© Farda فـــــردا

 

 

 

 

رضا معتمد

 

 

 

حب الوطن گلوی غزل را فشرده است

 

 

نگاهی گذرا به مجموعه ی شعر

 دريا چرا ز گريه ی ما دم نمی زند

 

سروده ی خانم راحله يار

 

 

 

 

 

در بررسی شعر امروز افغانستان نمی توان از كنار رويدادهای ربع قرن اخير اين كشور و تاثير آن بر ذهن و زبان شاعرانش بی اعتنا گذشت . در واقع غفلت از چنين عامل تاثيرگذاری هر نوع بررسی عالمانه را عقيم و فاقد نتيجه می كند. آنچه در نقد و تحليل های ادبی از آن به عنوان ادبيات مهاجرت نام می برند يكی از وجوه اصلی بررسی شعر امروز سرزمين افغانستان را تشكيل می دهد.از ديگر سو پراكندگی جغرافيايی حوزه ی مهاجرت شاعران افغان ادبيات مهاجرت افغان را به طيف های متفاوتی تبديل كرده است و گستره و تنوع ابعاد جغرافيايی مهاجرت شاعران افغان تفاوتهايی را نيز در ذهن و زبان هركدام از اين شاعران پديد آورده است. چنان كه مثلا تفاوت زبانی شاعران مهاجر افغان مقیم ایران با شاعران هموطن مهاجرشان در سرزمين های ديگر تا حد زيادی متفاوت است. شاعران افغان مقيم ايران برخوردار از تحولات طبيعی زبان فارسی و بهره مند از سرچشمه های اصلی شعر امروز زبان خود را روز آمدتر كرده اند که طبعا نمی توان چنين تحولاتی را از شعر شاعران افغان مقيم اروپا و ديگر سرزمین ها انتظار داشت. اقامت در كشورهايی با زبان متفاوت و اجبار در تكلم به زبان های بيگانه و عدم دسترسی کامل به مراکز فرهنگی و ادبی تحول زا به نوعی غير دلخواه به دوری از زبان اصلی می انجامد و حتی تكلم در مجرای طبيعی و معمولی زبان را هم دچار دشواری می سازد و به طريق اولی كشاندن زبان به وادی شعر در چنين شرایطی و استفاده از ظرايف شعری دشواری های خاص خودش را دارد كه خواه ناخواه بر زبان شاعران مقیم در چنین کشورهایی تاثير خواهد گذاشت. بنابر اين می شود ادعا كرد كه شعر امروز فارسی افغانستان هم از جنبه ی زبانی و هم از جنبه ی محتوايی حداقل به سه شاخه ی اصلی تقسيم شده است كه يك شاخه ازآن شاعران بازمانده در كشور را تشكيل می دهند شاخه ی دوم شاعران مهاجر ساکن در ايران را شامل می شود و گروه سوم هم شامل دیگر شاعران مهاجری است که در ساير كشورها دست به خلق آثار ادبی می زنند که در ميان گروه سوم سهم شاعران اقامت گزيده در ديار مغرب زمين بيشتر است.

از ديگر سو اگردر بين شاعران اين سه طيف در جستجوی كيفيت حضور زنان شاعر باشيم بی شك حضور زنان شاعر در بين طيف مهاجران اروپا و امريكا نشين بيشتر است. هر چند در اين سال ها از ميان شاعران مهاجر افغانی مقيم ايران زنان و دختران شاعر توانمندی به چشم می خورند اما از نظر عدد قابل برابری با هموطنان مهاجر خويش نيستند. با این حال شاید بتوان در قياسی کیفی زنان شاعر افغانی مقيم ايران را توانمند تر ارزيابی كرد.

اين مقدمه پيش درآمدی برای بررسی و خوانش مجموعه ی شعر يكی از بانوان شاعر افغانستان است.ُدريا چرا زگريه ی ما دم نمی زند مجموعه ی شعر خانم راحله يار است كه اخيرا در ايران به چاپ رسيده است. خانم راحله يار متولد 1961 كابل است و فعلا به عنوان يكی از شاعران مهاجر در كشور آلمان سكونت دارد.

راحله يار آن چنانكه در پشت جلد كتابش ذكر شده است در اغلب قالب های كلاسيك صاحب تجربه است. اما به شهادت 130 صفحه از كتاب 170 صفحه ا ی اش دلبستگی او به غزل بيشتر از ساير قالب هاست. مثنوی مسمط ترجيع بند و رباعی و دوبيتی از ديگر قالبهای مورد علاقه ی راحله يار است كه در مجموعه ی شعر وی گنجانده شده اند.

