© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

سالار عزيزپور

 

 

 

سالار عزيزپور

 

 

مطبوعات آماج گفت وگو  و ديدگاه شماری از فرهنگيان!

 

 

 

 

 

 

دومين بخش از پرسش و پاسخ مانرا به شاعر، نويسنده و دستيار هفته نامهء «کابل»  فريدون ابراهيمی اختصاص داده ايم.

 

اينک اين گفت و گو را پيشکش شما خواننده گان می کنيم.

 

ــ پيش از آنکه در بارهء اوضاع فرهنگی بحث و گفت و گويی داشته باشيم، لازم ميدانم نکاتی در بارهء خودتان و همکاران تان و هفته نامهء کابل بگوييد.

 

مرا نخست واداشتيد تا در مورد خود چيزی بگويم، و نميدانم از کجا شروع کنم. برای من هيچ چيزی خسته کننده تر از آن نيست که در مورد خود حرف بزنم. به هر حال من سيد فريدون ابراهيمی در سال 1357 خورشيدی در شهر کابل ـ ديار ياد ها و خاطره ها ـ چشم به ولايت هستی گشودم. در سال 1373 به نسبت شرايط ناهنجار داخل کشور راهی غربت غريب ـ پشاور پاکستان ـ گرديدم. از شش سال قبل بدينسو عقد دوستی با خامه و چکامه بسته ام، و محصول اين مؤدت دو کتاب شعری است. يکی «يک شاخه به سوی نور» نمونه های شعر معاصر افغانستان است که مجموعهء مزبور را به معاونت دوستم ضيا احمد صديق افضلی تدوين و در سال 1379 خورشيدی انتشار نموديم، دو ديگر مجموعهء سروده های خودم است به عنوان «نگاه و پنجره و ماه» که احتوأ کنندهء نخستين تجربه های من است در زمينهء شعر که اين مجموعه در تابستان سال      به حلهء چاپ آراسته گرديد. همچنان در امتداد اين مدت با اکثريت نشرات افغانها در داخل و بيرون از کشور همکاری داشته ام. مدتی در پشاور مسئووليت جريدهء «هوای تازه» را عهده دار بودم. فعلاً در هفته نامهء کابل بحيث Editor ايفای وظيفه می نمايم.

هفتهء نامهء کابل پيشتر و بيشتر يک نشريه خبری ـ سياسی است تا فرهنگی. اگر از مشکلات اندکی که دارد بگذريم، بايد اذعان داشت که يکی از بهترين نشراتيست که در شهر کابل به دسترس خواننده قرار می گيرد. هفته نامه کابل به تيراژ هفت هزار نسخه چاپ ميشود. ميتوان ادعا کرد که اين يک منبع خوب خبری است برای خواننده گان. همچنان قابل ياددهانيست که به مقايسه ساير مجلات و جرايد بيشترين خواننده گان خود را دارد. هفته نامهء کابل به سه لسان دری، پشتو و انگليسی، مطالب و وقايع حاد روز را بازتاب می دهد.

 

 

ــ از چند و چون نشريه های فرهنگی بگوييد و در صورت امکان بر ويژه گی های اين نشريه ها روشنی بيندازيد.

 

ــ از نشريه های فرهنگی گفتيد، نخست بايد در مورد فرهنگ بگويم. فرهنگ دامنهء بسيار گسترده دارد که در بر گيرندهء تمام ابعاد يک جامعهء انسانی ميتواند باشد. چنانچه فرهنگ را به دو بخش عمدهء فرهنگ مادی و فرهنگ معنوی بخشبندی نموده اند. فرهنگ مادی عبارت است از از صنايع دستی و ديگر توليدات مادی يک قلمرو ويژه، مثلاً قالينبافی در نفس خود يک نوع فرهنگ است.

فرهنگ معنوی همانگونه که از نامش هويداست با عالم معنی سروکار دارد، و آفرينش های معنايی و خلاقيت های هنری ـ ادبی را احتوا می نمايد. برداشتی که ما در محدودهء جامعهء خويش از  فرهنگ داريم، اگر اشتباه نکرده باشم، قرين به نوع دوم است.

