© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

سالار عزيزپور

 

سالار عزيزپور

 

 

 

مطبوعات آماج گفت وگو  و ديدگاه شماری از فرهنگيان!

 

 

 

پيوست به پرسش ها و پاسخهايی اندرباب مطبوعات، گفت و گويی داريم با نويسنده، پژوهشگر، مترجم آقای داود شاه صبا که يکی از ويراستاران و بنيادگذار «مردم نامهء باختر» ـ گاهنامهء پژوهشی در مسايل افغانستان ـ می باشند.

 

 

 

ــ از خودتان بگوييد و کارهای مقدماتی تان در پهنه و گسترهء نويسنده گی.

 

ــ من در سال 1964 در هرات تولد شده ام، و در سال 1980 از ليسه نادريه کابل فارغ و شامل انتسيتوت پولی تخنيک کابل شدم، و در رشتهء زمين شناسی و اکتشاف معادن ماستری گرفتم و به تعقيب آن در همان انستيتوت به شعل استادی پرداختم. در سال 1992 برای اخذ درجه دکتورا به دانشگاه بمبئی هندوستان رفتم، و در سال 1996 بعد از تکميل دورهء دوکتورايم برای يک سفر پژوهشی به کشور سويس آمدم. بعد از شش ماه پژوهش در آن کشور، به کانادا آمدم و تا حالا در اين بر دنيا زندگی می کنم، ازدواج کرده ام و دو پسر دارم.

من نويسنده به مفهوم آفرينشگری آن نيستم، بل که خود را يک پژوهشگر می دانم،  و نوشته هايم نيز همه مايهء پژوهشی دارند. دوره ای که در افغانستان و هندوستان بودم، همه نوشته هايم در زمينه های زمين شناختی افغانستان است. بعد از اينکه به کانادا آمدم، کمی از اصل موضوع تخصص خود که زمين شناسی هندوکش است دور شدم، و به پژوهش در عرصه های زمينشناسی محيط زيستی و مسايل محيط زيست پرداختم. در مسايل محيط زيست افغانستان يک اثر پژوهشی چاپ شده در ژورنال های بين المللی دارم و چند اثر پژوهشی چاپ شده در نشرات برون مرزی افغانستان. به تاريخ طبيعی و تاريخ محيط زيست،  و همچنان به تاريخ علم در سرزمين دوست داشتنی ام که همان دامنه های زيبای هندوکش است خيلی علاقه دارم و در اين زمينه ها نيز کار هايی روی دست دارم، که نمی دانم فرصت برای تکميل کدام يک زودتر دست خواهد داد.

رويداد های غمناک در سه دهه اخير در کشور ما، زندگی همهء ما را خيلی بيشتر از حد سياسی ساخته است، و گاهی حتا به گونه ناگزير آدم بايد سياست نيز بکند. من نيز در ميان ديگر هموطنانم، استثنا نيستم و در زمينه سياست نيز علاقه دارم به تفکر و انديشه بپردازم،  و اثر "گذر از تنگنا" را که سال پار در تورنتو به چاپ رساندم، بازتابگر همين بخشی از زندگی من است. در اين راستا حالا مصروف نگارش اثر ديگری هستم که از زندگی زندانيان در محبس پلچرخی، در دورهء نجيب حکايت دارد، و بيشتر ژانر بيوگرافی را بازتاب می دهد.

کار ويراستاری مجلهء پژوهشی مردم نامه باختر را که من و دوستم دکتر لطيف طبيبی چند سال قبل آن را در تورنتو ا نتشار داديم، اما بعد ها در اثر ناملايمات زندگی از نشر بازماند، نيز دوباره شروع کرده ام، و شمارهء پنجم آن آمادهء چاپ می باشد. در مدتی که من در امريکای شمالی هستم، کار های زيادی را از طريق انترنت نيز انتشار داده ام که بيشتر از لابلای مجله الکترو نيکی afghanmagazine.com  به ويرايش دوست عزيزم فرهاد آزاد، و چند صفحه ديگر الکترونيکی بازتاب يافته است و خواننده های زيادی هم داشته است. در اين اواخر يکی از کارهايم که روی ميراث طبيعی افغانستان بود، در يکی از مجله های امريکايی نيز چاپ شده و انتشار يافته است. فکر می کنم از خودم بيشتر از حد حرف زدم، و حالا بايد به پرسش های ديگر تان پاسخ بدهم.