حضور زنان شاعر افغان در عرصه های علنی و بخصوص حوزه ی نشر درسالهای اخير گسترده تر شده است. اين حضور نيز عمدتا به يك موضوع دامن می زند: دفاع از حقوق زن افغان و تلاش برای تحقق آزادی و برابری برای وی. اين موضوع شاید محور اصلی حضور زنان افغان در همه ی عرصه های هنری و فرهنگی است و طبيعتا در شعر نيز محوريت اين موضوع غير قابل انكار است. هر چند نحوه ی پرداخت به موضوع حقوق زن افغان و دفاع از حقوق او در شعر شاعران مختلفاین کشوربخصوص زنان شاعر خود موضوعی است كه به شكلی جداگانه قابل بررسی ست.

در شعر راحله يار نیز به عنوان زنی مهاجر می توان محوريت دفاع از حقوق زن را به وضوح مشاهده كرد. شعرهای راحله يار هر چند در نگاهی كلی و اجمالی از نظر محتوايی وجهی انسان مدارانه دارند اما در پرداختی اختصاصی می توان به شعرهايی رسيد كه نگاه شاعر به زن بخصوص زن افغان و ستمی كه بر وی رفته است نگاهی ويژه و انحصاری است .برای مثال در غزل مرا با كودكم در كشتی بی ناخدا كشتند و چهارپاره ی ديگر به بند شب نتوان بست پايمانو نیز غزل موشحی که شاعر به مناسبت هشتم مارس در بزرگداشت روز بین المللی زن سروده است اختصاصا حقوق زن افغان را مورد توجه قرار داده است.از آن جمله است غزل ديگر به بند شب نتوان بست پايمان که شاعردر آن مظلوميت زنان افغان و غربت خود را به شكلی زيبا و به طرز مقايسه ای به تصوير كشيده است :

تو را ای مهربان با خنجر تيز ريا كشتند

مرا چون برگ پاييزی به توفان جفا كشتند

تو را همچون كنيزك در حرم كردند زندانی

مرا آواره اينجا بی حبيب و آشنا كشتند

تو را با ضربت شلاق و مشت و برچه كوبيدند

مرا در خانه ی مردم همانند گدا كشتند...

وجه عاشقانگی شعر راحله يار را نيز می توان در همان چهارچوب زن محوری شعرهای وی به عنوان يك زن شاعر افغان مورد بررسی قرار داد . در واقع پرداخت به عشق و شاخه های آن در شعر اغلب زنان افغان به موضوعی حقوقی و اجتماعی مبدل شده است. زنان شاعر افغان در پی آنند تا عشق ورزيدن را هم به عنوان يك حق برابربرای زنان این کشور اثبات كنند. پرداخت به اين موضوع البته در شعر شاعران زن این دیار متفاوت است. برخی از آنان در اين حوزه تلاش كرده اند تا با شكستن برخی هنجارهای حاكم اجتماعی به نوعی جسورانه با اين موضوع برخورد كنند . پرداختن به اين موضوع كه اين نوع هنجار شكنی ها تا چه اندازه با بافت فرهنگی و اجتماعی جامعه ی افغان منطبق است بحثی جداگانه را می طلبد. نگاه راحله يار به موضوع عشق نگاهی لطيف و توام با ظرافت و احتياط است. به زبانی ديگر او در عين پرداختن به مقوله ی عشق در غزل هايش و حتی شعرهای ديگرش سعی كرده است كه اين پرداخت در چهارچوب قواعد اخلاقی و فرهنگی حاكم بر يك زن افغان باشد. از همین روی در شعرهای عاشقانه ی راحله يار به مواردی از عريان گويی و مرزشكنی های غیر متعارف بر نمی خوريم . او در بيان عاشقانه زنی محتاط و ملاحظه كار است اما شور عاشقانه در شعرهايش حس عشق را از زبان يك زن به زيبايی منتقل می كند بدون آن كه شاعر مرزی غير عادی را در هم بشكند و از خطوط قرمزی بگذرد:

دل مشكل پسندم را چنان از پا در آوردی

كه تا جان در بدن دارم غمت با ماست باور كن

يا

دست بكش به موی من ای همه آرزوی من

مزرع سبز سينه را شعله ور از شراره كن

در شعرهای عاشقانه ی مجموعه ی در يا چرا ز گريه ی ما دم نمی زند عشق غالبا وجهی انسانی دارد تا شخصی و هر جا نيز كه وجه تجربی و شخصی عشق در شعرها جلای بيشتری يافته است آميختگی آن با پديده ای اجتماعی مثل آوارگی و غربت آن را تعديل كرده است .