پس از تحولات اخير که دگرگونی های چشمگيری را در حيات سياسی کشور در پی داشت، محيط فرهنگی ما نيز ازين دگرگونی های سياسی به مفهومی بسيار بهره جست. زمينه فراهم آمد و آزادی مطبوعات مطرح گرديد. در حال حاضر بيشتر از صد نشريهء مختلف سياسی، فرهنگی، حقوقی و ... در شهر کابل فعاليت دارند. اين يک تحرک بسيار پسنديده و به نحوی اميدوار کننده است، که دست کم اين احساس را در انسان تقويت می بخشد که گويا در کشور ما نيز عده يی است که به فعاليت های فرهنگی و مطبوعاتی می پردازند، و اين يک حرکت زيبا است. اما هنگاميکه اين نشرات با تقابل با اساسات ژورناليسم و مقولهء استتيک يا زيبا شناسی پی گرفته شود، مسأله به بن بست ملاقی ميگردد. در اغلب اين مجلات و جرايد که با رنگ های مرغوب و زرق و برق به بازار عرضه می گردد، افراد و اشخاص ناشی و غيرمسلکی گرد آمده اند. بعضاً پشتی برخی از مجلات با تصويری از دختران و يا خانم های زيبارو آراسته می شود، تا مجله را از اين طريق بر خواننده تحميل نمايند. معضلهء ديگر اين است که تمامی مجلات و جرايد پيرو يک سياق قراردادی و کليشه يی واحد اند، بدعت و تجدد به چشم نمی خورد. مراجع تمويل کننده زياد استند، ولی من نمی دانم که اين مراجع مبتنی بر چه معيار هايی نشرات را تمويل ميکنند. شايد هيچ معياری وجود نداشته باشد و کافی است که همين نشرات پاره يی از خط مشی مراجع تمويل کنندهء خويش را تبليغ نمايند. اما بهتر است گرداننده گان اين مجلات و جرايد بدانند که رسالتی را نيز عهده دار اند.

 

 

ــ از چند نشريه يا گاهنامهء گرانسنگی که زيادترين تأثير را بر وضعيت فرهنگی داشته نام ببريد.

 

ــ سوال جالبی کرديد؛ اما من نمی دانم که اين «گرانسنگ» بودن نشريه ها را بايد با چه معيار و محکی و در کدام ميزان و چگونه قياس کنم. هرآيينه به جملات آتيه متوسل ميشوم. غالباً مطبوعات ما در شهر کابل نتوانسته که يک گونه مناقشهء ديالکتيک را با اوضاع حاکم ايجاد نمايد، تا از اين دخمهء  ترفند ها مجرايی می يافتيم به آنسوی پرچين ها. متأسفانه تعداد نشراتی که تأثير شان بر وضعيت جامعهء فرهنگی ما محسوس و ملموس بوده، از شمار انگشتان يک دست نيز پايين تر است. از آن زمره ميتوان از مجلهء «نقد و آرمان» چاپ امريکا، مجلهء «دُر دری» چاپ ايران، و مجلهء «افرند» چاپ پشاور نام برد، تا فراموش نکرده ام هم بايد بگويم که مجلهء «سپيده» نيز تا شماره های چهارم و پنجم سير صعودی خود را داشته و نميتوان تأثير آنرا بالای اوضاع فرهنگی کشور با اغماض نگريست؛ ولی بعد از اين شماره ها «سپيده» بيشتر به يک «تف سربالا» می ماند، که سير نزولی نه؛ بلکه يکباره سقوط کرده است.

 

 

ــ چه پيشنهادی برای بهبود وضعيت فرهنگی و ادبی داريد؟

 

ــ خلاف انصاف خواهد بود اگر بگويم که معضلات ياد شده بنا به عدم موجوديت کادر های ورزيده در زمينه می باشد. مشکل ما اينست که هنوز به يک مسير هدفمند و سالم دست نيازيده ايم.

