© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

عزيز عليزاده

 

عزیزعلیزاده

طنز

 

 

 

 

وکیل منتخب 

 

 

 

 

  صدای تلیفن

- درنگ........در..درنگ......در

- بلی... میشنوم

- اوووو سلام....سلام  قوماندان صاحب ! چطو استی اوو.. زور آور؟ !

- بلی مه خودم استم ... قوماندان  صاحب استم . تو کی استی ؟ چه میخواهی؟َ

- او زورآور مره نشناختی؟ چرا پته که میکنی؟ مه سلیم استم، سلیم، دوست و رفیق دوران مکتب.

- اووووو سلیم جان! ای خودت استی؟ کجا استی تو، اووو بچهء پدر؟ افتو از کجا برآمد که یاد ما کدی.

- اینه قوماندان صاحب ببین به یاد خدا باشی، به یاد سلیم خو همیشه استی والله.

- میگم زنده خو باشی سلیم جان! خو نگفتی چه میکنی؟ کار و بار چه است؟

- والا چه بگم قوماندان صاحب! شکر خدا است کار و بار خوب است،خدا سایهء (اینجو)ها ره از سرما کم نکنه .

- خو، خی ریشه اینه ده قات اینجوها دواندی؟ میگم بلا استی بلا. دوران مکتبه یاد مه انداختی، روز تاشام ساعت تیری داشتی یک فـلم هندی از پیشت خطا نمیرفت، باز ده آخر سال همه نمرات خوب از خودت بود. خو ازایکه بگذریم، بچه پدر نگفتی که چکاره استی؟ چند حقوق میگیری؟

- هه ...هه...هه ..همه کاره استم،همه کاره!.دریور، خانه سامان، رئیس هیئت خریداری، ترجمان..و..و..و لکس ترین و شیک ترین موتر زیر پایم، در بهترین، لکس ترین و قیمتی ترین خانه کابل زند گی دارم... توره والا بگو زندگی از این بهتر میشه؟

- میگم زنده خوباشی؛ دریوری، خانه سامان و رئیس هیئت خریداری بودن خو درست؛ مگم نگفتی که کدام لسانه ترجمانی میکنی؟ تو خو غیر از دری کدام لسان دیگه ره یاد نداری!

- اوووو. مره دست کم نگیر او زورآور، خودت پیشتر نگفتی که یک فلم هندی از دید مه خطا نمیرفت؛ مه خو پول مفت مصرف نه کده بودم. هندی ره میفامم، اردو ره میفامم، فارسی و تاجکی ره گپ زده میتانم، دری خو لسان خودم است. پنج لسانه میفامم یک آفرین هم نمیگی اوو زورآور!!!

- میگم آفرین بچه پدر صد آفرین، بلا استی بلا. خو خی معاشکِت دبل است نی؟

- والاّ ایقه که مه جان فشانی میکنم بلند نیست، خو مه بخاطر پلان های آینده چپ استم. فقط پنج تن بنام مه حواله میشه دو تن از مه است و سه تن به جیب واسطه ها میره.

- دو تن چه؟  آرد؟ برنج ؟ یا کدام چیزی دیگه ؟ مه خو نفامیدم.    

-  هه...هه...اووو زورآور گپ پیش مه و خودت باشه که دِگه ها بوی نبره، مه خو شفره کی گپ زدم، پنج تـن یعنی پنج هزار، فامیدی؟

- فامیدم . پنج هزار اوغانی میگیری، سه هزاره به واسطه ها تقسیم میکنی، دو هزار از خودت است.

- هه...هه.. نی اووو  زورآور، باز نفامیدی، پنج هزار دالر، اوغانی ره کی کار داره؟! اوغانی از مد رفته ... قربانت شوم.

- اینه کتی مه ِشفره کی مِفره کی گپ نزن واضح و پوست کنده بگو....که زود بفامم. تو خو عادت مه بلد استی، ده صنف هم که بودیم یادت است؟ مالم سر صنف درس میداد مه ده آخیر صنف خَوی مه پُـره میکدُم...ده امتحان ها اگه تو به مه نقل نمیدادی خدا میدانه یک صنفه ده چند سال تیر میکدم.. شاه تنبلهای صنف و حتی مکتب مه بودم....باز هم صنف نهُ ای مه ده نشد که نشد، تا مکتبه یلا کدُم.

- خو دیگه ! نقص هم نه کدی اگه تو مکتب میخواندی باز قوماندان کی میشد؟؟ تو حال از خود تاریف کن، تا مه باز پلان های خوده بریت بگم.

- والاٌ سلیم جان! مه خو از قوماندانی خود خیلی راضی استم، از برکت همی تفنگ شکر چند خانه دارم، پول دارم، چند تعمیر کلان زیر کار است، دوهزار نفر زیر امر مه است، شکر اعتبار دارم، سه تا عیال داری است، عیال داری چهارم هم بخیر روی دست است.

