پوهنيار محمد بشير مومن

 

 پوهنیار محمد بشیر مؤمن

 

 

 

 

نوروز جشن طبیعت و جشن انسانهاست

 

 

 

 

نوروز اسم طبیعی است که کمتر به معرفی سابقهء تاریخی و ادبی نیاز دارد. این جشن باستانی زمانی آغاز میگردد که روزگار کهن زندگی و حیات را از سر می آغازد و زمانه آنچه در اوست نو میکند.موجودات گیتی حیات جدید و سال حقیقی دوره ای از ادوار خویش را به پایان رسانیده و وارد مرحله ای تازه ای میگردد. از همین جهت است که این روز باستانی به نوروز مسمی شده است و نزد اکثر دانشمندان، فلاسفه و ستاره شناسان به مثابهء بزرگداشتی از زمان و بیانگر حقیقت لایتناهی تلقی میگردد. بدون تردید نوروز پیش از همه نشانه ای درکی از زمان است و با وقت معینی ارتباط دارد. فهم و درک زمان که خود معلول تکاملی به حساب می آید در فرهنگ ها و تمدن های بشری واقع میگردند و آدمیان را از جهانی که در آن سینه سائی میکنند آگاه و واقف میسازد. شاید در میان تمامی روز های جشن و سروری که میان آدمیان باقی مانده و از گذشته ها ی دور تا امروز اعتبار و منزلت اجتماعی و تاریخی خود را حفظ کرده است، نوروز در ردیف مهمترین آنها محسوب  گردد. به دلیل اینکه در جهان کمیت قابل ملاحظه ای انسانها این جشن باستانی را برگزار میکنند و به دلایل فراوان اهمیت زیادی کسب کرده است، این جشن، اول بهار حتی قبل از پیدائیش نوروز به مفهوم امروزی اش، یکی از بزرگترین جشن های اقوام – هند واروپائی و یا هند و ایرانی که بعد به آریايی ها شهرت یافته بود، که در حدود قرنهای 14 و یا 15 قبل از میلاد به سرزمین های امروزین افغانستان، ایران وغیره مهاجرت کرده و مکان گزیده اند. نوروز به یک شخص یا گروه حاکم، یا طبقه و مردم خاص و به جائی رسیده معینی تعلق ندارد، در همه جای فرودستان و فرادستان و مردم کوچه و بازار و اقشار مختلف، همه تابع نظِم طبیعت اند. به قول اورنگ مراد مردم در همه جا با شور و هیجان در حرکت اند و هر کسی به قدر وسع و به تناسب توان شان در این جشن طبیعت حضور میابند و بدون غرض و ریأ و تظاهر، آنرا جشن خود پنداشته و به اجرای سنن نیکوی نیاکان خویش میپردازند. البته باید اذعان ساخت که در این رهگذر نه تحمیلی مطرح است و نه رقابت نامشروعی، و هرکسی به تناسب توان خویش خانه ای میسازند، لباس های نوی میپوشند و دسترخوان هموار میکنند و هر آنچه را که خوب تر و بهتر میپندارند در طبق اخلاص می گذارند! کشور ها و ملت های که از این جشن بزرگ و باستانی تجلیل به عمل می آورند و نیز قدامت تاریخی این مراسم که طی سالهای متمادی بدین نام شهرت یافته است طبعأ این اندیشه را به ذهن ما القأ میکند که باید سابقه و قدامت نوروز فراتر از پیشینهء اقوام آریائی و حتی عرصهء فعالیتهای آنان بوده باشد. چون در گذشته طوائف و قبیله های گوناگون وجود داشتند که به اندازه ای دانش معاصر آنزمان جهت رفع نیازمندی ها و ضرورت های شان دست به تقسیم بندی های مانند فصل بهار، تابستان، پائیز، و زمستان زدند و به طور اخص به نوشدن و تغییر در اوضاع اقلیم و آب هوا توجه نمودند. که با گذشت سالیان متمادی بالآخره مؤفق گردیدند که لحظات حلول سال جدید را در یابند! بدون شک برگزارئی و تجلیل از همان جشن های عنعنوی بوده است که امروز بحیث یک  سنت تاریخی در فرهنگ و تمدن ما جایگاه ویژه ای را داراست.

