نقد جامعه شناختي رمان هزارخانه خواب و اختناق
محمدامين زواري
چكيده
نقد جامعه شناختي يكي از شيوه هاي كا رآمد در نقد متون ادبي، به خـصوص رمان است در اين شـيوه، ارتبـاط سـاختار و محتـواي رمـان بـا وضـعيت و دگرگونيهاي جامعه و محيطي كه در آن متولد شده است، كندوكاو ميشود و چگونگي انعكاس و بازنمايي هنرمندانـه ي اجتمـاع در جهـان تخيلـي اثـر ادبي، نقد و تحليل مي اين ي سابقه. گردد گونه از پژوهش و به كارگيري ايـن شيوه در نقد رمان فارسي ايران، كارآيي نقد جامعه شناختي در نقد و بررسي رمان فارسي را ثابت كرده اين مقاله مي . است كوشد يكي از آثار برتر ادبيات داستاني فارسي افغانستان – رمـان هزارخانـه خـواب و اختنـاق ي نوشـته – عتيق رحيمي را به اين شيوه، نقد و تحليل كند . عتيق رحيمي، نويسنده اي واقعگراست كه در آثار خود، به سرنوشت پـررنج مـردم افغانـستان در چنـد دهه ي اخير پرداخته – رمان اجتماعي. است سياسي وي، هزارخانهي خواب و اختناق، علاوه بر انعكاس واقعيت هاي وضع خفقان آور زندگي انسان در شهر كابل، بعد از كودتاي كمونيست ها در اواخر دهه ي پنجاه شمسي، پيامدهاي آن اوضاع را نيز بازنموده است . روش تحقيق، تحليلي – توصـيفي و برپايـه ي 8 فصلنامه متن پژوهي ادبي 1391تابستان ، 52 ،شمارة چهارچوب نظري نقد جامعه شناختي استوار است . اين تجربه نـشان داد كـه رمان فارسي افغانستان، مي تواند منظري براي شناخت سـاختارهاي جامعـه افغانستان و مشكلات و گرفتاري هاي آن بگشايد و مطالعات جامعه شـناختي ادبيات فارسي را غنا بخشد .
:ها كليدواژه نقد جامعه شناختي، رمان فارسي افغانـستان، هزارخانـه خـواب و اختناق، عتيق رحيمي .
بيان مسأله -1
ارتباط جامعه و ادبيات هميشه محل بحث منتقدان بوده «گاه هيچاست؛ زيرا محـيط ادبـي از تواند باشد تاثير محيط اجتماعي بركنار نمي افكار و عقايـد و ذوق هـا و انديـشه هـا تـابع احـوال اجتماعي است در نقد اجتماعي، تأثيري كه ادبيات در جامعه دارد و نيز تأثيري كـه جامعـه در آثار ادبي دارد، مورد مطالعه قرار مي .)41 :1361كـوب، زريـن (» گيرد در ايـن ميـان، نـوع ادبـي رمان، هم به لحاظ تاريخچه ي پيدايش و رشد، و هم از نظر ساختار و محتوا، ارتبـاط خاصـي بـا مسائل اجتماع دارد . پيدايش نوع ادبي رمان، به معني امروزي آن، تحت تـأثير اوضـاع اجتمـاعي) عصر رنسانس (خاصي صـورت گرفتـه و سـپس اجتمـاع نيـز متقـابلاً از رمـان و هـاي انديـشه رماننويسان متأثر شده است؛ مانند رمان دون كيشوت اثـر سـروانتس كـه ي در حـال جامعـه « تغيير، آن را به وجود آورده و اين رمان، خود به سرعت در خوانندگان و برداشت هاشان از دنيـاي حـسنكلو، عـسگري (» است نو تأثير گذارده رمـان ). 89 : 1385 هـا، بعـد اسـتنادي و شـناخت ي آشكارتري نسبت به شعر دارند و بين شخصيت هاي آنها بـا افـراد يـا طبقـات اجتمـاع، ارتبـاط وجود دارد، اما بايد توجه داشت كه «متن ادبي نه صرفاً تصوير جامعه اسـت نـه ترسـيم سـخني نظري، بلكه مسائل اجتماعي را به مسائل معنايي و روايي تبديل مي ). 185 : 1377زيمـا، (» كند به طو شناختي رمان، ر كلي نقد جامعه از شباهت آن با دنياي بيرون از متن سرچشمه مي . گيـرد ميشل زرافا مي گويد كه نويسنده، تار و پودي از واقعيت را بـراي خواننـده پديـد مـي آورد و بـه همين طريق است كه ساخته مي» واقعيت« شود؛ واقعيتي كه خواننده از آن مطلع اسـت زرافـا، (91 .( : 1368 به هر روي، بررسي جامعه شناختي ادبيات، گونه اي از مطالعات ميان رشتهاي اسـت كـه توجـه محققان دو رشته ي جامعه شناسي و ادبيات را به خود جلب كرده . است آنچه موجـب تمـايز نقـدجامعهشناختي از ديگر شيوه هاي نقد ادبي مي شود، اعتقاد به اين نظريه اسـت كـه در آفـرينش نقد جامعهشناختي رمان هزارخانه خواب و اختناق / زاده، قبادي، غلامحسين نيكوبخت، زواري 9 هنري، يك فرد به تنهايي مورد نظر نيست؛ بلكه اثر، بيان نوعي آگاهي جمعي اسـت نيكوبخـت (
