گفتگوی سعید حقیقی با داکتراکرم عثمان
چهارشنبه ۲۶ عقرب ۱۳۹۵
اشاره: در سال ۲۰۰۹ میلادی گفتگویی با اکرم عثمان داشتم در باره داستاننویسی در افغانستان که بخشهایی از آن در رسانههای کشور منتشر شده است. اما متن کامل گفتگوی من و مرحوم داکتر اکرم عثمان تا به امروز نشرناشده باقی مانده بود. به دلیل اینکه ایشان دیگر در میان ما نیستند و دین بزرگی بر گردن داستاننویسی کشور دارند، این گفتگو را با یاد و خاطره ایشان منتشر میکنیم.
پرسش: عمدتا داستاننویسی افغانستان را میگویند که با داستانِ «جهاد اکبر» آغاز میشود؛ داستانی که حسین پنجابی در سال ۱۲۹۸ نوشته است. به نظر شما چرا چنین برههای از تاریخ را برای داستاننویسی نوین افغانستان انتخاب کردند؟
پاسخ: این سوال بسیار دلچسب است، ولی من به این نظر نیستم. به این معنا که وقتی در ایران مشغول تحصیل بودم، یک هموطن ما به نام اسماعیل رنجبر که نسبت به من مهربانی داشت، یک سلسله نوشتهها و مقالههایی را در اختیارم گذاشت که برایم جالب بود. به این معنا که پیش از نوشتهشدن «جهاد اکبر»، «تصویر هجرت» و «ندای طلبه معارف» و «مکالمات روحانی» و «جشن استقلال در بولوویا»، حضرت سیدجمالالدین افغان به نوشتن داستانوارههایی اقدام کرده بود که حدود ۵۰ تا ۱۰۰ سال پیش مورد توجه واقع شد و شماری از پژوهندههای ژانرهای ادبی در کشورهای عربی به سُبک و سنگینکردن این نوشتهها پرداختند و این داستانها تحت عنوان «سلسهی اعمال مجهوله» یا «گفتگوی انسان و گربه» با ترجمه «علی سلف» چاپ شده است. تا هنوز فرصت نکردم که این اوراق را دقیقتر ببینم و چیزی که هیچ شبهای در آن وجود ندارد، این است که سیدجمالالدین افغان این داستانها را در سال ۱۸۷۷ در مصر نوشته است و شماری از سیدشناسها بر این باورند که شاید این داستانها اولین سلسه مقالات و نوشتههای سیدجمالالدین افغان باشد که در مصر چاپ شده است. من وعده میدهم که در فرصتهای دیگر، این داستانها را تاجایی که مقدور است معرفی کنم.
پرسش: استاد به هر ترتیب همین برهه از تاریخ را میگویند که داستاننویسی نوین افغانستان شروع میشود، حالا چه با «جهاد اکبر» و چه با داستانهایی از سیدجمالالدین – به نظر شما در این مقطع، چه حوادثی سبب میشود که داستاننویسی نوین در افغانستان آغاز شود؟ با توجه به این که ما داستاننویسی به اشکال مختلف آن را در آثار نظم و نثر فارسی در گذشته داشتیم؟
پاسخ: تا جایی که عقل قاصر من قد میدهد، این است که شمیم داستاننویسی جدید مغربزمین اول به ترکیه عثمانی رسیده و بعد از آن به ایران و از طریق ایران به ما رسیده – به هر ترتیب این برهه از نظر روابط یا مناسبات داخلی مصادف است با نهضت نوطلبی عصر امانی و پیش از آن مدرنیزمی که امیر حبیبالله، سراجالممالک به آن عقیده و دلبستگی داشت.
در آن زمان ضرورت توجه به شیوههای جدید زندگی مطرح شد و چهرههایی مثل نویسنده «جهاد اکبر» و «محیالدین انیس» و امثال آنها شروع کردند به پرداختن به داستاننویسی جدید. شماری از محققان به این باورند که این تمایل به نوشتن داستانهای جدید و نگرش جدید به جهان ادبیات، نتیجه ظهور خردهبرژوازی ملی در افغانستان بود و این خردهبرژوازی ملی بود که بهعنوان یک شبهطبقه و نیمهطبقه در افغانستان شکل گرفت و آدمهای این طبقه در افغانستان شروع کردند به معرفی دنیای جدید. اما تا هنوز این مساله ثابت نشده که آیا شکلبندی و شکلگیری طبقاتی در آن برهه از زمان در افغانستان صورت گرفته بود یا نه – اما خودم زیاد به این باور نیستم – من معتقدم که توجه به ادبیات جدید و مخصوصا داستاننویسی جدید از زمان سراجیه به اهتمام و کوشش محمود طرزی شروع میشود. محمود طرزی بود که داستانها و رمانهایی از ژول ورن فرانسوی را ترجمه و در اختیار مردم گذاشت.