 

ــ مردم نامهء باختر که از نامه هايی گرانسنگ پژوهشی است، کمتر بدست هواداران پژوهش و تحقيق می رسد، دليلش محدويت روابط شماست و يا عدم توجه و يا نبود پشتکار پژوهشگران و دست اندرکاران ما در همين حوزه؟

 

ــ همانطوری که شما خود اشاره کرده ايد، هم اين دليل در محدويت روابط ما می تو اند جستجو گردد، و هم عدم توجه و نبود پشتکار دست اندرکاران پژوهش در اين گستره. اينها حقايقی اند که خيلی هم تلخ اند. ما همه از ريشه کنده شده ايم و حالا نبايد کسی انتظار داشته باشد که مانند نهالی که از نخست در جای معينی بوده است ثمر دهيم. مردم نامهء باختر از روی نياز جامعهء ما  به پژوهش، بوجود آمد، ولی شما از جامعهء که پاره پاره شده، و مردم آن صرف در فکر تأمين بقای شان می باشند نمی توانيد که توقع پژوهش را داشته باشيد. من علت را بيشتر در اين می بينم تا سهل انگاری افراد پژوهشگر. حالا که اوضاع کمی دگرگون شده است، باز اميواری هايی بوجود آمده،  و ما هم دوباره اين برگ پژوهشی را پيشکش اهل تحقيق می کنيم،  و آرزو داريم تا اين بار عمر مردم نامهء باختر کوتاه مدت نباشد. از همه دست اندرکاران پژوهش در زمينه های افغانستان شناسی نيز صميمانه می خواهم تا ما را ياری دهند، چه از يک دست صدا بر نمی آيد.

 

ــ کدام نشريهء افغانستانی را بيشتر می پسنديد و دليل پسند شما چه می باشد؟

 

ــ من به هر برگی که از جانب هموطنان عزيز ما نشر می شود علاقه دارم و هرچه به دستم بيايد مثل آدمی که هرگز از خواندن سير نمی شود، می خوانم. بالاخره همين نشريه ها استند که چراغ فرهنگ را در سرزمين ما روشن نگهداشته اند، و به همه بايد ارج گذاشته شود. بيشتر به مجله ها علاقه دارم، و در آن ميان نيز به مجله های پژوهشی. مجله «نقد و آرمان» به ويراستاری دکتور پرخاش احمدی را خيلی می پسندم،  و اين مجله می تواند الگويی باشد برای بسياری از نشريات همانند. مجلهء «در دری» که حالا در کابل زير نام «خط سوم» انتشار می يابد نيز خيلی پرمايه است. بسياری از مجلات ديگری هم است که متاسفانه به نسبت دوری فاصله های فزيکی، به دست من نرسيده و من آنها را نخوانده ام، مثلی که «مردم نامهء باختر » به همين علت به دست بسياری نرسيده است. من به همه دست اندرکاران مطبوعات برون مرزی و درونمرزی کشورم افتخار می کنم و کار شان را شايسته قدردانی می دانم.

