© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مريم محبوب

 

 

 

مريم محبوب

 

 

از روان های استبداد زده، جز نفرت و نفرين بر نميخيزد.

 

 

 

 

 

 نصرت پارسا در يکی از گرامی ترين لحظات زندگی  که هر فرزندی با  دسته گلی به دست بوسی مادر ميرود، به جای دسته گل، گلدسته روح و روان جوان خود را هديه مادرش کرد.

 اين ستاره تابان و مردم دوست که عاشق موسيقی و شيفته هنرش بود، هرگز در انتظار مرگی نبود که از سوی جنون زدگان و ديوانگان که زد و خورد و خشونت و قهر را به پول ميخرند، به سراغش بيايد. او آواز ميخواند چرا که زندگی و زيبايی را دوست داشت. او نغمه عشق ميسرود چرا که مردم دوست بود. او جوانان را ترغيب ميکرد که در کنسرت ها اشتراک کنند چرا که نمی خواست نسل جوان ما با فرهنگ و موسيقی افغانی بيگانه شوند. نصرت پارسا با گام های استوار، در راه پيشرفت هنرش کار ميکرد چرا که به توانايی انسان و آفرينش هايش باورمند بود.

 

 قتل نصرت پارسا، جنايت سهمگين و تکان دهنده ايست که شنيدن آن قلب هر انسان آزاده و بشر دوست را به غم جانکاه ميفشارد. اين جنايت که سنگينی آن بلافاصله روان بسياری از هنرمندان، آواز خوانان  هنردوستان و پير و جوان را در ماتم خود فرو برد، زمانی اتفاق افتاد که هنوز عرق خستگی و گرمای ساز و موسيقی را که نصرت پارسا در کنسرتی برای احترامگذاری از روز مادر اجرا کرده بود، از جان و جسم او نخشکيده بود. اين جنايت زمانی به وقوع پيوست که تار های صوتی حنجره نصرت پارسا ، زيبايی و شکوه آهنگها و غزل های را که به احترام  مقام مادر سروده بود، ميرفت که جذب جان و روان او کند.

 

اين جنايت زمانی جوانی نصرت پارسا را درهم پيچيد و کله پَرش کرد که شنوندگان و اشتراک کنندگان کنسرت راضی و خوشنود از اجرای آهنگ های دلنشين و گيرا، هنوز به خانه های شان نرسيده بودند. هنوز شب به پايان نرسيده بود و هنوز نصرت پارسا روز مادر را  برای مادرش که از او فرسنگ ها  فاصله داشت، تبريک نگفته بود که  ناخلفانی به جای هديه گل، گل وجود او را پرپر ميکنند و سرشکافته و خون آلود او را هديه مادرش می نمايند. آيا چنين جنايتی نميتواند يکی از تلخترين و نابخشودنی ترين خاطرات روز مادر برای هموطنان ما باشد؟

 

 سزاوار است که در اين روز مادر،  به جای گراميداشت از روز مادر، به سوگ فرو ريزی ارزشهای انسانی و سقوط ابتدايی ترين تربيت و اخلاق اجتماعی  افراد و يا کميونيتی يی بنشينيم که به جای سپاس و قدر گذاری از هنرمند خود، چنين وحشيانه و درنده خويانه گل جوانی او را تاراج ميکند.

 

 آيا جنون و وحشت بی فرهنگی، لااباليگری و ميخوارگی تا اين پيمانه عقل و هوش آدمی را زايل و او را به مرزی می کشاند که  بدون موجب ديگران را هتک حرمت و توهين نمايد و حتی مرتکب قتل گردد؟ 

 

