© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

الهام غرجی

 

 

 

 

الهام غرجی

 

 

 

 

چراغ

مثل هر شب
چراغ نفتی روی چراغ پایه .
من
و پیر مردی که هر لحظه می میرد.

فتیله می سوزد
و چراغ را روشن نگه می دارد.
مثل هر شب
من
و پیر مردی که هر لحظه می میرد
مثل فتیله که می سوزد و چراغ را روشن نگه می دارد.


پشکی که از روی کتابچه شعرم می گذرد
می داند که هستی با مرگ ادامه می یابد ؟

 


«»«»«»«»«»



هوا نه گرم نه سرد ابر شد چه کار قشنگ
کمک کمک نم باران و در بهار قشنگ
دو سر سر به سر از تازگی زپا تا سر
دو سار می پر از روی شاخسار قشنگ
هوا نه گرم نه سرد ابر شد و باران شد
دو ناودان به سر بام و ابشار قشنگ
دو ماکیان سر دالان دو بچه در پی شان
دو ماکیان به هوا می پرند - فرار قشنگ
و من که خیس کنار درخت ایستاده م
بدوش می کشم یک اهن انتظار قشنگ
سپید می شود و تیت* می شود چو دلم
به چار سوی من ابر کم سیگار قشنگ
بچرخ پاشنه ای درب پیر وا شو و هی
بپر به سوی من ای یار ای نگار قشنگ

* تیت : پراگنده

 

 

 


2

پروانه ای گل موی رویا در اب می فتد
وقتی کنار جویبار
صبح گاه
دست ها یش را می شوید
مادر می غرد:
نا مبارک !

در ان پایینی
که اب در گودی می چرخد
پروانه ای گل موی رویا در اب
شناور
مورچه ای خود را از ان بالا می کشد .

خط مغشوش نیک و بد از کجا می گذرد؟



 


ادبی هنری

 

صفحهء اول