این رمانها در کابل مثل «جزیره پنهان»، «سفر به دور زمین»، «سیاحت در اعماق ابحار» و امثال آنها نشر شدند و «جهاد اکبر» تا سال ۱۳۶۴ شناخته نبود و کسی که برای نخستینبار به گفته رهنورد زریاب، داستاننویس مشهور کشور، آن را کشف کرد، استاد عبدالحی حبیبی بود که در کتاب جنبش مشروطیت در افغانستان درباره «جهاد اکبر» سخن گفت و ثابت کرد که نویسنده این کتاب کسی است به نام مولوی محمد حسین پنجابی که از افغانیهای هند بود.
به هر ترتیب، این داستان کامل مطابق معیارها و موازین داستاننویسی مغرب زمین نیست- شبیهی از داستان مدرن است.
پرسش: وقتی شما میگویید این داستان شبهداستان مدرن است و کلا ما میگوییم که داستاننویسی مدرن یا نوین در همین برهه آغاز شده، فرق این داستانها با آنچه ما در گذشته داشتیم، از نظر عناصر داستانی و شکل و ساختار در چیست؟
پاسخ: چنانکه شما اشاره کردید، قبل از این داستانها در ادبیات مکتوب افغانستان، نوشتهها، قصص و داستانهایی است که بر مبنای تخیل محض نوشته شده و در آن مساله فلسفی علت و معلولی و دلیل مطلوب مطرح نشده است؛ اما از مختصات داستاننویسی جدید این است که استوار میکنند آن را به گونهای دلایل فلسفی و استدلالی و سعی میکنند که تمام علل حوادث داستانی را بر پایه آنها توضیح دهند. وقتی من از داستاننویسی جدید میگویم، منظورم داستاننویسی قرن ۱۹ اروپا است. حالان که در گذشته در دیار ما این مساله زیاد مطمع نظر نبوده و آنها (نویسندگان گذشته) کلا توجه کردند به افسانهپردازی که با واقعیت منطبق نبود.
پرسش: در یک دوره از داستاننویسی افغانستان که مطالعه میشود، میگویند که نشر دایرهالمعارف آریانا است که اساس یک دوره دیگر را میگذارد در ادبیات داستانی افغانستان؛ از جمله این که در این دوره نویسندههایی مانند عزیز الرحمان فقیهی، میر محمدانصاری، نجیبالله توریانا، محمدحسین غمگین، محمدسلیمان و عبدالرحمان پژواک و امثال آنها در ادبیات ما ظهور میکنند. نظر شما در باره این دوره و نقشی که دایرهالمعارف آریانا دارد، چیست؟
پاسخ: نشر دایرهالمعارف آریانا نقش اساسی داشته است؛ با دریغ و درد که آن سلسله دوام نکرد و زمانی که من در ایران بودم، شمار زیادی از داستاننویسان، محققان و پژوهشگران ایرانی مشتاق داشتن دایرهالمعارف آریانا بودند و کمتوجهی حکومتهای وقت به علم و دانش بود که کار تعقیب و نشر دایرهالمعارف آریانا را در تعلیق نگه داشت. اما به هر ترتیب من کاملا همنواهستم با شما که بزرگمردهایی مانند عبدالرحمان پژواک، نجیبالله توریانا، حسین غمگین و … داستانهای ب جالبی نوشتند که از نظر محتوا مدرن بودند.
پرسش: چرا میگوییم این داستانها مدرناند؟ این تفکیک بر چه اساسی استوار است؟
پاسخ: آرام آرام با ترجمه آثار اروپایی که از محمود طرزی شروع شد و پس از آن به علت نشر و اشاعه داستانهای ایرانی در افغانستان و همچنان ترکی، مردم با ادبیات مدرن آشنا شدند و جای گفتن ندارد که ادبیات مدرن در اروپا محصول صدور خردهبورژوازی بوده است و همان خردهبورژوازی بود که انقلاب کبیر فرانسه، انقلاب ۱۹۰۵ روسیه و انقلاب صنعتی انگلستان را ایجاد کرد و ارزشهای اندیشهی بورژوازی منجر به اشاعه اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق جامعه ملل شد.
