© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 مصاحبه با

سيما ثمر، مسوول کميسيون حقوق بشر افغانستان

 

سيما ثمر و عبدالرحيم غفوری

 

 

لازم به تذکر است که متن از روی نوار مصاحبه عيناً تايپ و کوشش شده است که همان زبان گفتاری، حفظ گردد.

 

خانم ثمر  شما را نيک می شناسم  و اگر خودتان را بار اول است ملاقات می کنم؛ اما تأثير کار ها و تلاش های بی امان شما را به عنوان يک زن شجاع و دلير افغان که  در جامعهء که زن ستيزی متاسفانه رسم آن بوده، تقدير می کردم و برايتان آرزو ميکردم که موفق باشيد و بيشتر به فراز های که نيت کرده ايد برسيد ولی شناخت من شايد کفايت نکند، از خودتان ميپرسم که از مبارزات تان از گذشتهء که پراز تلاشهای خستگی ناپذير بوده،  برايمان بگوييد.

 

ــ تشکر از شما من نمی فهمم از کجا شروع کنم شايد بهتر است از دورانی برايتان بگويم که درد و داغ ها را با گوشت و پوستم حس کردم.

بله من محصل بودم که کودتای هفت ثور شد. پيش از هفت ثور خواهان تغيرات  اجتماعی در افغانستان بودم که متاسفانه همهء آن تلاش و خواستهای مردمی، ما برای يک تحول قانونمند، با کمال تأسف با کودتای خلقی ها، به بن بستی انجاميد و کار زيادتر شد، يعنی دردهای اجتماعی بيشتر شد. صنف چهارم طب درست در وسط دورهء تحصيل بودم که يک تعداد زياد فاميل خود را از دست دادم، البته پيش از تجاوز رسمی روس ها در افغانستان شوهرم را بردند، چهار برادرش را بردند البته از اين فاميل زياد بردند جوان شان 14 ساله بود پير شان نود ساله هيچ کس پس نيامد، به هر صورت وقتی فاکولته را خلاص کردم مدت چهار ماه در شفاخانهء وزيراکبر خان به صفت داکتر کار کردم. آنقدر اختناق بود که در مسائل طبابت و ساينس هم روس ها مداخله می کردند. موجوديت روس ها تحمل نمی شد، يعنی زمانی فرارسيد که صبح وقتی داخل شفاخانه می شديم تمام داکترها و پرسونل را تلاشی می کردند، يعنی واقعاً قابل تحمل نبود و کوچک ترين حرکت هم معلومدار جنجال داشت. سال 1361 رفتم غزنی. من از ولسوالی جاغوری هستم آن منطقه آزاد بود به اصطلاح مجاهدين منطقه را گرفته بودند.  سه سال در جاغوری ماندم. مجاهدين آن زمان راستی مجاهدين صادق و سادهء بودند. وابسته گی سياسی به همسايه گان ما نداشتند و واقعاً صادقانه برای آزادی وطن می رزميدند.

من واقعاً لذت می بردم از کار خود، مثلاً شش ساعت پياده يا کدام روز بالای خر می رفتم، تا يک مريض را ببينم، گاهی مريض را کمک می توانستم و گاهی هم نمی توانستم ولی بسيار راضی بودم از کار خود.

سه سال آنجا بودم ولی شاهد بودم که رژيم کمونيستی چه گونه نفوذ می کند. افرادی را خريداری می کند. آرام آرام، نفوذ رژيم در آنجا که منطقه هزاره و شيعه نشين است و از طرفی نفوذ احزاب وابسته به ايران، فضا را از حالت طبيعی خارج می ساخت. بالاخره زمينه کار در همانجا هم از بين رفت. مجبور شدم بدليل محدوديتهای که هر روز بوجود ميامد، به پاکستان بروم، و از طرفی برای اينکه طفلکم وقت مکتبش بود و در آنجا هيچ مکتبی وجود نداشت. مسلماً بياد داريد که مجاهدين هر منطقه را که گرفتند اول مکتبش را خراب کردند. آمدم پاکستان. از 1984 تا اين دو سه سال قبل را در پاکستان بودم. در پاکستان کار را با يکی از موسسات خارجی که شعبه برای مهاجرين داشتند شروع کردم . درکويته در شفاخانه کارمی کردم . تعداد مريضان فوق العاده زياد بود؛ ولی شفاخانه از هشت صبح تا دو بجه بعد از چاشت فعاليت می کرد و همچنان در هفته دو روز کمپ می رفتم.

