آصف بره کی

 

 آصف بره کي

Tabesh77@hotmail.com

 

 

 

بحران جهاني دوران پس از جنگ سرد و نقش رسانه ها

 

بخش سوم

 

 

مسئله انحصار در اخذ و پخش اطلاعات

 

 

چيره شدن اوضاع خاص سياسي و نظامي بر جهان امروز که رسانه هاي گروهي متمايل و وابسته به سياستهاي تهاجمي محا فظه کارغرب يکي از مهمترين و سايل گسترش نفوذ و نگهداشت آن است، با يک طرح کلي از يکسو داراي حاميان و از سوي دگر داراي قربانيان خود اند. قربانيان حاکم شدن اين وضع را بيشترينه مردم کشورهاي رو به رشد دنيا و از جمله مردم افغا نستان هم تشکيل ميدهند.

يکي از دلايلي که امروز جريان نفس کشيدن م ارا تنگ و طعم مزاج هاي ما را تلخ کرده، پراگنده شدن دود سياه همين جو جاري حاکم برامور سياسي و نظامي در محيط زيست اجتماعي ماست. برجسته ترين عامل اين تلخکامي پيامد هاي منفي پخش پديده ي سو اطلاعات است که حاميان پخش کننده ي رسانه هاي انحصاري محافظه کار، آنرا آزادي بيان، پخش اطلاعات آزاد و گسترش دموکراسي قلمداد ميکنند. البته که اين ادعا ها تا جايي درست اند ويکي از اصلهاي عمده ي دموکرا سي را ميسازند، اما اين اصل در عمل با برخوردنش در تضاد با سودجويي، نگهداشت قدرت سياسي توسط يک قشر، يک حزب و يک سيستم سياسي، گسترش نفوذ بر مناطق مهم جهان، از جمله حاکم شدن بر مناطق داراي ذخائر مواد نفتي، مناطق داراي بازار هاي جديد فروش و تبادل کالا هاي صنعتي، يا در رقابت روي مناطق مهم ستراتيژيک نظامي براي گسترش نفوذ نظامي ــ سياسي آنرا با کاربرد ميتود هاي فريبکارانه و جعل کارانه در زمان مشخص تاريخي مورد سو استفاده قرار داده به کجراه ميبرند.

از اين و امروز مسله سود مالي وسياسي قدرتهاي بزرگ جهان اين رکن آزادي واقعي در رسانه ه ارا زير تاثير اصل حاکميت بر اقتصاد و منابع مالي درآورده اند.چنان که تعدادي از اين رسانه ها به تصديهاي بزرگ مالي فراملتي مبدل گشته اند و در پيوند تنگاتنگ با هسته ي قدرت که در جهان نو عبارت از شرکت هاي فراملتي مالي، تجاري و توليدي، حلقات تکنوکرات و سياستمداران احزاب پر قدرت دست راستي، اعضاي برجسته پارلمان، استخبارات و قواي نظامي اند، قرار گرفته و فقط همين رسانه ها اند که در اصل بر تمام منابع اطلاعات حا کم اند و منابع اول پخش رويداد ها را در اقصي جهان ميسازند.

بدينسان اين منابع حاکم بر اطلاعات، پخش اطلاعات دستکاري شده را با بيان و نگارش ماهرانه ژورناليستي در پوشش اعلاميه هاي آزادي رسانه ها که در اصل تحکيم و گسترش هرچه بيشتر قدرت بزرگ انحصاري در اطلاعات است، عيني گرايي و واقعبيني قلمداد ميکنند.

با درک از جوانب زيانبار اين پديده،که همزمان آفريننده فضاي اختناق رواني است، تاثيرمنفي و ناگوارش را در گسترش و نگهداشت روابط افراد جامعه در پراگنده گي و خصومت برجا ميگذارد. واقعيتهايي که در زير از آنها يادآوري خواهند شد، نشاندهنده اين ادعاست.

