشأت میکند. در بیرون راندن روس ها از کشور مسایل بسیاری است که جای بحث برآن از حوصلۀ این گفتار خارج است، ولی اشارتا باید گفت که اگر کمک های مالی و نظامی غرب نمی بود و پاکستان بخاطر ضربه زدن به افغانستان و ته جیب کردن سهم بیشتر کمکهای بین الملی مجاهدین افغان را بجان دولت کابل نمی انداخت، هرگز افغانها قادر به انجام چنین امر سترگ نمیشدند. اکنون هم پاکستان از جهالت و نیروی افغانها سوء استفاده میکند و مانع بزرگ استقرار ثبات و امنیت در کشور میگردد و دو تجربۀ موفقانۀ پاکستان در سرنگونی دولت های افغانستان توسط خود افغانها گواه این امراست که باوجود کمک و مداخلهً مستقیم ابر قدرت امریکا در ائتلاف با چهل کشور دیگر، بشمول اتحادیه اروپا و نیروهای ناتو، در ظرف چهار سال پس از سقوط طالبان، هنوزامنیت به افغانستان برنگشته است و نهاد های بین المللی از عدم ثبات و امکان باز گشت طالبان به قدرت توسط  پاکستان، ابراز نگرانی میکنند.

اجازه بدهيد واقعبينانه تر به موضوع نگاه کنيم و از مرکب احساسات پائين بيائيم. من بصفت يک افغان منسوب به قوم پشتون که در وطن خواهی خود را از هيچ پشتون دیگر کمتر نمی شمارم ، ميخواهم يک عرض خدمت هموطنان برسانم که : قبول نداشتن « خط ديورند » به اين معنی است که سرزمين های آنسوی خط ديورند که بعد از جنگ اول افغان و انگليس يعنی بعد از 1842 از پيکر افغانستان جدا شده و به هند بريتانوی تعلق گرفته اند ، از قبيل پشاور ، کشمير و سند ، و همچنان مناطقی که براثر معاهدهً گندمک و سپس براثر قرارداد معروف به « خط ديورند » بين اميرعبدالرحمن خان و حکومت هند بريتانوی در 1893 به امضاء رسيده و شامل ايالات بلوچستان و صوبهً سرحد ميگردد ، دوباره به افغانستان تعلق بگيرند. به کلام ساده تر يعنی پاکستان تجزيه شود و از پنج ايالت آن چهار ايالت به افغانستان تعلق بگيرد و فقط يک ايالت پنجاب برايش باقی بماند ! آيا چنين کاری ممکن است ؟ و آيا چنين امری ميتواند عملی باشد؟ و آيا چنين خواستی ، آنهم بعد از يکصد و پنجاه سال و حداقل يکصد سال جدايی خواست معقولی است؟ هرگز نه.

در مقالتی مفصل که زیر نام« پشتونستان وزخم ناسور خط دیورند » دوسال قبل در سایت آریائی گذاشتم، با اسناد تاريخوار نشان داده ام که بيش از يکصدوپنجاه سال است که زمامداران افغانستان بخاطر بدست آوردن پشاور تمام امکانات خود را بکار بستند تا چنين داعيه ای را تحقق بخشند ، ولی همگی سرخود را دراين راه از دست دادند تا آنجايی که دردههً اخير موجوديت افغانستان بخطر افتاد و هنوز هم اين خطربرطرف نشده است ، ما اگر مرديم و اگرواقعا وطنپرست هستيم ، بايد تلاش بکنيم که انچه باقی مانده است، انرا از خطر نابودی و تجزيه نجات بدهيم ، نه اينکه با دست خالی و شکم گرسنه درحالی که وحدت ملی ما پيش از هروقت ديگر خدشه دار شده و اردوی ملی ما به مليشه های قومی تنزيل کرده است و مجبور شده ايم تا برای حفظ امنيت در پايتخت کشور ازنيروهای بين المللی ، امنيت گدايی کنيم و حتی رهبری دولت نمی تواند براين مليشه ها اعتماد داشته باشد و بناچار برای حفاظت جان خود از خارج باديگارد استخدام کرده است، آيا چنين ادعايی بيجا و نا معقول نيست ؟ من از پاکستان و حتی ازنام ناپاک آن نفرت دارم ، ولی بايد پذيرفت که پاکستان امروز به يک قدرت اتمی تبديل شده است و يگانه ابرقدرت جهان، امريکا برای تحقق نقشه های ستراتيژيکی خود به پاکستان بيش از افغانستان اهميت قايل است. پاکستان اگر نخواهد نه امنيت راه های ما از دست دزدان افغانی و چريکهای طالبان مصئون خواهد بود و نه مال التجاره افغانی صحيح و سالم وارد افغانستان خواهد شد، نه وسايل بازسازی کشور تامين خواهد شد و نه ما افغانها ازجنگ دست خواهيم گرفت. پاکستان دشمن قوی پنجه ايست و با اين دشمن دست و پنجه نرم کردن به ضرر منافع عليای کشور است.

