داکتر اکرم عثمان
|
داکتر اکــــرم عثمان
تاریخ معاصر افغانستان در پرتو کتاب « افغانستان در قرن بیستم » تألیف داکتر ظاهر طنین
اخیراً توفیق مطالعهء کتاب «افغانستان در قرن بیستم از 1900 ـ 1996 » تألیف ارجمند و با ارزش جناب داکتر ظاهر طنین دستم داد که از چندین نظر شایان ارجگذاری و ارزش گذاری می باشد. یکی اینکه این کتاب آراسته با تمام مزایای طبع و نشر امروزی می باشد. کاغذ مرغوب حروف خوانا و صحافت معیاری آن از گونهء تصاویر پشت جلد، قطع مناسب و سهل الحصولش ذوق مطالعه را در خواننده بیدار می کند. دیگر اینکه مؤلف انگیزهء تألیف و تدوین اثرش را در پیشگفتاری مانع و جامع بیان کرده که حاوی نکته های عالمانهء تاریخی و جامعه شناختی می باشد. ویژه گی سومش اینکه مسایل مندرج در آن کتاب حتی المقدور از امانت ژورنالیستی برخوردار است و شائبه های متداول ایدیولوژیک و سیاسی در آن راه نیافته و از حقد و کین عندی و ذهنی بری می باشد. چهارم اینکه هدفِ از پیش تعیین شده ای را مشخص نمیکند و به اهل فکر و پژوهش مجال میدهد که بری از پیشداوری و سایق خاصی، از نظریات مختلف ارائه شده، بهرهء وافی و شافی ببرد و نتیجهء مطلوب را آزادانه دریافت بدارد. پنجم اینکه کانون معتبری چون ادارهء برنامه های (BBC) بزبان دری که مسوولیت ادارهء آن را آقای داکتر ظاهرطنین برعهده دارد کیفیت و اصالت مصاحبه ها و گفت و شنود ها را تلویحأ تضمین کرده و خواننده با اطمینان خاطر می تواند بر آنها اعتماد کند. شمشم اینکه از مجموع صاحبنظران و تاریخ شناسان و سیاستگران افغانستان، شاخص ترین شان در مصاحبه ها انتخاب شده اند و پاسخ و پرسش از ایجاز و اختصار فراوانی برخوردار اند. هفتم اینکه از 1900 ـ 1996 به دلایلی که بعداً خواهد آمد حساسترین برههء تاریخ وطن ما می باشد و خوانندهء کنجکاو به عمق مجهولات زیادی خواهد رسید و شوق بازنگری به تاریخ، جغرافیا، سنن اجتماعی و دیگر جنبه های حیات ملی ما، در او بیدار خواهد شد. در یادداشت مؤلف چنین میخوانیم:
"کمتر کشوری را میتوان یافت که تاریخ آن مانند افغانستان به عنوان یک کشور کوچک و فقیر و عقمبمانده با جریان یکرشته تحولات تاریخی جهان گره خورده باشد. افغانستان با کوهستانهای صعب العبور و زمینی ناهموار، نه تنها تمدن های تاریخی را در خود جذب کرده است، بلکه در زمان معاصر بر دو روند عمدهء تاریخ یعنی رقابت دو امپراتوری بزرگ سدهء نوزدهم میلادی و پایان جنگ سرد اثر چشمگیری داشته است. اهمیت افغانستان تا حدودی زیادی از موقعیت جغرافیای آن منشاء می گیرد. در واقع افغانستان نقطهء تقاطع آسیای میانه، غرب و جنوب آسیا، مرز قدرت های خشکی و اقیانوسیه و آوردگاه قدرت های مخالف قوی تر آن، در منطقه بوده است... دو امپراتوری بزرگ وقت، یعنی بریتانیا و اتحاد جماهیرشوروی، تلخ ترین شکستها را در این کشور تجربه کردند. افغانها علی رغم پیروزی در میدان جنگ در اسارت سرنوشتی که تاریخ و