آغاز هر سال جدید مبئین تمدید تمامی نظام سیارهء ما و شروع دورهء جدیدی بوده است. گوپئیر دانشمند معروف هالندی بر این باور است که هدف مراسم مذهبی و نیائیش های که در راستای نوشدن سال جدید به عمل می آمد، آن بوده است که از بازگشت مجدد جهان به اوضاع ناشناخته و پُر هرج و مرج قبلی جلوگیری بعمل آید.(3) به جا خواهد بود که از توضیح مفصل تجلیل نوروز در ازمنه ها و امکنه های مختلف صرفنظر نمائیم، زیرا در زمینهء این جشن باستانی به قدر لازم تحقیقات و آثاری وجود دارد که تکرار آن از حوصلهء یک یا چند مقاله بیرون است. محض با اشاره به چند نمونه ای که جالب به نظر میرسد بسنده میکنم. در میان مردم ما چنین رسم است که پس از حلول سال جدید نخستین روز های از نوروز را تمامی اعضای خانواده به معیت دوستان و اقارب شان به بیرون از شهر و بسوی سبزه زار ها و چمن زار ها رفته و با پاهای برهنه برسر سبزه ها راه میروند. که این کار را ,,سبزه لگد،، میگویند و آنرا دارای شگون نیک و سبب استمرار شادی ها در حیات اجتماعی خویش می پندارند. طبیعی است که این سنت دیرینهء ,, سبزه کوبی یا سبزه لگد،، رمز عمیقأ فلسفی را به بشر القأ میکند که با دیدن طبیعت، دشت وکوه و مزرعه و سبزه زار ها که تازه به زمین سر بر آورده اند خود نیز با عزم تازه ای به حیات و زندگی بنگرند و باارادهای نوی مسیر زندگی اش را بِاغازاند. در خراسان  دختران صبح وقت از خواب برمیخیزند و به نزدیک ترین جوئی کنار خانه شان می روند و هفت مرتبه از جوئی آب میپرند و هر مرتبه با خود نیت میبندند که سال دیگر به خانهء شوهر بروند! مادران نیز به فرزندان خویش با اکید توصیه میکنند که صبح روز سیزده بدر با نخستین خیزشی که از خواب بیدار میشوند بسوی آسمان بنگرند تا سراسر زندگی شان به مانند آسمان درخشان و زیبا گردد. دختران و دوشیزه گان شیرازی یک نخ تابیدهء هفت رنگ ابریشمی را به کمر خویش میبندند و صبح روز سیزده بدر قبل از طلوع آفتاب، پسر بچهء نا بالغی را یا به اصطلاح عامیانه پسربچه ای که ,, تازه پشت لب سیاه کرده باشد،، را وادار میکنند تا کمر شان را باز کند، که گویا تاج بخت شان گشوده شود و به دنبال بخت خویش بروند. کرد ها آتش افروزی در شب نوروز را تا هنوز نیز حفظ کرده اند و شادی میکنند. پسران و دختران گروه گروه به دور آتش می ایستند و به رقص و پایکوبی میپردازند. بر فراز کوه های بلند کردستان در شب نوروز آتش بازی میکنند و آتشی که آفروخته شده باشد تا فرارسیدن و طلوع آفتاب خاموش نه میگردد. کرد ها شب نوروز را بر فراز کوه ها سپری میکنند، و به اندازه تپه هِزم انبار میکنند و به آن آتش میزنند. در همان شب زنان نازا به عقب بام های خانه میروند و هر یک کلید با قفل بسته ای را با خود می برند و از روزنه ای خانه به سخنان مردم گوش میکنند. هر گاه از خوشی ها گفتگو کنند می گویند: ای کلید مشکل کشا، مشکلم را بگشا و خود نیز قفل را باز میکنند، و آنگاه با دل خوش باز میگردد. شگفت تر از همه این است که بخاطر«تبرُک نوروز» در عصر غزنویان از جمله در سال ( 429 ه،ق) سلطان مسعود در ایام نوروز جلوس کرد و هدایای مرسوم تبادله گردید. و به قول بیهقی در همین روز بود که این سلطان توبه اش را در شراب خوری شکستاند و در ضمن یادی از جشن نوروز سال (431 ه، ق ) و شادمانی حاضران و مدحه گوئی شاعران و تبادلهء هدایا و تحفه ها به عمل آمده است! (5) هرکس این روز را فال نیک بر خود وخانواده اش میگرفت و معتقد بود که این روز فرخنده و مبارک است و باید خوش و سر حال بود.