اگر کمی دقت کنيم افغانستان را استعمار انگليس خنجر زده وبيچاره ساخته است نه پاکستان ، و بنابران اگر از همان اول اوليای امور افغانستان بجای تشنج آفرينی بفکر روابط حسنه با پاکستان می افتادند بسيار برای ما مفيد تر بود تا اينکه کشمکش و تشنج . اما متاسفانه که برخی از کشور های همسايه ( هند و شوروی سابق ) نمیخواستند و نميخواهند که اين زخم ناسور التيام يابد و آب خوش از گلوی مردم ما پائين برود.

هدف پاکستان از طرح اعماردیوار حایل میان دوکشوراينست تا افغانستان را به قبول خط دیورند وادار سازد وچنانچه ما حاضر به قبول آن نشویم ،پاکستان بازهم به اعزام چریکهای طالبان به داخل افغانستان بپردازد ووضع را بحرانی تر بکند وگناه عدم همکاری خود را با ایتلاف بین المللی به گردن افغانستان اندازد.در عین حال پاکستان همین اکنون بیش از هفتاد هزار سرباز خود را در اطراف خط  دیورند مستقر نموده که گفته میشود، در بسا موارد در داخل ساحهً افغانستان بجلو آمده وپسته های سرحدی ساخته است ، زيرا ميداند که افغانستان دچار بحران بی امنيتی وثبات داخلی ازدست  حملات طالبان وجنگ سالاران وقاچاق چیان مواد مخدر است ودر شرایط  فعلی توانايی مقابله با پاکستان را ندارد.

نگرانی من مثل جناب عزیز پورا از سوی پاکستان این دشمن خطرناک ازینست که اگراین گره را با دست خود باز نکنیم، پاکستان با توسل به دسایس دیگری قادر خواه دشد توسط نوکران افغانی خود که درمیان رهبران جهادی وطالبی افغانستان فراوان اند، این بار کشور را بسوی جنگ داخلی و تجزیه و نابودی سوق دهد و ما را از هویت افغانی تهی کند، که هرگز چنین مباد. افغانستان نگونبخت که از هزار و چهارصد سال تا کنون باهمه اسلامیت خود با بدبختی دست و گریبان بوده است وهیچکسی پیدا نشد تا او را از این بدبختی تاریخی نجات بدهد، اینک جامعه مترقی و ثروتمند جهان حاضر شده است، تا کشور ما را از فقر  وبی سوادی و مریضی و بی دوائی و محتاجی بی نیاز کند.

بدبختانه گروه های افراطی طالبان به تحریک و دسایس پاکستان مانع عمران و شکوفائی مجدد کشور میگردند. باز سازی مکاتب که فرزندان افغان درآنها تعلیم می بینند و باسواد می شوند، اعمار شفاخانه هائی که زنان و اطفال و مادران مریض افغان درآن تداوی میشوند به آتش میکشند و نابود میکنند. آنها مانع احداث جاده ها  وبند و انهار که برای میلیون انسان کار و شغل تهیه میکند، میگردند و با تمام مظاهر تمدن و فرهنگ عالی بشری دشمنی میورزند، واضح است که آنها شعور درک مزایای این خدمات را که از طریق کمک های بین المللی صورت میگیرد، ندارند و نمیدانند که میلیارد هادالر کمک به بازسازی افغانستان از سوی کشورهای مترقی جهان اگر در فضای صلح و امنیت در خدمت وطن و مردم این کشور قرار بگیرد، واقعاً همه مردم افغانستان دیگر ازفقر و بدبختی نجات می یابند. ولی متاسفانه که گروه های مزدور با تخریبکاری و اعمال ترورهای انتحاری قصد دارند کشورهای کمک کننده را از کمک به افغانستان مایوس و پشیمان کنند تا از کشور بیرون بروند. و باز این کشور با بدبختی های تازه تری روبرو گردد. برای دریافت این کمک ها بمردم درون افغانستان هم که شده بایستی یک نقطۀ بزرگ درپای  مسألۀ خط دیورند گذاشت و به پاکستان از این ناحیه اطمینان داد واطمینان گرفت تا در روابطش با افغانستان تجدید نظر کند و مانع تخریبکاری عناصر افراطی از داخل پاکستان در امور کشورما گردد.    

  پایان

فبروری 2006

 


اجتماعی ـ تاريخی

 

صفحهء اول