© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

داود درياباری

 

داود درياباری

 

 

 

برای...

 

 

ای شور سرخ و گرم ، قناری ها

ای ماند گار سبز، بهاری ها

ای در فراز سلسله ی شعرم

معنای گنگ، نکته گذاری ها!

بی تو؛ نهال رابطه ها خشکيد

بی تو؛ نماند الفت و ياری ها 

من ماندم و صليب بلند شب

بی تووبی حضورحواری ها!

 

بعد تو؛ نی ترانه، نه، نوروزی

پژمرد لاله زار، مزاری ها

بعد تو؛ ما و گريه و تنهای

بعد تو؛ گرد روضه و زاری ها

 

اينک، منم و گودی اين پايیز

با رو يای خشک صُحاری ها

اينک، منم و زخم نفس هايم

در انتهای لحظه شماری ها!

  

چيزی برای نذر شما دارم :

ای خسته گان فصل حُفاری ها!

قلب بسان آيينه ها روشن

خواب به ارتفاع چناری ها!

 

 

 

 

 

بيايی!

 

 

اگر دوباره بيايي- اگرصدام کني

ازين غبار؛ ازين خستگي؛ رهام کني

چو دست پاک مسيحای آفتاب سحر

زچنگ سايه و ديوارها؛ جدام کنی

چه سخت تشنه ی دستان مهربان توام

ثواب برده ي- گرزخمم، التیام کنی

بهاردرصدف  چشم توست پنهاني

ترانه ها، بسرایم ا گر، نگام کني

نه ياوری، نه عزيزی، نه آشناونه تو

ای همشبانه ی غربت؛ دگر چه هام کنی!

بگو: چه خواهي؟ که دل شد اسير وسوسه، باز

نمی شود که، گهی قهر، گه، سلام کنی!؟

منم تنفس تبدار زخمهای زمين

تو،با غبار- به تکرار، اشتبام کنی

منم، شکسته ی بودا، در مغاره ی کوه

مگر دوباره بيايی، ز سر بنام کنی!

 

 

 

 


صفحهء شعر و داستان

 

صفحهء اول