© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

عزيزالله ايما

 

عزيزالله ايما

 

 

 

 

 

آزادی بــــیـــــان

 

متن سخنرانی عزیزالله ایما درسمیناراٌسلو

جولای 2005

 

 

 

 

 

در روز گارِ گله سازی دستگاه های فرهنگی بازار و سرمایه؛ در روزگاری که مرز های میان مردمسالاری، جهانی شدن و تازه ترین گونه های کلونیالیزم، چنان باریک شده است که بینا ترین انسان هم به ساده گی نمیتواند آن را دریابد؛ دریافت خط ها و خلط های آزادی های فردی و جمعی بیانی هم کار آسانی نمیتواند باشد.

ارسطو با بیان « حاکمیت همه شهروندان به تناسب تعداد شان» تخم دموکراسی را در زمین اندیشه بشریت میکارد، که تا امروز مردمسالاری پیوند گسست ناپذیر بیانِ آزادِ « آری » و «نه» را با خود دارد. بگذریم ازین که این « آری » و « نه» در چنبرهء روابط حاکم اقتصادی و فرهنگی جهان چه قدر بارِآزادی را در خود میتواند داشته باشد.

بیان و آزادی بیان را که به مفهوم رایج آن، گاه تنها در مطبوعات خلاصه میکنند؛ پهنا و ژرفای گسترده یی دارد. نه تنها رقص، پیکره سازی، نقاشی، فلم، تصویر وعکس، نمایش، شعر، قصه و در کل هنر و ادبیات، زبان ِاشاره و سخنرانی و گفتار، با بیان و آزادی بیان سر و کار دارند؛ که حتا خاموشی و سکوت معنادار، هدفمند و اثرگذار، در زمان و مکان ویژه، در برابر استبداد، نیز میتواند گونه یی از بیان باشد.

در افغانستان مسألهء بیان در چوکات و گونهء نوشتاری و چاپی آن، به دوران پادشاهی شیرعلی خان بر میگردد.

امیر شیر علی خان در روشنایی مشوره های سودمندِ سید جمال الدین افغان، نخستین نشانه های عصری را با بنیادگذاری چاپخانه و یکی دو کارخانهء صنعتی، داخل افغانستان میسازد؛ در پهلوی نشر جریدهء شمس النهار، زمینهء انتشار چند کتاب و اثر دیگر را هم فراهـم می آورد. با دریغ که دستِ قدرتمند استعمار، به زودی این پنجرهء رو به روشنایی را می بندد.

کنش استعماری انگلیس و روش اسـتبدادی امیرعبدالرحمان، کشور را بار دیگر در تاریکی فرو میبرد.

در سال1903 گشایش مکتب حبیبیه، همچون روزنه یی راه را به سوی «جنبش مشروطیت» باز میکند.

با برپایی«انجمن سراج الاخبار افغانستان»، جریدهء سراج الاخبار افغانستان در سال 1905 به مدیریت مولوی عبدالروف، با شور و هنگامهء بیداری و تجدد، زاده می شود وپیش از آن که گامی بر دارد، به دست دولت هند بریتانوی خفه میگردد.

سال 1911 محمود طرزی ادارهء جریدهء«سراج الاخبار افغانیه» را به دست میگیرد. سراج الاخبار افغانیه که زیر دیدِ دولت نشر میگردد؛ در پهلوی اخبار دولتی و ستایشنامه ها و مدیحه سرایی هایی برای شاه و درباریان، خالی از شور و زمزمه های آزادی در نوشته ها و اشعارش نمی باشد. به سخن عبدالحی حبیبی: "سراج الاخـبار تـــنها در داخل مملکت یــگانه مـنبه و جنبش بخشای فکرِ نو جوانان و مشروطه خواهان نبود، بل که آزادیخواهان هـند و مشروطه طلبان ایران و جوانان آسیای میانه ـ که در شعله های آتش استعمار و یا استبداد شاهان خودسر و خودخواه می سوختند، نیز جنبش آفرین و روان بخشا بود."