چون همه بر این گفتهء معروف باور داشتند که "سالی که نیکوست از بهار اش پیداست". به اعتقاد برخی صاحب نظران یکی از فلسفه های این جشن (نوروز) هم در پایان عالم و بویژه آفریدن انسان است که آخیر سال انجام گرفته و حق تعالی در روز«اُرمز» از ماه حمل که جشن نوروز است از کار آفرینش فراغت یافته و گویا استراحت نموده است(6) هویدا است که با دمیدن سبزه ها بر لب جویبار ها بار دیگر زندگی جوانه میزند و جان میگیرد و با رشد گیاه و دانه حیات، حیوانات و انسانها تعادل تازه ای با خود میگیرند و خود به خود کار هايی زندگی سر و صورت می یابد. و بدین ترتیب قالب های متعدد آداب، اخلاق و سنن شکل دوباره پیدا میکنند، اما آزرده گی های ناچیز حیات سادهء مردمی که در عین صفا و صمیمیت و مهربانی زندگی میکنند، گاه چنان غباری از شائیبه ها بر خود میگیرند که به مشکل میتوان غرور های جریحه دار شده را ترمیم و دلهای آزرده را التیام بخشید ه و راهی برای خروج از این بن بست های اجباری و تحمیلی را دریافت! یکی از مهمترین پیام ها ی نوروز هم تجدید نظر در اندیشه "نه سوزاندن" در بارهء طبیعت و جامعه و مناسبات میان انسان هاست، تا کدورتها و عصبیتها را کنار گذشته و در پی ایجاد فضای صلح و صفا میان خانواده ها، دوستان و طنداران و بالآخیره همهء انسانها گردید. از همین جهت و از همین جاست که جوهر اصلی آدمیان نمایان میگردد و گفتار نیک و نوشتار نیک فقط در عملکرد انسانها تبلور می یابد. و تنها در عمل است که میتوانیم ثابت سازیم که بلی! اینگونه هستیم، که بدون آن انسان های بی خاصیت و یاوه سرایان قرن، بیش نخواهیم بود. و از شگوفه های بهاران هیچگونه بهره ای را نه گرفته ايم. نوروز با تمامی زیبائی هایش، پیام آور و الهام دهندهء محبت ها و صمیمیت ها نیز است. محبت تنها یک حس قوی است که متعلق به فرد خاصی نیست و ما آنرا در وجود مان داریم تا آنرا به دیگران نیز ببخشانیم. به راهیانی که از کنار مان میگذارند و یا به آنهای که بر سر یک دسترخوان هستیم. چون وقتی ما به دیگران ابراز محبت و احترام میکنیم آنها به مراتب بیشتر آنرا به سوی ما میگردانند! ولی باید بپذیریم که تمامی انسانها با توجه به فطرت و جنس شان خالی از اشتباه نیستند حتی من و تو! لذا نباید از دیگران توقع بی عیب بودن داشته باشی بلکه آنها را باید با تمامی اشتباهات اش دوست بداری، درست همان طوری که هستند نه با شرط و شروط گذاشتن. بخاطر احترام و محبت از هیچ لاف و پتاق و چشمداشت نباید استفاده کنی، اگر محبت و احترام را به کسی روا میداری بدون هرگونه توقع و هدفی به انجام رسان، چون محبت و روابط واقعی میان انسان ها نیاز به