عادت بر این بود که به تقلید از بسیاری از صاحبنظران سعی کردیم که تاریخ، تاریخ تفکر و تاریخ ادبیات را زمانبندی کنیم و کار ساده این بود که در افغانستان بورژوازی ملی را عامل و محرک این تغییر وانمود کردن. به همه حال، این بورژوازی ملی بود که در رماننویسی و داستاننویسی مدرن ما تاثیرگذار بوده است.
پرسش: به نظر شما از بُعد زبان و نوع روایت، چه دگرگونیهایی این داستانها را از داستانهای شبیه آن متمایز میکنند؟
پاسخ: در دو بعد میشود این موضوع را مطالعه کرد. یکی در بعد تکنیکی که در ژانر داستاننویسی مدرن مطرح است و آن عبارتاند از اصول، موازین و قواعدی که در داستانهای اروپایی پذیرفته شده است؛ که البته این مساله کاملا بحث تکنیکی و هنری قضیه است. بحث مضمون اجتماعی داستانها نیز مطرح است. چنان که در زمان امیر امانالله خان که نهضت آزادیخواهی، نوطلبی و تجدد در افغانستان تا حدودی پا گرفته بود، مولوی محمد حسین که معروف شده به حسین پنجابی داستان دنبالهدار «جهاد اکبر» را بر اساس علاقهمندی شدید خود به علم و معرفت نوشت و سعی کرد که از ضرورت و وجوب این مرام در داستانش حرف بزند و از نظر فکری، «جهاد اکبر» بسیار داستان جالب نیست، چرا که مولوی محمد حسین پنجابی با شناختی که از ادبیات قدیم داشته در این داستان مثلها، کنایهها، احادیث و آیات را گنجانیده که با وجود متبرک بودنشان، بسیاری از آنها با تکنیک و هنر داستاننویسی جدید مطابقت ندارد. عبدالقادر افندی دومین کسی است که پس از مولوی پنجابی، قدم مهمی را در این عرصه گذاشته اما ادبیاتش بیشتر ادبیات گفتاری است.
پرسش: در سالهای پس از ۱۳۲۰ دیدیم که داستاننویسی افغانستان وارد یک مرحله نوین میشود و این زمانی است که در همسایگی ما در ایران بدایع نیما یوشیج در شعر مطرح شده، صادق هدایت به داستاننویسی شروع میکند و پیش از آن جمالزاده داستانهایی نوشته است. به نظر شما تاثیر این جریانها بر داستاننویسی افغانستان چه بوده است؟
پاسخ: تاثیرپذیری از بزرگان داستاننویسی در ایران بسیار زیاد مشخص است. از دهخدا و جمالزاده و علوی و نیما تا داستاننویسهای معاصر ایران در مقایسه با داستاننویسان افغانستان بسیار پیشقدم بودند و اگر تعصب نورزیم، غیرمستقیم آموزگارهای ما شناخته میشوند و من خوشحالم که مردم همزبان و فرهنگدوست ایران که امکانات فراوانتر نیز داشتند، به دلیل مجاورت با ترکیه و داشتن راههای آزاد به بحر و با استفاده خوب از این کانالها توانستند پا در جای پای ادبیات مدرن اروپایی بگذارند و با نشر این داستانهای خود، در افغانستان برای بیداری وجدان ادبی و روشنگری شعرا، ادبا و نویسندگانمان نقش بسیار بارزی داشته باشند.
