© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

سميع حامد

 

 

 

 

 

ســـميع حامد

 

 

 

 

اند مه

 

 

یک قدم دشت عطش یک گام دریا مشکل است

مشکل است این راه پیچازی سراپا مشکل است

آسمان تابوت باران باغ گورستان ابر

در کجا جویم رهی پایان و بالا مشکل است

از پری سازم پری پرنیانیی مگر

با چنین ناباوری حتا تمنا مشکل است

در کدامین چارسو فریاد خود را بشکنم

نیست آسان زنده گی اینجا و آنجا مشکل است

بسکه در پیراهن من ماومن  دامن کشید

((ما)) شدن دیگر اگر نبود معما، مشکل است

پیچ خورده واهمه در همهمه با این همه

نیست مشکل این سفر اما که تنها مشکل است

 

 

 

 

 

دوگانه

 

 

آخر که هستم؟ چه هستم؟ از غصه ها یادگاری

یک جوره پای قدیمی در موزه انتظاری

ابری نیاورد باران آوار شد تیرباران

گل کرد زخم دل من اما نیامد بهاری

دور از ترنگ و ترانه آهسته و عاشقانه

در ایستگاه خموشی با خود گذارم قراری

زین کوچه بدگذاره بیرون برم بار و باره

همسایه گردم دوباره با سایه خویش باری

پروانه عشق شاید آید دلم پر گشاید

گردد صدایم دوگانه با صوت سبز دو تاری

 

 

 

 

 

 

یادواره

 

 

پژمرد روی شانه رویا درفش ما

گم شد دوباره در گذر خواب رخش ما

تا یک قدم گرفت  دل خسته دم گرفت

آخربه پای وسوسه پوسید کفش ما

خاکستر دریغ شد الماس آرزو

از آسمان به خاک نشست آ ذرخش ما

گفتیم چشمهای صمیمی گذر کنند

درد و بلا گذشت ز دیوار پخش ما

هرچند از بنفشه نشانی نمانده است

در خاطرات خاکی باغ بنفش ما

روزی که قسمت دگران گل کند بس است

یک شعر عاشقانه و یک زخم بخش ما

 

 

 

 

 

 

در سایه سکوت

 

 

پیش از هجوم تیشه شکستند این همه

در سایه سکوت نشستند این همه

بیدار نیستند سپیدار نیستند

بردار دست دار که پستند این همه

آنقدر شاخ و پنجه کشید ند چار سو

کز ریشه های خویش گسستند این همه

تعویذ باژگونه تعویض خویش را

بر چشم های یخزده بستند این همه

تابوت بی تکانه شان بوده بوت شان

ای زنده گی که گفت که هستند این همه

 

 

 

 

 

آسمانه

 

 

نه ماه نی به خدا! ماهواره میخواهم

به قدر پنجره خود ستاره میخواهم

به آفتاب شما چشم خود ندوخته ام

چراغ خانه خود را دوباره میخواهم

فقط به قدر چراغی مرا شرر کافیست

فقط به قدر اجاقی شراره میخواهم

یک آسمان ولو از سقف کرده هم کوتاه

یک آسمانه ولو پاره پاره میخواهم

به گوشه یی بگذارید گوش من آرام

که گفت بهر شما گوشواره میخواهم؟

 

 

 

 

 

 

 


ادبی و هنری

 

صفحهء اول