© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

استاد  م. ا. نگارگر

 

 

 

 

 

 

 

 

م. ا. نگارگر

از انگستان 

 

 

 

 

پيش که برم شکوه ازآن نرگس کافر

بيچــــاره شـــــهيدم ز دم تيغ فرنگی

(بيدل)

 

اگر اين مکتب است و اين مُلا ...

 

دوستی که من تا هنوز توفيق زيارت حضوری شان را نيافته ام يعنی جناب عبدالعلی نور احراری مرحمت نموده اند و کتاب های «منشآت حضرت مولانا جامی» و «افغانستان و اتحاد شوروی، اسنادی از آرشيف های روسيه و آلمان شرق» را برای من ارسال فرموده اند. کتابِ نخست را بعد از مقابله سه نسخه موجود که خود نسخه های (ب ـ برتش موزيم)، (ل ـ لاس انجلس)، (و ـ وين که در نشريهء دانشکدهء ادبيات تبريز چاپ شده است) خوانده اند به شيوهء انتقادی چاپ فرموده اند که مسلماً به درد اهل تحقيق ميخورد و آنان داوران صاحب صلاحيت ارزيابيی زحماتِ ايشان ميباشند و اما کتاب افغانستان و اتحاد شوروی که جناب احراری زحمت ترجمه اسناد بدست آمده از آرشيفهای روسيه و آلمان را بر خويشتن هموار کرده اند از بسا جهات درخور يادآوری و توجه است؛ يکی از اين جهت که ما مردم افغانستان به دليل کم سوادی و غفلت خويش چشم بسته بر رهبران اعتماد کرده ايم و رهبران نيز در مناسبات بين المللی و در مناسبات با همسايگان هر طور که خود خواسته اند وارد معاملات سياسی گرديده اندو ما يا تا گلو خويشتن را غرب در مردابِ قرضه هايی يافته ايم که دينار آن هم برای بهزيستی و بهبودی ما خرج نشده و يا هم نافع ملی ما بدليل همين گونه زد و بند ها برباد رفته است و ما هميشه بعد از وقوع حادثه يعنی آنگاه  که ديگر آگاهيی مان سودی نداشته است از آنچه واقع شده اطلاع يافته ايم. وقتی می بينيم آن رهبرانی که خويشتن را مرکز ثقل زمين ميپنداشتند و هر لحظه بر ما غرور تبختر ميفروختند ولی در پشت سر غرور ما را در پای ديگران فرو می ريختند و با هزار دم لابه از آنان برای سرکوب هموطنان خود سرباز و تجهيزات تقاضا ميکردند.

امروز همان اربابان بی چشم و روی خارجی که بزور يکصد و پنجاه هزار سرباز نوکران خود را بر گردهء ملت سوار کرده بودند و پول کشتار ما را بنام قرضه از ما تقاضا می کنند و اگر نتوانند پول خود را حصول نمايند يک هزار گونه منت خود را بر ما بار خواهند کرد. وقتی در ترجمهء رونوشت مکالمهء کاسيگين که جناب احراری در دسترس ما می گذارند ميخوانيم که "رهبر نابغه و خلاق" با په بی پروايی از صدراعظم آن کشور ميخواهد که: "اگر شما حالا يک حملهء قاطع را عليه هرات بکار اندازيد، احتمال آن موجود است که هرات نجات پيدا کند... من به شما نظر می دهم که شما نشانه ها و علايم افغانستان را بر روی تانک و طياره های خود نقش کنيد. هيچکس آنرا نميداند. نيرو های ما از استقامت کشک و کابل ميتوانند پيشروی کنند، بنظر ما هيچکس نخواهد فهميد، آنها فکر ميکنند که نيرو های حکومتِ ما ميباشند."

ـ  کاسيگين: "اين کاری نيست که بتوان آنرا پنهان کرد. دو ساعت بعد تمام جهان از اين ماجرا آگاه خواهند شد."

ـ  تره کی: "چرا اتحاد شوروی نميتواند ازبکها و تاجيکها و ترکمن ها را به لباس ملکی بفرستد، هيچکس آنها را نمی شنانسد. آنها ميتوانند تانکها را رانندگی کنند، به نظر ما اين کارِ بسيار ساده است..."

ـ  کاسيگين: "البته شما بيش از حد مسأله را ساده ميپنداريد، اين يک مسأله پيچيدهء سياسی و بين المللی است." (آيا بازهم کسانی يافته می شوند که بگويند حزب دموکراتيک خلق در پاشيدن تخم نفاق و تفرقهء ملی هيچ مسووليت ندارد.)

