© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

سالار عزيزپور

 

 

 

 

 

 

 

 

 

سالار عزيزپور

 

 

 

مطبوعات آماج گفت وگو  و ديدگاه شماری از فرهنگيان!

 

 

 

 

پيوست با گفتمان هايی مان در بارهء مطبوعات اين بار آقای محمد قوی کوشان را به پاسخ پرسش های مان اندرباب مطبوعات فرا می خوانيم:

 اينک شما و متن مصاحبه با محمد قوی کوشان، مدير و ناشر هفته نامهء اميد منتشرهء  ايالت ورجينيای ايالات متحدهء امريکا.

 

 

 

 

پرسش: از مجلهء خراسان تا نامهء خراسان و هفته نامهء اميد راهی بسيار پرنشيب و فرازی را پيموده ايد. می توانيد از هريک نشريه های تان نکاتی را برشماريد؟

 

پاسخ: با تقديم سلام و اکرام خدمت خوانندگان گرامی، و ابراز سپاس خدمت جناب شما آقای سالار عزيزپور، عرض کنم که من از کودکی با نوشتن و کتاب و کاغذ و مطبوعات سروکار داشتم. از شرکت در پروگرام اطفال راديوی کابل قديم، تا همکاری با انيس کودکان ـ که کمکيانو انيس نام داشت، تا نوشتن پارچه های کوتاه به جريدهء پامير و روزنامهء انيس، و بعد گويندگی در راديو افغانستان.

با اين توضيح اضافی بايد بگويم که هژده سال پيش وقتی که با خانواده ام به امريکا مهاجر شدم، با يک نشريهء غير موقوتهء مربوط به يکی از احزاب جهادی همکار شدم، دو سال بعد در شهر سکره منتو ـ پايتخت ايالت کاليفورنيا ـ با دو سه تن از دوستانی که نشريهء ماهنامه ای بنام افق افغانستان يا افغانستان هورايزن، به زبان های انگليسی و فارسی انتشار می دادند، همکاری کردم. سپس دوست مرحوم جناب زلمی پوپل ـ که از کابل با هم دوستی و صميميت داشتيم ـ در شهر يونين سِتی حومهء سانفرانسسگو، اداره ای جهت کمک به مهاجرين افغان مقيم آن ساحات را تازه تأسين کرده بود، از من خواست تا در آن اداره که بنام «افغان سنتر» ياد می شد، با وی همکاری کنم.

در آغاز نظر اين بود تا نشريهء مختصری مثل بولتن حاوی توضيح و تشريح مقررات رسمی برای مهاجرين گاهگاهی انتشار بدهيم، ولی من پيشنهاد کردم تا مجلهء ماهانه ای تأسيس کنيم تا افزون بر آن مقصد، مقالات سياسی در بارهء اوضاع کشور عزيز، و نيز خاطرات و يادداشت های مفيد نويسندگان ارجمند وطن را در آن مجله بدسترس هموطنان مقيم امريکا قرار بدهيم.

اسم نشريه بنا بر پيشنهاد بنده مجلهء «خراسان» گذاشته شد،  و مسئوليت مديريتش هم بر عهدهء اين خاکسار بود. نخستين شمارهء آن  که در سال 1987 انتشار يافت، بدون جلد و در شانزده صفحه بود، که وقتی به دسترس افغانهای امريکا رسيد، تعدادی از مفکرين و فعالين اجتماعی و دوستان دانشمند، شروع به همکاری نموده و مقالات خويش را به دسترس مجلهء خراسان گذاشتند.

طی دو سالی که بنده مسئوليت آنرا داشتم، سيزده شماره با تيراژ بالای هزار نسخه و بعضی شماره های با صفحات افزونتر از يکصد صفحه به نشر رساندم، و بسياری از دوستانی که شايد قبلا مطلبی برای نشر در کدام نشريه ننوشته بودند، و يا کم نوشته بودند، با اصرار بنده به نوشتن آغاز کردند، که در کوتاه مدتی در زمرهء نويسندگان سرشناس درآمدند. از آن جمله اند جنابان محمد سعيد فيضی، عبدالرشيد بينش، محمد نعيم کبير، جنرال محمد زکريای ابوی، پروفيسر داکتر حميد هادی، عبدالودود ظفری، داکتر محمد اسلم خاموش، نصيراحمد رازی، عبدالوهاب آصفی، داکتر ولی پرخاس احمدی، داکتر محمد امين فرهنگ، فرهاد ميرزا، الحاج امان الملک جلاله، نجم الدين ثاقب، کاظم بيمار الکوزی، غوث وزيری، سيد طيب جواد، مرحوم پاينده محمد کوشانی و عدهء ديگر، که در ادامهء آن در همکاری با هفته نامهء اميد، امروز شايد تعداد چنين عزيزان به بيشتر از صد برسد ـ به قول شاعر:

از چنگ الفت ما هرگز خطا نخورده

هر گلرخی که ديدی، نامش به دفتر ماست!

