© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ناتور رحمانی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ناتور رحمانی

 

 

 

شقايق های خونين

 

ا– ف – غ – ا – ن – س – ت – ا – ن.

آرزو – فرياد – غوغا – اعتراض – نسل های – ستمد يده – تا – آزادی – نهايی....

 

 

 

 

افغانها ملتی که نتوانستند در طی دو سده با آرامش خيال نفس بکشند؛ توسن مراد در رکاب داشته باشند و با آزادی کامل فردی و اجتماعی مالک خانه و خاک خويش گردند؟

آنچه سلاطين، اميران، شاهان و زمامداران گماشته شده ، وارد گرديده، انتصابی واجير در طول اين دوصد سال تاريخ رنگ خورده از خود فروشی و غيرفروشی به حق ملت روا داشته اند جز فلاکت، ادبار، مصيبت وستم نبوده که ارمغانی به غير از فقر بیسوادی، عقب مانی، عقب گرايی، خرافات پسندی، عجز و بيچاره گی نداشته است؟!

اين صاحبان اورنگ و سرير برای بقا و حفظ تاج و تخت بناحق تصاحب شده ای خويش با پشتوانه و تفسير روحانيون بی خرد، جاهل، مزدور و طماع زير چتر ايمان و اسلام برای خود القاب، عناوين، روايات و حکاياتی ساختند و پرداختند تا ملت را اغوا، غافلگير وبیصدا بسازند... گاه عالمپناه شدند گاه خادم دين رسول الئه؛ گاه المتوکل الا الئه وگاه ظل الئه و همينطور قومندان سپيده دم، رهبرکبير، پيشوای بزرگ، اميرالمومنين وغيره وغيره خلاصه قرن ها بااين ترفند و تزوير بر گرده ای ملت سوارشدند بالای ملت بابايی کردند و بابای ملت شدند... ملتی که به هيچوجه در امر خل و نصب هيچ کدام شان دخيل نبوده و صلاحيت ابراز نظر نداشته اند.

درين کار زار ادبا و شاعران وجدان فروخته هم بيکار نمانده و هر ازگاهی بدين ستمباره گی و خودکامه گی با قلم و ذهن گرويده مُهر اثبات زده و با صحه گزاشتن بيداد بيدادگران با تبانی روحانيت مزدور و کلاش که گويا : مشيت خداوند گار چنين بوده است؟! شعر و شعار و نصيحت بسيار کرده اند....

مثلاً گفته اند : با خدا داده گان ستيزه مکن --- که خدا داده را خدا داده. يا : ملک خدا داد افغامستان. يا : خداوند هر کی را لايق ديده به سرش تاج شاهی ميگزارد. يا : سلطان سايه ای خداست. يا : از قهر سلطان بترسيد. يا : پای خود را برابر گليم خود دراز کنيد.

يا : ذات همايون الهی زنده باد – با تمام خاندان پاينده باد. يا : شاه مثل شبان است و ملت شبيه رمه ای گوسفند... و هزار ها مقوله و مثال ديگر که درين مقال حوصله گير ميشود....

در درازنای اين تاريخ پُر از ننگ و نفرين اگر يکی دو امير و سلطانی نيت خير داشته و کمر همت بخاطر آزادی، آبادی، ترقی ودموکراسی بسته اند دشمنان زرنگ و کارکشته با درک خطر و ازدست دادن امتيازات استعماری خود عاجل دست بکار شده توسط احمال، ايادی، نوکران گوش بفرمان و خاين خويش برآنها مُهر و تاپه کفر، زنديق، الحاد وشرک زده اند... اين بسنده نبوده بل جهت سد شدن راه ای ترقی و دموکراسی که در اصل عصاره ای آزادی و رهايی از يوغ استبداد و استعمار بوده ملت بی خبر از زمين و آسمان را در دستار مذهب و ايمان پيچيده و با راه اندازی اغتشاش و بلوا از چهار گوشه ای وطن فراخوان ووسيله فرار داده اند تا تقسير و تکفير ملای کل، ملای لنگ و ملای کور را برای محکم نمودن ريسمان فلاکت و عقب مانده گی بر گردن ملت دستاويز شوند؟!

مگر اين تماميت رکود و سکوت نبوده. فرزندان اصيل افغان، دلاوران سربکف، عاشقان آزادی، ترقی و دموکراسی هرازگاهی چون شقايق خونين درين دشت سوزان روييده اند و با خون خويش خط سرخی بسوی شفق کشيده اند. اين عقابان و سربداران برای نيل به آرمان ستوده ای خويش که همانا رهايی افغان از زنجير ستم سلطان و امير خودکامه بوده و برای دست يابی به حقوق حقه که همانا انسانيت بوده و حيات انسانی از وجود خود مايه گزاشته اند ودرين راه جان، مال، خانواده، زن و فرزند خويش را قربان کرده اند... حالا اگر مشروطه خواهان اول بوده اند يا دوم؛ اگرسنگر داران جنگهای تاريخی با انگليس بوده اند يا با شوروی؛ اگر انقلابيون آزاديخواه بوده اند يا جمهوری خواه و....

هرکی ازهر کجای افغانستان که بوده اند باهر زبان، نژاد و مذهبی درين دشت سوزان شقايق خونين رنگ شده اند که با قدم و قلم تدبير و تفنگ جنگيده اند. نام آور يا گمنام حق مادر وطن را ادا نموده اند. که در هر برهه داغ و نشان از به توپ بستن، چانواری تيل داغ، واسکت بريدن، کله منار، تيرباران، زندان و زنجير، زنده بگورشدن، وآواره گرديدن را با خود داشته اند. مگر بازهم اولاد راستين وطن بی هراس برای همان تحقق بخشيدن ترکيب الفبای ( افغانستان ) رزميده اند و می رزمند. اگرچه دروگر زمان با داس ستم و بيداد اين شقايق ها را درو کند و چيز نگاران جمود و جبون اينجا و آنجا شيپور دروغ و ذهن خراش بزنند جای را نمی گيرد و دشت های تشنه و سوزان افغانستان همانطور پُر از شقايق خواهد بود.

 

 سنبله 1384

 

 

 

 

 

 


اجتماعی ـ تاريخی

 

صفحهء اول