احزاب سياسی ما در مجموع هرکدام شان يک شفاخانه داشتند ولی برای مجاهدين خود نه برای فاميل مجاهدين و نه برای خانم و اطفال امکاناتی وجود داشت، لذا تصميم گرفتم که يک شفاخانه برای خانم ها و اطفال راه اندازی کنم.  کارشفاخانه را شروع کردم به بسيار مشکلات زياد. فشار بود از طرف دولت پاکستان و همچنان از طرف احزاب، متاسفانه هر کاری را که خود شان میخواستند بکنند می کردند اما با ديگران مخصوصا  با کاری که در رابطه با زن باشد، بدون هيچ دليلی مخالفت می کردند.

بعد از آن کار مکاتب را شروع کردم.

 فعلاً از جمله ء فعاليت های ما، چهار شفاخانه و دوازده کلنيک، شصت و سه مکتب فعال است که در حدود سی و هفت، سی و هشت هزار شاگرد در آن مشغول تحصيل می باشند که چهل فيصد شاگردان دختراند يعنی ليسه دخترانه داريم . در جاغوری آنهم در دوران طالبها، ليسه دخترانه درکشور ما، کار بزرگی بود در حاليکه از طرف طالبان بسيار فشار بود و درد آور اينکه همان مکاتب و موسسات مفيد را، گروپ های مختلف مجاهدين چور کردند موترش را بردند اموالشان را  را تاراج کردند!

با اين حال شروع کرديم  به ساختمان شفاخانه در جاغوری، که  پنج سال را دربر گرفت تا جور شد. تمام وسايل مورد نياز را از پاکستان روان می کرديم به شمول سيخ گول، سمنت و ديگر موارد. در راه هرکس دستش رسيد گرفت در داخل منطقه چور کردند. خوب بالاخره  شفاخانه جور شد. يک شفاخانه پنجاه بستر است فکر ميکنم فلحال يکی از خوب ترين شفاخانه های ماست. ساختمان هاي يک تعداد مکتب را دوباره ساختيم. برای بار اول مکتب ها را در سال1989 در زير درخت های توت شروع کرديم.  يکی دو سال زير درخت توت درس خواندند، ديديم مردم علاقه مند اند، گفتيم دختر هايتان را روان کنيد تنها مکتب بچه ها را کمک نمی کنند، مجبور شدند دختر هايشان را روان کنند.

بعد از جنگ اول امريکا و عراق تمام وسايل و خيمه های را  که از امريکا آورده بودند، پس نبردند برای اينکه به کرايه اش نمی ارزيد، به اينجوی های افغانی دادند از جمله برای ما دادند که مکاتب خود را در آن خيمه ها جای داديم.

مسلما اين تحرکات بسادگی فراهم نميامد، مشکلات اجتماعی به گونه های مختلفش ظهور ميکرد، در سراسر کشور مشکلاتی وجود داشت، هر چند من در رابطه با کل  افغانستان، دقيقاً نمی فهمم ولی بعنوان مثال، هزاره جات در بسياری نقاطش مردم نام داکتر را شنيده و هرگز به چشم نديده اند، مردمی بسيار بيچاره و عقب مانده اند و مناطق شان نيز دور افتاده است.

 در سال 2002 تقريباً چهل مکتب در نقاط مختلف هزاره جات ساختيم همه پروژه های شش و هشت اتاقه است، گلی است ولی سقف دارد سايه است که آنها بنشينند. برای زنان کورسهای سواد آموزی داشتيم و داريم و در دوران های گذشته نيز داشتيم  قالين بافی، لحاف دوزی هر پروگرامی که برای زنان است در پهلويش سواد آموزی هم است کورس های نرسنگ زياد داشتيم کوشش ميکنيم بيشتر و بهتر به اين مهم بپردازيم.

 

 چگونه به صحنه های سياسی اخير کشيده شديد؟

 

 من از همان آغاز که بصفت داکتر در صحنه های اجتماعی پا گذاشتم، تا به امروز در تمام دوره ها آرام ننشسته ام، و فعالانه به وظايف انسانی خودم عمل کرده ام ؛ اما زندگيم همواره به جنگ وگريز خلاصه شده است. اگر به دست آنها (نيروهای چپ) می آمدم شايد بسيار جلو تر ها مرا می کشتند. نکشتند تا حال هستيم. سال 2001 در رابطه به حقوق زن حداقل غالمغالی  داشتم و بسيار مطرح شده بودم . وقتی جلسات بن شروع شد، صدايم را بلند ميکردم و ذهن ها را متوجه اين معضل اجتماعی ميساختم..

