© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

محمود نظری

 

 

 

محمود نظری

 

طنز

 

 

 

اضرار گوشت

 

 

 

 

در دفتر بيکار نشسته بودم. هوا خيلی گرم بود. برق هم نه بود که پکه را چالان ميکدم. پس يک اخبار نو را تو داده شروع به پکه کدن خوده کدم ، يک مطلب توجه ام را جلب کد:

اضرار گوشت!

اين اولين بار بود که به خواندن مطلب دلم راضی شد و شروع به خواندن کدم. به خواندن هر سطر دلم از  خوشالی باغ باغ ميشد و ضربان قلبم بلند و بلندتر ميشد ، به خود گفتم:

شريف بچيم! مثل که خدا صدايته شنيد و ديگه ازخريدن گوشت بيغم شدی. وشروع به شمردن انگشتان خود نمودم:اگر گوشت نه خرم به ای تنخواه بی صاحب خوب گذاره ام ميشه!

از خوشی زياد پياده دفتر خوده صداکدم:

 او قدوس کاکا! برو تمامی مامورين اداری را صدا کو که زود بياين.

دتين ثانيه مامورين شعبه خدمات، معاش، جنسی،حفظ ومراقبت...ميزم را حلقه کردن، آنها گمان ميکدن  که نان سيلو آورديم، و مه با صدا بلند مطلب "اضرار گوشت" را برايشان خواندم:

گوشت اصلاًٌ خوراک انسان نه بوده بلکه خوراک حيوانات است که بطور تصادفی در خوراک انسانها داخل شده.قرار تحقيقات که در ايالات متحده امريکا شده گوشت سبب زهری شدن گرده و جگر ميگردد ، معده را کمزور و عمر انسان را کم ميکند......

افضل خان مدير جنسی گفت:

ای راستی است، در قريه ما بابا خيرو که گوشت نمی خورد يکصدو  ده سال زندگی کد

مامور آرشيف عباس گفت:

خوب است که تنخواه ما زياد نيست اگرنه حتماٌ زياد گوشت ميخورديم و خدا ميدانه که به چی آفات مبتلانمی شديم.

بی بی نازو تايپست که هيجانی شده بود کنده کنده گفت: همسايه ما --که تجار-- است از خوردن-- گوشت زياد به-- مرض گرده مبتلا-- شد و عمرشه-- به شما بخشيد.

مدير املاک رجب گل که به بسيار علاقمندی به گپ های بی بی نازو گوش گرفته بود با خنده مملو از شيطنت گفت:

 هه هه هه... ای کدام شماره است ما همه بايد يک يک شماره ورا به خاطر قناعت مهمانان و مادر اولاد ها داشته باشيم.

همه گی سر خوده به علامت رضايت شور دادن. پول جمع شد و بيست شماره انرا خواستيم و تا نان چاشت بگو مگو بالای اين موضوغ حياتی ادامه داشت.

 وقت نان به بهانه ای به سوی خانه روان شدم تا اين خبر خوش را به مادر الا ببانی بتم . در سرويس در پهلو يم يک مرد چاق و چلمبه که يک – يکنيم کيلو گوشت را در همين شماره پيچانده بودششته بود. دلم ميخواست اِين مطلب رابه صدای بلند بخوانم تا همه مردم به فهمند ، مگر جرئت کرده نتوانستم.

روی خوده بطرف مرد چلمبه که پهلو يم نشسته بود کدم  شماره را برايش نشان دادم و به لهجه فيلسوفانه گفتم:

ای مطلب را خواندی؟ ايجا نوشته کده که گوشت خوراک جناوران است.!

مرد چلمبه که از قهر زياد سرخ و سفيد می شد  در حاليکه دست خود را بالا بروتهايش تير ميکد گفت:

گوشت خوراک شير است نه خوراک شغال، قواره ته بيبن.

روی خود را به طرف سواری بس نموده وه به تمسخر گفت:

گوشت خريده نميتانه باز گپهايشه بيبين، خوراک جناوران است! باز روی خوده بطرف مه کد و گفت:

 خودت جناور هستی که گوشت خريده نميتانی!