هرچند که کميونيتی ما از سالهای دور چه بسا شاهد خشونت های پی در پی و زد و خورد های خون آلود که ناشی از بی فرهنگی و شرابخوری های بی حد و مرز افراد سرخورده و عقده مند روانی بوده که بخصوص در اجتماعات عمومی و کنسرت ها  اينگونه اعمال تکرار شده و در نتيجه پای  پوليس در ميان کشيده شده و به زندانی شدن افراد منجر گرديده است، اما حالا که با مرگ نصرت پارسا کميونيتی ما در طول تاريخ اقامت خود در کانادا،  يکی از اسفناکترين و مايوس کننده ترين تجارب را پشت سر می نهد، جايی برای محافظه کاری و پنهان کاری دراينکه عده زيادی از خانواده ها در برابر فرزندانشان دچار خلای تربيت اخلاقی و اجتماعی  اند، باقی نميماند. با بيان روشن بايست نوشت که اعمالی از اين دست، ناشی از ضعف تربيتی  و اخلاقی عده زياد از خانواده ها، بی توجهی و سهل انگاری والدين در برابر فرزندانشان، دستکم گيری عکس العمل های روحی و روانی نسل جوانی که قلب های شان معجون و مرکب از احساسات خدشه پذير جوانی،  شور و حال گذرا و عواطف شکننده است، ميباشد. همچو واکنش های وحشيانه، محصول روان های استبداد زده ايست که جز نفرين و نفرت چيزی نميداند و جز خشونت و انفجار عقده های درونی شان، چيزی ديگری از آنها بر نمی آيد.

 

 خبر های دست اول حاکيست که جوان 19 ساله افغان که سه سالی از آمدنش در کانادا نميگذرد و مقيم شهر ونکوور است، در خلال کنسرت از نصرت پارسا ميخواهد تا آهنگ های شاد و مورد علاقه او را بخواند، اما نصرت پارسا بعد از خواندن يکی دو آهنگ شاد، آهنگ های آرام در خور روز گراميداشت مادر را اجرا ميکند و اين حالت جوانک مست و خمار را خوش نميآيد و با دوستانش  نصرت پارسا را توهين و تا هوتل محل اقامتش تعقيب ميکنند. به بهانه گرفتن عکس، داخل هوتل ميشوند. در حاليکه نصرت پارسا از زينه ها بسوی اتاقش روان است، جوانک مشت غافلگير کننده بر شقيقه اش می کوبد که در اثر آن نصرت پارسا توازنش را از دست ميدهد و از پله های سنگی سقوط ميکند و سرش در اثر ضربت با پله ها شکاف بر ميدارد. حمله کنندگان بلافاصله از محل حادثه فرار ميکنند و نصرت پارسا به شفاخانه انتقال داده ميشود. طبق اخبار گزارش شده ، هشت تن از جراحان کانادايی تلاش ميکنند تا جان نصرت را از مرگ حتمی نجات دهند، اما از آنجاييکه اين هنرمند جوان صدمه مغزی ديده بود، هفت ساعت بعد از عمل جراحی چشم از جهان می بندد.

 

نظر به اطلاعيه سفارتکبرای افغانستان در اتاوا، فرد حمله کننده در نزديک محل حادثه توسط پوليس دستگير و به جرم ضرب و سپس قتل تحت تحقيق قرار ميگيرد.

 

 طبق خبر ديگری،در سالهای قبل نيز يکی از برادران نصرت پارسا در حاليکه شاگرد مکتب است توسط حکومت خلقی ها و پرچمی ها زندانی و بعدآ سر به نيست شده است.

 

 ميگويند نصرت پارسا از شمار اندک هنرمندانی بود که برای پيشرفت کار هنريش، سخت تلاش ميکرد و رياضت ميکشيد. يکی از علاقمندان آواز او ضمن سخنانی در مورد نصرت پارسا گفت : وی يگانه هنرمندی بود که هنگام آواز خوانی هيچگونه فشاری را به صورت و رگان حنجره اش تحميل نميکرد. صدايش نرم و گيرا بدون کوچکترين زحمتی از حلقومش خارج ميشد و بدون اندکترين خستگی يی، فضای شاد و دوست داشتنی را فراهم ميآورد.

 

مرگ نصرت پارسا، ضربه هولناکی بود که عواطف اکثريت هموطنان هنر دوست ما را در هر کشوری که مقيم هستند ، جريحه دار نمود. اين جنايت مخصوصا تمام هنرمندان و آواز خوانان را برای حفاظت جانشان هوشدار داد. اثرات اين قتل، ضربه مهلکی بود که به روحيه جوانان کميونيتی ما وارد آورد. بسياری از هنرمندان جوان با تلفون های پياپی به دفتر زرنگار،  تاثرات عميق و پريش حالی خود را نسبت به چنين جنايتی ابراز داشتند و سوال شان اين بود که چرا در کشوری مثل کانادا،  ملتی که کمتر ميآموزد، ما افغانها هستيم؟ چرا از مليت های ديگر نمی آموزيم؟ در حاليکه به کشور متمدنی مثل کانادا زندگی ميکنيم چرا عده يی از ما به اين پيمانه از تربيت و اخلاق انسانی بدوريم؟ چرا از پذيرش ارزشهای نيکو دوری می جوييم؟ چرا ظرفيت ما کوچک و گنجايش پذيرش پديده های عالی انسانی را نداريم؟ چرا به خواسته های ديگران احترام نميگذاريم، فقط و فقط خواسته و ميل خود را در محور همه اشيا و پديده ها جستجو ميکنيم، چرا فکر ميکنيم که فقط ما برحق هستيم و ديگران در اشتباه اند؟