). 324 : 1387حسنكلو، و عسگري نقد اجتماعي، دو رويكرد عمده دارد :
-1 نگاهي كه ادبيات را مقولـه اي اقتـصادي مـي پنـدارد و در آن بـه بررسـي فرآينـد توليـد، پـردازد و توزيع و مصرف آثار ادبي مي ي عمـده نماينـده ي آن روبـر اسـكارپيت اسـت گلـدمن، (1377 :65.( -2 رويكرد ديگري كه ناميده مي » شناسي ادبي جامعه« شود و كـساني چـون گئـورگ لوكـاچ و لوسين گلدمن، نظريه . ي آن هستند پردازان عمده اين رويكرد، بر تحليل و تفـسير جنبـه هـاي ادبي و سپس برقراري ارتباط ميان جامعـه و اثـر ادبـي تأكيـد دارد پايـه . گـذاران ايـن رويكـردجامعه«: معتقدند شناسي ادبي، روشي است مربـوط بـه علـم ادبيـات و مـا آن را علـم تـاريخي -جامعه شناختي ادبيات تعريف مـي ). 236 : 1377كـوهلر، (» كنـيم لوسـين گلـدمن، مهـم تـرين نظريهپرداز رويكرد دوم، اثر ادبـي را بيـان نـوعيِ جهـان گـري مـي ن دانـد و جهـان نگـري را نيـز ي مجموعه ديدگاهي منسجم و يكپارچه درباره ي واقعيت تعريف مـي كنـد كـه نـه يـك نظرگـاهِ فردي، بلكه دستگاه فكري گروهي از انـسان هاسـت و نويـسنده محـتملاً در بيـان ايـن دسـتگاه بيشينه«فكري و بروزِ ي آگاهي ممكن گـروه اجتمـاعي »، از ديگـر اعـضاي گـروه، توانـاتر اسـت). 109 :1377ايوتاديه،( گلدمن، براي بررسي جامعه شـناختي اثـر ادبـي، دو سـطح پژوهـشي را كه منتقد بايد از هـم تـشخيص دهـد، روشـن كـرده (اسـت اگرچـه در جريـان پـژوهش در هـم-1 : (آميزند مي تفسير كه در اين مرحله، منتقد بايد معناي ويژه ي دروني اثر يا ساختار معنـادار
اثر را دريابد و بتواند توضيح دهد -2 .تشريح كه در اين مرحلـه منتقـد بـه دنبـال ايجـاد ارتبـاط ميان الگوي ساختاري سازنده ي معناي اثر، با آفريننده ي جمعي است ). 72-67 :1377گلدمن،(به عبارت ديگر، تحليلِ زيبايي « شناختيِ دروني، معنايِ عينيِ اثـر را آشـكار مـي سـپس سـازد و منتقد آن را به عامل هاي اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي زمانه پيوند مي : 1377 ايوتاديـه، (» دهد). 109 در اين مقاله، رويكرد دوم، بر مبناي نظريات گلدمن، پايه و اسـاس نقـد رمـان هزارخانـهخواب و اختناق قرار گرفتـه ي آن، ابتـدا اسـت؛ بـدين معنـي كـه ضـمن معرفـي اثـر و خلاصـه خاستگاه و پايگاه طبقاتي نويسنده را روشن كرده ايم و سپس با توجه به پس زمينه -ي تـاريخي اجتماعي زمانه ي بازگو شده در رمان و زمـان تـأليف و بررسـي عناصـر شـكلي و محتـوايي آن،تلاش كرديم معناي درونـي و ويـژه ي اثـر را توضـيح دهـيم و بـه مـوازات آن، روابـط رمـان بـا ساختارهاي اجتماعي را تشريح كنيم و از خـلال تمـام اينهـا، جهـان نگـري حـاكم بـر ذهنيـت نويسنده را دريابيم و تشريح نماييم شايسته. ي يادآوري است كه كاربست رويكـرد فـوق در نقـد رمان فارسي ايران نشان داده ) 188-140 :1383غلام، ؛ 1385 حسنكلو،عسگري( است كـه نقـد 10 فصلنامه متن پژوهي ادبي 1391تابستان ، 52 ،شمارة جامعه شناختي، ابزارهاي لا زم براي تفسير و تحليل رمان فارسي و بررسي ارتباط آن با جامعه را دارد.
