ســـالار عزيزپور

 

سالار عزيزپور

 

 

 

 

نوروز را گرامی داريم

 

 

 

 

 

«نوروز» پارينه يادگاری از کهن ترين نمايش نمادين زنده گی، آفرينش طبيعت و انسان است که چون يادمانی گرامی در آغاز هر سال تکرار می شود.

گويی آدمی با اين نمايش آيينی ميخواهد به طبيعت تجديد حيات و زايندگيش را يادآور شود. به برداشت ديگر:

اين روز نمايانگر پيوند و پيوستگی همواره انسان با خاک و طبيعت است. خاکی که از آن برخاسته و زمينی که بر آن قد افراشته است.

از همينرو مراسم نوروز بيشتر جنبه ی تمثيلی و کنانی دارد. از سفره هفت سين گرفته تا خانه تکانی و موارد ديگر.

 

نوروز در متون اساطيری:

"در فرهنگ اساطيری ما، خورشيد زنی است با گيسوان آفتابی که به جهان نور می بخشد و حيات می پراگند. اين خورشيد بانو تا جهان بوده، هر روز فرزندی به نام روز می زايد و می پرورد؛ چون شب فرا می رسد، فرزندانش را به دامان ديروز ها رها می کند و باز فردا فرزند ديگری که روز ديگری است می زايد.

در ميان آن ٣٦٥ و يا  روزی که می زايد، تنها، فرزند نمردنی و به ديار نيستی نسپردنی اش، نو روز است؛ نوروز که چون هميشه بهار بر سينهء بهار می درخشد.

و همچنان به استناد به اشارات ادبيات اوستايی گفته اند:

«نوروز»، روز نخستين آفرينش است که اورمزد دست به خلقت جهان زد و شش روز را در اين کار بود و ششمين روز خلقت جهان پايان گرفت و از اينروست که نخستين روز فروردين را «هُورمُزد» نام داده اند و ششمين روز را مقدس شمرده اند.»

به پنداشت پيروان اين آيين روز اول فروردين (حمل) که آغاز جشن نوروز است، فرخنده روزی است که سال نو به نام خدا آغاز می شود. بنيادگذاری جشن نوروز را به جمشيد (يما)، از پادشاهان سلسلهء پيشدادی بلخ نسبت می دهند.

چنانکه اين داستان در شاهنامهء فردوسی آمده است:

چو خورشيد تابان ميان هوا

نشسته برو شاه فرمانروا

جهان انجمن شد بر تخت اوی

فروماند از فره بخت اوی

به جمشيد بر گوهر افشاندند

مرآن روز را نوروز خواندند

سرِسال نو هرمز فروردين

برآسود از رنج تن دل زکين

به نوروز نوشاه گيتی فروز

بران تخت بنشست فيروز روز

چنين جشن فرخ از آن روزگار

بمانده از آن خسروان يادگار

ويژه گی و قدسيت جشن نوروز به اساس باور های آيين مزدسينايی که گذشته گان ما به آن باورمند بودند، اينست که در فروردين ماه (حمل) واقع می شود، فروردين، ماهی که متعلق به فرومر ها (ارواح) پاکان است که برای ديدار کسان خود به زمين آيند و پس از مدت توقف به جاهای خود بر می گردند.(1)

به باور منوچهر جمالی فرزانه معاصر:

با آگاهی از پنج روز پايان سال که خمسه مسترقه خوانده می شود می توان بخوبی زمينه شناخت واژه بهار را پيدا کرد. اين پنج روز آخر سال،  که آخرين پنج روز سال «آخرين گاهنبار» بود.  در فرهنگ زنخدايی، تخمی بود که گيتی و زمان نو از آن می روئيدند. (برگرفته از کتاب «ايران به آهنگ سيمرغ پا می کوبد»)

 

ضرورت گراميداشت امروزين نوروز:

« اگر نياکان ما نوروز را آيينه يی می پنداشتند که شمايل روزگار گذشته در آن بازتاب می يابد. آنها آن شمايل را با ديد حافظه شان تماشا می کردند و از آن پند و عبرت می گرفتند. و آنرا گرامی می داشتند»(2)

برای ما بزرگداشت از نوروز ديگر تجديد خاطره ها نيست بلکه رويکرد ژرف است به زمين، به زمينی که هستی ما در گروی آن ا ست و زمينی که مادر است و زنده گی بخش و از سوی ديگر تجديد پيمان با دادگستری و دادگستران.

بويژه در روزگاری که داد و عدل و جوانمردی به فراموشخانه زباله وجدان خفتهء انسان تبعيد شده است. در چنين روز و روزگاری برگشت به طبيعت و داد و مهر و پيوستن به دامن پرمهر مادری که از دامانش طراوت و شادی می ريزد و مبدا زايش رويندگی، تداوم و بقای ما می باشد کار شايسته و در خور انسانيست. پس بايستی به پاس چنين روز فرخنده و شادی آفرين و هستی بخش برخيزيم و آنرا گرامی بداريم.

 

 

 

*****

 

 

 

1 ـ رستاخيز شماره پنجم و ششم سال 1998، سيمای باستانی نوروز، از شبگير پولاديان.

2 ـ همانجا

 

 

 

 


صفحهء بهارانه

 

صفحهء اول