© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

«فـــــردا»

 

 

 

 

دريا چرا ز گريه ی ما دم نمی زند؟

دفتر تازهء شعر های راحله يار

 

 

 

 

 

«دريا چرا ز گريه ی ما دم نمی زند؟» نام مجموعهء تازهء از شعر های همکار هميشگی فـــردا بانو راحله يار است که اخيراً بدست ما رسيده است.

 

اين اثر نفيس در قطع و صحافت بسيار زيبا، در 171 صفحه، از سوی انتشارات شروع در  ايران به نشر رسيده که شامل غزل ها، مثنوی ها، مسمط ها، رباعی ها، چهارپاره ها و دو بيتی های اين شاعر زن معاصر افغان  می باشد.

 

در بارهء اين شاعر شرين کلام در پشتی اين کتاب چنين می خوانيم:

 

" راحله يار از زنان شاعر معاصر افغانستان است. او که متولد 1961 کابل و تحصيل کرده ی رشته ادبيات فارسی است، بيش از ده سال است که در پی مهاجرت اجباری به همسر و چهار فرزند دخترش در آلمان سکونت دارد.

شعر های راحله يار که در اغلب قالب های کلاسيک صاحب تجربه است، آميزه ای است  از عشق به انسان و وطن، دفاع  از موجوديت زن افغان، قصه ی پر غصه ی هجران و شکوه از سکونت در ديار غريب.

 

زبان شعر راحله يار در عين دوری چند ساله از سرزمين مادری و سرچشمه های امروز شعر فارسی، زبانی سالم و استوار و حاوی مضامين اصيل و جذاب است. از اين شاعر پيش از اين مجموعه شعری به نام «جوانه های سرود» در کابل به چاپ رسيده است.

همچنين برخی از سروده های او دستمايه ی آواز برخی خوانندگان معروف افغان واقع شده است."

 

فـــردا از صميم قلب نشر اين مجموعه زيبای شعری را به همقلم ديرينه، خانم راحله يار،  تبريک میگويد و مطالعه و تهيهء «دريا چرا ز گريه ی ما دم نمی زند؟» را به   دوستداران شعر و ادب توصيه می کند.

 

و اين هم قطعه شعری از اين مجموعهء نفيس

 

 

ناله های من و تو هيچ به گوشی نرسد

اين چه روزيست که شام و سحرش همرنگ است

شهر غمخانه و ويران و فضا دلتنگ است

 

ناله های من و تو هيچ به گوشی نرسد

جای دل در قفس سينه دريغا سنگ است

 

آنکه بايد بدهد دست و به دست من و تو

همه با يکدگر افتاده هوای جنگ است

 

هر ورق باز کنی رسم سخن دشنام است

هر کجا پای نهی جای محبت رنگ است

 

عشق را ريشه بريدند و به پا تيشه زدند

هرکه را زخم زبان با دگری آهنگ است

 

چه قيامت شده برپا که جفا کرده علم

ديده ی دوست پی زخم دل و نيرنگ است

 

آی ای بی خبر از حال دل سوختگان

زندگانی به ديار دگران بی رنگ است

 

عمر من سر شد و هم عمر عزيز تو گذشت

کاروان می گذرد خواب گرانت ننگ است

 

پا شو ای دوست پی شکوه ی بيهوده مپيچ

سرنوشت من و تو چون سرِمو در چنگ است

 

 

*****

 

 

 

 


ادبی و هنری

 

صفحهء اول