© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نصير مهرين

 

 

بخش های قبلی:

 

بخش اول

بخش دوم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نصير مهرين

 

 

هر کجا لاله رخی با قد سروی ديديد

يک نفس ياد ازين "جلوه" ناشاد کنيد

(تزيهی جلوه)

 

بخش  سوم

 

من،

     لاله رخی،

            با قد سروی،

                            ديدم

 

 

در باره محمد کريم نزيهی جلوه

 

طوريکه ديديم، مرحوم نزيهی، پيش از نگارش تاريخچهء ادبيات افغانستان، انبوهی از کتاب ها را ورق گردانی کرده است.  و با چنان ذخاير و معلوماتی پيرامون موضوع طرف پژوهش به نوشتن آغازيده است. برعلاوه، يکی از ويژه گيهای که در آن وقت اثر وی را از بقيه کتاب های شامل بحث تاريخ ادبيات متمايز می سازد، ارايه فهم و درک و تصويری است که از موضوع و اجزا آن دارد. مثلاً وی پيش از نگارش تاريخچه ادبيات، تأثير محيط در ادبيات، تعريف شعر و پيدايش آن... می پردازد. و با چنين شيوه يی، نه تنها به خواننده برداشت های را که از اجزأ ادبيات وجود دارد، انتقال ميدهد، بلکه او را به تأثيرپذيری از مباحث علمی و معاصر در زمينه زبان و ادبيات وارد فهم تاريخ ادبيات افغانستان ميکند.

از آن جمله، هنگامی که به تأثير محيط در ادبيات اشاره ميکند، خوانندهء آشنا؛ ادبيات گرانسنگ پارسی، بازتاب مطالعات فلسفی مردمی را نيز می بيند که از ذخاير جامعه شناسی، بهره مند است و از آن ذخاير در پرتو اشاره های قبلی خويش، به خوانند حالی می سازد که تکامل و تحول و با انقراض موجودات در بحث او ديده شده است.

بنگريم: "تکامل از نواميس طبيعی موجودات است. بطوريکه موجودات در سايهء پر آشوب زندگانی محکوم به نشو و ارتقا و بلاخره مشرف به انقراض بوده به پيمودن مراحل مختلفه از حيات مؤظف و مجبور است. چنانکه هريک از ملل دنيا به نوبهء خود مراحل بربريت نيم وحثت وغيره وغيره را پيموده تا به مدنيت کنونی رسيده اند و يا آنکه بعضی از آنها به نوبهء خود دارای مدنيت های مشعشيی بوده بالاخره منقرض و از بين رفته اند. ادبيات آنها نيز بر طبق اين قانون طبيعی هريک ادوار و ازمنه را تقريباً شبيه همديگر گذشتانده تا آنکه بر رشد و کمال کنونی ( در بعضی از ملل) و يا به انحطاط و انقراض واصل گشته است...."*

هنگامی که چشم به اين بخش از برداشت های استاد نزيهی ميرسد، فشردهء جميع ستاورد های ابن خلدون و فلاسفه و جامعه شناسان معاصر را ميتوان ملاحظه کرد که؛ در ارزيابی های خويش از هنر و ادبيات به عوامل سازنده، مؤثر و جمع عوامل طبيعی، محيطی و اجتماعی نظر دارند. و چون به پختگی سخن وی می بينيم و هسته فلسفی و جامعه شناسی اش جلوه ميکند، به پختگی سخن و انديشه اش دست می يابيم و برای آنکه از تعميم های بيجا در ارزيابی هايش جلوگيری شود يا به سخن ديگر برای آنکه از همان راه و رسم گمراه کننده که جزء را از همه موارد، حتی در موارد ناممکن انطباق عام می بخشند، جلوگيری شود و سخن از تعمق به ويژگی های محيطی باشد، مينگارد:

"پوشيده نماند که بعضی اشيأ مخصوص محيطی بوده، در ساير محيط اثری از آن نيست. درينصورت روشن است که باشنده گان آن سرزمين نيز متناسب محيط زندگانی خود بوده برخلاف ساير محيط ها پرورش و نشو و نما يافته است".*

هنگاميکه نوشتهء آن مرحومی را ميخوانيم و می بينيم که در سن و سالی نوشته شده که وی بيش از بيست و چند سالی نداشته است. آيا دردی از عدم حضور اثرگذار او و امثالش در تپيدن های پسين ما را فرا نميگيرد؟ به اين موضوع بعدتر اشاره می کنيم.