قبل از آن در اسلام آباد، برای بازسازی افغانستان يک جلسه گرفته بودند، در پهلوی جلسهء سياسی شان من نيزدعوت بودم نرفتم، چه نظر من اين بود که اينها جور نمی آيند بناً رفتن من لازم نيست. و از طرفی وعده داشتم که به کانادا برای گرفتن يک جايزه حقوق بشر سفر کنم. در کانادا بودم که اعلان کردند که من وزير شدم معاون کرزی هستم برای خودم هم غير قابل قبول بود هيچ کس از من پرسان نکرد با توجه به مخالفين رنگارنگی که داشتم و از طرفی هم  نيرو های سياسی و گروه های اسلامی  که مرااصلاً قبول نداشتند و قبول ندارند، حيران مانده بودم که کی پيشنهاد داده و کی قبول کرده بود.

تصميم گرفتم که اگر نروم باز می گويند زنان قادر نيستند که کار کنند و صرفاً گپ می زنند کار کرده نمی توانند. يک مسله ديگر هم وجود داشت و آن اين که متاسفانه در انتخابات چوکی ها به اساس مليت واقوام تقسيم شده بود، باز مردم ما مايوس می شدند اينکه اگر نمی آمدم يک چوکی که به هزاره ها داده شده بود از دست ميرفت. در حاليکه من خود به معيار های ديگری پابندم و افغانستان واحد بدون توجه به اقليت و اکثريت را می پذيرم، اما چار ناچار به دلايل بالا که شايد با اهميت ترش همان حضور يک زن در صحنه های سياسی بود، قبول کردم و رفتم کابل. بعد از بيست سال کابل رفتم. خود همين دوران فوق العاده دوران مشکلی بود. اول اينکه درد خود کابل برايم سخت تمام شد. کابل او کابلی نبود که من ديده بودم. ما به عوض اينکه پيشرفت کنيم خوب شود، فوق العاده خراب شده بود و از سراپای مردم غربت می باريد. يک تعداد بی حد پولدار شده بودند و اکثريت مطلق فوق العاده غريب شده بودند. شش ماه عضو کابينه بودم . و چيزی را که در اين مدت مسئوليتم، بر آن تاکيد می کردم ايجاد سيستم حسابدهی و شفافيت بود ه واست و هميشه دعوای من همين بوده که چوکی ها و پست های سياسی نبايد به اساس مسايل قومی بر اساس مناسبات و روابط تقسيم شود، بايد ضوابط را ترجيح بدهيم و به حسا ب خودم اهليت فرد مهم است. و اگر می بينيم کاری نشده است، معلوم دار  تا هنوز با عدالت اجتماعی مشکل داريم. متاسفانه عدالت خود کلمهء بسيار حساسيت برانگيز است. برای يک تعداد قابل قبول نبود که من اين مسائل را بالا می کشيدم، باز مخصوصاً که زن هستم و از اقليت!. مخالفت بسيار زياد بود و در لويه جرگه کاملاً علنی ساختند. قبل از آن نيز تهديدهای خرد و ريزه بود که من بايد رها کنم و بروم، نکردم. باز دوران لويه جرگه که خبر شديد تقريباً گروه های خاصی که البته تعداد شان خوشبختانه از ده دوازده نفر زياد نبود هشت هفت نفر آنها تمام توجه شان من بودم. پيش از لويه جرگه پيام مجاهد يک مصاحبه مرا از روزنامه ء کابل  به نقل گرفته بودند که در آن من گفته ام  که  به شريعت عقيده ندارم! در حالی که من اين را تکرار می کنم شريعتی که طالب ها می گفتند و شريعتی را که بعضی گروه های سياسی حتی تا فعلاً هم می گويند شريعت اسلامی نيست. معلومدار من به آن شريعت عقيده ندارم. آن را در پيام مجاهد چاپ کرده بودند و به بسيار وسعت در بين نماينده های لويه جرگه تقسيم کرده بودند. ما در مجموع گروه ها و افرادی که  معتقد به دموکراسی، به آزادی  و حقوق بشر اند، پروگرام خاصی نداشتيم، ما بيشتر به کارهای روزمره مصروف بوديم. و  دنباله رو اوضاع  در لويه جرگه بوديم.

