© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

فاروق فردا

 

 

ترجمه از

فاروق فــــردا

 

 

 

 

چنگيز آيتماتوف

 

نويسندة قرغيزی وشخصيت اجتماعی

 

 

 

 

 

درخلاقيت اين نويسنده، دو سنت اساسی هميشه حضور داشته است.يكی فلوكلور ملی قرغيزی وديگر ادبيات كلاسيك ومعاصر روسيه.

 

چنگيز آيتماتوف يك زمان نوشته بود كه: ما در آفرينش هنری دارای تجارب (بيلنگويزم)می باشيم.(اين تجربه بيشترينه در باره راه درست سخن می زند و مفهوم توام ساختن آگاهی ها از زبان را، تداعی می كند.) من شماری از نويسندگان را می شناسم كه، به دو زبان، يكسان، خوب وفصيح می نويسند. در اين جا از خودمثال می آورم. من كتاب هايم را به زبان های روسی وقرغيزی می نويسم. اگر كتابی در آغاز به زبان قرغيزی نوشته شده باشد، سپس آن را به زبان روسی برگردانی می كنم و اگر كتابی را به زبان روسی بنويسم، بعد به زبان قرغيزی ترجمه اش می كنم. در اين هنگام از انجام كار دوطرفه، تا ژرفای وجودم حظ می برم. اين كار، برای يك نويسندة پيشرو، در راستای تكميل كردن روش ها،  به سوی غنی ساختن استعاره يی زبان، يك امر درونی فوق العاده جالب به شمار ميرود.

 

چنگيز آيتماتوف، نويسندة مردمی  قرغيزی، قهرمان كار سوسياليستي(اين مقام ديگر در جامعه روسيه امروزی وشوروی سابق از نظر ها افتيده و اهميت وارزش معنوی ديروزيش را از دست داده است.«مترجم»)، دارنده جوايز گوناگون، در آبادی «شيكر» قرغيزستان، ديده به جهان كشود. ابتدا در مكتب دهاتی همان روستا به آموزش پرداخت و سپس به مكتب ناحيهء مركزی، راه يافت. نوجوان پانزده ساله، دريكی از تابستان های فاصلة سه سال اخير جنگ جهانی دوم، زمانی كه در قريه، شمار مردها كاملا كاهش يافته بود، به حيث منشی شورای مشورتی زراعتی آبادی «شيكير» برگزيده شد.اين تغيير مثبت در زندگی او، درست، هنگامی رخ داد،  كه آيتماتوف جوان، به نوشتن داستان (جميله) اقدام كرده بود.

 

آيتماتوف پس از اتمام آموزش های ابتدايی مكتب مذكور، در تخنيكم طبی حيوانات به مثابة دانش آموز پذيرفته شد و آن را با موفقيت به پاية اكمال رساند، تا آن كه راه  انستيتوت زراعتی قرغيزستان به رخش باز شد و در آنجا نويسنده آينده كشورش، به فراگيری، پرورش وتداوی و پژوهش دام ها وزنده جان ها پرداخت.

 

 چنگيز، در سال 1953 تحصيلات عالی مسلكی را به پايان رساند ودر انستيتوت علمی مراقبت دام، كه يك موسسه ای، با آزمايش های فراوان در آن زمان محسوب می شد، به كار علمی –پژوهشی آغاز كرد.

 

آثار داستانی چنگيز ايتماتوف دانشجو، از سال 1952 ميلادی، در نشريه های محلی، به گونة دوامدار حضور مييابند.آثاری كه چنگيز توسط آنها در اديبات، برای خودش راه باز می كند و شناخته می شود. او در سال های 1956 تا 1958 ميلادی در انستيتوت ادبی ماكسيم گوركی در مسكو، آموزش ادبی ديد و در سال 1957 به عضويت اتحاديه نويسنده گان اتحاد شوروی پذيرفته شد.

 

در سال 1958«جميله»، داستان مشهوری در آفرينش های تا آن زمان چنگيز آيتماتوف،در مجلهء (جهان نو)به نشر رسيد. طوری كه خود آيتماتوف می گويد، نام داستان را،ای.توواردوفسكی،(A.Tovardovski)مدير مسوول مجلهء جهان نو برگزيده است.