اين روز ها بيشتراز هر وقت دگرشاهد بدتر شدن روابط بين افراد و ازدياد خصومتها ميان مردم کشورهاي مختلف جهان و از جمله افغانهاي درون و برون کشور هستيم، از اينرو اين مسله را درخور تامل ژرف ميدانم.و از دير هاست که بر اين مسله حاد اند يشيده ام و با خود درگير يکنوع جدال دروني بوده ام، زيرا هنوز ترديد دارم که با پخش اينگونه نوشته ها، بتوان تاثير حد اقلي بر اين مسله حاد که مثل هيولا بر زنده گي اجتماعي بخش بزرگ جامعه بشري سايه افگنده، تاثيري گذاشت، اما شايد بمثابه بيان گوشه ي ازحقايق تاريخي در خور اهميت باشد. از اينرو با بسنده شدن همين اصل به طرح اين مسله پرداخته ام و همزمان يادآور ميشوم که درطرح اين مسله نه من نخستين و نه آخرين کس خواهم بود.

جو حاکم حاضرسياسي ــ نظامي بر جهان با کاربرد رسانه هاي بزرگ از نوع آژانسهاي خبري، شبکه هاي راديو و تلويزيوني، نشرات چاپي و انترنتي که باحلقات حاکم محافظه کار خلاف آنچه از اهداف و وجائب اجتماعي و حرفوي شان در تغيير و سمتدهي نيک اذهان عامه برمياييد، امروز بسيار هدفمندانه در تغيير شکل منفي و تغيير انحرافي اذهان بکار گرفته مي شوند. نتيجه ي زيانبار برخورد ايندسته رسانه ها بروز اختلافات تازه به تازه ميان مردم کشورهاي رو به رشد،شکل دادن جنگهاي داخلي ومنطقوي دوامدار و صد ها مسله ي دگراست.

در اين خصوص که گفته هاي عام بيش نيستند، دنيا درگير نابرابري دريافت و کاربرد اطلاعات است. دريافت اطلاعات وابسته به منبع زاده شدن اطلاعات و وابسته به منبع پخش اطلاعات است که در منبع اولي رويداد و حوادث خلق ميشوند و درمنبع دوم اطلاعات در مورد اين رويداد هاي تازه خلق شده با کاربرد شيوه و روش خاص نگارش و بيان ژورناليستي پخش و به منابع دومي وسومي ... تابه گيرنده ميرسند.

در اين پروسه پيچيده از زاده شدن تابه پخش و نشر اطلاعات چندين منبع مثل حلقه هاي زنجيربهم بسته اند تا محتواي دستخورده رويداد ها به عامه گيرنده از هر نوع مثل بيننده تلويزيون، فلم و ويدئو مستند، بيننده و خوا ننده ي انترنت، شنونده ي راديو، خواننده ي اخبار، جرايد و مجلات ميرسد.

در اين زنجيره ي پيچيده اطلاعات، مهمترين عامل منبع اول دريافت کننده اطلاعات از رويداد هاي تازه خلق شده است. رسانه هاي منا بع دست اول اطلاعات    The First Sources of Informationانتقال دهنده اطلاعات از منبع و قوع رويداد ها اند. در زنجيره پخش اطلاعات، اهميت نخستين منبع دريافت اطلاعات را اين اصل ميسازد که اين منابع، اطلاعات اول را از منبع و قوع با چه روحيه و زبان نگارشي پخش ميکنند.

رسانه هاي حاکم بر پخش اطلاعات، منبع تغذيه رسانه هاي دست دوم و از طريق آنها قسما تغذيه کننده ي اذهان مردم سراسرجهان و ازج مله مردم کشور هاي رو به رشد اند. بدينسان رسانه هاي پر قدرت و حاکم بر اطلاعات با يک کوشش عمدي و هدفمند، نخست مستقيم، بعد از طريق رسانه هاي ملي و محلي اذهان مردم کشور هاي رو به رشد را جبرا در وابستگي مستقيم و غيرمستقيم خود قرار داده، آنها را در پخش اطلاعات در وضع نابسامان و انشعابي Divergence قرار ميدهند.