جدای از حس زنانه و عاشقانه ی شعر راحله يار آنچه در اشعار او نمودی ويژه و برجسته دارد موضوع مشترك همه ی افغان هاست: مهاجرت آوارگی غربت و همه تبعاتی كه از رهگذر جنگ های چندين ساله دامن گير مردم افغانستان شده است. راحله يار در شعرهايش خود را كاملا صاحب دغدغه معرفی می كند. از اين نظر به گواهی اشعار او شايد بتوان وی را متشخص تر از ساير زنان شاعر افغان دانست.

 

در يك نگاه كلی بيست و چهار غزل از پنجاه و نه غزل مجموعه ی شعر دريا چرا زگريه ی ما دم نمی زند يعنی بيش از چهل در صد آن به موضوعات اجتماعی از جمله آزادی شكايت از جنگ مهاجرت آوارگی و دلتنگی های ناشی از غربت اختصاص دارد و بخش اعظم مثنوی ها و ديگر قالب های شعری اين مجموعه نيز به همين موضوعات تخصيص يافته است. اين پرداخت راحله يار را به عنوان شاعری كاملا متعهد معرفی می كند كه زندگی در ديار غرب و قرار گرفتن در فضايی پر رنگ و لعاب نتوانسته است او را از دغدغه های اصلی زندگيش كه درد وطن و رنج های چندین ساله ی مردم آن است باز دارد.

غزل از من ای دوست گل سرخ جوانی مطلب از جمله غزل های زيبای مجموعه ی شعر راحله يار است كه دلبستگی شاعر به وطن را به وضوح به تصوير كشيده است. در این غزل همه چیز رنگ و بوی وطن دارد. از ردیف غزل تا میوه ها و تنقلات وطن. گویی که جز آن ها هیچ چیز به کام شاعر خوش نمی آید :

ملك دنيا همه پر نقل و نبات است و شكر

ياد آن كشمش و جلغوزه و تلخان وطن ...

ياد آن هلهله آن لرزش دل گرمی عشق

تاك بن باغ گل و سبزه ی پروان وطن..

 

او شاعری است كه دل در گرو وطن دارد و هر پديده ای او را به ياد وطن می اندازد. نوروز و عيد بهانه ی دلتنگی اويند و دور از وطن برايش هيچ چيز زيبا نيست حتی مبار کباد عيد:

مباركم ز چه گويی حبيب و هموطنم

كه سال هاست فراموش شد فسانه ی عيد

احساس تلخ غربت و دلتنگی ناشی از هجرت اگر بخواهد از گلوی شاعری چون راحله يار با آن حساسيت های خاص زنانه بر آيد چنان است كه به مثابه ی بغضی در گلوی غزلش می پيچد و غزل را كه بايد زبان افشای بغض های او باشد دچار لكنت و سكوت می كند هر چند پيامد آن اين بيت زيبا باشد كه:

حب الوطن گلوی غزل را فشرده است

آهنگ ناله های دل از عمق جان گذشت

گاهی نيز اين دلتنگی ها شاعر را به ياسی عصيان گونه سوق می دهند تا اين بيت ها از زبان او بجوشد :

از كوی خرابات وطن ناله نخيزد

گويا كه بر اين گوشه خدا را نظری نيست

در شهر دلم ذوق سرودن شده خاموش

با هر چه برم دست بجز درد سری نيست

آوارگی ام طعنه ی من گشته به عالم

دردا كه ترازو به كف دادگری نيست

دردمندی ها و جزيی نگری شاعر در حوزه ی مسايل اجتماعی به طرز شاخصی در شعرهای راحله يار نمايان است. اين جزيی نگری ها گستره ای چون حبس و شلاق خوردگی ومحرومیت از تحصیل و سنگسار زنان گلوله باران كابل تا تخريب مجسمه ی بودا به دست طالبان را در بر می گيرد:

يك سو به سنگ آدمی اعدام می كنند

از يك طرف قساوت و اعدام سنگ بين

يا

دامان عصر لكه به اعدام سنگ بست

بر چشم خويش و تاب تماشا گريستيم

داغ دگر به قلب زمين ماند و ما دريغ

امروز هم به ماتم بودا گريستيم

يا

جای آب پغمانش جای ابر نيسانش

سيل خون دل ريزد دختر و زن كابل

با اين حال دردمندی های اجتماعی راحله يار غالبا با لطافت های زبانی در شعرهايش عجين شده است و همين تلفيق عشق و دردمندی و استفاده از چاشنی زنانه در شعرهای وی به زبانش گيرايی و اثربخشی قابل قبولی بخشيده است.