 

وقتی اين اثر، به زبان های اروپايی برگردانده شد، خواننده های فرانسوی، ايتاليايی وانگليسی در آن، برای خود شان چيز های غير مترقبه يی را پيدا كردند-عمق شخصيت و به گونة حيرت انگيزی، احساس لطيف انسان  را در توان وكركتراو. هر چند اين اثر(اين آواز شجاعانهء مردانگي)، در قرغيزستان، زاد گاه خود نويسنده، به گونه ها وتفاسير مختلف پذيرفته شده بود. (نويسنده، در اين اثر، زن شرقی را، بی نهايت آزاد وغير وابسته نشان داده است)، به ويژه كه داستان «جميله»، در  ادبيات برای خود، در ابعاد گونه گون تفكر، جايگاه تعيين كننده يی را اختيار نمود.

 

چنگيز آيتماتوف در سالهای پس از آن، تمام باور های  خود را،  از سوژه وتم قيرغيزی  فراگرفت. او در پيامد آفرينش «جميله»، يك «بيان» جديدی برای خود جسجو كرد. اما تمام آن جستجو گری ها در چارچوب ((دنباله روي)) محدود می گرديدند. نويسنده،شايد خودخواسته باشد كه گوش به فرمان قهرمانان آفرينش های خود باشد. «درختك پخته»( اين در خت در بهار ها در روسيه گل ستاره مانند بار می دهد كه يرای مدت نزديك به يك ماه شهر و جاده ها را مانند برف سفيد می سازد)، ««مان» در چادرك سرخ» و«چشمان شتر»، داستان هايی از اين دست هستند، كه گفته های مان را در مورد اين آفرينشگر، به خوبی تصديق می دارند.

 

چنگيز آيتماتوف در سال 1963 داستان «سرزمين مادري» را نوشت. درفراورده های اين اثر، مشروط بودن واقعيت های زندگی، به گونهء ارگانيك تصنيف بندی شده اند. در همين سال، اندكی پس از «سرزمين مادري»، اثر ديگری به نام «اولين معلم» به وجود آمد، كه به زودی آوازة جهانی پيدا كرد. همه ی اين آثار وديگرآفريده های هنری چنگيز آيتماتوف دروازه هايی، جهت ورود وی، بر پله های بالايی در ادبيات نثری را كشودند.

 

در سال 1966،آفرينش جديد وی به نام «خدا حافظ گلسر»به چاپ رسيد.اين همان داستانی است كه شعريت وتخييل چنگيز در آن تولد می يابد.تمام سوژه داستان، در حقيقت از يك جمله زاده می شوند-اسپ خاكستری ارباب عقب گردنه انتظار وی را می كشد.گرچه فاصله چندان دور نبود ولی (تنا باي)سوار بر (بولان) جوان است.اين نه تنها، نماد يك كركتر  عادی جستجو گر فصيح شرقی است، بل، يكی از فراوان نماد هايی از اين دست به شمار ميرود. اين يگانه هستهء تخيل، از سرآغاز تا پس گفتار در سوژهءرشد يابندهء اثر است.

 

اسپ ارباب هنوز ايستاده وچشم براه قهرمان است،چنان آرام وساكت، انگار، تا يك پيدايشی در زندگی انسان، هيچ چيز ديگری وجود نداشته باشد.او در عقب گردنه انتظار می كشد و(تنا باي) همواره از اين فراسو  به گذرگاه آينده در پيری، سوار می گذرد.درين ميان گناه (بولان جوان) چيست؟ كه به سان يك اسپ  كهن سال، فرتوت وازكار رفته،توقف كرده است.كهن سالی، سوار برگاری كهنه ميرود.

 

آيتماتوف می نويسد:در هنگام پائيز،در(ريسيك گول) به  جنگل(سان تابش)رفتم. در آن جا با يك راننده كاميون، كه پسرش نيز به همراهش بود،برخوردم. او برايم گفت،كه از سويی دو گوزن كوهی آمدند،يكی از آن ها ديگرش را كشت و رفت و دوباره بر نگشت....)

 

راننده، خانه جنگل بان را نشانم داد، جايی كه خود شب را با پسرش، در آن گذرانده بود.بدين گونه من با همان دسته يی از نگهبانان روبرو شدم كه پسر بچه ای از رمان (كشتی سفيد) با ايشان زندگی كرده بود.

 

كشتی سفيد، رمانيست كه به حيث يك افتوبيوگرافی  در سال 1970 در بسياری از نشريه ها به نشر رسيده بود. نويسنده خود به ياد می آورد كه از بسيار قبل می خواست در مورد چيزی بگويد كه به ما ميراث مانده و به مصرف رسيده است.