 

ــ مردم نامهء باختر يگانه نامه ايست که دو ويراستار دارد، ما نامه هايی داريم که حتی يک ويراستار ندارد، دليلش کم توجه ئی به اين حرفه است يا کم بها دادن به آن و يا ناآگاهی دست اندرکاران در اين زمينه؟

 

ــ در مورد داشتن دو ويراستار در «مردم نامهء باختر»، به نظر من ما چون نه به موسسه ای بستگی داريم و نه هم دفتر و ديوانی داريم که بايد مدير مسئولی می داشتيم، به همين دو يراستار بسنده کرديم، که کار اصليی يک نشريه را نيز ويراستار به عهده دارد. مهم اين است که هر نشريه ای  که باشد با کيفيتی که ناشران آن وعده داده اند از چاپ بيرون شود. حالا اينکه ساختار گردانندگی اين مجله چگونه است، فرقی نمی کند، و  واضح است که دستگاه های بزرگ به مدير مسئول نيز نياز دارند. ولی فکر نمی کنم هيچ نشريه  ای بتواند بدون ويراستار موفق از چاپ برآيد.

 

ــ ميشود تحليلی از مطبوعات دهه پسين بويژه مطبوعات برون مرزی داشته باشيم؟

 

ــ تحليل دادن از مطبوعات برون مرزی کشورم کار خيلی دشوار است، به نسبت اينکه من به همه نشريات و مطبوعات برون مرزی دسترسی ندارم تا می شد تحليلی کلی از آنها بدهم. ولی يک نکته روشن است که اين نشريات بازتابی از درگيری ها و نابسامانی های درون کشور ما هستند. کلاً در لابلای آنها ما تشتت فکری را می بينيم در يک سو و تفکر و انديشه را می بينيم در سوی ديگر، بی هدفی را می بينيم، ويرانگری را می بينيم،  و روزگذرانی را می بينيم؛  و در پهلوی اينها کار جدی و با مسئوليت مطبوعاتی را می بينيم. متأسفانه که پلهء منفی خيلی بر پلهء مثبت می چربد، و علت را نيز پيشتر گفتم که ناشی از ديناميزم درون کشور ما است. در آنجا نيز روند های منفی فرهنگی هنوز بر روند های مثبت فرهنگی چربش دارد، و نمی توان نتيجه سوای خود را در برون مرز ها بوجود آورد.

 

ــ دست آورد مطبوعات برون مرزی کدام هاست میتوان نام برد؟

 

ــ به باور من ما افغانها برای نخستين بار است که می بينيم افکار دگرگونه و متفاوت می تواند از لابلای يک نشريه بازتاب يابد. در گذشتهء تاريخی ما چنين روالی را نمی شود پيدا کرد. اين خود يک دست آورد بزرگ است. اين بدان معنی است که آدم هايی با افکار و باور های مختلف نيز می توانند در کنار يکديگر زندگی کنند، و صلح و صفا هم برپا باشد. اين بدان معنا است که ما افغانها اين انديشه را که "هرکه مثل من فکر نمی کند، دشمن من است"، پشت سر گذاشته ايم. اين دگرگونی مطبوعاتی ناگذير به درون کشور نيز کشانيده شده است، که خود يک تغيير بنيادی است، و اين را بايد مرهون مطبوعات برونمرزی بود، دست آورد ديگر اين است که همين مطبوعات برونمرزی بود که در سياه ترين و تاريک ترين دورهء تاريخ کشور ما، چراغ فرهنگ ما را روشن نگهداشت و نگذاشت پيروزی تاريکی بر روشنی در کشور ابديت يابد.

 

ــ  چگونه می توان به مطبوعات برون مرزی هنجار و سامان داد؟

 

ــ هنجار دادن و سامان دادن به مطبوعات برون مرزی کاری نيست که يک ارگان بتواند از بالا بر آن تصميم بگيرد. اين روندی است که بايد به گونه طبيعی انکشاف يابد، و جای شايستهء خود را در فرهنگی که زايندهء آن است بيابد. من فکر می کنم، گذشت زمان و آگاهی بيشتر جامعه برونمرزی افغانستان از فرهنگ خودش و فرهنگی که حالا در متن آن زندگی می کند، يگانه عاملی است که اين روند را هنجار و سامان خواهد داد.

 

 به اميد موفقيت همه آفرينشگران فرهنگ آدميت.

 

داودشاه صبا

 

 

 


صفحهء مطالب و مقالات

 

صفحهء اول