در سال 1919 پس از پیروزی مردم افغانستان بر امپراتوری استعماری انگلیس، که نشانه های روشنِ پشتیبانی دولت امانی را نیز با خود دارد؛ نوعی نزدیکی میان دو لت و مردم نمایان میگردد. تا این زمان، شاعران و ادیبان مرد که با فداکاری و جانبازی گرداننده گی کانون های رسمی و غیر رسمی آزادی اندیشه و بیان را به عهده دارند، با دگرگونی جدیدی رو به رو میگردند، وآن حضور تازهء زنان میباشد.

در نخستین همایش زنانه، ملکه ثریا که از سفر اروپا برگشته است، از پیشرفتهای زنان جهان و پسمانی زنان افغانستان سخن میگوید. به سخن تأریخ نگارِ کشور ما غبار: " زنان به درد بگریســتند و پنجاه تن آنها فی المجلس خود شان را در خدمت معارف و تأسیس اولین مدرسهء زنانه گذاشتند."

آغازِ کارِهفته نامهء ارشاد النسوان به مديریت و سر دبیری الف. ر. و روح افزا خانم در سال 1922 و جا یافتنِ اندکِ صدای زن در مطبوعات آن روز، به « فریاد شاخه یی میماند در سیاهی جنگل؛» (1) که به هر رنگ آغازی به شمار میرود.

در پهلوی دیگر حلقه های روشنفکری یی که در زمان شاه امان الله به نشر و پخش اندیـــشه ها و افکارشان می پردازند؛ تابستان 1928 انجمن حمایت نسوان نیز بنیاد می یابد و دوازده تن نماینده و یا وکیل زن، ادارهء این انجمن را به دست میگیرند، که آغاز دیگری میباشد برای بلند شدن صدای زن در افغانستان.

بنیاد گذاری کتابخانهء ملی به کمک یک گروه بیست نفری روشنفکران، با اهدای کتاب های شخصی شان، آغازِ کارِ سینمایی درشهر کابل و تیاتری در پغمان، انتشارِ ســـیزده روزنامه، هفته نامه و مجله به نامهای: ارشادالنسوان، هفته نامه، کابل، سال 1922؛ اتــحاد ـشرقی،جریده، جلال آباد، سال 1921؛ روزنامهء افغان، کابل، سال1921؛ مجلهء معرف معارف، کابل، سال 1921 (پسان به نام آیینه و عرفان کارش ادامه می یابد)؛ امان افغان، هفته نامه، کابل، سال 1919؛ مجلهء اردو، ماهنامه، کابل؛ اتفاق اسلام، هفته نامه، هرات، سال1921؛ اتحاد، جریده، خان آباد، سال1921؛ روزنامهء ابلاغ، کابل، 1921؛ جریدهء بیدار، بلخ؛ روزنامهء حقیقت، کابل؛ ستارهء افغان، هفته نامهء انتقادی، جبل السراج، 1920 و طلوع افغان، هفته نامه، قندهار، سال1921؛ راه را برای پیشرَوی بیدارانه باز میکنند.

سال 1927 نشر هفته نامهء انیس با حسن استقبال روشنفکران رو به رو میشود. در همین سال هفته نامهء نسیم سحر نیز کارش را آغازمیکند. یک سال پس، جریدهء نوروز هم، بربنیاد قانون آزادی بیان شروع به کار میکند.(2)

با همه برتری هایی که این دوره از دوره های پیشین و پسین خود دارد، حضورنزدیک روشنفکران و شخصیتهای آگاه را در تدوین قوانین، به ویژه قانون آزادی مطبوعات، نمیتوان نادیده گرفت. در پایان دورهء پادشاهی امان الله خان، پیدایی گونه یی از عصبیت و خود محوری، راهش را در مطبوعات نیز می گشايد، که رفته رفته با شورشهای جنوب و شرق، و قیام شمالی، چراغ ها دو باره خاموش میشوند.

در عصر سلطنت کوتاه مدت حبیب الله کلکانی، نشریهء حبیب الاسلام گویا ترین مظهر اندیشهء حاکمیت میباشد.

حبیب الاسلام بیشتر به احوال و اخباردربار و دوروبرش می پردازد. درین زمان از نشرات دیگری که در چند ولایت وجود داشته است، سخن دقیقی به میان نیامده است.