هوای تازهء بهاران دارد برای همین مأمول نیز بایست از بهار، از رويدن گل های مختلف النوع در کنار همديگر، رويدن سبزه ها در دشت ها و دامنه های کوه ها که بزرگترين آموزه ای از مکتب طبيعت و کاينات است، آموخت. ما انسانها به این ندای رنگین بهار که قرنهای درازی است در امتداد همهء تاریخ بشر طنین افگنده است باید گوش فرا دهیم که صدایمان میکند و میگوید آهای انسانها! خون بس است، تکبر بس، و تعصب بس است به مثابهء انسانهای با هم برادر بدون دغدغه زندگی کنید و همدیگر تانرا تحمل کنید، بهار این پیری که غبار قرنهای بسیار بر چهره اش نشسته است با زبان خودش برای ما می آموزاند که چگونه درختان و گُل ها در موسم بهاران با برگها و شاخچه ها و شگوفه های تازه ای خود را نمایان میسازد و شما نیز باید با تطهیر دوباره زیبائی و مقبولی ظاهری تانرا با تفکرات و اندیشه های درونی تان یکسان سازید. به عبارهء دیگرچنانچه به اصلاح سر و وضع بیرونی تان میرسید درون وجود تانرا نیز باید از هرگونه آلوده گی ها پاک سازید. به قول علامه سیدجمالدین افغانی که اقبال لاهوری او را سید السادات مولانا جمال می نامید تنویر عقول و تطهیر نفوس مردم و اصلاح را از خود آغاز کردن در افکار و درون، این است اصل اساسی زندگی و تکافو. علی الوصف طبیعت همیشه تمامی فرزندان خویش را فرا می خواند که: آ های اشرف المخلوقات! نبایست تنها با سرودن چند شعر و نگاشتن چند نثر از من وصف کنید و با سرگرمی های مصنوعی و ساخته های پیچیدهء خود مرا از یاد برید. بلکه با عمل و در عمق وجدان خویش در این لحظه، و در این نخستین لحظات آغاز آفرینش به پایمردیی ناب و دست نخورده زمان صحرا های سیاه و مرگ زده ای را بپیماید، و دستهای تمامی زنان و مردانی را که خون آنان در رگهای تان جاری است و روح شان در دلهای تان موج میزند به آرزوی محبت های لبریز از ایثار به فشارید! تا بدینگونه بودن خویش را به عنوان یک ملت، در تند باد ریشه برانداز زمانها و آشوبِ گسیختن ها و دیگر گون شدن ها قرار دهید. و دوام راستین خویش را بنام ملتی که در این صحرای عظیم بشری، ریشه در عمق فرهنگ سرشار از آداب و سنن و ارزش های انسانی جلال و قداست دارد و بر پایهء«اصالت» خویش در رهگذر تاریخ ایستاده است بر صحیفهء روزگار به ثبت برسانید، و همه را فراميخواند که عملاً دست بکار شويد و از آلوده گی آب و هوا، قطع جنگلات و در مجموع به آنچيزی که بنام «اِکولوژی» خوانده ميشود که بواسطهء انسان های شرور نابود و آسيب می پذيرد، جلوگيری نمائيد و در صفايی خانهء تان کوشا باشيد، که بقای تان در بقای من است وصفای تان در صفای من است. علی الرغم این همه، شباهت های زیادی نیز در فرهنگ های گوناگونی وجود دارند که به نحوی از انحأ ازین ایام بهاری تجلیل به عمل می آورند.