 

كشتی سفيد،يك آرزو است-اما پسر بچه با يك هدف واقعی به سوی آن در حركت است: سد، بر جای كم عمقی يا جايی كه پاياب شدنی است، بسيار عالی قرار گرفته است.پسر بچه، ديگر از شنا كرن نمی ترسد...او بسيار فكر كرد،چگونه به خاطر گرفتن ماهی، فريبكاری بكند وبا شنا شنا خود را به كشتی سفيد برساند.

 

مرگ پسر بچه در كشتی سفيد،يك مفهوم كلی واجتماعی را تداعی می كند.آخر، اين سوژه تا مرز تعجب بی مفهوم به نظر می آيد. اگر قرار بود كه از آن داستانی نوشته شود، می بائيست دهها ورق نوشت، همان طوری كه در آغاز آن نيز گفته شده است.

 

وقتی كه گوزن ها از فاصلة دور دستة نگهبانان آمدند، پدر كلان، پسر بچه را متقاعد ساعت كه خودش به خاطر كشتن گوزن های گنهكار، بر گوزن كوهی فيركند.اين واقعه،پسر بچه را بسيار زياد تكان داد، تا اين كه به آن جا رفت و در دريا غرق شد. اين است سوژة سراپای داستان.

 

اما كشتی سفيد،داستانيست كه در مورد جنايت وجزا، از خود ويژه گی هايی برخوردار است كه در زبان قرغيزی شهرت فراوان يافته است. اين اثر، برخلاف ساير داستان های آيتماتوف، نوعی در هم آميختگی را تبارز می دهد-پاره ها ويا جستار هاييست از انواع نوشتار ها وادبيات، ژانر ها، راه ها واستيل های گونه گون. مثل بازار شرقی.چی می خواهی كه در آن نباشد؟.

 

پيروزی مسلم چنگيز آيتماتوف  در درام «صعود بر فودزيام»بود.(فودزيام،يكی از مشهور ترين كوهها در جاپان است كه در گذشته ها آتشفشان بود) هر چند سوژه اين درام ساده وبی پيرايه است وبا يك وزش اندك، كفايت می كند كه هيچ كس بروی سن باقی نماند وتنها از حركت پرده ها حدس زده شود كه اين جا كسانی وجود داشتند، مگر تبخير شده وفرار كرده اند. اين گونه سوژه برای داستان دراماتيك بيش از اندازه بی مايه به نظر می رسد:

 

 هم كلاسی های پيشين،در يك روز شنبه، ميله كردند،آهنگ خواندند، غذا خوردند ودر ضمن از هر طرف گپ زندند وقصه كردند. هر كدام در مورد همدگر گفتند وبرای اصلاح خود ودوستی با رفقای خود سخن راندند. هريك از چهار نفر، خود را در برابر رفيق پنجم،كه وی را به اين ميله دعوت نكرده بودند مقصر خواندند وگفتند وقتی كه مابدون آگاهی رفيق مان چنين كاری را كرديم پس چگونه می توانيم خود را رفيق وی بخوانيم؟.بدين گونه صبور در ميان ايشان حضور ندارد. اما قهرمانان همه در باره او فكر می كنند، شعر های او را دكلمه می كنند.آخرين نامه يی را كه به ايشان سپرده بود می خوانند وكوتاه اين كه چهرۀ وی را با نشان دادن كلمات،كار ها وخاطره های او ترسيم می كنند.

 

زمينه هست،اما تصوير قهرمان  وجود ندارد. قهرمان اصلی بسيار وقت از صحنه رفته است. از اين نگاه در صحنه ها، درام بدون درام بازی می شود. تراژيدي-پس از تراژيديی ايجاد شده كه ما آن را نديديم، ولی در اين جا در مورد آن فراوان گفته می شود.

 

سعی وتلاش به خرچ داده می شود تا از حرف های ميان خالی ومزاحمت زا جلو گيری شود و همه به يك سرگرمی مشغول باشند. بنا بهترين مصروفيت ورزش پرتاب كردن است، همه دوستان به سوی كوه ميروند واز آنجا سنگ پرتاب می كنند. كدام يكی از ايشان، موسفيدی را با سنگ از پا می اندازد؟. نويسنده، راز خيانت وجنايت را پس از يك راز ديگر توضيح می دهد. قتل تصادفی وغير پلان شده. ظن هست، اما دلايل روشن وقابل ملاحظه ای وجود ندارند. راستی تمام پرسوناژ(اشخاص) درام، مجازات شدند.كسی به خاطر حماقت،كسی به خاطر رشك وحسد وكسی هم به خاطر صدمه رساندن وكار مملو از پشيمانی.