 

بازتاب اين وضع در رسانه هاي گروهي افغاني

 

در اينجا براي مشخص ساختن مسله مورد بحث با روي آوردن بر نشرات چاپي، الکترونيکي و انترنتي افغاني بايد بگويم که جريان نابرابر اطلاعات و پخش سو اطلاعات چه تاثيراتي بر اين رسانه ها گذاشته و اما پيش از اين ضرور ميپندارم بگويم که نشرات رسانه هاي برونمرزي ما بصورت عام روي سه مسله زير ميچرخند:

اول ــ پخش مسايل خبري و اطلاعاتي از رويداد هاي سياسي، اقتصادي و اجتماعي که روزانه در افغانستان منطقه و جهان خلق ميشوند و نظر به دامنه تاثير و اهميت شان يا ادامه مييابند و يا هم درفاصله خاص زماني بپايان ميرسند.

دوم ــ مسايل تمي يا موضوعي که بخش زياد آنرا مسايلي پيرامون جهات مختلف زنده گي در افغانستان تشکيل ميدهند.

سوم ــ يک بخش بسيارکوچک و ضمني نشرات و مسايل مورد بحث نشرات چاپي و غيرچاپي برونمرزي را هم جدا از اعلانات مسايلي ميسازند که اين رسانه ها در آن کشور ها به نشرميرسند.

حال بي آنکه روي اين سه مسله بحث کنم، يادهان ميشوم که رسانه هاي برونمرزي ما زيرتاثيرمستقيم و يا غيرمستقيم رسانه هاي پرقدرت جهان درگير دو دشواري اند، اين دشواريها را که من مي بينم اينها هستند:

ــ برخورد ضد و نقيص با کاربرد اطلاعات و منابع که ما اطلاعات دستخورده را از آنها نقل ميکنيم.

امروز بزرگترين رسانه ها و از جمله آندسته از رسانه هاي که در اختيارحلقات حاکم سياست، اقتصاد و ادارات بلندپايه پيشرفته ترين کشورهاي دنيا قرار دارند، بر منابع و کاربرد اطلاعات کشور خود ما هم حاکم اند، ما در حالي که از يکسو با سياستهاي اقتصادي و سيا سي آنها مخالفيم، از سوي دگراطلاعات خبري رويداد هاي جهان و کشور خود ما را از طريق رسانه هاي گروهي خود آنها نقل ميکنيم. چون رسانه هايشان درنگاه اول کاملا مستقل بچشم ميخورند و  گويا با رعايت اصل عيني گرايي و واقعبيني اطلاع پخش ميکنند، اينها بهره مند از پيشرفته ترين و سايل تخنيکي و الکترونيکي اند که سرجمع اين عوامل تاثيررواني بر مخاطبان دارد و از سوي کارآزموده ترين افراد به پيش برده ميشوند که اين خود اصل حرفوي بودن آن رسا نه ها را در بالاترين سطح نشان ميدهد. و اما برخورد ما در کاپي صد در صد اطلاعات از آنها يک نشانه برجسته برخورد ضد و نقيص را نشان ميدهد که اين برخورد ما از يکسو شايد از ناگزيري و از سوي دگر از وابستگي آگاهانه به سيستم هاي سياسي دول اين رسانه هاست. ما در اين مسله تا آنجا پيش رفته ايم که دگر رسانه هاي درون و برون کشور براي ما هيچگونه کريدت و باوري ندارند. بنا رسانه هاي ما با نقل از اطلاعات آنها به جلب باور مخاطبان خود ميپردازند. اين روحيه چگونه ببار آمده؟