جغرافیا نصیب آنها کرده است قادر نبوده اند تا پیروزی های شانرا به آخر برسانند. اگر مقدرات تاریخی افغانستان چنان بوده است که موقعیت جغرافیایی آن به نفوذ گستردهء عامل خارجی در زندگی ملی ـ از نحوهء اداره و چگونگی ساختار سیاسی تا تلاش برای ایجاد یک دولت ملی و نیل به شکوفایی اقتصادی و اجتماعی و تا چگونگی مناسبات با جهان خارج ـ میدان داده است. سخت جانی تفکر و ساختار های اجتماعی ـ سنتی و به طور کلی عقب مانده گی تاریخی به نوبهء خود پیوسته مانع عمده ای را در برابر دگرگونی و پیشرفت پدید آورده است. در آخرین دهه های سدهء بیستم میلادی در جهش عمدهء استراتیژیک تاریخ افغانستان را در مسیر تازه قرار داد: یکی حرکت اتحاد جماهیر شوروی بسوی جنوب بود که با انقلاب آوریل 1987 آغاز و با عقب نشینی نیروهای شوروی در 1989 و سقوط دولت مورد حمایت شوروی در 1992 پایان یافت. نتیجه این حرکت نه تنها برای شوروی فاجعه آمیز بود، بلکه ظرف سالهای 1989 تا 1992به شکل گیری خلای سیاسی اش انجامید که در غیاب شوروی و پس از سقوط آن، امکانات غیرقابل پیشبینی را برای کشور های منطقه از جمله پاکستان که از گروه های مقاومت پشتیبانی میکرد، فراهم کرد. رویدادهای بعد از 1992 بیانگر یک حرکت دیگر، یعنی حرکت بسوی شمال بود که با پیروزی مجاهدین و به ویژه طالبان در صحنهء سیاسی و نظامی افغانستان آغاز شد. با این دو جهش ناگهانی افغانستان در ژرفای آشفتگی سیاسی افتاده است که نتیجهء تاریخی آن، چیزی جزفروپاشی جامعهء مدنی، حاکمیت ملی، تمامیت سیاسی و اقتصادی و هم پیوندی اجتماعی و فرهنگی کشور نبوده است..."
از فحوای مطالب بالا برمی آید که مردم افغانستان در طول قرنهای نوزدهم و بیستم کامیابی های تهاجم امپراتوری های انگلستان و روسیه چه در قالب امپراتوری تزاری و چه در چهارچوب امپراتوری کمونیستی به تأسیس دولت ـ ملت نیانجامیده و هیچگاه طعم آزادی ملی و حاکمیت ملی را نچشیده است. هر پیروزی نظامی به دور تازه ای از استبداد سنتی انجامیده است و دور باطل تاریخ افغانستان، این تقلای بی حاصل بوده است: ـ امنیت به شرط استقرار حکومت استبدادی ـ ناامنی و بیداد به شرط سرنگونی حکومت استبدادی ـ احیای مجدد مضاعف حکومت استبدادی به بهای تامین دوبارهء امنیت. با پدید شدن عامل استعمار با تمام شکلها و جلوه هایش، این معادله با مجهولات جدیدی پیچیده تر شده است. فرجام کشورما هنوز در حاله ای از گرد و غبار پنهان است. نبرد بین سنت و تجدد در تمام ابعادش جریان دارد. سنگهای راه پیش پای جامعهء مدنی و حکومت لائیک ملی بیرون از شمار است.
راقم این سطور می پندارد که این کتاب عمدتاً بر محور همین گفتمان می چرخد تا نظر دیگر خواننده ها چه باشد. نگارنده چاپ این کتاب محققانه را به دانشمند سختکوش، منصف و روشنگر کشورما آقای داکتر ظاهر طنین تبریک می گوید و یقیین دارد که هیچ کتابخوانی از داشتن چنین اثر نفیس و کم نظیری زیان نخواهد دید.
|