به هم نفسانم در تبعيد:
صبورالله سياه سنگ و بشير ســخاورز
غروب غريب
ز ناله های نوايم نوای درد می آيد
دريغ! غصهء غم های مرد می آيد
هوای غربت و غم های دردِ مهجوری
زنی نوای دلم
دل بدرد می آيد
هوا به غربت من آی آی گريه کند
«ببند پنجره را باد سرد می آيد»
نوا، نوای خوش و آن هوا، هوای وطن
از آن نصيبه ما را چه گرد می آيد
وطن دو چشم تو روشن بر آن غروب غريب
غريب از سفری زار و زرد می آيد