کمی اينجا و آنجا رفتم و وضعيت را ديدم تصميم گرفتم در انتخابات به معاونيت لويه جرگه خود را کانديد کنم. به چند دليل: يکی خواستم بفهمم چقدر مردم باز هم به نوشته ها و گپ های اينها اعتماد دارند، و مسالهء ديگر اينکه؛ چون از بيرون نام ما داده شده بود و ما آمديم ، آيا مردم ما را می شناسند قبول دارند، ندارند؟ يا مثل هر کس ديگر تحميل شديم بر سر مردم،  مساله سوم که وضعيت عمومی را بايد بفهمم که چقدر زن در اين جامعه قابل قبول است.

بيست و هشت نفر برای چوکی معاونيت در انتخابات ايستاده شده بودند که يکيش نام من بود وقتی ده بجه شب من آ رای خود را انداختم و آخرين نفر آمده بود که رای خود را بدهد سکرتر کمسيون لويه جرگه صدا کرد که شما باشيد با يک تعداد ديگر که ما رای ها را  حساب ميکنيم.

من گفتم که برای من برد و باخت فرق نمی کند، من خواستم جايگاه خودم و زن را ارزيابی کنم، و از پوليتخنيک برآمدم و رفتم خانه صبح که آمدم پيش پولی تخنيک، به مجردی که از موتر پايين شدم شروع کردند، مبارک مبارک!

نامم بلند ترين رای را برده و يک تعداد از آنهايی که تصميم داشتند مرا هيچ در لويه جرگه، نبينند، باخته بودند. بسيار برخورد های طفلانهء صورت گرفت، ظرفيت خود را نشان دادند. و به مجردی که اعلان شد من رفتم برچوکی خود بنشينم، يک نفر برخاست که: اين بايد توبه کند! من گفتم: ما را کسی که خلق کرده پيش او توبه خواهيم کرد نه پيش کسانی که خود نياز به توبه کردن دارند. با همهء اينها، من برعکس خونسردی خود را حفظ کردم و در باره عدالت و برابری، سخن گفتم و اينکه هيچ انسان از انسان ديگر و هيچ جنسی از جنس ديگر برتر نيست. مردم را به حضور در صحنه های اجتماعی سياسی تشويق کردم. در باره حق ابتدايی شان که حق رای دادن است. و هشدار دادم که با دقت به مسئوليت خود عمل کنيد. رای تان رای بيست هزار نفر است هرکدام تان به يتيم و بيوه اين مملکت، جوابده هستيد، بناً از رای خود استفاده سالم کنيد کسی را انتخاب کنيد که می خواهيد و به او اعتماد داريد. خوب به هر صورت متاسفانه، جريانات لويه جرگه هم به تعويق افتاد خلاص شد و مردم به رياست جمهوری رای دادند ولی ميشد از لويه جرگه خوب استفاده شود متاسفانه نشد مردم به همان شوق و علاقهء که آمده بودند يک مقدار مايوس پس رفتند بعد از تعاملات و زد و بندهای، بازبه من مسووليت رياست کمسيون حقوق بشررا دادند در حاليکه من بيشتراز پست وزارت، قلباً به اين وظيفه علاقه مند هستم . 

همان طوريکه می فهميد در بيست و سه سال جنگ تخطی های بسيار زيادی در حصهء حقوق بشر صورت گرفته فکر می کنم بعضی از آن تخطی ها ، در تاريخ دنيا نمونه ندارد بناً ضرورت بود که يک کمسيون برای اعاده حقوق بشر بوجود بيايد.

 

سوال : اين کمسيون، در قالب دولت است يا زير نظر کدام سازمان جهانی ميباشد؟

 

جز قردادهای بن بود که بايد يک کمسيون مستقل ساخته شود و در زمينه مسائل اداری آن و رياست آن ، دولت مجری عمل بوده نه بنيادگذارش. کميسيون حقوق بشر، ابتکار بن است ولی بايد رياست دولت تائيد می کرد يا اعلان می کرد. ما در قالب اين کميسيون مستقل هستيم  و زير دست هيچ ارگان دولتی قرار نداريم.

 

سوال : پس به هر حال ،  به نوعی بر امور جاری موسسات دولتی داخل افغانستان، اشراف داريد؟

 

ميشه گفت ، اما اگر اشراف کامل نداريم ، بنا بر شرايط موجود، ولی وظيفه ء ما است. چون هدف از ايجاد اين کميسيون پيگيری مسايل حقوی بشر است . و ما بر اساس لايحه وظايف، ما  در هر قسمت که بخواهيم، بايد دسترسی داشته باشيم و پيگيری کنيم. نيروهای امنيتی حق تعقيب ما را ندارند. و برای اينکه دست بالا داشته باشيم با يک سلسله پيشنهادات، مداخله ميکنيم.