از آنجمله مراسم «میر نوروزی» و مراسم  «کارنیوال، فا ست ناخت» در فرهنگ آروپایان بویژه المانی ها نام برد(6) در سرزمین های آریانای قدیم که جشن های نوروزی در آن تجلیل میگردید در قرون گذشته وحتی در برخی نقاط تا اوائیل قرن بیستم عنعنه ای وجود داشت که روز سیزدهم نوروزی، از سوی مردم، فرد گمنامی را به عنوان پادشاه یا حاکم تعیین می کردند که به «میر نوروزی» شهرت داشت. که در تمامی این مدت شخص برگزیده شده ای، ظاهرأ به امور کشور یا منطقهء خاصی رسیدگی میکرد. و کسی که اصلأ زمامدار منتخب کشور یا همان منطقه محسوب میگردید از هرنوع مداخله در امور جامعه خودداری میورزید. با دریغ که در سرزمین های ما دیگر خبری از این یکرنگی ها وجود ندارد. اما در بسیاری کشورهای اروپائی بویژه آلمان این سنت تا هنوز پا بر جاست. با همهء شادابی ها و فرحت بِخشیهای نوروز هستند انسانها که فرهنگ، رسوم و عنعنات آئین نوروزی را نه میپذیرند – باید اکیدأ به این نکته توجه داشت که این ,, قبیله و عائیله و قوم وملت نیست که با نوروز حساسیت دارند برخلاف فرضیه مذکور همین کتگوری مردم به دلیل زندگی در روستا ها در نزدیکی به طبیعت قرار دارند و از منابع طبیعی تغذیه میکنند، از اينرو حسد و کینه ورزی با تجلیل از نوروز از تفکرات و اندیشه های متحجرانهء برخی ها بوده است نه قبیله، که این گونه طرز دید و جهان بینی در میان قبیله، طایفه، ملت، شهر وده....درهمه جا و تمامی زمانه ها ممکن است. آنهای که اینگونه می اندیشند و آنگونه اندیشیدن وارونه را مبنای باور هایشان میسازند و برگزاریی جشن نوروزی را مغائر با خطوط فکری خویش می دانند نوع تلقی خاصی از دین و یا هم هر ایدیولوژیی دیگری بشمار می آیند. نوع افراطی این گرائش را در امارت طالبان بویژه جریان القاعده میتوان مشاهده نمود که افرادی از رنگ ها و نژاد های گوناگونی مانند چین، انگلستان، تاجکستان،ایران، چچن، ازبکستان، مصر و افغانستان را در بر میگرفت.در آن گِرد آمده اند و در این جا از دین بحیث ابزار سیاست تحمیلی و خشونت آمیز استفاده بعمل آمده است. لازم به یاددهانی است که نباید تمدن و فرهنگ را یکی دانست زیرا هر فرهنگ تا سطح یک تمدن رشد کرده نمیتواند که بررسيِی این بخش مهم جامعه خارج از حوصله مندی این مقاله است. اما عجالتأ بر این تذکر اکتفا میکنیم که فرهنگ در جامعه شناسی راه و روش زندگی کردن با فرایند توسعهء اجتماعی تعریف شده است، که شامل فرهنگ مادی و معنوی، چون زبان، دین، ایدیالوژی، و آئین نوروزی وغیره، از اینرو فرهنگ مادی در اثر تاراج بشر و یا آفات طبیعی میتواند نابود گردد، ولی فرهنگ معنوی را نه میتوان نابود کرد. روی همین ملحوظ نوروز جشن طبیعت است و با خشم و کینه توزی انسانهای متعصب نابود شده نمیتواند. اگر گاهی در گوشه ای از جهان محکوم میگردد در نقطهء دیگری از همین کرهء زمین با سرود ها و آتش بازی های رنگارنگ از آن تجلیل به عمل می آید. وحتی در جامعه ای که از سوی عده ای از متحجران سودجو محکوم بوده باشد مردم آزادی خواه آن جامعه مخفیانه در خانه ها و حجره ها و مزرعه های شان از این جشن طبیعت استقبال میکنند. مؤرخین پایه داری و استواری جشن نوروز را بویژه در جهان اسلام نأشی از دو علت میدانند یکی اینکه این روز را مصادف با خلافت حضرت علی دانسته و دوم تقدیم هدایا به مقامات نه تنها مرسوم بلکه به حیث یک دین مبدل گردیده بود.