تاريخچه ادبيات او که ذخاير وسيع معلوماتی عصرش را در خود دارد، بُعد تفکر فلسفی اش نيز قابل تأمل است. يادآوری های نخستين نزيهی در تاريخچهء ادبيات به وضاحت نشان ميدهد که در آن سن و سال مطالعات فلسفی نيز داشت. گواهی داريم که عمرش دراز باد و در نوشته ای گواهی ميدهد که:

"يکی از دانشواران فرزانه و نامبردار کشورمان ـ که خاک بر آن بزرگ گوارا باد ـ در مقالتی يا رسالتی گراينده گان به اگزيستانسياليزم را اماجی مشرب شمرده بود. اين بار من خود گواه بودم. گويا ميزان 1348 بود و مرا مهربانی استاد شهيد محمد اسماعيل مبلغ بدان کاشانه رهنمون روانشاد نزيهی به آن استاد بزرگ فلسفه گفت: جناب...، شما کارشناس فلسفه هستيد و حتی خود شما را فيلسفوف می پندارند. آيا سزاورا است که مثلاً ميان کيسرکه گور و هايدگر و يا سپرس و سارتر هيچ تفاوتی نگذاريم و همه را اهل اباحت بشماريم. تازه بازهم بحث است در باب اينکه آيا سارتر را هم ميتوان به همان معنايی که متشرعان و متکلمان اسلامی اراده کرده اند، اماجی مثرب شمرد؟ انگاه استاد نزيهی نيم ساعتی در باب نحله های گوناگون "اصالت وجود" صحبت کرد، صحبتی که حتی مرحوم مبلغ را شگفتی زده ساخت. ديدم که آن فرزانه مرد نامور در برابر استدلال های استاد نزيهی سپر انداخت و او را حق به جانب دانست."*

اين گواهی از جناب واصف باختری، حاکی از آنست که مرحوم نزيهی از برازندگان انديشهء فلاسفه عصر بخوبی مطلع و مطالعات خويش را فزونی بخشيده بود.

 

ادامه دارد.

 

* نزيهی در عرصه پژوهش ادبی، تاريخ ادبيات، چهره های مفسران، محدثان مقالات متعدد ديگری نيز نوشته است: "شيبانيان"..."مفسران، محدثان و ارادة فغانستن"، با مرحوم قاری عبدالله ياوری کرد." مقدمهء کتاب "احوال و آثار حکيم سنايی" را نوشته است. اميداست بتوانيم همه را در يک مجموعه گرد آورده انتشار دهيم.

 

 

ادامه دارد

 

  اشعاری از مرحوم نزيهی (جلوه)

 

چو لا گشتم تهی از خويش و نفی ماسوا کردم

الف سان تا بدل اثبات آن سرو رسا کردم

بسرو قامت يکتای او يابم سرانجامی

وجود از نقطه آغاز و هم آنش انتها کردم

به ترديدی که می يابد قبول خاطری يا نه

ز يأس عرض مطلب نامه از بال هما کردم

کنون از مرگ نبود از عزيزان هرگزم باکی

که جان ناتوان با درد هجران  آشنا کردم

گره زد ناله در راه گلو چون حلقهء زلفش

چو تمهيد شکايت زان نگاه سرمه سا کردم

مپرس از بی ثباتی های عمرِ درگذر (جلوه)

ز خود بيگانه بودم تا چو شبنم ديده وا کردم

 

[][][][][]

 

شکوه از سنبل موی تو به سوسن کردم

سخت آشفته چو بويش همه گلشن کردم

وصفی از موی تو ديروز بگلشن کردم

همه را شيفته چون سنبل و سوسن کردم

ميتراويد سحر بوی گل از بستر من

بس که با فکر تو شب دست به گردن کردم

ای خوش آندم که ز آه سحر و تار نفس

رشته بهر دل صد پاره بسوزن کردم

بند بند تنم از درد به هم رفت فرو

بس چو زنجير ز بيداد تو شيون کردم

تا شود رام من آن دلبر سندر قشقه

سر و جان نذر کرشنا و برهمن کردم

زخم دل (جلوه) لب از ذوق نمی بست بهم

بخيه اش آخر از آن سنبل پر فن کردم

 

[][][][][]

 

 

 

 

 

 


صفحهء مطالب و مقالات

 

صفحهء اول