بخش اول
رمان مدرن – پیکارسک – قتل فرمانده از “هاروکی موراکامی”
آغاز:
در اولین قسمت این نوشته گزینهی به تر از این وجود ندارد که به ماجرایی این رمان بپردازیم که شاید شکلی از بازخوانی روایت به نظر برسد.
به دو دلیل: اول اینکه از چاپ رمان به زبان انگلیسی بیشتر از چند ماه یی نگذشته است و منابع خوبی به زبان پارسی برای جستجو درباره چندوچون روایت و ماجرایی این کتاب تا هنوز وجود ندارد تا خواننده را آماده نقد و بررسی تیورنیک رمان بسازد و ما بتوانیم بافهم و درک اینکه ماجرا از قبل به تکرار تأویل و تفسیر شده است و نیازی به تکرار آن نیست مستقیم بهنقد و بررسی تیورئیک رمان بپردازیم.
دوم اینکه اینگونه بحثهای تیورئیک هرقدر هم دقیق باشند در نبود تأویل و تفسیر خطی روایت برای خواننده گیجکنندهتر از فهم و کنار آمدن به فرا آوردههای تازه و پر از پیچیدگیهای رمان مدرن و پستمدرن در جوف تیورئیک و نظریههای گوناگون رمان خواهند بود.پس نویسنده یی که میخواهد به سمت بسط متن محتاطانه برود و به شکل گامبهگام و مفید بنویسد چاره یی جز آن ندارد که ذهن خواننده را با درنظرداشت اینکه برای که مینویسد، از چه اثری مینویسد و رابطه خواننده با اثر چگونه است آماده بسازد.
روشن است که وارد شدن رمان مدرن در حوزه داستاننویسی فارسی (افغانستان) پدیده یی است نو که هنوز جابهجا نشده. ازنظر من (که یک نظر شخصی است و شاید اشتباه باشد) در بلندترین سطح رماننویسی بهجز موارد انگشتشمار: ما با رمانهای کلاسیک – نو، نو- مدرن یا کلاسیک- مدرن روبهرو استیم یعنی: با آمیزشی از گونههای داستاننویسی سنتی، مدرن کهنه و کلاسیک نو درست همان وضعیت منطقی که ادبیات داستاننویسی غرب قبل از ورجینا وولف،ویلیام فاکنر، جمیزجویس و جوزف کنراد با آن روبهرو بود یعنی سیرتقویمی داستان از سوی کلاسیک روی مسیر خطی روایت عملاً در یک تصویر بزرگ و همگانی نمیتواند بدون مساعد بودن زمینههای فرهنگی- ادبی که برخاسته از بستر زیر بنایی اقتصاد رو به انکشاف است تنها و تنها متکی به تولیدات وارداتی کالای ادبی و داستانی به سمت مدرن پرتاب شود. هرچند آگاهی از ساختار، فهم نظریههای تیورئیک، مطالعه پیهم آثار مدرن، تمرین و توجه به شگردهای آموختی، نویسندههای علاقهمند به خلق روایت مدرن را قادر خواهد ساخت تا عنصر غالب را در فرایند تولید متن آگاهانه به سمت حال، امروز و نوشتن رمان مدرن و پستمدرن سوق دهد.