(7) که این گونه وضعیت در مورد کشور ایران زیادتر صدق میکند، درحالیکه برخی از دانشمندان و علمای اهل سنت این جشن را جشنی از «گبرگان» می دانند. لازم به تذکر است که اگر در کشور ما قبل از رژیم طالبان و یا هم پس از سقوط آن از نوروز تجلیل به عمل می آورند، ناشی از خواست، عنعنهء مردم و توجه حاکمان به اهمیت این مسله بوده است. و همان پادشاهان قبیله سالار آنرا شامل تقویم افغانی ساختند. از مباحثی که بیان گردید چنین نتیجه می گیریم که «نوروز» جشن طبیعت و جشن انسانها ست. و هیچگونه جاه طلبی و برتری جوئی ملیت خاصی را دارا نه میباشد. وهمزمان هیچ هدف وغایت سیاسی، اقتصادی و نظامی را تعقیب نه میکند. نه مزیتی برای یک طبقهء خاص دارد و نه منزلت و اعتبار کدام نژاد معینی را مورد تهدید قرار میدهد. در اوستا و متون دینی کهن به هیچ وجه یادی از آن نیست و این نکته نشان میدهد که این جشن بزرگ باستانی نه تنها به کدام مذهب خاصی تعلق ندارد بلکه به کدام قوم مشخصی نیز هیچگونه وابسته گی را دارا نیست! دلائیل گوناگونی جهت اثبات این نظریه ارائه شده که این جشن نه تنها در دوره های تاریخی پا برجا و مورد احترام بوده است بلکه قرنها قبل از تاریخ نیز جایگاهی بلند ی داشته و در نزد اقوام آریائی و غیر آریائی دارای منزلت خاص و بی همتائی را احراز کرده است. لذا نوروز نه تنها جشن,,پارسیان،، است بلکه جشن افغانها، تاجیک ها، برخی مصری ها، برخی هندی ها، آذری ها، ازبکها، کردها و غیره نیز بوده است. حتی در چین و ژاپن تا دورترین نقاط اروپا با کمترین تغییراتی روز و هفته مراسمی بسیار مشابه با مراسم نوروز و آغاز فصل بهار وجود دارد که خود دلیل طبیعی بودن این جشن ها و اذهان کنجکاو انسانهاست. کوتاه سخن اینکه نوروز برای فرد، گروه ویا قوم خاصی مؤجب امتیاز دهی نیست که اقوام و قبائیل خویش را مبدأ و آغازگران آن معرفی سازند، از همین جهت است که باید گفت: نوروز باری بر دوش هیچ کسی نه میگذارد و درعین حال از مناسبترین و طبیعی ترین و انسانی ترین جشن های محسوب میشود که با آسان ترین میتود غم های رسوب کرده و رنج های تحمیلی روزگار را از اذهان و روان انسانها به دور میسازد و انسان را به آینده امیدوار میکند، مگر علی الرغم آن نباید از آن تابو ساخت و به آن سجده نمود که این خود از یک دگم فرار کردن و در دگم دیگری غوطه ور شدن است. وبه این گفتار معروف سخنان و نوشتارم را به پایان میبریم.

 

هر روز تان نوروز، نوروز تان پیروز

 

 

 

مأخذ و منابع:

1: اورنگ مراد، جشن نوروز، جشن آفرینش باستان آدمیان، تهران 1351 ص 8 – 9

2: عقاید ورسوم مردمان خراسان، تهران 1346 ص 20 3: پروفیسور باده کای آسموس و بویس، سری، دیانت زردشتی ترجمه از فریدون ص 8 - 87

4: داکتر پرویز رجبی، جشن های ایرانی، تهران ص 31

5: ما فروخی، محاسن، اصفهان، ص 120

6: شاردن جان، سیاحت نامه، ترجمهء محمد عباس، جلد 3 چاپ امیرکبیر – تهران 1335 ص 2 – 51

7: هنرئی، مرتضی، آئین های نوروزی، تهران ص 43

8: دهخدا، علی اکبر لغت نامه – تهران 1373

 

 

 


صفحهء بهارانه

 

صفحهء اول