دم بی عشق
چو دل در کوچه جانان گذر کرد
سرشکم دامـــن محبوب تر کرد
انیس داشتم من اشک نامی
مرا بگذشت تنها و سفر کرد
ز چشمم رخت بسته روشنائی
مگر آهنگ آن نـــور نظر کرد
چه تاثير است در چشمش الهی
چو جام می مرا از خود بدر کرد
خداوند! تو عاصی را بیا مرزا
به درد و داغ از دنيا سفر کرد
دمی بی عشق را نشمارم از عمر
مرا گـر چه اسير و در بــــدر کرد
( بريداّ ) چنـــد مینالی به غربت
حديثت بر دل خـــارا اثـــر کرد