 ما در قالب کميسيون، در پنج بخش کارمی کنيم:

 يک بخش ما تعليمات حقوق بشر است.همانطوريکه خبر داريد، متاسفانه در افغانستان مردم از حقوق خود آگاه نيستند. غير اينکه حقوق خود را نمی دانند وجايب خود را هم نمی فهمند. مردم بايد حقوق خود را بفهمند تا از آن دفاع بکنند. و در پهلويش وجايب خود را بفهمند و اين يکی از وظايف ما است که از هر طريقی که ممکن باشد برای مردم آگاهی بدهيم. برای تبليغ و ترويج حقوق بشر، تماس ها و فعاليت های ی گستردهء داريم مثلاً همرا با وزارت معارف و کمسيونی که برای موسسات تعليمی ساخته شده به تماس هستيم که اطلاعات در رابطه با حقوق بشر را شامل پلان سال تعليمی بسازند. همرا با وزارت تحصيلات عالی، استاد های پوهنتون نيز فعاليت های داريم، همراه با اکادمی پوليس ، پوهنتون عسکری به تماس هستيم. اطلاعات وسيعی از طريق راديو تلويزيون پخش کرديم،  با ارگان های مختلف گپ زديم. تا پروگرام های راديو تلويزيون را در دست رس ما قرار بدهند. جديدا، بخش نشرات ما يک مقدار جان گرفته. هر چند ما از امکانيت راديو تلويزيون آنطوريکه بايد و شايد، استفاده کرده نتوانستيم اما از راههای مختلفی که ممکن باشد، در نخست برای آگاهی بخشی، سود ميجوييم.

 بخش ديگر کار ما در کميسيون حقوق بشر، حقوق زن است . شما خود می فهميد که  شديداً نياز است که ما بتوانيم مردم خود را بفهمانيم که به کرامت انسانی زن بايد احترام قايل باشند. متاسفانه يک تعداد مردم ما يادشان ميرود که مادر شان زن است، خواهر شان زن است و همسر شان و دختر شان . در اين رابطه باز تبليغ  و ترويج جدی نياز است ورکشاب های مختلف راه اندازی ميکنيم، گرچه يک تعداد نيروها تبليغ می کنند که خود حقوق بشر يک اصطلاح غربی است در حالی که اين را اشتباه می کنند هر جای بشر است حقوقش قابل احترام ميباشد. اصطلاح غربی و شرقی ندارد، حقوق خدا داد بشر را هيچ کسی از دستش گرفته نمی تواند و حتی از اسلام سؤاستفاده ميکنند که مفهوم اينطور نيست يعنی ما خواهان آن نيستيم که زن های افغانستان بی حجاب ، بيرون برايند يا اين خواست را داشته باشيم که زن های اروپايی و غربی دارند. ما می گوييم که حداقل حقوق انسانی زن يا کرامت انسانی زن احترام شود  مثلا شما می فهميد که در افغانستان اگردونفر جنگ می کنند دختر برادری که آدم کشته عوضش داده می شود. حداقل زن به عنوان شی ديگر معامله نشود، معلوم دار، اينقدر زود به اين نتيجه نمی رسيم. کاريست که بايد بکنيم ، آگاهی بدهيم و من معتقد هستم که اگر زنان در افغانستان سهم نگيرند و در عرصه های اجتماعی  شامل نشوند در تمام دفاتر، و موسسات به ايفای نقش مسئولانه اجتماعی خود نپردازند پيشرفت افغانستان ناممکن است.چه ما حداقل در سطح همسايه های خود نيستيم.

 و بخش ديگر کار ما حقوق طفل است که متاسفانه غير از اين هم حقوقی نداشته، اصلاً کسی  به اين مهم توجه نمی کرده است، از نگاه رسم و رواج حاکم، هم طفل  را اجازه نمی دهيم گپ بزند کلان گپ می زند و طفل بايد خاموش باشد.

بدبختانه در اين بيست و سه سال جنگ يک تعداد زيادی اطفال يتيم ماندند که اگر ما احساس مسئوليت کنيم در برابر اين کشور و اين خاک بايد غم آنها را بخوريم يک تصميم سالم برايشان گرفته شود تا آنها افراد سالم تربيه شوند و در جامعه افراد عقده يی و خشن بار نيايند .