از اين گونه اسناد در اين کتاب فراوان ميتوان يافت که اگر هيچ فايدهء ديگر نداشته باشد شلاق عبرتی است که بر تختهء شانهء ما فرو می آيد و ما را اگر پيش از صور اسرافيل بخت بيداری داشته باشيم از خوابِ خوش زمستانی بيدار ميکند که موقعيت خود را در جهان و خاصد در ميان همسايگان خود دريابيم و اکنون که به پايمردی ديگران در ميان ما هم هنگامهء دموکراسی بلند است ببينيم که تا کجا می توانيم از سُر و پُس های ديگران با رهبران خود آگاه شويم و نگذاريم که ديگران بر گردن رهبران ما رشته های پيدا و پنهان منافع خود را ببندند و ايشان را آنجا که خاطر خواه بيگانگان است با خود ببرند و يا مقامات تصميم گيرندهء ما سرگرم موضوعات مبتذل و پيش پاافتاده گردند و رشته اصلی سياست و منفعت ملی از دست شان بدر افتد.

يک نگاه سطی به تاريخ گذشته کشور نشان ميدهد که ما يک کشور بيطرف بوديم و اين بيطرفی از جانبِ کنفرانس باندونگ و ملل متحد برسميت شناخته و با قضاوت آزاد يکی از شاخصه های مناقع ملی ما شده بود و هر وقت که اين سياست بسوی اين يا آن قدرت جهانی متمايل گرديده بود برای ما دردِ سر های ايجاد نموده بود. همين حالا متأسفانه آن سياست عنعنوی بيطرفی معروض به يک رشته تهديد های عجيب و غريب است. مسأله ايکه اينک در برابر مقامات تصميم گيری قرار دارد اينست که به مردم بگويند: "آيا آن بيطرفی عنعنوی با قضاوت آزاد هنوز هم به خير ما است يا يکی قطبی شدن جهان ما را در وضعی قرار داده است که بايد در آن تجديد نظر صورت گيرد؟"

من فکر ميکنم که خير ما هنوز هم در همان سياست بيطرفی عنعنوی ميباشد به دلايل آتی:

الف) يک قطبی بودن جهان پديدهء بسيار موقت و گذرا ميباشد که نميتوان بر آن اعتماد کرد. همين اکنون هند و چين هردو شرايط لازم برای ابرقدرت شدن را دارا استند و هرچه تاخت و تاز امريکا برای تسلط بر جهان بيشتر گردد هند و چين با يکديگر نزديکتر می شوند و خاصتة در آسيا به توسعهء ساحهء نفوذ خود می پردازند زيار که اکنون ديگر جدال های ايدولوژيک اين دو کشور را از هم جدا نميکند و بنابر اين ما از بختِ بد باز با يک ابرقدرت همسايه می شويم و اگر عنعنهء بيطرفی را زنده نگاه داريم اين عنعنه کشور ضعيف ما را در برابرِ مداخلهء همسايگان و ابرقدرت های احتمالی آينده تضمين ميکند.

ب) در حالِ حاضر ما همانند همان شاگرد ضعيف و زدن خورِ مکتب استيم که يک شاگرد زورمند بخاطر منافع آنی و زودگذر دست نوازش بر شانه اش نهاده باشد. اگر ما فريب اين نيروی ظاهری را بخوريم و زورِ اين آشنای نيمه راه را که همين حالا از عراق برای خود ويتنام ديگر درست ميکند زورِ خود فکر کنيم، آشنا هر زمان که بر خرِ مراد سوار شد و پيش از آن کار خود را زار يافت ميرود و ما را در ميدان خدا وراستی تنها ميگذارد.

ج) همسايگانِ ما با همسايگان خود دردسر هايی دارند که ناگزير ما را نيز وارد هرگارهء پهلوانی های سياسی خود مينمايند. هند و پاکستان بر سرِ کشمير دعوا دارند که پاکستان مسلمانان افراطی ما را به نام جهاد رهسپار سنگر های مقاومتِ کشميريان مينمايد و هند نيز از هرگونه جنبش ضد پاکستان در افغانستان حمايت مينمايد و ما ناخواسته به دردِ سر می افتيم.

