تقديم به تو
پاييز
در فصل پاييز
در کنار درختان
يکروز آتشن با غروب
خزان بود
برگريزان غمين
به تنه درختي تکيه زده
ديدم برگي رقص رقصان از هوا
به زمين نشست
برگ هاي زرد طلايي
گو يا با خون آلوده
اندو هگين شدم و بر زمين نشستم
به تن برگ هاي خون آلود گريستم
افسرده و دلگير از غم يار شدم
انديشيدم به درخت سبز
به جواني
گريستم به رنگ زرد نابودي
ناليدم از فصل پاييز
پاييز چون قاتل
پاييز چون بد نام
پاييز درد انگيز و اندوه بار
برو برو
من در انتظار بهار و بهارانم