از آغازقدرت گرفتن نادرشاه تا سالهای جوانی شاهی پسرش؛ در تاریکی پهناور، سوای جرقه های پنهانی، دیگر روشنایی یی نمودار نمیگردد. درین عصر پنجره های خانهء تاریک مطبوعات برای همیشه بسته میماند و نسیم آزادی از هیچ درزی نمیتواند به خانه راه یابد.

برای نخستین بار روزنامه ها با طنطنه و افتخار خبر بربادی و تباهی مردم را به زورِ توپ و تفنگِ ارتش به چاپ میسپارند. آن گونه که تأریخ افغانستان روایت میکند، حملهء فرقهء عسکری منظم با توپخانه به پروان و کاپیسا، انهدامِ دیوار باغها، آتش زدن قلعه ها، تجاوز بالای زنان و کشتار مردان و کودکان را به رهبری محمد گلخان مهمند، روزنامهء اصلاح، چون پیروزی یک مارشال در جنگ های خارجی و جهانی گزارش میدهد.

گفتنی است، که درین زمان و در زمان حکومت های پیشین، پخشِ نامه های سری از طرف مردم و نشر برگهای اشعار در مخالفت با استبداد به گونهء غیررسمی، جای بسیار ارزشمندی داشته است. درنمونه هایی ازین گونه میخوانیم:

آشیان همه مرغان زستم آتش ز
قصدِ آتش زدنِ خانهء صیادکنــی


بیتی از غزلِ جلوه

نامه یی که در زمان مشروطیت دوم به زندانیان فرستاده میشود، بااین بیت:

به شب نشـــینی زندانیان برم حــــــسر
که نقلِ مجلس شان دانه های زنجیر اس


بیتی که میر یار بیگ خان بدخشی، هنگام دیدن عبدالرحمان در غل و زنجیر می سراید:

بــندی یی را بــس بود زولانه ی
این همه زنجیر در زنجیر چیست (3)


بیت هایی که پس از قتلِ بیرحمانهء غلام نبی خان چرخی فرزند سپهسالار غلام حیدر خان چرخی میسرایند:

عزیزی را به خنجرکشته ظال
به امر قــوم کافرکـــــشته ظالم

ویا مخمسی که زیرعنوان:
« خوب ای خران چرید که تا چاق تر شوید
عبدالرحمان لودین میسراید.

از همان آغاز سال 1929 دروازهء مطابع و چاپخانه های آزاد بسته میشوند؛ کارِ چاپخانه های شخصی و آزادِ انیس و رفیق که با نام و نشان و آروینِ دیرینهء کاری میباشند، نیز پایان می یابند و تمام امور طبع و چاپ در مطبعهء دولتی متمرکز میگردند.

روزنامهء شخصی انیس دولتی میشود و مجلهء کابل را شخص شاه، پیش از نشر میخواند و سانسور میکند.

مجلهء«حی علی الفلاح» را دعا گویانِ بقای سلطنت، جمیعت العما اداره میکنند. (4)

در مطبوعات این دوره، کوچکترین عمل نمایشی سلطنت را معجزهء تاریخی آسیا مینامند؛ یک واژه هم در مورد استبداد و تجاوز خارجی به نشر نمیرسد. سخن به جایی می رسد که حتا در مقاله های تحقیقی و پژوهشی، کسی حق ندارد از مبارزات تاریخی مردم در برابر بریتانیای کبیر سخنی به میان آورد.

سرور جویا با انتخاب واژهء «سرخ» در غزل عاشقانه یی، سیزده سال را در زندان سپری میکند. حسن سلیمی سر دبیر اصلاح به گناه نشرِ مقاله یی که از دستگیری بینوایان در زمستانِ سخت یادی کرده، از طرف ملا های جیره خوار تکفیر میگردد و سوسیالیست خوانده میشود؛ اما نویسنده مقاله، سردار سلطان احمد خان محمد زایی به مقامِ وزارت خارجه دست می یابد.