ژورناليستان خوب نيز داريم. يکی از علل بحران حاضر کثرت نشرات است، قاطبه اهل قلم ما که مثلاً يک مقدار با ژورناليسم آشنايی ابتدايی دارند، هريک خواسته اند که بايد مدير مسوول يک نشريه باشند. من فکر می کنم صد نشريه نی، بهتر است سی نشريه داشته باشيم؛ اما آراسته با اصول و قواعد ژورناليسم که حضور تأثيرگذار در عرصه داشته باشند، تا بتوانند روند تفکر جامعه را از اين رکود دردناک نجات دهند. رسيدن به چنين مأمولی مستلزم قربانی دادن است. يعنی از ماديات گذشتن و به معنويات رسيدن. ما بايد اين جسارت را کسب نماييم که از ميزان «درآمد» ها بکاهيم و بر «برآمد» بيفزاييم.

ما و شما با خصايص اين روزگار کژخو بلد هستيم، چنانچه تاريخ بر اين ادعا مشهود است، به ندرت ديده ايم که صلاحيت ها به تناسب ظرفيت ها به افراد تفويض شده باشد.  اين امر در اينجا نيز مصداق است. غالباً کادر های چيزفهم در حاشيه قرار گرفته اند و مطبوعات ما به مثابهء تخته مشق چند نوپا، تنزل نموده. البته در جهات مختلف زنده گی استثنا هايی وجود دارد.

 

 

ــ چگونه ما می توانيم ظرفيت های فرهنگی خود را متمرکز سازيم؟

 

ــ برايم جالب است که از ظرفيت گفتيد که مترادف قابليت است. مرض مزمنی که جامعه فرهنگی ما مصاب بدان است، يک گونه آرمان گرايی های مفرط است. مثلاً نشست هايی ترتيب داده ميشود و محتوای اين مجالس بسيار بلند و غبطه انگيز است؛ ولی اين نشست ها جنبهء عملی ندارند. مشکل اينجاست که چنين محافل مسايل کمتر با تقابل يا قابليت ها و ظرفيت ها مطرح می شود، صحبت ها بيشتر بر اريکهء آرمانهای ما تکيه ميزند. بر حسب خصيصهء فوق تمام تصاميم از مرز مجالس فرا نرفته در قالب واژه ها باقی می مانند و بس. درست که هنرمند بايد آرمان گرا باشد و آرمان جز حقايق زنده گی هنرمند است. اما موجه نخواهد بود که ما جهان ايده آل های خويش را چون شعرای رومانتيک فقط با واژه ها بياراييم، بهتر است که در زمينهء تحقق آن نيز گام هايی برداريم.

 

 

ــ شعرا و نويسنده گان بيرون مرزی چه نقشی می توانند در بهبود اوضاع فرهنگی داشته باشند؟

 

ــ چون از شعرا گفتيد، اجازه بدهيد قبل از ارايهء پاسخ به پرسش شما به گونهء ضمنی اشاره يی داشته باشم در رابطه به شعر و چگونه گی آن در مجلات و جرايد امروزی. به يک نکته اولتر از هر سخن بايد اذعان داشت، چنانچه ابعاد مختلف فرهنگ ما در طول سالهای جنگ متضرر گرديد، اما روند شعری ما در فوران و جولان بوده. شعر معاصر افغانستان بی درنگ به حنجرهء خون آلودی می ماند که خشم و عصيان اين ملت را به گوش های کر تاريخ تبيره ميکوبد. اصل بحث اينجاست که مسوولان نشرات کمتر توجه شان را به اين فاکت مبذول ميدارند. معيار مشخص برای گزيدن شعر وجود ندارد. در صفحات اختصاصی شعر غالباً يا شعر شاعران ايرانی  انتخاب می شود يا شعر نما هايی که فقط سطر ها از شکل افقی به عمودی تغيير شکل داده اند و بس.

در رابطه به سوال مطرح شده بايد بگويم که شعرا و نويسنده گان بيرون مرزی می توانند که نقش بسيار سازنده داشته باشند.

 

*****

 

 

 

 


صفحهء مطالب و مقالات

 

صفحهء اول