دگر
دیسی و یکرنگی
اهورایم چه بیتابست!
تندیسی ز تقوا بر تراشیدند
انگاری؛ جسد در اقتدار
مردگان آیینه می گیرد
ادب، رم میدهد آدم.
***
یکی خمیازه دارد بر حریم
مذهبش، به به
یکی بر سنگ می چسپد
یکی در چار چوب محتسب محراب
می جوید
یکی بر پایکند خشت مرقد؛ در
قدمگاه مرادش سجده می آرد
یکی در طاق مندر بر کرشنا
رام رام، آنگه
دگر بر شام عاشورا صدا
میکرد مهدی را
اهورایم چه بی تابست
***
یکی رامشگری بر ساز مولانا
دگر در انحنای شعر بیدل مست
و مدهوشان
یکی بر خانقاه سر حلقه؛ سر
پوشان
اهورا در حضورستان دل؛ در
خون خاطر، چاک دیوار فراموشی چه می خندد
نگاه کن؛ سخت بی تابست!
29/8/2005