مه که بسيار توهين شده بودم بيدون انکه فکر کده باشم مشاجره ما ادامه پيدا کد

او ميگفت:

گوشت خوراک شيران است

- نيست

- است

- نيست

سواری بس نيز از چلمبه  پشتبانی ميکرد. هنوز يک استادگاه نرفته بوديم که او از بس پايان شد و به آواز بلند گفت:

ای اولين وارست که ده بس سوار شدم و بايک ديوانه روبرو شدم .

تکسی را دست داد و رفت.

دلم از قهر زياد مثل کدو پنديده بود بسيار زورم داده بودکه چرا سواری بس از او پشتبانی ميکدن  ونه از مه. به خاطر همی روی خوده به يکی از سواری بس کرده و گله اميز پرسيدم:

چرا پشتبانی مرد چاق را ميکدی؟

وی برايم گفت:

از بابت که وی راست  ميگفت گوشت خوراک شيران است.

مه به اشتباه خود پی بردم که شير خو حيوان است نه انسان . از شيشه بس به بيرون سيل کردم، که شايدمرد چلمبه را بيبينم و برايش بگويم که شير حيوان است. مگراو رفته بود.

به مجرد رسيدن به خانه ازمادر الا ببانی پرسان کردم:

چه پخته کدی او زنکه؟

مادر الا ببانی به خوشحالی گفت:

ايور زن همسايه ما که در شاروالی کار ميکنه به نرخ شاروالی برای ما گوشت آورده و مه ازو شوربا مزه دار پخته کديم .بان  که يک کمی قوت بگيری!

مه د حالی که روزنامه را برايش نشان ميدادم به عصبانيت گفتم:

گوشت مضر است از برای خدا! گوشت ديگه پخته نکو زهر قاتل است!

مادر الا ببانی حيرت زده شده بود که بعد از يک ماه گوشت پخته کده و مه هنوز گپ ميزنم

مه مثل که گوشت دشمن پدرم باشه هيچ دلم يخ نمی شد و از گوشت انقدر بدگوئی کردم که ديگه مانده شدم. نمی فهمم که چرا گپ ما آنقدر بالا و پائين شد که مادر الا ببانی بالب  و روی کشال بريم گفت:

ما خو ميخوريم تو که نمی خوری بلا د پسيت برو کدام پياوه برت پخته کو! و انها به مزه مزه شوربا مزه داره نوشجان کردنن و مه را که بوی شوربا ديوانه کده بود در دلم بس نه امدم و طاقت کرده نتوانستم به آواز بلند گفتم:

گوشت خوراک جناوران است گرده، معده،جگرو....

مادر الا ببانی به تهنه بريم گفت:

خی مردم چرا ميخوره؟

مه برش گفتم:

آنها نادان هستن! ساينسدانان امريکا تحقيق کده...

مادر الا ببانی اخبارمه دور انداخت گپ مه رانيمه گذاشته و دست الاببانی را گرفته و به خانه پدر خود رفت.

روز بعد سر آويزان به خانه خسرخود رفتم خوشويم دخترش را فهمانده بود  او هيچی برايم نه گفت بسيار خوش شدم که قصه ختم شده.

 ولی وقت چاشت خشويم قاب قورمه را ازپيش رويم پس کد و به جای ان قاب تخم پودری را در مقابلم گذاشت و دل مه را کباب کباب کد.

حالا هر جای که ميروم اگه توی باشه ، سنتي يا مهمانی پيشروی مه بيچاره به عوض قورمه،کباب، شوربا و دوپيازه همو کچالو سورخ شده مادرمرده راکه فرنگيها  انرا چپس ميگن ياتخم پودری ويا هم دال چشم زرد را که روده  را خشک ميکنه ميمانه

و اشتها مه وقتی ميسوزه که همرايش ميگن:

شريف جان همرای گوشت حساسيت داره!

 

 

 

 

 

 


ادبی و هنری

 

صفحهء اول