بخش چهارمی کار ما بخش بررسی های در حصهء

تخطی های حقوق بشر است . تخطی های آشکاری  صورت گرفته و فعلا صورت می گيرد. مردم به ما شکايت می کنند ما بررسی می کنيم . تلاش اينست که وضعييت يکمقدار بهتر شود. من معتقد هستم که بدون احترام به حقوق بشر صلح دايمی در افغانستان نمی آيد ممکن است.با خشونت دهن مردم را بسته کنند. ولی اين صلح نيست. بلکه حقوق بشر يعنی آزادی بيان، حق تعليم و تربيه است حق دسترسی به صحت است حق سرپناه است حق احترام به حرمت

 انسانی است اين کارها يست  که مجبور هستيم بکنيم. پس ازبررسی تخطـی های که صورت می

گيرد، با پيشنهادات خاص به سراغ دولت ميرويم و هر مرجعه ی  را که بنوعی در آن تخطی دست داشته، مورد سوال قرار می دهيم. با توجه به شرايط تا هنوز بسيار تغييرات چشمگيری بوجود نياورديم.

بخش پنجمی ما عدالت انتقالی است. ترجمه فارسی اش زياد دقيق نيست. منتهی ما کلمه مناسبی برايش نيافتيم.

و در اين بخش، هدف اينست که بررسی شود که چی تخطی های در گذشته صورت گرفته است. حداقل اگر مجرم را به محکمه کشانده نتوانيم، ولی وادارشان خواهيم کرد که بايد از مردم معذرت بخواهند که اشتباه کردند دست به خشونت زدند. هزار ها هزار گم است هيچ کس مسئوليتش را بر عهده نمی گيرد. سوختاندند، کشتند، زنده پوست کردند هيچ کس نمی داند، کی در کجا کشته و بسته و يا ناپديد شده و هيچ کس هم جوابده نيست و هنوز هم با بسيار سر بلندی می گردند، حداقل زمينهء اين مساعد شود که همينها به جرم خود اعتراف کنند و از مردم معذرت بخواهند. و نظر شخصی ام اينست که نه ما به عنوان کميسيون حقوق بشر و نه دولت به عنوان دولت افغانستان و نه رئيس جمهوری ما به عنوان رئيس جمهور کشور، حق بخشيدن جرم خون مردم ما را دارند. حتی در قرآن بسيار واضح آمده است که خداوند می گويد من حق بندهء خود را بخشيده نمی توانم . بنااً اگر ما عفو عمومی اعلام  ميکنيم، اشتباه ميکنيم و تکرار گذشته است، علی الرغم اينکه  توصيه ما زيادتر اينست که مردم به اخوت و مهربانی و عفو رو بيارند اما در مقابلش از شان معذرت خواسته شود. اينطور نشود که مردمی که می خواهند ببخشند از خود مجرم پيش قدم باشند، که من ترا می بخشم هر چه کردی، کردی!  و اين درست هم نيست.

و من معتقدم که صلح هيچ وقت دوامدار نخواهد بود اگربه اين  حداقل حقوق مردم پاسخ داده نشود، ما که کشته ها و گمشده های آنها را باز پس زنده و پيدا نمی توانيم، پس مجرمين و قاتلان آشکار ملت، نبايد با سر بلند بر مردم داغديده فخر بفروشند، چه در آنصورت ادعاهای دموکراسی بی مفهوم است اگر عدالت اجتماعی نباشد.

 

 ـ همانطوريکه قبلاً در حصهء معرفی خودتان اشاره کرديد، گفتيد در دوره های وحشت و تخويف اقتدار چپ های وابسته به شوروی سابق در افغانستان، بعد از هفت ثور کم از کم با از دست دادن تعداد کثيری از فاميل خودتان، داغ بسيار بزرگ و جانکاهی را تا امروز به سينه می کشيد ، و مثل شما خانواده های زيادی در اين کشور هستند که بی داغ نمانده اند ، پليگون ها و امثالهم بسياری از پدر ها، پسر ها، و ديگر وابسته های آنهارا گرفته. لذا آنطوريکه توضيح داديد، کار شما در کميسيون حقوق بشر در راستای رسيدگی به موارد اينچنينی است، چی فکر می کنيد ، بخصوص که بعد از انتقال قدرت از نجيب الله به مجاهدين ، بدليل اعمالی که توسط حکومت مجاهدين و بعداً طالبها صورت گرفت، ظاهراً عملکرد های رژيم چپ ها در افغانستان را ، نزد مردم عوام کمرنگ تر ساخته،  شما به عنوان مسئول کميسيون حقوق بشر افغانستان، با آنها چی برخوردی خواهيد داشت؟

