برای...
ای شور سرخ و گرم ، قناری ها
ای ماند گار سبز، بهاری ها
ای در فراز سلسله ی شعرم
معنای گنگ، نکته گذاری ها!
بی تو؛ نهال رابطه ها خشکيد
بی تو؛ نماند الفت و ياری ها
من ماندم و صليب بلند شب
بی تووبی حضورحواری ها!
بعد تو؛ نی ترانه، نه، نوروزی
پژمرد لاله زار، مزاری ها
بعد تو؛ ما و گريه و تنهای
بعد تو؛ گرد روضه و زاری ها
اينک، منم و گودی اين پايیز
با رو يای خشک صُحاری ها
اينک، منم و زخم نفس هايم
در انتهای لحظه شماری ها!
چيزی برای نذر شما دارم :
ای خسته گان فصل حُفاری ها!
قلب بسان آيينه ها روشن
خواب به ارتفاع چناری ها!
بيايی!
اگر دوباره بيايي- اگرصدام کني
ازين غبار؛ ازين خستگي؛ رهام کني
چو دست پاک مسيحای آفتاب سحر
زچنگ سايه و ديوارها؛ جدام کنی
چه سخت تشنه ی دستان مهربان توام
ثواب برده ي- گرزخمم، التیام کنی
بهاردرصدف چشم توست پنهاني
ترانه ها، بسرایم ا گر، نگام کني
نه ياوری، نه عزيزی، نه آشناونه تو
ای همشبانه ی غربت؛ دگر چه هام کنی!
بگو: چه خواهي؟ که دل شد اسير وسوسه، باز
نمی شود که، گهی قهر، گه، سلام کنی!؟
منم تنفس تبدار زخمهای زمين
تو،با غبار- به تکرار، اشتبام کنی
منم، شکسته ی بودا، در مغاره ی کوه
مگر دوباره بيايی، ز سر بنام کنی!