1ــ رژيمهاي حاکم سياسي که سي سال اخير در افغانستان روي کار آمده و از بين رفته اند، بيشتر با رسانه ها برخورد انحصاري داشته اند.اين برخورد ناشي از تظاهر قدرت و قدرت نمايي و همزمان ترس از دست دادن قدرت سياسي بوده، در حالي که دست اندرکاران يا منابع ذهني رسانه ها حد اکثر داراي ديدگاه هاي باز و روشن حرفوي در کاربرد و پخش اطلاعات بوده اند، اما چون وسيله پخش درا ختيارسيستم حاکم و زير تيغ بران سانسور آن قرار داشته که بخشي از منابع ذهني ژورناليزم فرمانبردار، بخش دگر هم بيکار، خانه نشين و يا هم فراري شده اند.

2ــ از سوي دگر پيشبرد تبليغات از طريق رسانه هاي کشور هاي پيشرفته حاکم بر امور جاري سياسي، نظامي و اقتصادي جهان که خود نوعي از پخش سو اطلاعات در مورد کشور هاي جهان سوم و از جمله کشور ما ميباشد، در گسترش بيباوري بيشتر مردم به رسانه هاي درون و برون کشورمانقش داشته، يک مثال ميآورم. در دسامبر سال ۲۰۰۳ مصادف با سومين سالگرد پيروزي رژيم جديد بکمک قواي چندملتي در افغانستان، گزارش راديويي گزارشگر راديو سي. بي. سي کانادا را از کابل با شرح زيرشنيدم:

....در افغانستان پيشرفتها و دشواريها همراست، فقط در کارزار رسانه ها بايد گفت،که هنوز بر رسانه هاي دولتي از جمله راديو و تلويزيون افغانستان کارمندان بنيادگراي اسلامي، تنظيمي و کمونيست حاکم اند، اما خوشبختانه در کنار آن نشرات (آزاد) هم از چاپي وهم راديويي از جمله راديوي که (ازاش نخواسته ام نام ببرم ..) بکمک مالي و تخنيکي ما بکار آغاز کرده، اينها بديل خوب و يک وسيله موفق پخش نشرات (آزاد) در افغانستان اند. کارمندان اين رسانه هاي آزاد را نيرو هاي مترقي و آزادي دوست تشکيل ميد هند....

درست،  در اينجاست بوضاحت مي بينيم که با پخش چنين يک گزارش که سلسله ي آن تنها در مورد افغانستان روزانه به ده ها تا ميرسد، بلافاصله چهار روشنفکر حرفوي افغانستان را يکي بنام نيروي مترقي و دگري را بنام نيروي کهن انديش، کمونيست، بنيادگرا و ارتجاعي در برابر هم قرار ميدهد. اين نمونه هاي تفرقه برانگيز در همه عرصه هاي زنده گي اجتماعي افغانستان صدق ميکند. بيدليل نيست که نهال بي اتحادي و بدبيني روشنفکران افغان با يکدگر يکي هم ازهمين چشمه ها آب ميخورند.

با آنکه در يک مثال خاص هميش چنين بوده و چنين خواهد بود که هر رژيم سياسي در هر کشوردنيا يک تعداد افراد هواخواه و دنباله رو حرفوي خود را در همه عرصه هاي حيات سياسي، اقتصادي واجتماعي دارد، البته سطح و درجه برخورد اين رژيم ها و دستگاه هاي بروکراتيک با ژورناليستان حرفوي نظر به سطح پيشرفت و فرهنگ سياسي هر کشور فرق ميکند، که وضع در کشور هاي عقبمانده شرق مثل افغانستان شديدتر و خصمانه تر است، اما اين بدان معني نيست، که ما باور کنيم در افغانستان همه کارمندان رسا نه ها حزبي و تنظيمي اند و نيرو هاي آزادانديش،دموکرات و حرفوي در آن وجود ندارند.

