© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

امام عبادی

 

 

 

 

 

امام عبادی

 

 

بخاطر نبود ليلا

 

 

گفته اند:

وقتی ليلی را

ساربانان

از پيش چشمان قيس بردند

او از همه بريد

سر به کوه زد

و به صحرا خزيد

ليلی، ليلی گفت و ديوانه شد

مجنون شد و از عقل بيگانه شد

و شهرت مجنون هم

بعد از نبود ليلی شد

چون سمبول پايداری

چون دژ استواری

                در وفاداری،

ودر عشق.

و قصه ش تا اين زمانه

افسانه شد.

***

و ترا هم ای ليلای شاعر!

که تازه به آسمانها

و به بهشت خدا

               برده اند.

با کوله باری مملو:

از شعر و هنرت،

قلم و دفترت،

با عالمی احساس درونی د گر

گفته و ناگفتنت

از درد های وطنت

از ويرانی تاکستانهاش

چمن و سبزه و باغهاش

از شکست آسمايی در غم کابل

از خرابی ديوار ها

و کوچه، کوچه های کابل

از خون آدم ها

از خاکستر خانه ها

که همه هستند ماندگار

از انعکاس ظلم ستمگران عصر ما

در هر شعر و هنر دفترت،

و در رگ، رگ پيکرت

از شنيدن مرگ تو،

پرپر شدن گلبرگ تو،

دوستان شعر تو

و هنر تو،

مويه می کنند...

و " شــبانه " در خواب

ناله می کنند...

و از تو چه پنهان ليلا،

ای غزل سرای نامراد!

بعضی مردان شاعر

دراين غربت سرا هم

دزدانه اشک می ريزند

و گيريه می کنند...

در مرگ تو.

***

ببين ليلا!

بخواب آرام ليلا!

که دوستداران شعر تو

پاسداران هنر تو

در نبود تو

چه زود مجنون و ديوانه شدند...

 

هالند.

 

 

 

 

 

 


ادبی و هنری

 

صفحهء اول