© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

صالحه رشيدی

 

صالحه رشيدی

 

 

 

 

زن موجود بهشتی

 

 

بگذار برايت از بدبختی و اسارت گذشته  های نه چندان دور بنوسيم.

آن زمانيکه زنده به گور شدی

آن زمانيکه قربانی توفان خشم رود نيل شدی

آن زمانيکه ترا در حرمسراها بازيچه هوس خود ساختند

آن زمانيکه ترا به عنوان تمدان به پاکوبی کشيدند.

و آن زمانيکه شلاق به سرت کوبیدند و پرده  ظلمت به رويت افگندند.

و اين زمان که در  بدل ظلم جنايت پدر و يا برادر، ترا "بد" گرفتند

و يا مانند نو گلی در باد خزان قرار گرفتی

و در مقابل دالر و کلدار بفروش رسيدی. 

آيا!

اين موجود بهشتی  سزاوار همين ستايش است؟

زن بايد ظلم و ستم را با جسم زيبا و ظريف بدوش بکشد؟

اگر

زن نباشد دانشمندان و نوابغ پا به عرصه وجود نمی گذاشتند و دنيا چو زندان تنگ و تار می بود، پيا مبران با همه حرمت برايش  ارج نمی گذاشتند و در آيت قران نیز ذکری از او نمی رفت.

 

 ******

 

 

 

سروده  صالحه رشيدي

 

سکوت شب جامه دريد

فضا تيره شد از وحشت درد

گريبان چا ک کرد نر گس

و مرواريد گلوبند طبيعت گشت

 

ياسمن و ارغوان گريستند

چشم گلاب چو ساغر می

جام جام پر شد از جوش سرشک

سا قه ها قا مت بر افراشتند

لاله داغدار و خندان شد

و مر جان آبستن

 

شميم خوش ناز بو ناز کرد

شبنم با گل و سبزه هم آغوش

 

بياد فراق يگانه يارم

لحظه ها گريستم و  آن طرف ديدم

سر به گربيان ماندم اين طرف ديدم

 

ديدم سفره رنگين طبيعت را

يکباره چه سا ن دگرگون شد جهان

غبار و غم زدوده شد از دشت و دمن

جامه ز مردين  اطلس

پوشانيد تن برهنه طبيعت را

بهار آمد و  بهار شد

 

 

 

 


صفحهء شعر و داستان

 

صفحهء اول