حال همين روحيه در زمينه نشرات برونمرزي ماهم حاکم است با آنکه تنوع و اختلاف نظر در سياست نشراتي هر نشريه يک خصوصيت طبيعي و بازتاب دهنده کيفيت خاص آنهاست. اما دشواري در آنست که ما زيرتاثيرهمين پرازيت پاشي در تبليغا ت رسانه هاي بزرگ کشور هاي پرقدرت دنيا، بر يکدگرخود خيلي بيباوريم و تصورات منفي و حتي خصمانه ازي کدگرخود داريم.

هر شخص يا هر نشريه که بخواست دل و افکار ما نشرات نکرد، دشمن ماست يا با ما اعلان دشمني کرده است.و البته رسانه هاي ما هم بسا با برخورد هاي احساساتي بي آنکه توجه کرده باشند که يکي از وجائب نشراتي شان آگاهي دهنده، آموزش دهنده و مهمترين شان سمتدهنده مخاطبان مثل خواننده ها، بيننده ها و شنونده هاست، بلافاصله در برابر مخالفان يا منتقدان عقايد خود يا در برابر افرادي که در مورد حال و آينده کشور نظريات جداگانه دارند، واکنش سريع نشان ميدهند. در چنين وضع يک نشريه از اصول و پرنسيپهاي حرفوي ژورناليزم و مشي نشراتي خود برون شده، خود را با دگران طرف قرار داده و به سطح خيلي پايين فرهنگ برخورد کرده است. تاريخ روزنامه نگاري اهانت، دشنام و طعنه بازي را که خلاف اصول دانش اجتماعي ژورناليزم است، هميش بمثا به يک برخورد غيرحرفوي نکوهش کرده است.

۲ــ بي تناسبي و بي مواز نگي در نشرات برونمرزي

بنده از روي تجربه شخصي و مشاهدات به نتيجه رسيده ام که نشرات برونمرزي ما دستخو ش يک لغزش بزرگ اسلوبي اند:

ــ اول با آنکه بيشتر نشرات چاپي و الکترونيکي مثل اخبار، جرايد، راديو، تلويزيون و انترنت ادعاي بيطرفي، عدم وابستگي دا رند و خود را نشرات فرهنگي، اطلاعاتي و اجتماعي آزاد ميخوانند، همزمان در نشرات بصراحت نشان ميدهند که هم سيا سي و هم طرفداراند، البته طرفدار بودن معني بدي ندارد، امروز اکثر رسانه هاي (غيرمسلکي) در جهان جانبدار اند و يکي از سه خط عام نشراتي را دنبال ميکنند

 

1ــ راست محافظه کار(کانزرواتيف) اند.

2ــ دموکرات ميانه رو(ليبرال وسوسيال دموکرات) اند.

3ــ ملي گرا، چپ ميانه رو، تندرو و يا چپ کلاسيک اند.

يکبار دگر خاطرنشان ميسازم که سياسي و طرفدار بودن، نشانه ي بدي و بي اعتباري رسانه ها نيست، سياست و طرفداري کردن برجسته ترين خصوصيت رسانه هاست، اما اختلافي که درسياسي و طرفدار بودن رسانه هاي برونمرزي ما با جهان بروني دارد، اينست:

که ما در کار نشرات رسانه ي خود تناسب برخورد سياسي و رعايت موازنه حرفوي عمل کردن را درست درک نکرده ايم.