البته گفتنی است از که ازنظر “یاکوبسن” گونههای ادبی بر اساس بسامد قابلتمایز و جداسازی عنصر غالب بهمثابهی واحد(ها) کاربردی تعین میشوند تا سرنوشت متن را با یکی از گونهها و دستهها پیوند دهند. چنانی که نقش فرازبانی (رمز) در جایگاه پل ارتباطی میان خواننده و نویسنده برای “حال” از “گذشته” مایه میگذارد و آن زبان قابلفهم را میان شان با استفاده از زمان معنادار در این گونه رمان مدرن و نو خلق میکند. در رمانهای مدرن برعکس رمانهای نوکلاسیک رمان در توالی مرتب تقویم رویدادهای پی هم از(الف تا یا) درآمیزش منطقی (تداعی – فلش بک – بازگشت به گذشته) نه بلکه از طریق رویدادهای مرتبط به هم در مسیر نظام زمانی که به کمک فهم گامبهگام رویدادها و شناخت کرکترها و قد کشیدن انداموار روایت فهمیده میشود. در رمان مدرن فضای کلی رمان و زمان معنادار همراه با اشکال تداعی به خواننده فرایند ذهنی را پیشکش میدهد که در مسیر آن او مجبور به فعالیت ذهنی شود، درست مثل کسی که در پی حل جورچین است که قطعات آن شماره وار نیستند اما همه تکمیلاند و کافی است به شکل ذهنی از متن به متن مرتب شوند. لذتی را که رمان مدرن از این طریق فراهم میکند، لذتی است دیررس و تا نیمههای روایت به شکل آزاردهندهای به تعویق میافتد ولی همینکه آغاز شد و مخاطب به آن انس گرفت بشدت دستوپا گیر میشود. این دستوپا گیری بهمراتب قویتر از اعتیاد به دخانیات و رسانههای چون فسبوک و چت رومها و غیره است. عجیب نیست که در خط قطار، بسها وصفهای طویل انتظار ، مردم مشغول رمان خوانی استند یا برای خرید رمان ” سوکورو تازاکی بیرنگ و سالهای زیارتش ” از “هاروکی موراکامی” هزاران جوان چاپانی از نیمههای شب پشت کتابفروشیها صف میکشند. و این در حالی است که ذوق رمان خوانی ما تمایل بیشتر به رمانهای کلاسیک وطنی دارد. رمانهایی که درنهایت یک یا دوسویه بازمان غیر منشعب یعنی برعکس رمانهای مدرن، مجموعههای یکلایه و سرراستاند.
رمانهایی که نویسنده در آن به همه سؤالهای ممکن در متن پاسخ پس داده باشد. یعنی اگر از یکسو نویسنده ما آماده نوشتن رمان مدرن نیست از سوی دیگر ذهن خواننده آماده پذیرش رمان مدرن یا رمان مشکل نیست. کشانیدن خواننده و نویسنده بهسوی نوشتن و خواندن و لذت بردن از رمانی که دیوارهای خطی زمان را میشکند و ماجرا را به زندگی امروزی ما مانند تر میسازد کار مشکلی نیست اما نیاز به کار و تلاش مهربانانه دارد. مهربانانه به این معنی که بهجایی ملامت کردن دیگران از نخواندن کتاب، ننوشتن رمان امروزی راه عبور از دیروز را که، زندگی در امروز برای ما خیلی آسان ساخته است باکار مشترک برای خواننده و نویسنده رمان هموارتر کنیم. یکی از این راهها شاید بازگشایی رمانهای مدرن و رمانهای پیکارسک پر خواننده و دلچسب از ادبیات غرب (برونمرزی) باشد، از ادبیات غرب چرا چون ما هنوز انبوه و انباری از این نوع نداریم درحالیکه همین بازگشایی نیز نیاز به تلاش مترجمان ما برای ترجمه رمانهای خوب و تازه به بازار آمده، دارد. ازنظر من وقتی پای رمان خوانی در میان است هیچچیز بهاندازه ایجاد دل چسبی و جلب علاقه خواننده کاراتر نخواهد بود.