در راه اندازی ماهنامهء خراسان مرهون رهنمايی های صميمانهء جناب مرحوم استاد داکتر علی رضوی غنزنوی هستم، که با تجربهء گرانبهايی که مديريت مجلهء معروف آريانا داشتند، و نيز در نوينسدگی و  ادب فارسی در شمار سربرآوردگان معاصر هستند، مرا در کارم رهنمايی و تشويق فراوان می فرمود ـ روانش شاد باد.

بهرحال، بعد از دوسال انتشا رخراسان، که مديريت آن به خانم فريده فاروق انوری سپرده شد، بنده افغان سنتر را ترک کردم، پس از آن يک شمارهء ديگر مجله نيز نشر شد،  و بعد از نشر بازماند.

در بهار 1990 با تشبث شخصی و با رهنمايی و همکاری پدر مرحومم جناب غلام حضرت کوشان،  و مرحوم استاد رضوی، شروع به انتشار مجلهء تازه ای بنام «نامهء خراسان» کردم که آن هم ماهانه بود، ولی دريغا که انتشار مرتب آن به دلايل مالی ميسر نمی شد. مجلهء مذکور را تا آخرين ماههای سال 1992 جمعاً سيزده شماری نشر کردم، که بنا به اظهار نظر هموطنان از نگاه قطع و صحافت، زيبايی پشتی، و البته محتوای کم نظيرش، مقالات عمدهء سياسی، اجتماعی اقتصادی، تاريخی، و فرهنگی را در خود می گنجانيد. تيراژ آن مجله هم نظر به بسياری از نشرات که قبلا در وطن به نشر می رسيد، بالا بود و به دوهزار نسخه می رسيد.

با نزديک شدن پيروزی جهاد مقدس مجاهدين اصيل وطن،  و سقوط رژيم دست نشاندهء شوروی، افغانهای مهاجر در امريکا را بسيار تشنهء خبر يافتم، و به ضرورت  انشار نشريه ايکه اقلاً هفتهء يکبار تازه ترين گزارش ها  و اخبار را به آنان برساند، پی بردم، و خواستم تا يک هفته نامه سربراه کنم. مرحوم مغفور جناب کوشان، از بابت ثقلت کار چاپ هفته نامه، نظر به تجارب پنجاه سالهء شان در مطبوعات، مرا تشويق به اين کار نکردند، ولی بهر صورت، با اجازهء جناب شان، انتشار هفته نامهء اميد را در 27 دسمبر 1992 آغاز کردم.

نام هفته نامه را جناب مرحوم مغفور، استاد علی رضوی غزنوی پيشنهاد فرمودند، و نخستين سرمقالهء آنرا هم به قلم توانای خويش نگاشتند.

نخستين شمارهء اميد تا شمارهء دهم بصورت چهار صفحهء کوچک انتشار يافت، بعد از آن بر تعداد صفحاتش افزود گشت تا گاهی به بيست صفحه هم می رسيد. چاپ اميد در مطبعه صورت نمی گرفت بلکه در يکی از موسسات بزرگ فوتوکاپی، به نشر می رسيد، و هر هفته هم کاغذ آن رنگ متفاوتی می داشت.

حدود پنج ماه بعد که برای اولين بار يک پايه کامپيوتر خريدم ـ قبل از آن با ماشين تايپ قديمی برقی صفحات صفحات آماده می گرديد ـ چاپ آنرا هم به مطبعه سپردم که بشکل آفست انتشار می يافت، در دومين هفتهء سال دوم بود که قطع فعلی را برگزيدم، و روی کاغذ اخباری در مطبعهء کلان به صورت موجود به چاپ آن ادامه دادم.