دامنهء سانسور شامل حال سراینده گان و نوازنده گان نیز میگردد. شبی استاد قاسم در هوتل کابل میخواند:

چیست مردی و مروت؟ حب کشور داشتن
کینه و بغض برادر را ز دل برداشـــــــتن

فردای آن، استاد قاسم به دربار خوانده میشود و شاه به مدیر انجمن ادبی کابل تلفنی امر میکند، که پس ازین برای استاد قاسم از گلستان و بوستان سعدی شعر های مناسب برگزیند. (5)

در پایان دورهء استبداد هاشم خان، شاه در محور سیاستِ انگلیسی تقویهء حکومت های غیر کمونستی، دست به اصلاحاتی میزند و شاه محمود خان را مأمور تشکیل کابینهء جدیدی میسازد که رادیو بی بی سی خبرش را با تحسین به نشر میرساند. شاه پیش از اعلام دموکراسی، انتخابات شهر داری و شورای ملی را به صورت امتحانی آغاز میکند.

سال 1939 با آغازِ به کار کردن آژانس اطلاعاتی باختر و ریاست مستقل مطبوعات؛ وارسی و نظارت دولت بر مطبوعات نیز بیشتر می شود. در سال 1950 اتحادیهء دانشجویان کابل شکل میگیرد. این اتحادیه رابطهء نزدیکی با نماینده گان شورا و حلقه های سیاسی پیدا میکند. اتحادیه برای افشای فساد اداری، کنفرانس هایی بر گزار میکند و درامه هایی را در ســینما تــیاتر لیسهء استقلال به نمایش میگذارد.

با آغازِ کار رادیو افغانستان در سال 1960، دولت در پهلوی آماده سازی گونه یی سرگرمی، زمینه های کارتبلیغاتی خود را با بهره گیری از ابزار تازهء گفتاری، در جامعه یی که هنوز خواندن و نوشتن کم ترین فضیلت به شمار میرود؛ گسترش دلخواهی میدهد.

سالهــای 1964 تا 1973 که دههء موکراسی نامیده میشود، در واقـع پایان حـکومتِ ُمطلقهء سلطنتی است. قانون اساسی، راه را برای تشکیل احزاب و قانون مطبوعاتِ آزاد، راه را برای انتشار نشریه های گوناگون و غالباً با گرایشهای ایدیولوژیک و آرمانخواهانه باز میکند.(6)

سخنرانی های تندِ شخصیت های سیاسی و دانشجویان دانشگاهِ کابل در تظاهراتِ خیابانی و اعتصابات، دریچهء تازه یی برای آزادی گفتارو بیان می گشاید.

درعصر نخستین ریاست جمهوری، روزنامهء جمهوریت اعتبار یگانه می یابد. به گفتهء لطیف ناظمی:"سال 1973 پیکر آزادی نسبی با گلوله های کودتاچیان، از هم دریده می شود. حکومت تک حزبی، حکومتِ منع مقرراتِ گشت وگذارِ شبانه، حکومتی که دموکراسی را برنمی تابد، هیچ گونه مدارا و کثرت گرایی را تحمل نمی تواند، بر مسندِ قدرت فراز می آید، دیگر زبان ها بسته و خامه ها شکسته می شوند." لبهء تیغ سانسور، نه تنها بر گلوی قلم، که برزبان سخنرانی های نماینده گانِ مردم هم، نزدیک می شود.

کودتای ثور(اردیبهشت) پس از اپریل 1979، شهر کابل را پیش ازتهاجم ارتـشِ سرخ، با رنگ آمیزی های سرخ، پوشیدنِ جامه های سرخ و بلند کردنِ پرچم های سرخ، به شهرخونین رنگی مبدل می سازد.

سرخ دیگر رنگ زمان است و رنگِ حاکم. هجوم قوای اشغالگر، دامنهء این رنگ را از شهر ها به دهکده ها، خانه ها، زمین و باغ مردم می کشاند. یگانه چیزی که نمی تواند سرخ و آتشین باشد، زبان است؛ زبان های سرخ و آتشین، سرهای سبزی را برباد می دهند.

تظاهرات بسیار شدید و دوامدار دانشجویان دانشگاهِ کابل، موج بزرگی از اعتراض را در برابر قوای اشغالگر به راه می اندازد، که به سرکوب قهرآمیزی رو به رو می گردد. نظارت دولت بر مطبوعات، رادیو و تلویزیونی که تازه کارش را آغاز کرده است، راه را برای پخشِ نامه های سری و شبنامه ها باز می کند. شهر کابل و استان ها و ولایات دیگر، هر از چند روزی، شاهدِ پخشِ شبنامه ها و نامه های مخفی میگردند.