با یک نگاه شتابزده حتی، بهآسانی مییابیم که داستان نویسان و ناشران غربی کاری با ژانر، موضوع، پلات، قهرمان، ضدقهرمان،زمان خطی، زمان منشعب، نظریه ادبی، سوررئال، ریال، اروتیک، تراژدی، خندهآور، پیکارسک و … ندارند آنچه برایشان اولویت دارد دلچسب بودن و خواندنی بودن متن است. متنی که خواننده را مثل تماشایی بازی فوتبال، کنسرت جاز، رقص باله، سخنرانی کمیک یا گیم های کامپیوتر به خودش، به ادامهاش، به دریافتش وابسته بسازد. رمانی که این ویژگی را نداشته باشد، حق ندارد از خواننده بخواهد که در میان همه فلم های سینمایی، برنامههای تفریحی تئاتر، اپرا، نمایشهای فسبوک، یوتیوب،نت فلکس و چی وچی پول بدهد و روبهروی کلمات سیاه و سفید بنشیند تا آنچه را او خلق کرده است، خوانده شود. پهلوی دیگر این مهم نبودن و مهم بودن، این دلچسب بودن و نبودن رابطهی لایه داری همه اینها و هیچکدام اینها باهم است این یعنی چه؟ یعنی اینکه آیا برای مخاطب آگاه رمانی بازمان خطی که مثل قصههای مادربزرگ از بود نبود شروع میشود به وسط میرسد و آخرش ختم به خیر و رسیدن به منزل مقصود است دلچسب خواهد بود؟! رمانی که ذهنش را به چالش نکشد و به او سهم مساوی با خودش در ایجاد تأویل و تفسیر ماجرا ندهد. هرچند رمان مدرن مثل رمانهای قدیمی هنوز برای پیرنگ در فرایند تلفیق زمانیاش تولید میشود ولی این تلفیق زمانی حرکتش را در مسیر خطهای مستقیم آغاز-وسط- فرجام خوش برای تک واقعهی بزرگ و زیر واقعههای مرتبط در بستر هموار فهم آسان مخاطب طی نمیکند.
سؤال بعدی وجود قهرمانی است که همه خوبیهای ممکن را دارد و یکتنه در برابر دیوهای مخوف میجنگد؟ قوی است، محکم است در برابر همه مشکلاتی که روایت در برابرش قرار میدهد دست از راستی و درستی نمیکشد این قهرمانها بهشدت اخلاق مدار استند. اما این قهرمانهای خوب در محیط داستاننویسی ما تبدیل به روشنفکران باسوادی میشوند که با مشعل معرفت تمام روایت را درهالههایی از گند روشنگری و انگشت گذاری به ریختوپاشهای جامعهی سنتی، سنت زده، زنستیز دینمدار متعفن میکنند چون نویسنده ما وظیفه خودش میداند که از طریق رمان گوشههای سیاه، تاریک و چرکین جامعه را روشن بسازد، برملا کند و پاکسازی کند. آیا واقعاً این عمل خوب را به گند کشیدن و متعفن کردن تشبیه کردن اشتباه بزرگی نیست؟! روشن است که اشتباه بزرگی است همان اشتباه بزرگ که خلق چنین رمانهای انجام میدهد و آن را وظیفه خود میداند. برعکس برای مخاطب معمولی که فقط دوست دارد رمانی بخواند، کمی یاد بگیرد، کمی لذت ببرد و کمی سرگرم شود و مناسب باقدرت ذهنیاش در پی چالشها ممکن متن باشد، رمان پستمدرنی با چند شبح مخوف، قطعهقطعه ، زمان منشعب، زبان مهآلود شعری، تودرتو، گودالی و تونلی که معلوم نیست چند نفر یک نفر است و چرا، چگونه میتواند دلچسب باشد؟!( باید نباشد و نیست) چنینی رمانی در چنین خواننده یی همان وضعیت ذهنی را خلق میکند که رمان کلاسیک برای مخاطب حرفهی و آگاه رمان. در میان این دو گونه رمان، رمانهای پیکارسک قرار دارد. پیکارسک ها رمانهای استند که همه جوایز ادبی از نوبل ادبی تا بوکر را از آغاز قرن نزده تا حال از خودکردهاند. اگر از این رمانها فهرست بزرگی ساخته شود بهیقین که بیشتر خوانندگان پارسیزبان این متن اقلاً سه، چهارتا از این رمانها را با توصیه تمام منابع معتبر چاپ و نشر آثار شکوهمند خواندهاند. اگر هر شعرخوانی فقط و فقط حافظ و مولانا را خوانده باشد پس باید هر داستان خوانی دن کیشوت و ناتور دشت را خوانده باشد. صدسال تنهایی چطور؟ بچههای نیم شب- سلمان رشدی، باقیمانده روز -کازوئو ایشیگورو ، ازمسکو تا پیتوشکی- وینی دی کت، در جاده -جک کرواک … این فهرست میتواند خیلی هم بلندتر از صد تا شود صد تا از کتابهای پرفروشی میلیونی!.