ايران از شيعيان پاکستان حمايت ميکند و حال آنکه ملا های پاکستان تلبيس ابليس ابن جوزی را که مسلمانی شيعيان را مورد پرسش قرار ميدهد چاپ و توزيع ميکنند که اختلاف اعراب و ايران را نيز بر اين معادله بايد بيفزاييم. مناسباتِ نزديک چين و پاکستان نيز بر سياست جارجيی ما اثر می گذارد.

با آنچه تا اينجا بر شمردم سياست بيطرفی مثبت و فعال با قضاوت آزاد ما را از دردسر های احتمالی با همسايگان رهايی ميبخشد. اما حضورِ امريکا و ناتو در حال حاضر متأسفانه ما به حضورِ شان نياز داريم در دراز مدت برای ما ناگزيز يک رشته دردسر ها ايجاد ميکند. پاکستان کشوری دارای نيروی اتوميست که منفعت خود را در دوستی با چين ميبيند که همين کشور محرم اسرار اتومی او نيز است ولی اين دلبر هر جايی برای امريکا نيز غنج و دلال ميفروشد و امريکا تنها با رشوهء سياسی است که آنرا در کنار خود نگاه ميدارد. پاکستان مخالفين بالفعل و بالقوهء سياسی خود را به نام اعضای القاعده به امريکا ميسپارد و مشرف تا آنگاه که برايش ميسر باشد اين سياست دوگانه را ادامه ميدهد و انصاف بايد داد که اين منصبدار پاکستانی بسيار دارای خبرگی های سياسی ميباشد.

ايران بخاطر حضور امريکا در منطقه است که ميخواهد به نيروی اتومی دست يابد زيرا می بيند که سياست غرب در زمينهء نيروی اتومی سخت رياکارانه ميباشد. امريکا که خود سابقه استفاده از نيروی اتومی را در جاپان دارد ميخواهد چنين وانمايد که سلاح اتومی تنها در دست امريکا و متحدانش مصئون است و اگر به دست ديگران افتاد مسلماً امنيتِ جهان را به خطر می اندازد و حال آنکه همين اکنون پنج کشور اصلی صاحب نيروی اتومی اگر قصد تلسط بر جهان ندارند و اسلحه اتومی را به عنوان وسيلهء تهديد بر ديگران بکار نميگيرند بايد نخست خود خويشتن را از شر اين سلاح که نتوانست از سقوط اتحاد شوروی سابق جلوگيری نمايد خلاص کنند و از ديگران بخواهند که پای در جای پای ايشان بگذارند. مگر تفاوت برخورد امريکا با عراق و کوريای شمالی کشور های جهان را وسوسه نميکند که تمام درامد ملی خود را وقف اين سلاح لعنتی بکنند و روزی که بدِ حادثه بسراغ شان آمد مانندِ پاکستان کاسهء گدايی بر سر بازار جهان بياورند؟

آری عقل حکم ميکند که امريکا و متحدينش، چين و هند در خلعِ سلاحِ اتومی پيشقدم شوند چون در حال حاضر اينها قدرت های استند که ديگران نميتوانند امنيت شان را به خطر اندازند. به هر صورت صحبت بر سر اين بود که ايران بخاطر نفوذ امريکا در منطقه است که به فکر نيروی اتومی افتاده است و تا وقتی که نيرو های امريکا در افغانستان و عراق  مستقر بماند ايران خلشِ دردناکِ اين خار را در بغل خويش احساس و مخالفان حضور امريکا در افغانستان را کمک ميکند. من اميدوارم کسی ديگر پيدا شود و مانند جنابِ نور احراری دامن همت بر کمر زند و اسنادی را که ميان مقامات امريکا / افغانستان، پاکستان / افغانستان و بالاخره ايران / افغانستان و يا بين دول مختلف جهان در ارتباط با موضوع افغانستان رد و بدل گرديده است نيز ترجمه نمايد تا معلوم گردد  که کسانی با دريافت لقب های مجاهدان کبير و قهرمانان ملی نيز با چند سازمان جاسوسی بين المللی ارتباط داشته اند و کسی چه ميداند شايد در داخل دستگاه دولت ما جاسوسان چندين کشور با هم دست و پنجه نرم می کنند که يکی می بافد و ديگر بافتهء او را از هم ميدرد در غير آن چه معنی دارد که آمر امنيت ميدان هوايی کابل در مصاحبه را راديو ها ميگويد: "ما صبح مردمان را در حال قاچاق مواد مخدر توقيف می کنيم ولی شام همان اشخاص را محاکم رها ميکنند."

