بگذار!
هميشه شب باشد و سکوت
تا در شهر زنده ها
مرده ها حکومت کنند
کفن دوزان کفن دوزند
و تابوت سازان تابوت
جمجمه هاي تهي از مغز
حاکم شوند.
مرده ها دستور دهند
اسکليت ها برقصند
زنده ها نظاره گر سکوت باشد و مرگ
ناله ها در گلوخفه شود
ونفس در سينه حبس
در استقبال مرگ
و دوختن کفن
زمين چاک شود
براي بلعيدن انسان
تا نفس کشيدن
زنده ها نا بود شود
مرده هاي حاکم
مرده هاي خشن
با پيام تباهي و غارت حکومت کنند
و زمين را از جسد انسان سيراب سازد
و هم از جسدهاي من و تو
تا ناله هاي درد من به گوش تو نرسد
و با آرامش خاطر
از راهي که به خانه تنگ من آمدي
دو باره برگرد
به جا يي که اول بودي
يعني قلب او
خانه