هر چند در تیراژ و تعدادِ نشریات افزونی به میان می آید؛ ولی همهء روزنامه ها، هفته نامه ها، مجلات، رادیو و تلویزیون دربند و انحصارِ ایدیولوژی حاکم باقی می مانند.

دگرگونی ها در رهبری شوروی و رویکارآمدنِ گرباچف، زمینه سازِ دگرگونی هایی در رهبری کابل نیز می گردد. ارتش سرخ افغانستان را ترک می گوید. درهمین زمان که دولت اعلام حالت اضطرار میکند، در جنبِ نامه ها و شبنامه هایی که پخش می شوند، قصیدهء چند صد بیتی زیر نام« اضطرارنامه» در شهر کابل دست به دست می گردد. این قصیده که هر شاعری آن را میخواند، مکلف به افزایش بیت و بیت هایی درآن میباشد، نیـشخندی اسـت بر بی بنیانی برنامه های دولتِ جمهوری دموکراتیکِ خلقِ افغانستان.

رییس جمهور با الهام و تقلید ازگرباچف به آزادی هایی تن می دهد. در میانِ شمار زیادِ نشریاتی که پس از دگرگونی آغاز به کار می کنند؛ مجلهء سباوون، اخبارهفته و روزنامهء نوای صبح به مدیریت محمدِ قبول از نظر داشتن خواننده، سرو صدای بلند تری دارند. روزنامهء نوای صبح، پس از دست یافتن به آزادی بیان، خاموش می شود.

سوای چند نشریه و نامهء ادبی و فرهنگی، گرداننده گان مطبوعات این دوره در بی برنامه گی و هرج و مرج عجیبِ نشراتی دست و پا می زنند.

گفتنی است که در سراسرِ دوران کودتا، گونه یی مقاومت و بیان آزادیخواهانه در داسـتان و شعرراه می یابد، که گاه چنان نمادین وبلند خیال است، که از دیوار کوتاه و نارسای ذهن ممیز هم میگذرد و روی برگ های سپید می نشیند و نقش چاپی می یابد.

پس از اپریل 1992 روزنامه ها، مجلات و هفته نامه هایی که در برون مرز، به ویژه درپاکستان و ایران چاپ می شدند، به کابل سرازیرمیشوند. بخشی ازین گاهنامه ها و روزنامه ها، با همه دار و دستگاه شان به کابل می کوچند و بخشی دیگر در بیرون چاپ میشوند و در کابل به دسترس خواننده گان قرار میگیرند. درین میان جرایدی که در جبهات آزاد منتشر میشوند نیز رخت به پایتخت می کشند.

شماری ازین نشریه ها که گپ شان به کاغذ شان نمی ارزد، خود به خود از نشر باز می مانند و شماردیگری، آن قدر افکار محدود را حمل میکنند که هرگز خواننده نمی یابند؛ ولی با پول های بادآورده پیوسته به چاپ میرسند و خلاء پاکت سازان شهر کابل را پر میکنند. انیس و هیواد که از جانب دولت به نشر میرسند نیز به همین دسته می پیوندند.

آژانس اطلاعاتی باختر و رادیو و تلویزیون همانند گذشته در گرو صدای دولت میماند. جالب ترین موضوع، قانونی است که از طرف دولت پذیرفته میشود. این قانون که مطبوعات را آزاد اعلام میکند، شباهت وهمگونی بسیار چه، که حتا تصور میشود همان کاپی قانون های مطبوعات عصر شاه امان الله و دههء دموکراسی باشد. افزایشِ نشریات، در شهری که به میدان جنگِ نخست وزیر با رییس جمهور مبدل شده، شگفتی انگیز می نماید. روزنامهء شهادت، که صدای بلندِ اپوزیسیون دولت میباشد، از پاکستان به کابل آورده می شود و در میان مردم پخش میگردد. رادیو پیام آزادی که از چهار آسیاب نشر می شود، مخالفتِ نخست وزیری را که هر روز با پرتاب راکت، خون مردم کابل را می ریزد، تفسیر دینی میکند و در کابل هم شنیده میشود.