پرسش: ما در شعر میبینیم که پس از بدایع و بدعتهای نیما، در افغانستان هم دگرگونیهایی ایجاد شد و شعر افغانستان دگرگونی پذیرفت. در داستاننویسی کار چگونه بوده است؟ آیا میتوان به این تاثیرگذاریها اشاره مستقیم داشت؟
پاسخ: تا جایی که من فرصت مطالعه داشتم، ملحم از نوشتههای مرحوم جمالزاده و بزرگ علوی بودم. مثلا از جمالزاده، «صحرای محشر» آن بسیار به دلم نشست؛ از بزرگ علوی رمان «چشمها»یش بسیار دلنشین و تکاندهنده بود. البته صادق هدایت جایگاه خودش را دارد و به تعقیب آن صادق چوبک، ولی صادق هدایت به داوری اکثر داستاننویسها مفتاح داستاننویسی مدرن در منطقه ما بوده است و کتابهای او حاجت به معرفی ندارند و همه از حلاوت طعمش برخوردار بودهایم.
پرسش: بیایید به خودتان برگردیم و به یاد بیاوریم سالهای ۱۳۴۰ تا ۱۳۶۰ داستاننویسی افغانستان را که در این برهه شما از سرآمدان داستاننویسی افغانستان بودید. به نظر شما در این برهه چه خصوصیاتی از نظر تاریخی و اجتماعی در افغانستان بهوجود آمد تا روند داستاننویسی دگرگون شد و شماری از داستاننویسان جدید ظهور کردند که خود شما نیز از آن جمله بودید؟
پاسخ: اول از حسن نظر شما سپاسگزارم. من کماکان خود را شاگرد نوقلم در این عرصه میدانم و قلمزنیهای من چشمبین نبوده است. اما کوشش کردهام که حتیالمقدور نوشتههایم با انگیزه درونی باشند و تلاش کردهام که داستانهایی را عرضه کنم که مورد قبول اشخاصی مانند شما واقع شود.
این سالهایی که شما ذکر کردید، مصادف است با برخی از نهضتهای اجتماعی در افغانستان از جمله نهضت ویشزلمیان، نهضت خلق به رهبری محمود طرزی، نهضت وطن به رهبری مرحوم غبار و در پی آن گرایشهای چپ از جمله نهضت حزب دموکراتیک خلق افغانستان، نهضت شعله جاوید، نهضتهای اسلامی و امثال آنها و تمامی این نهضتها از نظر سیاسی در قدم نخست اثر گذاشتند، به ویژه در ایجاد داستانهای اجتماعی در افغانستان که سهمشان موثر بود. از جمله داستانهایی که داکتر اسدالله حبیب نوشته و البته در آغاز داستانهایی که رهنورد زریاب نوشت، مثل پیراهن گلدار، سپس بانوی فرزانه زریاب – خانم سپوژمی زریاب داستانهایی را در عرصههای اجتماعی نوشت. به ویژه در سال ۱۳۵۸ پس از سقوط حکومت امین که تا حدودی فضای تنفس سیاسی باز شد و برخی داستانهای ضداستبدادی و ضدتحجر سیاسی به نشر رسید و البته در همین حال و هوا این مخلص نیز رمان «دراکولا و همزادش» را نوشتم که این رمان متاسفانه با سانسور مواجه شد و زمانی که که اسدالله کشتمند، مدیر روزنامه انقلاب ثور بود، او در یکی دو شماره بخش اول این رمان را به چاپ رساند و پس از آن داستان مصادره شد و من نیز با تهدیدهایی روبهرو شدم. این رمان، رمان چاپناشدهای است، البته به استثنای بخش اول آن و اگر فرصتی پیش آمد، پس از بازنویسی آن را چاپ خواهم کرد.
پرسش: در همین برهه دیدیم که به نوعی ادبیات داستانی به تبع مسایل سیاسی که در کشور ظهور کرد، ایدیولوژیزده شد. به نظر شما چه آثاری در راستای ایدیولوژیهای خاص آفریده شدند و اصلا تاثیر این ایدیولوژیها بر داستاننویسی افغانستان در این برهه چه بوده است؟
پاسخ: اولا این ایدیولوژیها تاثیر مشخص خود را همیشه داشته است و من آرزو داشتم که آفرینش هنری و ادبی را در ارتباط به ایدیولوژیها بها ندهم. شماری از پیروان ایدیولوژیهای رایج در آن زمان با شفافیت و توانایی داستانهای بسیاری جالبی آفریدند. از جمله رمان «مزدور» از داکتر اسدالله حبیب که بسیار مطبوع بود. اما اگر حرفی بر سر ایدیولوژیزدگی بیاید، من به این باور نیستم و معتقدم که ما باید یک خط بسیار روشن و سرخ بین کار هنری و ایدیولوژی بکشیم و نباید شعر، داستان و آفرینشهای ادبی خود را ناگزیر به تبعیت از ایدیولوژیهای چپ و راست سازیم. بنا بر این ایدیولوژی در کار سیاسی حرمت خود را دارد و در کار ادبی، هنرمند باید خلاقیت آزاد را دنبال کند.