تيراژ نخستين شمارهء اميد فقط پنجصد نسخه بود، ولی از شمارهء دوم به بعد مرتباً افزايش يافت، و با استقبالی که هموطنان در داخل ايالات متحده و خارج از آن، بعمل آوردند، در حال حاضر، گمان می کنم تيراژ کمتر نشريهء افغانی به اندازهء اميد باشد، چه نه تنها در تمام آن ايالات امريکا که افغانها زندگی می کنند، آنرا می خوانند، بلکه در ايالت ورجينيا، نيويارک و کاليفورنيا تقريبا تمام مغازه های افغانی، بعضاً هندی و ايرانی نيز اميد را به فروش می رسانند. همچنان که در تمام کشور های ديگری که افغانها بودوباش دارند، از ماليزيا و چين، با يکی دو مشترک ـ تا هند و پاکستان، از جاپان و روسيه تا کانادا و آستراليا عدهء قابل توجهی اشتراک دارند، که هر هفته توسط پُست پيوسته به منازل شان ارسال می گردد، و حتی در مصر و تونس و مراکش هم چند نفری مشترک هستند. افزون بر آن در شهر های هامبورگ، فرانکفورت، مونشن، هوفنباخ و دوسلدورف نيز مغازه های افغانی و ايرانی هفته نامهء اميد را به فروش می رسانند.

در ايام عادی معمولا اميد در شانزده صفحه انتشار می يابد، که بخش (ب) آن در چهار صفحه، چون مختص آگهی های مربوط به داخل امريکا می باشد، بخارج ايالات متحده ارسال نمی گردد، ولی در اعياد و نوروز، و در فصل هايی که کنسرت هنرمندان افغانی، ايرانی و هندی بيشتر برگزار می گردد، شمارهء صفحات اميد به بيست می رسد، تا بتواند جوابگوی اعلانات مربوطه باشد.

همکاران گرامی و ارزندهء قلمی مجلهء نامهء خراسان و هفته نامهء اميد را تمام خوانندگان عزيز آشنا هستند، که اگر فهرست شود، از نويسنده و شاعر، بدون مبالغه، به بيش از پنجصد تن می رسند. خداوند رفتگان را رحمت کند، از مرحومان گرانقدر جنابان استاد پژواک، سيد قاسم رشتيا، پاچا صاحب سيد شمس الدين مجروح، مير محمد صديق فرهنگ، محمد عثمان صدقی، داکتر علی رضوی غزنوی، پروفيسر داکتر احمد جاويد، غلام حضرت کوشان، پاينده محمد کوشانی و ديگران را، تا تمام فرزانگان عزيزی که الحمدلله در داخل و خارج کشور بسر می برند،  و مطالب و مقالات ارزندهء خويش را به هفته نامهء اميد ارزانی می فرمايند ـ خداوند به همهء شان عمر دراز و سعادت دارين نصيب بدارد.

و اما همکاران اداری ـ که کار عملی از مرور تمام مقالات و اشعار و مطالب رسيده، تا تايپ و ديزاين و تهيهء آگهی ها و نشر و توزيع را انجام می دهند ـ چهار نفر هستيم: فرزندانم محمد قويم کوشان، محمد عصيم کوشان، همسرم داکتر ثميله کوشان، و اين خدمتگار ـ خاک محمد قوی کوشان.

تا وقتی در اپارتمان زندگی می کرديم، دفتر کار اميد يک الماری لباس بود، زيرا در عقب آن اپارتمانی وجود نداشت، و صدای تايپ کهنهء برقی باعث اذيت همسايه نمی گرديد! و حال چند سالی است که تهکوی يا بيسمنت منزلم، دفتر هفته نامه است، چرا که توان پرداخت کرايه دفتر مستقلی را ندارم. تازه اين دفتر هم تبديل شده به انبار کاغذ و کتاب، که گاهی برای يافتن مطلبی، مجبورم ساعت ها ميان انبوه کاغذ بگردم تا بيابم! و همين علت و معذرت موجود است اگر گاهگاهی مقالاتی را خوانندگان ارجمند مطالعه می فرمايند که از تاريخ نوشتن آن شايد ماه ها گذشته، و نيز فراوانی مطالب رسيدهء هر هفته، و ضيق جا در صفحات، بنده را نزد خيلی از هموطنان گرامی که با قبول زحمت و صرف وقت و پول پوسته، مطلبی برای نشر می فرستند، و من خجلت زده از مراحم شان، نمی توانم هرچه زودتر آنرا به چاپ برسانم ـ از اين بابت شرمندهء محبت آنان هستم و اميدوارم عذرم را بپذيرند.