سال 1994 سلسله نمایش های تیاتری در سینما زینب و سینمای شهر چاریکار، روی پرده می آیند. زبان تند و انتقادی نویسنده گان نمایش در برابر کارمندان سودجو و فرماندهان استفاده جو، به گونه یی با ظرافت های طنزی می آمیزد که مخاطبانِ اصلی انتقاد هم، تا فهمیدن دقیق مطلب، می خندند. دیری نمی پاید که این نمایشخانه ها هم، یا در آتشِ موشک و راکت میسوزند و یا از کار می افتند.

مشهورترین نامه هایی که بعد از به آتش کشیده شدن مطبعهء دولتی کابل، در چاپخانه های شخصی کار شان را ادامه میدهند عبارت اند از:

هفته نامهء کابل، فریاد عصر، هفته نامهء صبح امید، سپین غر، خبرنامهء بنیاد غزالی، مجلهء خانواده گی رفاه، آیینهء زن، پلوشه، مجلهء طنزی شوخک، هفته نامهء میهن، هفته نامهء بالاحصار، هفته نامهء امید( از پغمان)، جریدهء سلام، هفته نامهء مجاهد، پیام نور، هفته نامهء آزاده گان، هفته نامه هندوکش، هفته نامهء شهر، هفته نامهء وحدت، جریدهء افغانستان، ماهنامهء طلوع، روزنامهء دریزکه هفتهء پنج روز به نشر میرسید، تا روز ِورودِ طالبان چاپ می شود و شمار دیگری، که در کلکسیونهای شعبهء مجلات، روزنامه ها و گاهنامه های کتابخانهء عامهء کابل درج می باشند.

در پهلوی این ها، دادگاه، دانشگاه، چیزی کم همهء وزارتخانه ها، سفارتخانه ها و نهاد های دولتی، نشریه های ویژهء خودرا دارند، که مجلهء ادبِ دانشگاهِ کابل و نشریهء میزانِ سفارتِ افغانستان در هند به کوشش مسعود خلیلی پسر استاد خلیل الله خلیلی، خواندنی ترینان شان میباشند.

هفته نامه ها و روزنامه های وابسته به احزابِ سیاسی، بیش از آن که به ناله و فریادِ مردم بپردازند، دربندِ دشمنی ها و مخالفت های گوناگون با احزاب و گروه های رقیب، روی برگ ها و کاغذ های سپید را سیه میکنند.

جا یافتنِ گونهء ویژه یی از فرهنگِ بیگانه با مردم و تندروانهء ایدیولوژیکِ آمده از برون مرز ، به وسیلهء احزاب؛ که نخست وارد بخشی از قدرت می شود و از آن جا بر مطبوعات و رسانه ها نیز سایه می افگند؛ دروازهء این عصر را به سوی تاریکی می گشاید.

درسپتمبر1996 پس از قدرت گرفتن طلبهء مدارس دینی پاکستان، مردان دستار سیاهی که در میان شان مردی با کلاهِ سفید، قدرتمندتر از دیگران به چشم می خورد، سری به دفاتر و اداراتِ نشراتی شهر کابل می زنند و همه جا را خالی از آدم می یابند. به گفتهء امان الله آرین خبرنگار روزنامهء دریز:"هنگامی این مردِ کلاه سفید که به زودی معلوم شد، ملا متقی و زیرِ اطلاعات و فرهنگِ طالبان است، واردِ دفتر روزنامه شد؛ من آمده بودم تا کلکسیون های روزنامه را نابود کنم، کمی پیش تر از آمدن ملا متقی تمامی کلکسیون های روزنامه را به تنورِ نانوای کنارِ محوطهء ادارهء روزنامه سپرده بودم."

طلبه که تحمل دیدنِ تصویر، عکس، رسم، نقش و کارتون را به روی برگی و صفحه یی ندارند؛ دربِ نگارستان، سینما، تیاترو تلویزیون را می بندند و رادیو را «صدای شریعتِ» خود می سازند و به این بسنده نمی کنند، یگانه روزنامهء منتشرهء عصر خود را نیز«شریعت» نام می گذارند.