- ما خو والا ده یکیش هم رسیدگی کده نمی تانم چه رسه به سه و چهار!!

 - میفامی؟ از وقتیکه لقب نو وه گرفتم اعتبار مه هم ده چند شده.   

- کدام لقب نو؟ اوو زور آور!

- ای لقب تفنگ سالاره میگم؛ وقتیکه رادیو یا تلویزیون تفنگ سالار میگه،  ِاقه خوش میشم که که تفنگمه میگیرم و ماچش میکنم و میگم اگه تو نمی بودی مه سالار میشدم؟!

- راست میگی والاٌ ... واقعاً که سالار هستی.. جنگ سالار و هم تفنگ سالار.

 - خو حال آمدیم سر اصل گپ، گفتی پلان داری؟ نکنه وزارت پلانه زیر دندانهایت میخارانی !

- نی بابا .. وزارت پلان چاره مه و توره کده نمیتانه ... از او هم کده کلان تر..

- بگو نی! او بچهء پدر چربو های مه او کدی زود تر بگو.

- میگم.. عجله نکن؛از همی خاطر است که برت تلیفن کشیدم. گپ از ای قرار است که مه میخوام وکیل شوم، وکیل منتخب مردم.

- وکیل؟ وکیل چه؟ وکیل کجا؟

- وکیل چه نه اوو قوماندان صاحب.. وکیل کی! گفتم میخوام وکیل منتخب باشم، ده پارلمان..وکیل مردم..

- خو.. خی  وکیل پارلمان.. ای به مه چه ربط داره... مه  همی حالا کتی قوماندانی مه ده تا وکیل شورا ره خریدار استم..بیا  ری نزن مه مقرر رت میکنم.. دوستی و رفاقت خی چه وقت به درد آدم میخوره... اوو مرد ... تو خو مرد مردها  استی سرمه حق داری.

- اووو قوماندان صاحب تو باز گپ مره نه فامیدی. مه وکیل منتخب گفتم یعنی انتخابی، نه وکیل انتصابی.

 - ای انتخابی و انتصابی ره کی کشید؟ اوو مرد اینا همه گپ است؛ میفامی ده چشم مردم خاک پف کدن است. مه کتی  سواد کم خود همی حالا میفامم، چه کسی وکیل میشه و چه کسانی ناق وقت خوده تلف کده خوده کاندید میکنه و روی پارلمان هم از برکت تفنگ و ما تفنگ سالارها نخواهد دید. لست شان پیش مه است ؛ سر نام یکیش چشمه پت کده خط میکشم و نام توره نوشته میکنم.

- ایره خو تو راست میگی که ده چشم مردم خاک پف کدن است، اوو قوماندان صاحب، صدقه ات شوم مرغ های روی هواهم ای گپه میفامه، مگم همی خاک پف کدن هم از خود اصول داره، راه و روش داره میفامی یا نه، خاک باید طوری پف شوه که هم مردم نفامه از کجا پف شد، هم خاک پف شده گی ده روی خود آدم نه بیا یه هم ژورنالیست ها نفامه.

اگه ای ژورنالیست ها از پلان مه و خودت بوی ببره، باز ماندن والا نیستند. والا که شیر نوشیدی زار قی نکنی نمیماننت فامیدی؟.

- هه... هه... تو که اقه ترسو استی و کالـته چه میکنی اوو مرد، نشنیدی که میگن دل شیر نداری سفر هندوستان نرو، اینه طرف مه سیل کو، دا سال خداست که هرچه دلم میشه میکنم، همی ژورنالیست ها که تو میگی مره ده تمام جهان مشهور سا ختند، اگه نی تا صد سا ل دیگه تفنگ سالار و قوماندان سالاره کسی نمی شناخت، از وقت که نام قوماندان سالاره کمایی کدیم طرف مردم که چپ سیل کنم باغ خوده، زمین خوده حتی خانه خوده به مه میبخشند، تو حالا آمدی که مره از ژورنالیست ها بترسانی. کاری ره که مه کتی همی یک تفنگم میکنم، دا تا ژورنالیست کتی صد تا قلم خود کده نمیتانه.

- تو خو راست میگی اوو قوماندان صاحب، اگه مه سرت اطمینان نمی داشتم، خی تلیفن بخاطر چه کدم، ما خو بسیار وقت است روی ای قضیه کار میکنیم،( اینجو)ی که مه پیش شان کار میکنم لیاقت مره دیده به مه اعتماد داره،  مره درس سیاست بازی میته، متوجه شدی قوماندان صاحب گل؟ سیاست یک طرف سکه است و قومندان سالاری طرف دیگی سکه، هردوی شه که یکجا کنی میشه...قــــدرت...مه به تو – تو به مه،  کسی بوی هم نمیبره. ما باید کمی به آینده هم فکر کنیم که سر ما تهمت نشه. اونا ( اینجوها ) همه چیزه فکر کدن، یک جوره چپن شیک، یک تسبیح یکصد دانه ای پوپک دار سبز، یک دست لباس سفید وطنی، چند متر لنگی وغیره اشیای ضروری ره خریده اند.