معرفي. 2
1-2 .نويسنده
عتيق رحيمي 1340 در سال خورشيدي در شـهر كابـل ، در خـانواده اي مرفـه از دولتمـردان عصر ظاهرشاه لاتيتحص عتيق، . به دنيا آمد ، اي كـه مدرسـه -اسـتقلال سهيـ ل دررا عمومي خود فران .به پايان رساند -سوي زبان بود وي در دانشگاه كابـل در رشـته ي زبـان و ادبيـات فرانـسويبه تحصيل خود ادامه داد، اما در سال 1363 تحصيل خـود را نيمـه كـاره رهـاكرد و فرانـسه بـه او. پناهنده شد تحصيلات خود را دانشگاه از و داد ادامه آنجا در سوربن ي هرشت در نمايس دكترا.)2010كابلي، مهديزاده(ت گرف شايان ذكر است كه برادر عتيق كه عضو شاخه اي از حزب خلق افغانستان بود، در جريان تصفيه هاي درون حزبي، در كابل به قتل رسيد ). 1387دهقـان، كمالي( پدر عتيق، عطاءاالله رحيمي – كه در زمان سلطنت محمدظاهر شاه، در مناطق مختلفي فرمانـدار -دار بود يا استان نيز پس از سقوط نظام سلطنتي در سـال 1352 بـه مـدت سـه سـال زنـداني و سپس به هند تبعيد شد ).2010كابلي، مهديزاده(
رحيمي از نوجواني به نوشتن آغاز كـرد ي جـواني وي دوره هـاي نوشـته . هـاي در مجلـه وازآ ،درفش جوانان ي همجل و ژونـدون رمـان 1379ال وي در سـ .)2009رحـيم، (شـد شر مـي تـ نمخاكــستر و خــاك . را منتــشركرد ايــن رمــان در ســال 1381 در ايــران تجديــد چــاپ شــديادبـ ي هزيجا و )1381 (،خاكستروخاك(رحيمي( لـدا ي 1382ي سـال ، در بخـش نويـسندگان غيرايراني را به دست آورد (مهديزاده كابلي، گويا ). 2010 رحيمي بعد از رضـا براهنـي ، دومـيني فارسي نويسنده زبان بود كه به جشنوارهي جهاني نويسندگان در تورنتـوي كانـادا دعـوت شـد
). 1381آبادي،( همچنين رمان هزارخانه خـواب و اختنـاق او در سـال ي ي جـايزه برنـده 1388
1 ادبي نوروز . افغانستان شد رحيمي 1387 درسال به سبب نوشتن رمان سـنگ صـبور
) 2008( ،
جايزه معتبر گنكور فرانسه را به ( دست آورد خبرگزاري فارس، در آثار ). 1387 رحيمي، رئاليسم،
سمبوليسم، عرفان اسلامي، اسطوره هاي كهن ايرانـي و دغدغـه هـاي انـساني، در تركيبـي زيبـا
رمان در :حضور دارند خاكستر و خاك ، افسانه ي رزم رستم و سـهراب و شخـصيت هـايي شـبيه
رستم و سهراب حضور مـؤثر دارنـد رمـان در و ،)43 و 42 : 1381 (،روخاكخاكـست (رحيمـي (
هزارخانهي خواب و اختناق ، شمس تبريزي و مقالات او، به عنوان نمادي از يك روش دينـداري
نقد جامعهشناختي رمان هزارخانه خواب و اختناق / زاده، قبادي، غلامحسين نيكوبخت، زواري 11
و فرهنگ خاص، در قالب يك شخصيت، و نيز سخنان و گفتگوهاي چنـدين شخـصيت، حـضور
). 5 : 1381رحيمي،(دارد
2-2 .رمان
كتاب هزارخانهي خواب و اختناق، دومـين رمـان فارسـي عتيـق رحيمـي ايـن رمـان . اسـت
صفحه 144 اي با شمارگان هزار نسخه در قطع رقعـي توسـط انتـشارات خـاوران در پـاريس در