سياستي که يک حزب، گروه، تنظيم و انجمن از هر نوع به پيش ميبرد با سياست نشراتي رسانه ها با آنکه خيلي سياسي و وابسته هم باشند، فرق دارد. سياستي که يک حزب، گروه، تنظيم و انجمن با سخن باز و طرح مشي روشن با مخاطبان خود مطرح ميکند و آنرا در سخنرانيها، گردهمآيي ها و تبليغات انتخاباتي مستقيم مطرح ميکند، اين کار در سياستهاي نشرا تي رسانه ها مجاز و سودمند نيستند. اما بسا نهاد هاي افغاني در سياستهاي نشراتي رسانه ها همين روش را براي اشاعه انديشه هاي خود به پيش ميبرند. البته بايد اينرا نيز روشن بسازم که کار انجمن ها، تنظيم ها و گروه هاي مسلکي(غيرسياسي) با نشرات شان هيچ فرق ندارد، مثال اگر يک انجمن هنري، ادبي يا پزشکي ميخواهد اطلاعاتي به مخاطبانش برسا ند، در انتقال اطلاعات خود هيچ قيد و بندي ندارد، جز گزينش بهترين وسيله بيان در نوع خاص رسانه وارائه ي مضمون در شکل ژانر مناسب نهفته است.

پيشبرد روشهاي باز و بي تناسب جانبدارانه حزبي، تنظيمي و ايدئولوژيکي، ملي گرايانه در رسانه ها هيچ سودمند نيستند و همزمان عدول از اصول ژورنالستي اند. ادعاي اين مسله پنهانکاري نيست، اين يک اختلاف اسلوبي ميان کار سياسي ــ اجتما عي باز و مستقيم از سوي يک نهاد مشخص با برخورد باز و روشن رسانه هاست. چون در برآمد ها و خطابيه هاي مستقيم سياسي يک نهاد سياسي ــ اجتماعي مخاطبان حداکثرهواخواهانند، اما در نشرات رسانه ها مخاطبان تنها هواخواهان نيستند  يا در يک رسانه ي موفق نبايد باشد. بنا اين رسانه ها قشر گسترده ي مخاطبان طيف هاي مختلف را با خود دارند. و اين مسله مسوليت رسانه ها را در فراخواندن قشرگسترده مخاطبان بسيار مهم و حساس ميسازد. زيرا محدود بودن مخاطبان يک رسانه صرف ميان نزديکترين هواخواهان يک کار موفقيت آميز نيست، اين کار به انزوا و تجريد بيشتر اين چنين يک رسانه مي انجامد بويژه در شرائط کشور ما افغانستان که ساختار اجتماعي نيرو ها تبلور يافته نيست.

کار سياستمدارحزبي وتنظمي و گروهي کار هاي مستقيم و غير موقوته اند، در حالي که کار نشرات رسانه ها کار هاي دوامدار ،موقوته با وظايف آگاهي دهنده، آموزش دهنده و سمتدهنده درازمدت اند و با قشر گسترده مخاطبان طرف اند.

از اينرو مطرح کردن مسايل باز و برهنه سياسي و اجتماعي سراسري وطني در نشرات (به اساس گزارش منابع خبري خارجي و يا بر اساس شنيده هاي فرضي) به واکنش احساساتي و افراطي مخاطبان مي انجامد:

۱ــ براي افراد وفادار در تشکل يک اعتقاد خاص خوشبيني غيرواقعبينانه خلق ميکند و براي عده ي دگري در تشکل يک اعتقاد خاص مخالف بيباوري وحتي رنجش و دلزده گي ببار ميآورد. در چنين اوضاع که نشرات با پخش مطالب انتظار برخورد متقابل مثبت از مخاطبان دارد، به بي تناسبي برخورد مثبت و منفي مي انجامد:

ــ کمترمثبت

ــ بيشترمنفي

درچنين حالت، اگر گرداننده ها متوجه چنين لغزش اسلوبي کار نشراتي خود ميشوند، بايد که بلافا صله پي تغيير شيوه کار نشراتي خود شوند. از کاربرد مواد و شيوه نگارش غيرمفيد دست بردارند. به دريافت و کاربرد مواد مفيد و شيوه هاي نگارشي اثربخش بپردازند. رسانه هايي که با واکنش منفي و مثبت فعال مخاطبان برنميخورند، کار شان بهدر وضياع وقت است.

 

پايان بخش سوم

ادامه دارد

 

 

 

 


صفحهء بهارانه

 

صفحهء اول