 

داستان بعدی «سگ ابلق» است كه در كنار ساحل می دود.

 

مؤلف خود در اين باره چنين می گويد: تاريخ در برابر ما شرايط دشوار انتخاب را گذاشته ((يا –يا))، ما همه امروز در يك كشتی هستيم و ساحل نيز كيهان بی انتها می باشد. پرسوناژ ها در مقام كارمندان مرزی قرار دارند.كشتي- همين جهان است. من مسووليت خود را در آن تشخيص می دهم، تا موازين قهرمان اصلی را در حد اكثر  از مايش قرار بدهم.

 

آيتماتوف،داستان هايش را بسيار مشخص نام گذاری می كند وهدف بنيادی را مانند داستان اخير الذكر  در استعاره می پيچاند. به گونۀ نمونه در داستان اخيرالذكر«سگ ابلق» جبهۀ "آب و خشكه"، انسان وخواهشات او و ساير زنده جان هايی را كه در محاط وی زندگی می كند، بسيار نمادين ارائه شده اند.

 

نويسنده تم بنيادی رمان خود را، اين گونه، نمايش داده است.(وقتی آدم از محدودۀ زمين خود خارج می شود، اين ديگر "او" نيست. فرديست كه "انسانيتش"همراه با او در كيهان  گام بر می دارد. درنقطه های محاسبه شدۀ بلنداهای كيهان،با آن هايی كه او زندگی كردن را اهميت می دهد« مرز های قرن آينده ادامه می يابند...»)

 

نبايد فراموش كرد كه چنگيز آيتماتوف،در مورد هيچ آفريدۀ خود زياد گپ نزده  وبه اين اندازه تاب و پيحی ارائه  نداده است. ولی اين رمان را با پيش گفتاری، دارای خود ويژه گی متشخص، پيش از ساير مقالات تحليلی ونقد ها تجهيز كرده است.

 

در اين رمان، تم چالش رسم و عنعنۀ ياداوری اجداد، به گونۀ جديد آن حل می گردد. تمام عملكرد ها در مراسم تدفين سازماندهی می شوند. كاروان عزا (مشايعت كننده گان جنازه ) به سوی قبرستان در حركت است. برای زله شده ها راهی نيست. پرداخت (اسقحط) برای افراد غريب ومحتاج تمدن، به ويژه در محوطة قبرستان، روح رحلت يافته از جمع وابستگان را، به راستی آرام می سازد. اين است حقيقتی، كه آخر الامر برای «ايديگي» قهرمان داستان، روشن می گردد.

 

پديده های چشمگير وقابل توجه ادبيات مردمی در رمان «كشتارگاه» چنگيز آيتماتوف مشاهده می شوند. او به زمينه های مختلف تفكر و جر وبحث ها،قرائت جديدی از آزادی را راه داد.

 

آثار چنگيز آيتماتوف در تمام جهان به نشر می رسد.آفريده های اين نويسنده به تمام زبان های مشهور مردم  وزبان های مردمی شوروی سابق  و در خارج از ساحۀ شوروی اسبق به 70 زبان زنده مردم جهان ترجمه وچاپ شده اند. اين امر، حكايت از آن داردكه دلچسپی وعلاقۀ  گستردۀ مردم جهان، به داستان های نويسنده قرغيزی به خاطر آن است كه آثار وی ايده های نيرومندی را به حساب زندگی اجتماعی در سطح جهان در خود نهفته دارند. آثار وپديده های آفرينشی وی به نباتاتی می مانند كه در طول وعرض  گسترده می رويند. در غرب،در شرق،در شمال ودر جنوب- و در همه جا در قلب های خوانندگان جا دارند.

 

آيتماتوف،در سال های اخير،كمتر نوشته كرده است. او يك مدت در پست های دپلوماتيك مصروف بود و به حيث سفير اتحاد شوروی وبعد سفير روسيۀ فدراتيف در لوگزامبورگ، كار می كرد. اما اكنون دوباره به كار نوشتن روی آورده است. كاری كه بهتر از هر كار ديگر می تواند به آن بپردازد.

 

چنگيز ايتماتوف حالا در مسكو  زندگی می كند و به خاطر تكميل اثر جديدش به نام «نامه رسان عشق» كار می كند.

 

شهر مسكو

6 دسامبر 2005

 

 

 

 

 


ادبی هنری

 

صفحهء اول