© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

شکرالله شيون

 

شيون

 

 

 

به ( شين .آمو رودي _ شبگير پولاديان )
 

 


در افق فاجعه


 

به كجا خواهم رفت ؟
چشمه خون برادر هايم
زير ارابه دژخيم نخشكيده ست

گل موعود بهاران سيه پوش
از آن تپه سرخ
پرچم مرثيه سبز نيفراشته است
و هنوز
خبر از سلسله داران « پل چرخي » نيست

كار « شبنامه » به پايان نرسيده است

 

خون من سرختر از خون عزيزانم نيست
آسيا سنگ پلچرخي شايد
جاری خون مرا مي طلبد
 

 

« شبگير پولاديان »


 

 



...... شبنا مه .....


الا قلم زن حسرت نگار شبنا مه
بيا دوباره سر كار و بار شبنامه
دوباره در دل دزدان ره هراس انداز
دوباره با جرس هشدار شبنامه
به راويان دروغين صبح آزادي
بگو تمام نگرديده كار شبنامه
بيا كه جاري خون من و تو در كار است
شبي كه لاله دمد بر مزار شبنامه
به نيمه شب تهء كوچه ترا به تير زنند
منم به كوچهء پهلو به دار شبنامه
ببين به دست هيولا چسان مچاله شده
ز استخوان من و تست عار شبنامه
اگر به هيچ نماندست اعتبار ولي
بيا بيا مشكن اعتبار شبنامه
كه دست شب به گلوي سحر فشارد سخت
مگر رها كندش از فشار شبنامه
بيا كه خون برادر به انتظار نشست
بيا تمام بكن انتظار شبنامه

 

 

 

 

 


ادبی هنری

 

صفحهء اول