1381سال 1389و در سال ) 1381 رحيمي،( منتشرشده در كابل تجديـد چـاپ شـده اسـت
). 1389 رحيمي،( اين رمان تا چندي پـيش، در زيـر سـيطره ي شـهرت اولـين رمـان فارسـي
رحيمي، خاكستر و خاك ، قـرار داشـت؛ امـا همـان طـور كـه پـيش از ايـن نيـز اشـاره شـد، در
1388سال در اولين دور جايزه ي ادبي نوروز، جايزه ي افغانـستان ي مشترك بهترين رمان دهـه
را به خود اختصاص داد . هيأت داوران جايزه ي نوروز، در بيانيه ي خود، رمان خـواب ي هزارخانـه
و اختناق ي تـك را به دليل نـوآوري در روايـت و بـه كـارگيري ماهرانـه گـويي درونـي، ايجـاز و
انسجام ساختار روايي، بازتاب هنرمندانـه ي رنـج انـسان افغانـستاني در گريـز از اختنـاق حـاكم
بر كشور در اين سه دهه و زبـان محكـم و درخـور ايـن مـضمون، شايـسته ي ي دريافـت جـايزه
بهتري ن رمان دهـه ي افغانـستان دانـستند ). 18 : 1389 مجلـه روايـت، ( ايـن رمـان، بـه برخـي
زبـان هـاي دنيـا از جملـه انگليـسي، آلمـاني، هلنـدي و ايتاليـايي ترجمـه شـده آبـادي،(اسـت
1381 .(
سـاختار و زبـان رمـان از پرداختـي هنرمندانـه برخـوردار اسـت و خـصايص متـون عرفـاني
مانند رمزوارگي و نما (دپردازي نيكوبخت و قاسـم زاده غلامحـسين (، آيرونـي )186 : 1387زاده،
و لرستاني، )98 و 97 : 1388 ، فراروي از واقعيت يـا سوررئاليـسم مـشتاق ( مهـر و دسـتمالچي،
)90 و 83 : 1389 ، فراروي از زبـان عـادي بـه وسـيله ي هنجـارگريزي و برجـسته سـازي زبـان،
. داردرا در خود … ايجاز، ابهام و اين ويژگي رمان، بـه عمـق معنـا و انتقـال محتـواي انديـشگي
داستان كمك كرده . است ايـن روش يـا مكتـب تركيبـي، در داسـتان نويـسي فارسـي مـسبوق
…«: به سابقه است سووشون، نه رئاليـسم سوسياليـستي اسـت، نـه رمانتيـسم اسـت، نـه كـاملاً
سمبوليسم، نه پست مدرن و نـه تقليـد مطلـق از اد بيـات گذشـته و بازسـازي صـرف آن؛ حتـي
عناصري از مكاتب جديد همچون پست مدرنيسم را بـه نحـوي منـسجم، در كنـار سـاير مكاتـب
… است ادبي جاي داده و در عين حـال از آمـوزه هـاي شـهودي عرفـاني و بنيادهـاي فلـسفه ي
اسلامي و ايراني نيز برخوردار است ). 52 و 51 : 1383قبادي، (» قيميرصاد هـايي چنـين رمـان
) 443 : 1380 ميرصادقي،(است خوانده» گراي نمادين واقع«را و تحقيقات جديدتر نـشان داده
است كه تعبير ميرصادقي را مي توان درباره ي بسياري از رمان هاي رئاليستي، مدرنيستي و حتي
12 فصلنامه متن پژوهي ادبي 1391تابستان ، 52 ،شمارة
مدرن مانند پست بوف كور هدايت، شـازده احتجـاب گلـشيري ، سووشـون ، جزيـره گردانيسـر و
ساربان سرگردان دانشور، سمفوني مردگان معروفي، اهل غرق منيرو روانيپور نيز به كار برد … و