پرسش: از دهه ۴۰ به بعد، با رواج داستاننویسی مدرن در افغانستان دیده میشود که بازار داستاننوسی نسبت به سالهای پیش از آن رونق مییابد. در این دوره از نظر تکنیک و شکل، داستاننویسی در افغانستان چقدر تغییر کرده بود و تنوع موضوعات به نظر شما در چه حد بود؟
پاسخ: از دهه چهل به بعد به گمانم داستاننویسی در افغانستان رشد چشمگیری داشته است. علیرغم این که برخی از داستاننویسها پیرو یک ایدیولوژی خاص بودند و آثاری آفریدند؛ اما تعدادی از شخصیتهای ناوابسته و آزاداندیش آثاری خلق کردند که در ایران و اروپا و پاکستان تکانهای بود برای بیداری وجدان هنری مردم افغانستان و به هر مقداری که چشم ما به روی جهان بازتر میشد، به همان نسبت با تکنیکها، معیارها، قوانین و اصول مروج داستانشناسی و هنرشناسی آشنا میشدیم و آثار بهتری میآفریدیم. ولی در افغانستان هنوز هم داستاننویسی مراحل بسیار را میپیماید به ویژه در قیاس با کشورهای پیرامون ما از جمله پاکستان، ایران و ترکیه که ما از آنها عقب ماندهتریم؛ اما رو به رشد و از تجارت عظیمیکه از جنگهای سی ساله آموختیم، یقین داریم که بر محتوای داستاننویسی در افغانستان اثر میگذارد.
پرسش: در همین سالهای پس از ۱۳۴۰ تا ۱۳۶۰، کیها بیشتر در کار آفرینشگری بودند و چه آثاری خلق شد که بسیار ممتاز بوده باشد؟
پاسخ: من به همه حرمت میگذارم؛ هر کدام از داستاننویسان ما داستانهایی خلق کردند که قابل ستایش هستند. مانند سپوژمی زریاب، رهنورد زریاب، آقای میثاق، ببرک ارغند، علی پیام، پروین پژواک، صبور سیاهسنگ، داکتر اسدالله حبیب و امثال اینها که شمردنشان بسیار دشوار است.
پرسش: در همین سالها سپوژمی زریاب شروع میکند به داستاننویسی، زمانی که زنان کمتری به داستانسرایی میپردازند و او اثری منتشر میکند مانند «در کشوری بیگانه». به نظر شما خصوصیات این اثر چیست و نقش خود سپوژمی زریاب در داستاننویسی افغانستان بهعنوان یک زن چیست؟
پاسخ: نقش سپوژمی نقش کلیدی و برجسته است. او یک بانوی بسیار مبتکر و آزاداندیش و زنجیرگسیل است که من یکی از فریفتههای آثار او هستم. در کنار مریم محبوب و پروین پژواک، آثار خوبی را خلق کرده است که اساس قصهنویسی زنانه در کشور ما شده است.
سپوژمی زریاب در داستان «در کشوری دیگر» حد فاصل میان «من» و «آن دیگری» را توانسته با موفقیت پر کند و این به نظر من یکی از بهترین آثار به وجود آمده در این دوره میتواند باشد.
[][]
با سپاس فراوان از روزنامه “هشت صبح” و سعید حقیقی گرامی
يتطلب الانغماس في الثقافة العربية استكشاف جوانبها المتعددة. تقدم منصة الويب الفريدة رحلة رائعة من خلال الفئات سكس لونا الحسن تعكس مقاطع الفيديو والصور الموجودة على هذا الموقع موضوعات مشتركة في الشعر العربي ، بما في ذلك الجنس والعواطف الإنسانية والأعراف الاجتماعية. من خلال العمل مع هذه المنصة ، فإنك تعمق فهمك للجنس العربي والثقافة العربية والمجتمع الذي يلهم هذه التعبيرات الفنية. سواء كنت عالما أو مبتدئا ، يقدم هذا المورد نظرة جديدة على الجنس العربي الديناميكي.
0 Comments