مطلب عمدهء ديگر در بارهء انتشار مجلهء نامهء خراسان و هفته نامهء اميد را هم بسيار لازم است تا به عرض هموطنان عزيز برسانم: مدرک تامين مالی و هزينه های آن.

خوشبختانه و سرفرازانه بايد عرض کنم که آن مجله،  واين هفته  نامه کاملا مستقل و بدون وابستگی پولی و مالی به کدام شخص، سازمان، گروه و جناحی انتشار يافته، و با توکل به خداوند مهربان، تا وقتی نيروی انتشار آنرا داشته باشم، به همين نهج، مستقلانه و بدون وابستگی پولی و مالی کارم را ادامه خواهم داد.

منبع تامين مالی را از نشرات اينجا يافتم و آموختم: گرفتن اعلانات تجارتی و شغلی، فروش نسخه ای و وجه اشتراک مشترکين عزيز. شکر خداوند را بجا می آورم که بخصوص هفته نامهء اميد از نخستين شماره اش چنان ميان هموطنان اقبال يافت و استقبال گرديد که بزودی به عنوان يک نشريهء با اعتبار، توانست بحيث پل خبری و اطلاعاتی تبارز بکند، آگهی دهندگان، از نشر اعلانات خويش عملاً دريافتند که بيشتر افغانهای مهاجر اين هفته نامه را مطالعه می فرمايند و در نتيجه آنان از نشر آگهی خويش در اميد منفعت مطالعه می برند، بدين لحاظ اميد مورد اعتماد شان قرار گرفته، و خودشان با کمال ميل اعلانات خويش را به اميد می سپارند، و چنين است که بخش عمدهء هزينهء چاپ و مواد استهلاکی از کامپيوتر تا کاغذ، و از تيل موتر تا خرج ايميل و انترنت و تلفون و فکس تأمين ميشود، و از وجوه اشتراک، هزينهء پوسته و پاکت، و ساير ضروريات دفتری و کاری.

 

 

پرسش: راز پايداری و رمز ماندگاری اميد در کجاست؟

 

پاسخ: در واقع صداقت! صداقت در برابر وطن و وطنداران، احساس مسئوليت وجدانی در صحت خبررسانی، همکاری قلمی نويسندگان طراز اول و  دانشوران فرهيخته، عدم وابستگی های ملوث کننده، ارج گذاری به جانبازی و فداکاری فرزندان متعهد که عمر عزيز خويش را در راه حفظ کيان و نشان کشور صرف کرده اند، و قدردانی از خدمتگزاران راستين ميهن، پاکی قلم و زبان و حرمت گذاشتن به اخلاق جامعه، احترام علی السويه به تمام اقوام و آحاد ملت بزرگ افغانستان، نفی هرگونه برتری جويی و انحصار طلبی شخصی و قومی، و حفظ اصول و پرنسيب های معتبر بشری را در مجموع می توانم عمده ترين راز و اصلی ترين رمز ادامهء انتشار هفته نامهء اميد بشمارم.

البته عشق خدمت به ميهن و هم ميهنان از راه انتشار اميد، اسباب اولی انجام اين مهم را برايم فراهم آورده، و بدوت ترديد و توفيقات خداوندی و بنده نوازی آن ذات پاک سنگ اول بنای نشر اميد است ـ تا باد چنين بادا!

 

 

پرسش: از سفر هايی که بداخل کشور داشتيد، آيا می توانيد گفت وضع مطبوعاتی داخل کشور اميدوار کننده است و يا خير؟

 

پاسخ: با مسرت بايد عرض کنم که بلی! من بار اول در روز تحويل قدرت از سوی جناب استاد ربانی به جناب آقای کرزی به کابل عزيز رفتم و شاهد آن گردهمايی با شکوه بودم، شش ماه بعد برای حضور در لويه جرگهء اضطراری وطن رفتم، و آخرين بار برای شرکت در نخستين سالگرد شهادت سردار شهدای افغانستان، قهرمان ملی و رهبر کبير جهاد و مقاومت ملی افغانستان عزيز مسعود (رح) در نهم سپتمبر بکابل رسيدم.