بنابراين رمان ). 86 و 85 :1386 ،خاتونبانينوري( هزارخانهي خواب و اختنـاق را بايـد رمـاني از
نوع واقعگراي نمادين به حساب آورد
3-2 .خلاصه
مـردي جـوان و زخمـي، در ح ي پـدر را مـي الـت كُمـا، كلمـه شـنود و سـپس يـك دشـنام :
جـوان دربـاره . لعنت پدر ي ايـن كلمـات فكـر مـي كنـد؛ امـا افكـارش بـه هـر سـو در سـيلان
. است پدربزرگش و دوست او، داملا سيدمصطفي، را به ياد مي آورد و تلاش مـي كنـد شـهادتين
سـپس لحظـه . را بگويد اي را بـه يـاد مـي آورد كـه در يـك جـوي لجـن افتـاده و از دو سـرباز
كتك خورده و كلمه ي پدرلعنت را همانجا شنيده : شنودكلماتي مي . است پدر، مادر و برادرجـان .
ميانديشد كه اجنه او را تسخير كرده اند و يـا مـادر و خـواهرش، پروانـه ، در اطـراف او هـستند .
شبي را به ياد مي آورد كه يك افسر دولتي با قنداق تفنگ به سرش كوبيـده و ناسـزا گفتـه و او
در همان حال، عكس رئيس جمهور را كه به آيينه عقب نمـاي جيـپ آويـزان بـوده، ديـده . اسـت
باز هم كلمه ي برادرجان را مي شنود و گمان مي كند خـواهر يـا مـادرش در كنـار او اسـت بـار .
ديگر به فحاشي و خشونت افسر و سربازان دولتي مي زني بـ . انديشد ه صـورتش آب مـي پاشـد و
او را برادرجان مي تلاش مي. خواند كند چشمش را بازكند؛ كـودكي او را پـدر خطـاب مـي . كنـد
كم مي كم فهمد كه شب اسـت و زنـي ناشـناس همـراه بـا فرزنـدش در كنـار وي هـستند نـام .
خود، فرهاد، را به ياد مي آورد، اما بار ديگر به كمـا مـي . رود بـه روزهـاي كـودكي هـاي و حـرف
پدربزرگ و داملا سيدمصطفي درباره ي اجنـه و دنيـاي پـس از مـرگ مـي شـدت درد . انديـشد
و كوفتگي، تصور مـرگ و حـضور در قبـر را در او تقويـت مـي كنـد و زن و كـودكش را فرشـته
و يا ارواحي از دنياي مردگان مي پندارد و درباره ي توبـه و مراسـم تلقـين و تـدفين مـرده فكـر
. دكن مي در همان حال به ياد مي آورد كه در ساعات منـع آمـد و شـد شـبانه، در خيابـان بـوده
و چون اسم شب نداشته ، دستگير و شكنجه شده كـم . است كـم از كمـا خـارج مـي يقـين . شـود
ميكند كه زنده است، اما وقتي جسمي شبح مانند را مي بينـد، بـاز در زنـده بـودن خـود شـك
ميكند و بـه ميـان كـا بوس رفتـه . رودهـا فـرو مـي رفتـه هـشيارتر مـي . شـود نـام و مشخـصات
اعضاي خانواده اش را به ياد مي آورد و دركي از زمان پيرامـونش بـه دسـت مـي بـا صـداي . آورد
زن بيدار مي . شود فرهاد اكنون مـي توانـد بايـستد و راه بـرود . انـدكي بعـد، زن صـاحب خانـه او
را به درون نقبي كه در زيرزمي ن خانه ايجاد شده اسـت، هـدايت مـي . كنـد شـبحي كـه او قـبلاً
ديده بود نيز آنجاست . سر و صداي رفت و آمـد سـربازان كـه مـي خوابـد، از مخفـي گـاه خـارج
نقد جامعهشناختي رمان هزارخانه خواب و اختناق / زاده، قبادي، غلامحسين نيكوبخت، زواري 13