 

 راستی هم چرا  عده يی از ما ظرفيت پذيرش ارزشهای انسانی را ندارند؟  نصرت پارسا و امثال او تلاش ميکنند که شادی های حيات و زندگی را ارمغان آورند. هنرمندان ما پيام آوران صلح و پديد آورنندگان شادترين و زيباترين لحظات زودگذر زندگی اند. اينها نجات دهندگان جامعه از سنت های دست و پاگيری اند که از قرون متمادی به اينسو موسيقی را بر مردم ما حرام نموده است. هنرمندان ما بر ضد موازينی که هرگونه خواست و خواهش انسانی را در گلوی مردم ما خفه کرده است، عمل ميکنند. يکی از برترين کارنامه های هنرمندان ما، برگذاری کنسرت هايست که مردم را برای تجمع و گردهمآيی در زير يک سقف محبت و زيست باهمی فرا ميخوانند. هنرمندان ما تلاش دارند تا با دعوت از نسل جوان، زمينه های آشنايی  جوانها را فراهم آورند تا در چنين فضای انسانی و دوستانه همديگر را ببينند، با هم آشنا شوند، از موقعيت و آرمان های همديگر با خبر شوند، زمينه اتحاد و همبستگی بيشتر را فراهم آورند.

 

  اين خود روشن ميسازد که برپايی کنسرت  و اجتماعات هنری و فرهنگی نه تنها خدمت بزرگی برای نسل جوان ماست، بلکه برای بقای کميونيتی افغانها در جامعه چند مليتی کانادا ضرورت بسيار مهمی بشمارميرود. چه از طريق همينگونه اجتماعات و گردهمآيی هايی هنری و فعاليت های فرهنگی است که کميونيتی های مهاجر در جامعه کانادا هويت تاريخی و ملی خود را ميتوانند حفظ کنند ومواريث وارزشهای فرهنگی خود را به نسل های بعدی انتقال دهند.

قتل نصرت پارسا در واقع يک قتل فرهنگی است. يک جنايت عريان در برابر اصالت های انسانی است. قتل نصرت پارسا در واقع قتل يک عنصر فعال کلتوری و معنوی در جامعه ماست که تاثيرات ناگواری را بر هستی فرهنگی کمونيتی ما وارد ميسازد.

 

 قتل نصرت پارسا ضربت مهلکی است بر روحيه جوانان ما در کانادا. جوانانی که خواستار زندگی آرام و باورمند به آينده هستند، جوانانی که ميخواهند در صلح و صميميت و صفا زندگی کنند. جوانانی که ميخواهند با گذشته خشونت بار و گستره خون آلود  و خانه جنگی ها در افغانستان وداع گفته و در آغوش يک زندگی بدون خشونت بسر برند  و به آينده خوشبين و افراد خلاق و آبرومند کمونيتی خود در جامعه کانادا باشند. اما متاسفانه اين حادثه دردناک، به اين چنين بينش های انسانی جوانان ما ضربه کاری وارد کرد و آنها را هراسان و سراسيمه گردانيده و باور شان را نسبت به صميميت و همبستگی خدشه دار ساخت.

 

 اين جنايت را محکوم ميکنيم و خواستار پيگيری عدالت در برابر جنايت کاران هستيم. در حاليکه در سوگواری خانواده پارسا همه افغانها خود را شريک ميدانند، حمايت معنوی کمونيتی افغانها را شامل حال خانواده پارسا و موقعيت تمامی هنرمندان و آواز خوانان افغان پناهنده در کانادا ميدانيم.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


صفحهء مطالب و مقالات

 

صفحهء اول