و جناب کرزی که ملای همين مکتب است بر غندی خير نشسته تماشا مينمايد. آيا بهتر نيست جناب حامد کرزی نيز مانند يکی از حکام سابق مُهری بکند و بر آن بنويسد: "بنده بی دخل است" تا مردم بيچاره بروند و صاحب دخلی را پيدا کنند که کم از کم بر فرياد شان گوش بدهد و از جناب قاضی بپرسد که با کدام دستاويز قانونی قاچاقبری را که پوليس صبح توقيف ميکند شام رها مينمايد و اگر پليس بيگناهان را توقيف ميکند چرا مجازات نميشود؟ مردم انتظار داشتند که ممکن است شورا بيايد و دشواری های اساسی کشور را زير بحث بگيرد و برای دولت رهنمود های بسيار روشن بدهد ولی شورا نيز آمد به عنوان بامک پخش خود دست بسوی (اِن. جی. او) ها دراز نمود و مثل اينکه شورا نيز جای شير چرب را يافت و از همانجا شروع بکار نمود.  و اما اگر شورای افغانستان اگر جداً ميخواهد کار کند شايسته است که قبل از هر چيز به موضوعات آتی بپردازند:

1) احيای بيطرفی عنعنوی افغانستان و تعيين زمان معين برای خروج نيرو های نظامی کشور های مختلف که حضور شان بدون موافقهء مردم افغانستان بيطرفی را جريجه دار مينمايد.

2) حضور بی کنترول مشاوران خارجی در دستگاه دولت ابتکار دولتمردان ما را فلج و آنان را دهن نگر خارجيان ميسازد. شورا بايد معلوم نمايد که هر وزارت خانه چند مشاور خارجی دارد و در کدام کار ها از آنها کدام مشور ها ميگيرد و از هر وزارت خانه بايد بخواهد که برای مشاوران خود لايحهء توضيح وظايف ترتيب نمايند و از جريان پيشرفت کار شان به شورا گزارش بدهند.

3) در زمينهء سياستِ خارجی موضوع به اصطلاح پشتونستان را با پاکستان و موضوع آبِ هيرمند را با ايران بطور بنيادی فيصله نمايد. من به اصطلاح پشتونستان گفته ام زيرا که تا هنوز برايم معلوم نيست  که ما بنام پشتونستان خواهان چه چيز استيم و چرا در اين مورد تا کنون بطور پوست کنده صحبت نکرده ايم؟ آيا ما الحاق دوبارهء آن سرزمين ها را که روزگاری بما تعلق داشت ميخواهيم؟ اگر جواب بلی است چرا ما الحاق مرو و پنجده را تا هنوز مطرح نکرده ايم؟ اتحادشوروی سابق که من فکر ميکنم که در آن روزگار ميخواست بر پاکستانِ عضو پيمان سنتو و متحد نزديک امريکا فشار وارد کند بر جنبش پشتونستان ليبل جنبش آزاديبخش ملی را زده بود از اين موضوع بر ضدِ کشور ما خوب استفاده نموده است و حزب ديموکراتيک خلق نيز که پشتيبانی از اين داعيه را يکی از نکات اساسی برنامهء حزبی خود تلقی ميکرد بار ها گفته است که اگر اين حزب در مورد همين داعيه  با پاکستان سازش ميکرد حالا از مسند قدرت فرو نيفتاده بود. حالا فرض کنيم که ما نخواهيم در اين مسأله  با پاکستان سازش نماييم دليل ما برای عدم سازش چيست؟ پشتونهای آنسوی خطِ ديورند که در دولت پاکستان به مقام های وزارت و وکالت رسيده اند و در پوهنتونهای برتانيه درس خوانده اند چه ميخواهند؟ آيا آنان به طور جدی ميخواهند امکانات وسيع جامعهء پاکستان را بگذارند و شريک فقرِ ما شوند؟ من تا حال از هيچ پشتون آنسوی ديورند چنين چيزی نشنيده ام اگر کسی شنيده باشد مرا نيز خبر کند. و اما اگر آنان پشتونهای ما را ميخواهند که در چوکات پاکستان با آنان متحد شوند اين همان تجزيهء افغانستان است  و آنگهی اگر من غلط نکرده باشم از خان عبدالغفار خان مرحوم گرفته تا مرحوم ولی خان و اجمل ختک همه به يک زبان گفته اند که ما در چوکات پاکستان خودمختاری ميخواهيم  آنان ما را با خود ميبرند که با يک اکثريت قابل توجه در فدراليسم پاکستان با پنجابی و سندی چانه بزنند. همين و ديگر هيچ؟؟