. شوند مي فرهاد كم كـم بـه زن علاقـه پيـدا مـي كنـد و مـي فهمـد كـه نـام زن، مهنـاز اسـت و
شوهرش اعدام شده ؛ آن جوان شبح مانند نيـز بـر ادر مهنـاز اسـت و محـب صـبح روز . نـام دارد
بعد، مهناز خبر مي آورد كه سـربازان همچنـان در جـستجوي فرهـاد . هـستند فرهـاد ور ، غوطـه
در افكار خود به آغاز دوستي با عنايت و ارتباط آن بـا مقـالات شـمس و كلمـه ي اختنـاق فكـر
ميكند و ارتبـاط آن بـا موقعيـت كنـوني خـودش . مهنـاز ر نـزد مـاد فرهـاد مـي رود تـا او را از
وضع فرزندش باخبركند مادر . فرهاد يك قالي با خود مـي آورد و بـه فرهـاد مـي گويـد كـه ايـن
قالي دستمزد قاچاقبري است كه عصر خواهدآمد و او را پيچانده در قالي، بـه پاكـستان خواهـد
. برد فرهاد ميان عشق به مهناز و گريز از اختنـاق كابـل، مـردد اسـت؛ امـا عاقبـت، پيچيـده در
قالي، بر دوش قاچاقبر، خانهي مهناز . كند را ترك مي قاچاقبر، شب را در قريهاي توقف مـي كنـد
و به فرهاد توصيه مي كند كه با ساكنين مسجد حرف نزند . افـراد مـسلح حاضـر در مـسجد كـه
از مجاهدين هستند، به او مشكوك مي شـوند و فرمانـده گـروه، دسـتور منـع خـ روج او از قريـه
. كندرا صادر مي فرهاد در مـسجد، درويـشي را مـي بينـد كـه ديگـران نمـي بـا درويـش . بيننـد
سخن مي گويد و از او راهنمايي مي سرانجام، . خواهد فرهاد با اسـتفاده از خـواب آلـودگي شـبانه
و نشئگي مردان مسلح، همان شـب از قريـه مـي گريـزد؛ ولـي دوبـاره گرفتـار سـربازان د ولتـي
.شودمي
. 3 تحليل نمادين
با توجه به نقش نماد در گسترش و انتقـال معنـا و پررنـگ بـودن وجـه نمادپردازانـه در ايـن
رمان، شايسته است كه پيش از هرگونه نقد و بررسي، به اختصار، تحليلـي نمـادين از رمـان بـه
دست داده شود تا در درك معناي كلي اثر و نقد و بررسي رمان، به بي رمان بـه ايـن . راهه نرويم
دليل كه ظرفيت هاي سياسـي، اجتمـاعي، فرهنگـي، روان شـناختي و زبـاني وسـيعي دارد، هـم
ظرفيت نمادپردازي اجتماعي، سياسي و فرهنگـي را دارد و هـم نمـادپردازي فـردي و بلاغـي و
(هنري نوري خاتونباني، ). 72 : 1386 برخي از دلايل ما براي نمادين خواندن اين رمـان چنـين
: است
وجود ابهام-1 . در متن رمان
-2 سخنان و رفتارهاي عجيب و غريب و گاه نـامعقول شخـصيت هـاي داسـتان، بـه خـصوص
.فرهاد و محب
-3 تكرار اشيا، عناصر، اسم ها، وصف ها و رفتارهـاي خـاص و تأكيـد بـر آن هـا مثـل اختنـاق،
هزارخانه، جن، داملا سيدمصطفي، كودك، پدر، شب، خ … . واب و كابوس و
14 فصلنامه متن پژوهي ادبي 1391تابستان ، 52 ،شمارة
-4 وجود ساختارهاي مبهم و متضمن ابعاد و لايه هاي متعدد معنايي مثل شخصيت درويـشي
كه كسي به جز فرهاد او را نميبيند يا ظاهر و رفتار محب و يحيي .