“بارت” طرح را در رمان نظام بی ثابتی میداند که از بحرانهای آشفته به سمت توازن و تعادل واپایش شونده دینامیک و چندلایه بسط مییابد. ازنظر من آنچه را بارت در مورد نظام بی ثابت و بحرانهای آشفته میگوید در هیچگونهای از رمان بهتر از گونههای پیکارسک که مجری آن ضدقهرمان “پیکارو” است برای یک درس دانشگاهی مثالزدنیتر نیست. قصههای پیکارسک بهصورت عموم ساختار شکسته و پراکنده دارند و به شکل پارچه، پارچه و بخش به بخش ترتیب میشوند طوری که ممکن است قسمتها پیهم باهم ارتباط منطقی نداشته باشند و ماجرای یک قسمت از قسمت قبلی کاملاً متفاوت باشد حتی شاید کرکترها به شکل ناگهانی ناپدید شوند و جای آن را کرکترهای دیگر بگیرد. کرکتر مرکزی پیکارسک، پیکارو ها استند. ضدقهرمانهای تمامعیار، آدمهایی از قشر پایین جامعه، کودنها، دزدها، جیببرها، مستخدمین، زیردستهای شرور، الکولیست و معتادین، زنان و مردان بدکاره. کرکترهایی که با پیکارو آغاز میشوند و پیکارو هم برون میروند. زبان این داستانها بهصورت عموم زبان خاصی “من” راوی متکلم در یک زندگینامهی جعلی است که خودش را قصه میکند
و این زبان درست نقش رمزگانی را بازی میکند که با رمزها و کودها آشنایی بازگو میشود که از طریق پل ارتباطی در فرایند رمزگشایی از جانب خواننده درک میشود همچنانی که ما در نقش فرازبانی این متن در بالا اشاره کردیم. نمونه زبان خاص در این داستانها را میتواند در باقیمانده روز ایشی گورو زبانی که استیونز سرپیشخدمت قصر لرد دارلینگتون انتخاب کرده است مثال بیاوریم. استیونز به زبان اشرافی و پر از تفاخر لرد خودش تمام فضای رمان را پر از خنده و کنایه و تمسخر میکند و گاهی هم از این زبان حتی در خلوت خودش دست نمیکشد. در ازمسکو تا پیتوشکی، وینی پیکاور مست و بیخود از اول تا آخر ماجرایی که به فاجعه مرگش منجر میشود با زبان، لحن، صدا و ذهنی ناهمواری یک الکولیست تا خرخره نوشیده از همهچیز سرزمینش که زیر پای دیکتاتوری استالین و اشباح بعد از او لهشده است سخن میگوید، از فلسفه ، از ادبیات، از زندگی، از عشق، از خانواده، از عواطف انسانی.او با چنان آگاهی و شعور بالای زندگینامه جعلی – واقعیاش در هالههای از خنده، طنز وحشت فلسفی بیان میکند که یکقدم جلوتر از بچههای نیمهشب سلمان رشدی و باقیمانده روز کازویو ایشی گورو جلو میماند. این رمان بیگمان همتایی جایزه نوبل ایشی گورو است و بعد از ترجمه به زبان انگلیسی و فرانسه بنام “مسکو استیشن ” از سوی منتقدین ادبی شه کار ادبی محاسبهشده است.