 

 ـ من فکر می کنم هر کس مسئوليت جرم خود را دارد ما گفته نمی توانيم که اينها خشونت بيشتر انجام داده ديگر ها بايد بخشيده شوند و از طرفی اساس گذار خشونت و بی مسئوليتی آنها بوده و آنها بايد جوابده اعمال خود باشند، متاسفانه در اين کشور، خشونت و بی بند وباری و بی مسئوليتی سيستم شده  است . اين ها« کمونيستها» اين روش را آغاز کردند و ادامه دهنده ديگران شدند. اگر طالبان واقعاً خشونت، بی مروتی، بی عدالتی را از حد گذشتاندند به اين مفهوم نيست که ديگران بخشيده شوند. من نظرم همين است که حساب شود از شروع حساب شود که کی چی جنايت کرده، حالی اگر پيلوت های که بسيار مردم را بمبارد کرده و يا فرض کنيم بسيار جناب های که بسياری مردم را زنده به گور کردند يا حتی مردم را زنده  از طياره به سر کوهها و بند های آب پرتاب کردند، چاق و چله می گردند. اينطور شده نمی تواند که آنها جواب ندهند. و حتی از مردم معذرت نخواهند. داغ بی پدری طفلی را که پدر خود را هرگز نديده کی مرهم ميگذارد و جوابگو است. در رابطه با خشونت طالبها، جای شکی نيست که زياد بوده اما با توجه شعار های بلند بالای نيروهای چپ، که داد از دموکراسی و مردم سالاری ميزدند، اين خودشان بودند که تهداب بی مسئوليتی را گذاشتند و يا کسانی ديگر؟ هر کس بايد جواب جرم خود را بدهد اگر واقعاً به عدالت اجتماعی معتقد و پابنديم،  ولی اگر ميخواهيم بر روی تمام جنايات و اشتباهات گذاشته خاک بيندازيم و مصالحه کنيم باز گپ بعدی است در اين جای شک نيست که هر کسی که به هر شکلی، خطا و اشتباهی کرده  است و در دوره های  همه شان مشکلات فراون  داشتيم ولی به اين اميد بوديم که بايد يکروز عدالت بيايد يک روز بايد صلح بيايد حداقل هيچ کسی ديگرنتواند به همين ساده گی که ديديم با سرنوشت انسانها و بالاتر از آن ملتی بازی کند.  در تاريخ بايدبنويسند که کی چه کرد. هر فرد شان مسئوليت کار و عمل خود را دارد حسابش را بايد بدهد. اگر صلح پايه دار در افغانستان ميخواهند و الی  اگر ميخواهند ماستمالی کنند و تير شوند فکر نمی کنم که تغيير بنيادی در افغانستان بيايد و مردم افغانستان از اين حالت برآيد.

 لذا  اگر بطورعمومی به مسئله حقوق بشربنگريم، وضعييت ما در افغانستان بخصوص در اين دو سه دههء اخير، از تصور بيرون است. هرکسی اگرتصور بکند که نی هر چه است، ديگر مصالحه ميکنيم وگر نه وحدت ما در خطر می افتد به نظر من اشتباه می کند. وحدت ملی با عدالت اجتماعی، بيشتر تحکيم ميابد به عوض اينکه خراب شود.

 

بنيادها بايد تغييرکند و عدالت اجتماعی بيايد ورنه با اين ماستمالی ها مردم افغانستان آبرومند، خوشبخت و پيروز نخواهند شد.

 

 ـ در ست در زمانی که پديده تحت نام کميسيون حقوق بشر شکل می گرفت، تحرکاتی صورت گرفت و اداره بنام احتساب يا حداقل به ادعای خودشان، ادارهء که بايد به نوعی جلو منکرات و جلو مسايل غير اخلاقی اسلامی را در جامعه بگيرد، ايجاد شد. من فکر می کنم که شايد پيشتر از آن، هم زمان بودن اين حرکت با حذف شما به عنوان وزير زنان از کابينه و بعدش ممنوع کردن صورت زنان و صدای زنان در راديو و تلويزيون و برکناری يک تعداد زيادی کارمندان زن را که تازه رفته بودند به سر پست ها در ادارات دولتی، اين مسأله را سوال برانگيز ميسازد،  از شما می خواهم بپرسم که آيا اين ادامهء زن ستيزی در قالب اداره نهی از منکر طالبان نيست؟