با چنین کنش، ستیزه با زبان، بیان و اندیشهء مردم را پیشه می کنند و با نیست و نابود کردنِ پیکره ها وپیکرهء بزرگِ بودای بامیان، درخت های پر بارِ پذیرفتنِ نشانه های تأریخی آیین های دیگر را از ریشه می کَنند.درِ آموزش و دانش را به روی دختر و زن می بندند. در عصر رایانه و انترنت و در عصرسفر به سیاره های دیگر، انسان سرزمینم را به مغاره های سنگی افکار ماقبلِ قرون وسطایی شان، بی آن که فرا بخوانند، فرو می برند و آدمیزاده را شایستهء هیچ گونه آزادی نمی دانند.

در پایانِ سالِ 2001، پس ازرویکارآمدنِ حکومتِ جدید، با اعلام آزادی مطبوعات و رسانه های گروهی، روز به روز شمارِ روزنامه ها، هفـته نامه ها، ماهـنامه ها ومجلات رو به فزونی می گذارند. در پهلوی تلویزیون دولتی افغانستان، شبکه های تلویزیون های خصوصی و ایستگاه های رادیویی آغاز به کار می کنند. انتقاد از دولت و دولتداران، نه تنها در مطبوعات که در نشست ها و میز گردهای رادیویی و تلویزیونی راه می یابد. تظاهرات پذیرشِ قانونی می یابند و احزاب به گونهء رسمی کار شان را آغاز میکنند.

با این همه، ستایش های مبالغه آمیزاز افراد و شخصیت ها، چهره سازی ها و شخصیت گرایی های بیش از حد و اندازه، درشماری ازنشرات سایه می افگند و جلو روندِ ملی آزادی ها را می گیرد. گرد و غبارِ اندیشهء نابه کارِ برتری جویانه، نه تنها هوای کشور را، که روی صفحاتِ نشرات را نیز تیره و آلوده می سازد. ممیزی، وارسی و نظارت نامرئی و گاه مرئی دولت، آن سان زیرکانه انجام می یابد، که اندیشه های ساده وعوامانه هرگز به کنهِ آن پی نمی برند و نخواهند برد. زبان های کشور در برابر زبان های بیگانه با گذشت هر روز ارج می کاهند. ترفند هایی که مردم را به تنها بی قید و بند انتقاد کردن وامیدارند، به این گفته می ماند:

" دلت را خالی کن، تا دست هایت گریبانم را نگیرند."

به این سان، آزادی بیان بدونِ اثرگذاری در اقتدار و پیشرفت، ارج و ورجش را از دست می دهد. از سوی دیگر، باید یادآورشوم، در سراسرتأریخی که از آن یاد کرده آمدم؛ همهء آزادی ها برونی بوده ـ سوای مواردِ بسیاراندک ـ ما به آزادی های روشمندِ درونی، که هنر و ادبیاتِ بالنده و پیشرو نیازِ بسیارجدی به آن دارد، هنوز دست نیافته ایم.

در پایان می خواهم بگویم، که بدونِ داشتنِ آزادی گزینشِ واژه به زبانی که سخن می گوییم و می نویسیم؛ هرگز به آزادی بیان دست نخواهیم یافت.

با نگاهی ژرف تر به گفتار بالا و به گذشته و دیروزِ اندوهبار، می افزایم، که کوششِ مسؤولانهء روشنفکران و آگاهان، این آغاز را می تواند به فرجامی نیکو راه بنمایاند.





پی نویس:

1 ـ تصویری از شعرِ احمد شاملو
2 ـ میرغلام محمد غبار، افغانستان در مسیرتأریخ، کابل، مطبعهء دولتی، 1967، صفحهء 79
3 ـ عبدالحی حبیبی، جنبش مشروطیت، کابل، مطبعهء دولتی، 1988،صفحهء 13
4 ـ میر غلام محمد غبار، افغانستان در مسیرتأریخ، جلد دوم، کابل، مطبعهء دولتی، 1967، صفحهء8
5 ـ همان جا صفحهء 8
6 ـ مجلهء اندیشه و هنر، انستیتوی گویته، سال 41، شمارهء 78، صفحهء 3

 

سویس، 14 تیر(سرطان) 1384 خورشیدی
 

 


صفحهء مطالب و مقالات

 

صفحهء اول