- خو خی پلانک ها وسیع است مالوم میشه که کدام کا سه زیر نیم کاسه است که (اینجو) به وکالت تو علاقه مند است.

- اوو قوماندان صاحب، اوو زور آور مالوم دار که کاسه زیر نیم کاسه است؛  مه و تو هم ده ای کاسه شریک استیم، شاید هم کاسه ها زیر یک نیم کا سه باشه.

- خو نگفتی که هدف اونا (اینجوها) چه است؟

- حوصله، حوصله مه بریت تاریف میکنم همی حالا گوشهایته خوب واز کن،  گپ پیش ما با شه خو؟

- اوو تو هم چقه تال دادی یکبار گفتم که قبول دارم.

- گپ از ای قرار است که ده ای وقت های آخیر سر و صدای مردم بلند شده چون کمک های که حکومت های دیگه میتن نارسیده به مقصد دوباره پر میکشه بال میکشه میره ده بانک های خارج. اگه مه وکیل شوم باز خوده ده ریاست  پارلمان کاندید میکنم، ایره هم اونا (اینجوها ) قول داده که ای چوکی همی حالا ده نام مه ثبت است؛ فامیدی؟ بعد از انتخابم به سمت رئیس؛  موجودیت اوناره (اینجو)هاره کتی موجودیت قوماندان سالارها قانونی میسا زم، یعنی اینکه ده  قانون اساسی جای میتمش؛ او وقت است که اونا (اینجو ها) کانکریتی میشن تو هم که کتی ما کمک میکنی زیر اداره اونا قرار میگیری، دو تیر و یک فاخته هم تفنگ سالاری ات تا ابد میمانه، بعد از تو به پسرت به نواسه  ات بند کاسه ات وووو

هم بخاطر حفظ جان اونا زیر نام ( قطعه مخصوص بادی گارد) معاش دبل بری خودت و همه افرادت حواله میشه، فامیدی؟ ایتو چانس کم پیدا میشه یا هیچ پیدا نمیشه. چطو کتی مه موافق استی قوماندان صاحب؟

- اوو وکیل صاحب منتخب چطو موافق نیستم، خاطرکت کاملا جمع باشه مه همی حالا دستور میتم که افراد مه مرد مه بفا مانند که غیر از تو به هیچ کس دیگه حق ندارند رای بتن. میتانی وکالت ته همی حا لا جشن بگیری.

- میگم زنده خو باشی مه خو میفامیدم که تو آدم فامیده استی؛ باز مه تمام پلان هاره به خودت نگفتم. یعنی پلان بعدی که اونا سرش کار میکنند، کنترول و بدست آوردن تمام عا یدات دولتی مالیات بر عایدات، محصول گمرکی، عایدات شاروالی ها وووووو یعنی اینکه همه این پول ها باید اول به حساب بانکی اونا ( انجوها ) بره بعد از سنجش و تقسیم حقوق قانونی ما، باقی مانده پول که چند فیصدی بیش نخواهد بود یا طبق ضرب المثل عامیا نه ( از گاو غــدود) نظر به لزوم دید اونا برای مردم مصرف شوه. چطو پلان است قوماندان صاحب؟ خوشت آمد؟

- اوو وکیل صاحب منتخب باز پرسان هم میکنی خوشم آمد یا نه. میگم قربان امو دها نکت شوم، اگه پیش مه میبودی صد ماچ که از دهانک قندت نمیگرفتم ماندن والایت نبودم. خاطرکت جمع باشه از همی حالا مه ده خدمت وکیل صاحب منتخب استم با دوهزار افراد جنگ دیده و تفنگ هایم تانک های زنجیری و بدون زنجیر. از همی امروز خودم ده مساجد میرم و به مردم دستور میتم که به تو رای بتن.

برو استراحت کن اوو وکیل صاحب منتخب مردم  که خدای ناخواسته دهانکت مانده نشه. باز مه خودم بحضور عالی جناب مشرف میشم و پخته گپ میزنیم. خدا حافظ عالی جناب !!

ـ خدا حافظ قوماندان... مه برم که اوناره خبر خوش بتم که بخیر کار هاره شروع کنند. ... اوه  راستی خوب شد یادم آمد، به اونا بگم که  یک پایه چوکی ملایم و شیک که لیاقت وکیل صاحب منتخب مردمه داشته باشه و حد اقل بری پنجاه سال دوام کنه فرمایش بتن...

 

دنمارک دهم جولای 2005.   

 

 

 

 

 


صفحهء شعر و داستان

 

صفحهء اول