داکتر عارف پژمان

 

 

 

 

«نوروز خاکستری»

 پرداختهء عارف پژمان

 

 

 

 

داکتر عارف پژمان به سال 1328 خورشيدی در شهر هرات بدنيا آمده و تحصيلات مقدماتی و ثانوی را در داخل کشور به پايان برده است. او با سالها تعليم و تعلم و سختکوشی بالآخره به مقام استادی دانشگاه کابل رسيد و در دوران غربت به افتخار تدريس در دانشگاه های گونه گون ايران نايل آمده است.

داکتر پژمان دکترايش را در زبان و ادبيات فارسی از دانشگاه تهران، بدست آورده است.

از جناب پژمان، يک سری داستاان کوتاه در نشرات افغانستان، بويژه در مجلهء «ميرمن» اشاعه يافته است. مجموعهء شعری او به اسم «آزادگان» در کابل چاپ شده است. آخرين اثر او مجموعهء مقالاتی است در هنر شاعری ميرزا عبدالقادر بيدل که از سوی دانشگاه هرمزگان (ايران) انشتار يافته است.

وی اکنون ساکن کانادا است.

 

نامهء فردا شادمان است که جناب پژمان به جمع همقلمان و همدلانش پيوسته و به عنوان حسن مطلع شعر دلنشين «نوروز خاکستری» را ارمغان کرده.

 

 

 

نوروز خاکستری

 

 

پدر را روزگاری پيش

عيدی بود و نوروزی

تو می ديدی، پدر

آن سالها بسيار می خنديد

 

***

پدر با سفرهء نوروز رازی داشت

پدر با ليلی چشمت نيازی داشت

پدر آن سالهای دور،

مردی بود مردستان.

 

***

پدر زود از خيابان خانه بر می گشت

بدستش مرغ و ماهی بود

گل و نقل و نبات و مهربانی را

نثار مقدمت ميکرد

پدر، پشتاره ای از خاطرات سبز وا می کرد

بهار قامتت را با شقايق آشنا ميکرد

تو می ديدی پدر،

آن سالها بسيار می خنديد.

 

***

کنون ای نوبهار من، بهارم کو؟

شنيدم سايه ساری نيست

تا غوغا کند مرغی

نميدانم، زبانم لال

 ـ و شايد خواب می بينم ـ

در شهر و ديار من

بهاران، بابه نوروزی نمی آيد

شنيدم کودکان کوی دلتنگ اند

چه می دانم، زبانم لال،

شايد باغ زندانی است

آفتاب و آب زندانی است

چه گويم دختر خوبم...

چه می دانم...

 

 

 

 

 


صفحهء مطالب و مقالات

 

صفحهء اول