حالا بيايد قضيه ر از يک جهت ديگر مورد توجه قرار بدهيم. فرض کنيم پاکستان بما بگويد که وی اين کشورش را با همين مرز ها از يک نيروی استعماری  که بيش از دوصد سال بر آن حکومت رانده است بدست آورده و اين مرز ها از جانب تمام مجامع بين المللی شناخته شده است و اگر افغانستان در اين مورد دعوای دارد طرفِ دعوايش همان کشور استعمار کننده است و نه دولت کنونيی پاکستان. ما چه ميکنيم؟ با پاکستان بر سر اين قضيه وارد جنگ ميشويم؟ از سازمان ملل و ديگر سازمان های بين المللی استعانت ميجوييم و خلاصه پای يک محمود ميستری ديگر را برای ميانجگری ميان پاکستان و افغانستان باز ميکنيم که اينها همه همان مشتِ بعد از جنگ است که بايد بر فرق خود بزنيم. من فکر ميکنم که شورای افغانستان اين موضوع را موضوع يک رفراندم يا همه پرسی ملی بسازد و به اساس نظر اکثريت درين مورد تصميمی بگيرد که به اصطلاح معروف نه سيخ بسوزد و نه کباب.

3) شورای افغانستان بايد موضوع حضور قوای امريکا و ناتو را در ارتباط به مسأله بيطرفيی افغانستان مطرح بحث قرار بدهد و از دولت بخواهد که بطور مثال در چهار سال آينده پروسهء سخت اردو و پليس را در کشور تکميل نمايد و از تمام قوای خارجی بخواهد که خاک افغانستان را ترک بگويند و بيطرفيی افغانستان را که در کنفرانس باندونگ  مورد تأييد قرار گرفته بود احترام نمايد. متن اين تصويب شورا بايد به اطلاح ملل متحد و سازمان های وابسته بدان، همسايگان افغانستان و ديگر کشور های علاقمند به موضوع رسانيده شود. عدم اعتنا به اين موضوع متأسفانه بازهم جامعهء ما را به نيرو های متخاصم و در حال جنگ با همديگر بدل ميکند و سستی و تعلل شورا در اين مسأله خطير ملی سبب آن ميشود که مخالفان دولت نيز بر آن پيرايهء دست نشاندگی و جيره خواری بزنند. اگر همه مقصود خود را در چند سطر خلاصه کنم بايد بگويم که ما با همسايگان خود گذارهء دراز مدت داريم و بيجا نگفته اند که همسايهء خوب از صد خواهر و مادر پيش. همسايگان ما بايد کاملاً مطمئن باشند که هيچکس کشور ما را به عنوان پايگاه ضدِ آنان نميتواند استعمال کند ولی اگر امريکا بخاطر يک راپور نادرست هژده پاکستانی بيگناه را بکشد نه تنها بر حريم پاکستان تجاوز نمووده بلکه از حريم کشور ما نيز استقادهء ناجايز و مناسباتِ ما را با همسايه ها نيز جريحه دار کرده است و من فکر ميکنم شورای افغانستان نيز بايد بخاطر اينکار بر امريکا اعتراض ميکرد زيرا، من اين را ميپذيرم که مخالفان دولت از خاک پاکستان استفادهء نادرست ميکنند ولی اينجا مسألهء پرنسيپ مطرح است. اگر ما پذيرفته ايم که قوت های خارجی حق ندارند از کشور ما بر ضد ديگران استفاده نمايند بايد عملا بدين تعهد وفادار بمانيم در غير آن اگر فردا امريکا در ايران نيز مجبور به ماجراجوييهای نظامی گرديد سياستِ بيطرفی افغانستان نبايد با تجاوز امريکا آلوده گردد. اين است وظايف عمده ای که شورا بايد بدان بپردازد و اگر اين وظايف عمده را کنار گذاشته به سراغ دخل و خرج (اِن. جی. او) ها برود همانندِ آن دوست ناخلف است که بجای قصابِ ملامت ولی زورمند بقالِ کمزور و لاغر را زيرِ مشت و لگد بگيرد.

والله اعلم بالصواب

 

برمنگهم ـ برتانيه

16 / 1 / 2006

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


اجتماعی ـ تاريخی

 

صفحهء اول