 

 اولاً آواز خوان زن را از شروع نماندند و تا حالا هم نماندند. و بازهم اگر ما به اينطور گپ ها بچسپيم، به شکليات می چسپيم ـ احيای ادارهء به نام امر بمعروف و نهی از منکر که زير چتر وزارت حج و اوقاف است متاسفانه به نظر مه لازم نيست؛ چيزی که به آن ضرورت داريم اينست به مردم خود اسلام واقعی را تدريس کنيم و در اسلام به وضاحت آمده که  در دين اکراه نيست به عوض اينکه پوليس داشته باشيم تا مردم را تعقيب کند، بهتر است که معنويت اسلام را به مردم بفهمانيم، مردم خودشان تصميم می گيرند چکار بکنند، مه معتقد هستم، که هر مسلمان مسئول و جوابده عمل خودش است. بناآً ما ضرورت به يک جمع و يا ديپارتمنت و رياستی به نام احتساب نداريم. که مردم از ترس شعبه احتساب به اسلام احترام بگذارند ـ يا قوانين اسلامی را رعايت کنند.

شعبه احتساب و حتی شعبه امربمعروف و نهی از منکر در دوره طالبان که بود، چی باشه نباشه، مردم ما مسلمان اند و سالها مسلمان بوده اند ـ و معتقد به اساسات اسلامی ، ما بايد کارهای اساسی تری انجام دهيم، که مهمترش همانا انتشار اسلام واقعی است. لذا مه فکر می کنم  که ما بسيار کارهای اساسی تری ديگری داريم که بايد به آنها فکر شود چه اينها مسايل بسيار سطحی و شکلی است، خوده بازی ميتيم .

 

  ـ بعد از طالبان شما با وضاحت در جاهای مختلف اعلام موضع کرده ايد و عملاً برخورد های تندی بر عليه شما صورت گرفته ، دليل خودتان دربارهء اين موضع گيری های تند ، چی است؟

 

 فکر می کنم اين جو اصلاً برنامه ريزی شده بود و با دقت  عملی شد. اما به عنوان يک افغان که دلم به راستی برای وطنم و مردمم ميسوزه ، نمی خواستم مانع يک سلسله کار های شوم ، بحث سر آزادی بود که از ابتدا ، طرفدار وزارتی بنام زنان نبودم. مثلاً پيشنهاد مه بود، که هنوز هم  به همی نظر هستم  که وزارت کار و امور اجتماعی  ـ وزارت زنان و شهدا و معلولين بايد يک وزارت امور اجتماعی باشد چون همه کارهای اجتماعی است ـ چرا ما وزارتی بنام زنان داشته باشيم ـ چون زنها هر جا مراجعه می کردند، می گفتند برويد وزارت داريد ـ دگر ما کاری  برايتان نميدهيم ـ شما می فهميد و وزارت تان . برای يکتعداد افراد ، يکمقدار وسيله و دستآويزی خوبی شده بود .

و مسئله ديگر  در رابطه با مصاحبه و ديگر موارد،  همين گروپها تحرکاتی را شروع کردند، متاسفانه يک تعداد  نظامی هم داشتند و اما قاضی القضات پيشروی خود من اعتراف کرد و در مطبوعات هم اعلام کرد که در اين کار دخالت نداشتم و ممکن است که دخالت نداشته چون مصاحبه از زبان او نشده بود.

 

 ـ بعنوان سوال آخر من البته در اين دور صحبت با شما اينست که شما جوايزی بين المللی مختلفی بدست آورديد، ميشود، بگوييد بيشتر اين جوايز در چه زمينه های بوده است؟

 

 10 تا 11 يا شايد بيشتر، کليه جوايزی را که دريافت کردم، در زمينه های حقوق بشر و عدالت اجتماعی بوده و يکی از آنها آخرين جايزه ی که در کانادا گرفتم بنام جان همفری

 

من سوالهای زياد نپرسيده دارم ولی از آنجاييکه شما امروز سخت مشغول و گرفتار بوده ايد، و مصاحبه های مختلفی داشتيد، و مطمئناً خسته هستيد، سعی ميکنم به همين بسنده بکنم و به اميد اينکه بارديگر در داخل کابل با شما مصاحبهء داشته باشم و راجع به فعاليت های کميسيون از نزديک به گفتگو بپردازيم.

 

ـ از شما تشکر ميکنم که اين فرصت را به من داديد.

 

پايان

 

 


صفحهء شعر و داستان

 

صفحهء اول