طی اين سفر ها که در طی کمتر از ده ماه به وطن داشتم، وضع نشرات را بهتر از بار پيش يافتم، با ورود پيروزمندانهء نيرو های مقاومت ملی به کابل، تعدادی از نشرات به ويژه هفته نامهء کابل و پيام مجاهد بار ديگر با همان آزادی ايکه در طول حضور دولت اسلامی در کابل پيش از اشغال آن توسط پاکستانی ها و بن لادنی ها و مزدوران طالبی شان، داشتند، بار ديگر در پايتخت به نشرات آغاز کرده بودند، در شش ماه بعد تعداد نشرات آزاد که بيشتر بصورت هفته نامه و بعضاً ماهنامه اند، و نيز مجلات را شايد به حدود بيش از نود عنوان شمردم، در سه ماه پس از آن از صدو ده عنوان بالاتر گرديده بود.

بنده که جهت راجستر کردن هفته نامهء اميد به شعبهء نشرات داخلی وزارت اطلاعات و فرهنگ رفتم ـ تا اگر خدا بخواهد و کار آغاز ارتباط بين دفتر اميد در ورجينيا با کابل زودتر انجام پذيرد، اميد را از طريف انترنت همزمان در امريکا و افغانستان به نشر برسانم ـ عدد بالاتر از يکصد و ده عنوان را در آن شعبه يافتم.

تعدادی از مسئولين اين نشرات را ملاقات کردم، تا تنفيذ مجدد قانون سابق مطبوعات، آنان دست خويش را در کار انتشارات بازتر يافته اند، و الحق که در مطالبی که به نشر می رسانند، آزادی زيادی به چشم می خورد، از انتقاد های تلخ و تند بر کارروايی کارمندان عاليرتبه تا انتشا ر شکوه های مردم از مقامات، از انگشت گذاشت به فساد مالی تا کم کاری و کند کاری مسئولان، همه مرتباً درين نشرات به چشم می خورد ـ اينکه چه اندازه مورد توجه مقامات قرار ميگيرد، و آنان در رفع معايب و اشتباهات می پردازند، البته حرف جداگانه ايستف ولی آزادی نشرات، و افزايش تعداد آن، بدون شک خبر از آيندهء بسيار بهتر مطبوعات در افغانستان ميدهد.

اين را هم بايد افزود که شايد ده ها نشريه ای را در کابل ببينيم که به چاپ مکرر مطالب از نشرات ديگر می پردازند ـ و با مساعدت هايی که از سوی منابع بين المللی به مقدار اندک صورت می گيرد ـ بيشتر به باز کردن يک دکان می ماند تا نشريهء پر محتوا. مگر برخی نشرات واقعاً متين و ارزنده هم به نشر می رسند که خيلی آگاهی دهنده و روشنگرانه اند، و با احساس مسئوليت کامل ژورناليستی به انتشار می پردازند.

 

 

پرسش: برای بهبود وضع مطبوعات در بيرون مرز های چه پيشنهاد های مشخص داريد؟

 

پاسخ: اگر خلاصه عرض کنم، اين خواهد بود که: صداقت مطبوعاتی، صداقت به ميهن و هم ميهنان اساسی ترين ضمانت را برای نشرات فراهم میکند. نکتهء مهم ديگر نفی هرگونه خودخواهی، قوم و قبيله پروری، برتری جويی و تسلط طلبی، ترديد مفاهيم پوچ اقليت و اکثريت در خطاب به اقوام عزيز باهم برادر و باهم برابر در افغانستان، چراکه همه باهم مساوی اند، همه فرزندان و صاحب آن خاک پاک اند، و هيچکس و قوم و قبيلی را بر ديگری برتری و رجحانی نيست ـ طبق فرمودهء الهی ـ مگر به پرهيزگاری، و خدت هرچه صادقانه تر به ملت افغانستان. بنده تعهد به اصول و پاليسی های بالا را برای بهبود وضع مطبوعات برونمرزی بسيار مفيد می شمارم، و اميدوارم تمام شان هرچه پربار تر و پايا تر شوند، و در روشن ساختن اذهان هموطنان در تمام ساحات زندگی سياسی، اجتماعی و فرهنگی پيروز باشند.

 

*****

 

 

 

 

 


ادبی و هنری

 

صفحهء اول