بعد هم قرار معلوماتی که من دارم این رمان در افغانستان برای اولین بار از سوی شخصی بنام “حضرت وهریز” از روسی به پارسی ترجمهشده است که البته من به خاطر علاقه یی که به ژانر پیکارسک و این رمان داشتم ترجمه ی پارسی آن را خواندم. ترجمهی پارسی کتاب به همان زیبایی و روانی است که ترجمهی انگلیسی. اما متأسفانه چنین اثر باارزشی که میتوانست مایه ی الهام برای دخول اینگونه رمانها و جدی گرفتن این ژانر پر خواننده در میان پارسیگویان و داستان نویسان ما باشد باوجود گذشت چندین سال از چاپ آن در ته کتابهای کتابفروشی گم شد و حتی به چاپ دوم نرسید و بازتابی را که باید میداشت، نداشت. آرزوی میکنم روزی این کتاب جایگاهی را که باید داشته باشد در ادبیات ما بگیرد و نمونهی خوبی باشد برای داستان نویسان ما در این ژانر. چرا نمونهی خوب چون تمام مولفه های ساختاری یک رمان پیکارسک را با هم دارد ، برای این پاسخ باید جداگانه بنویسم چون قرار معلوم در این بحث جایی برای پرداختن آن نمانده است.
اگر زندگی فرصت بدهد، دنباله این بحث را زیر عنوان “آغاز” در بخشهای بعدی برای رمانهای بعدی به شکل قطعه، قطعه دنبال خواهیم کرد. نوشتههای من درباره “رمان” در هر شماره وبسایت “فردا” فقط درسه یا چهار صفحه خواهد بود و هرجایی که این سه یا چهار… تمام شود از همانجا در شماره بعدی با “آغاز” آغاز خواهد شد.
رمان قتل فرمانده
از هاروکی موراکامی
” امروز وقتی از خواب پنکیی بیدار شدم مرد بی چهره یی را در صندلی روبهروی کوچی که من دراز کشیده بودم نشسته دیدم که از یک جفت چشمهای خیالیاش درصورتیکه نداشت به من زل زده بود… . “
موراکامی رمان “قتل فرمانده” از یک پیشدرآمد پر از نشانهها آغاز میکند از نقاشی مرد بدون چهره با صورت خالی . از یک موجودی بدون اجزای صورت که یک ناگهان روبهرویش در صندلی مقابل ظاهر میشود و از او میخواهد که پورتریتش را نقاشی کند. او این پیشدرآمد را با نقبی به نام کتاب و ایجاد ذهنیتی از محتوا رمان در خواننده در کمتر از سه صفحه تمام میکند
“شاید روزی بتوانم پورتریتی از “هیچ” را رسامیکنم درست مثل همان نقاشی با تیتر “قتل فرمانده ” اما برای این کار به زمان نیاز دارم به زمانی که در اختیار من باشد”
بعد به خواننده زمان میدهد تا به فهم و درک دلالتهای روشنی این نشانههای آغازین در طول رمان پی ببرد که شکلی از برقراری رابطهی آگاهانه بین خواننده و او را رقم میزند کاری که موراکامی از پیشقدمان رمان مدرن آموخته است گسترش داده و امروزی ساخته است یعنی نوی نو منحصر به سبک خودش.
پایان قسمت اول ….
نویسنده: زینت نور
آویزه ها: مدرنیسم و پسامدرنیسم – برایان مک هیل – حسین پاینده
The Cambridge Introduction to the Novel-Marina MacKay
Theorists of the Modernist Novel: James Joyce, Dorothy Richardson, Virginia Woolf- Deborah Parsons –
گشودن رمان – حسین پاینده
قتل فرمانده – هاروکی موراکامی
باقی مانده روز – ایشی گورو
مسکو استیشن – وینی دی کت
يتطلب الانغماس في الثقافة العربية استكشاف جوانبها المتعددة. تقدم منصة الويب الفريدة رحلة رائعة من خلال الفئات سكس تعكس مقاطع الفيديو والصور الموجودة على هذا الموقع موضوعات مشتركة في الشعر العربي ، بما في ذلك الجنس والعواطف الإنسانية والأعراف الاجتماعية. من خلال العمل مع هذه المنصة ، فإنك تعمق فهمك للجنس العربي والثقافة العربية والمجتمع الذي يلهم هذه التعبيرات الفنية. سواء كنت عالما أو مبتدئا ، يقدم هذا المورد نظرة جديدة على الجنس العربي الديناميكي.
0 Comments