در بررسی اشعار مجموعه ی دريا چرا زگريه ی ما دم نمی زند هر چند غلبه با غزل است اما نمی توان در كنار ديگر قوالب شعری اين مجموعه بی اعتنا گذشت. فضای محتوايی حاكم بر اين شعرها اغلب با غزل های راحله يار مشترك است اما بافت موسيقيايی متفاوت در بعضی از اين شعرها بخصوص مسمط های اين مجموعه توانمندی شاعر را در بكارگيريشان نشان می دهد. در ميان مسمط ها بخصوص مسمط زير زيبايی و طراوت خاص خودش را دارد . هر چند كه قالب مسمط تقريبا به نوعی در ميان شاعران امروز مهجور در آمده است:

مست و ديوانه شدم تا می چشم تو چشيدم

شعله آلوده شدم در طلبت جامه دريدم

تو يكی بوسه طلب كردی و من از تو رميدم

دست و پا گم شدم از شرم رخت گوشه گزيدم

همچو ماهی به لب چشمه پی آب تپيدم

ديده ی مست تو يك باره به قصد جگر آمد

جان ز مژگان به ستوه آمد و تابش به در آمد

خنده از لب سفری كرد و به جايش شرر آمد

منزل دل همه خون گشت و نشاطم به سر آمد

تا سراپا همه دل گشتم و سوی تو دويدم...

در ميان دومثنوی مجموعه نيز مثنوی بشكن اين ديوارها را ای عزيز جذابيت بيشتری دارد

دوست اینک بار دیگر جویمت

کآن چه را از دل شنیدم گویمت:

شور و بی تابی به سر دارم هنوز

داغ عشقی بر جگر دارم هنوز

بشکن این دیوارها را ای عزیز

این سد دیدارها را ای عزیز

و چهار پاره ها و دو بيتی ها و رباعی های راحله يار نيز نشان از قدرت خوب شاعری او می دهند . اين رباعی از او نمونه ی خوبی از اين توانايی ست:

هر جا كه روم اسير آهنگ تو ام

پيوسته به جستجو و دلتنگ تو ام

پربسته كبوترم تو شاهين مراد

تا جان ندهم هميشه در چنگ تو ام

و اين رباعی كه بسيار زيبا و دردمندانه است با همان درون مایه ی شکوه از غربت و بی وطنی که با روح و جان راحله یار عجین است:

دردی ست كه از نهفتنش می سوزم

از گفتن و از نگفتنش می سوزم

زخمی ست به دل ز غربت و بی وطنی

در سينه كه از شكفتنش می سوزم

 

زبان شعر راحله يار زبانی بينابين است .در واقع زبان او بين امروز و گذشته در جريان است. اين موضوع البته برای شاعری كه سالهاست از آبشخور اصلی زبان فارسی به عنوان زبانی مادرزاد به دور است طبيعی ست. قضاوت در باره ی تازگی یا کهنگی زبان راحله یار و شاعرانی با شرایط او اگر بدون در نظر گرفتن نکته ی اصلی یعنی دوری ناخواسته ی او از تحولات زبان فارسی و محافل شعری و ادبی انجام شودا قضاوتی پخته و منصفانه نیست .در واقع راحله يار و شاعرانی چون او در پاسداری از ميراث شعر فارسی در ديار غربت با همه ی دغدغه ها و تنگنا ها تا همين اندازه نيز هنر به خرج داده اند و بار سنگينی را بر دوش كشيده اند. با اين حال او در قسمتی از زبان بيرونی شعر كه استفاده از انواع قالب های شعر فارسی و گستردگی قابل قبول واژگانی و تسلط بسيار خوب بر وزن و قافيه و پيچيدگی های آن است توانمندی بسيار خوبی از خود نشان داده است. به طوری كه می توان از اين نظر او را در ميان شاعران زن افغان چهره ای شاخص به شمار آورد. هر چند كه در مجموعه ی وی می توان به مواردی چون ضعف تاليف و تعقيد و پيچيدگی در زبان و برخی مترادفات و تكرارهای بی مورد برخورد كه از شاعری به توانمندی او انتظار می رود در رفع آن ها كوشش و جديت به خرج دهد. بخصوص به کار گیری مترادف ها که باعث ایجاد حشو و حضور کلمات زاید و غیر هنری در شعر می شود.

آن چه در باره مجموعه ی شعر دريا چرا زگريه ی ما دم نمی زند گفته شد خوانشی گذرا بر اين مجموعه بود . به طور قطع و يقين اثر ارزشمند اين شاعر زن افغان شايسته ی تاملی عميق تر و دقت نظری موشكافانه تر است كه از منتقدان ادبی افغان انتظار می رود با تفصيل و گستردگی بيشتری به آن بپردازند.

 

 بهار 84

 

 

 

 

 


صفحهء شعر و داستان

 

صفحهء اول