1))
ابری،
نه
رعدی، نه
توفان از ناکجا آغاز يافت
حاليا، درتمامت ساحل
هيچ گلدسته يی
خدا را صدا نميزند
( 2 )
وقتی دريا
خشم پنهانيش را
غريو زد،
قايق سالخورده
تکه تکه ازهم پاشيد
وانگاه، ماهيگيران خسته
يکه يکه به دام نهنگ افتادند
( 3 )
آنشب،
درخت سرو، پراز ميوهء نور بود
وصليب کوچک
بر سينهء مرمرين مريم
ميدرخشيد
که نهنگ موج دهن باز کرد
حالا درتمام جزيره،
زنگی به صدا در نمی آيد
( 4 )
موج توفنده
چنان خشمگين و غريونده
صفير تاراج را نواخت،
که ( شام)
با چندين دست
بنده گان غرقه را، دستگيری نتوانست
----------------------
شام : الههء هندوان
( 5 )
به ابرهای تيره بگوييد،
ديگربراين جزيره نبارند
ميخواهم،دريای دََم کرده بخشکد
تا من
محبوب موج بردهء خود را
بازيابم
( 6 )
(آدينه)، در شام آدينه
اينگونه ميناليد :
" الههء آفتاب را
شش گرده نان سپيد، نذر کرده ام
تا فرود آيد و دريای خونی را بسوزد
آنگاه خواهم ديد،
فرزند قهوه يی ام را
کجا پنهان نموده است
ـــــــــــــــــــــــــ
آدينه : مادر فرزندگمکرده يی،
دراندونيزيا
( 7 )
هيچکسی نگفت
کدامين تروريست
بمب را
تهءپای دريا منفجر ساخت
که اژدهای موج
سراسر ساحل را
به کام دوزخين خود فرو برد
( 8 )
پرندهء کوچک قهوه يی رنگ
برکاکل خرمابُن بلند
نجوا سرداده است
و مادری سوگوار
مرواريد اشکهايش را
دامن دامن، به دريا ميريزد
آه،
چه غم انگيزاست
سرود موجزده گان
( 9 )
ای درياييان !
ای ماهيان کوچک،
ای ماهيان بزرگ :
صدايم را ميشنويد ؟
فرزند بيست سالهء من
هرگز توری نبافت، ماهيی شکار نکرد
شما،
يونس مرا،
پس
نميدهيد ؟
ـــــــــــــــــــــــــ
اشاره
به فرورفتن يونس پيامبر الهی در بطن ماهی
( 10 )
ديگر برای من،
ماهی غذای حلال نخواهد بود
چرا که شکم دريا،
از نعش عزيزان ما
آگنده
گرديده است
( 11 )
"مان"! "مان" !، او " مان
" !
هزاران ازاين گلبرگهای فرياد،
در ريگزاران ساحل خشکيد
اما،
دستان نوازشگر "مان "
ديگر،
ازچوديهای سياه( ِسری )کوچک
گره
برنميگيرند
ـــــــــــــــــــــــــ
مان : در زبان اردو، برای مادر
ميگويند
( 12 )
مهتاب، همچنان ميتابد
برماسه های ورم کردهء ساحل
برخرما بنان خميده برخاک
و برهمه خانه های فروريختهء
جزيره
مگر ( چاندنی ) من
سراز بالين خواب برنميدارد
( 13 )
وقتی دريا از خشم لرزيد
و موج،
چون ببری گرسنه،غريدن گرفت
پيرمرد در تهء خرمابُن
تور ميبافت
حاليا،دوهفته گذشته است،
اما،
مرد از تهء دريا برنگشته است
( 14 )
(ديو)، دلشکفته وشادمان بود
که درچهلمين پاييزعمر خويش
خانه يی ازنَی و کندر ميبافت
اما، سيل حريص نگذاشت،
چارمين فرزندش
تهءسقفی به جهان آيد
( 15)
ديگر براين جزيره
نسيمی خوشايند نميوزد
چرا که آسمان اينجا نيز
آلوده ازغبارشک گرديده است
و فرشته گان لبخند
به سرزمين ابرها
کوچيده اند
(16 )
کبوترِ کبود
باجاغور لبالب ازدانهءبرنج
برفراز ساحل توفانزده
سرگردان است
موج چوچه دزد را،
چه کسی تروريست نميخواند ؟
(17 )
هنگام که لشکر ويرانگر موج
برقلمروساحل تاخت
دزدان دريايي
تجاوز راستودند
و دريا،
با دامنی پر از غنيمت مرگ
به بارگاه خويش برگشت
(18)
جوقهء کودکان گرسنه
چشم به آسمان دوخته اند
درفضا،
نه زاغی، نه
کبوتری پيداست
صدای مژده بخشِ هليکوپتری پيداست
(19 )
از خانه تا قهوه خانه
يکصد
از قهوه خانه
تا معبد
يک هزار
و از معبد تا خيمهء (يو، ان)
يکصد هزار
آه ؛ چه آسان گرفتند
شمار کشته گان ما را
(20 )
بهار، ديگربار برميگردد
و پرنده گان عاشق
باز، سرودهای گمشده را
سر ميدهند
آنگاه، من نيز
پشتارهء خاطرات شيرين ترا
به کشتزار
ميبرم
تا همه نَی ها
از شکر لبريز
گردند
کابل، جدی 1383