وجود زبان -5 پريشي، فضاهاي توهمي و سخنان هذياني كه در كابوس ها گفته مي شود؛ مانند
رؤياهاي فرهاد در هنگام كما و تكگويي دروني او و يا سخنان درويش .
شيوهي نمادپردازي در داستان هاي معاصر فارسي الگوي روشني ندارد و بـسته بـه موضـوع و
مايه درون ي داستان، موقعيت اجتماعي و فرهنگي نويسنده و بسياري عوامل ديگر، متغير اسـت؛
و مكانها مانند اشاره به رويدادها، مفاهيم، زمان هاي اساطيري و تاريخي، ابهـام سـازي و در هـم
آميختن واقعيت و غيرواقعيت، هنجارشـكني در لحـن و زبـان در كنـار عوامـل محتـوايي و نيـز
استفاده از عنصر تكرار «: نويسندگان تقريباً در همه ي ابعاد و عناصر داستان امكـان نمـادپردازي
… اند داشته نمادپردازي در خلق و پرورش شخـصيت هـا و اسـتفاده از شخـصيت هـاي نمـادين،
تصاوير نمادين، اشيا و عناصر نمادين، كنش هـاي نمـادين، زبـان و بيـان نمـادين، فـضاسازي و
صحنهپردازي نمادين، زمان و مكان نمادين اشـاره (» كـرد نـوري خاتونبـاني، ).83 و 82 : 1386
پيگيري جستجوهاي فوق در متن رمـان ي خـواب و هزارخانـه اختنـاق ، نتـايجي از ايـن دسـت
:داشت
شخصيت. 1: هاي نمـادين مهـم تـرين شخـصيت نمـادين رمـان، فرهـاد . اسـت فرهـاد بـه
قرينهي نام و عشق بي سـرانجامش، نمـاد فرهـاد اياسـطوره اسـت كـه بنـا بـه روايـت نظـامي
ي در منظومه خسرو و شيرين ، قرباني بـي گنـاه عـشق شـيرين و خـسرو . شـد اشـاره بـه وجـود
هـاي كتاب هفـت پيكـر و خـسرو و شـيرين نظـامي در خانـه ، )76 : 1381رحيمـي، (ي مهنـاز
قرينهاي ديگر بر صحت اين ادعا است از سوي ديگر، . فرهاد بـه قرينـه ي سرنوشـت و كـردارش،
به نوعي نماد حضرت )ع(يوسف كه بي – هيچ گناهي، قربـاني حـسد بـرادران خـود شـد و چـاه
و زندان و دوري پـدر را تحمـل كـرد . نيـز هـست – نويـسنده، در بخـشي از رمـان، فرازهـايي از
ي سوره )ع(يوسف را عيناً ترجمه ) 137-133 :همان( كرده و در چنـد فـراز از داسـتان، تلويحـاً
سرنوشتي بر هم فرهاد و يوسف «: است تأكيد كرده خودم را كنار كـاريز مـي صـداي آب، . رسـانم
آواز گله هاي يعقوب را از ذ . شويدهنم مي آسمان ابـري اسـت سـتاره . هـا و مـاه در پـاي يوسـف
). 134 :همان(» …اند افتاده
ديگر شخصيت نمادين رمان، درويشي است كه عين سخنان شمس تـا آن « : كند را تكرار مي
چنان نشده اي كه خواب تو عين بيداري است، مخسب ! مرد درويش اسـت كـه آمـده و ايـستاده
) 138 :مانه(» بالاي سر من يا شبيه آن را مي «: گويد آواز مـرد درويـش تنهـا بـه گـوش مـن
: رسد مي آنچه در خود مي چرا نمي ) ص(بيني در محمد بيني؟ هركسي پـرده دار خـود اسـت » …
و هيچ ) 136 :همان( كس غير از فرهاد . بيند، او را نمي درويش، هنگـام خـواب، سـر بـر خـشت
نقد جامعهشناختي رمان هزارخانه خواب و اختناق / زاده، قبادي، غلامحسين نيكوبخت، زواري 15
مينهد و موهاي سپيد و بلندي ص ورتش را پنهان كرده ). 130 :همـان (اسـت بـا ايـن قرينـه هـا
ميتوان گفت كه درويش، نماد شمس تبريزي و به عبارت بهتـر، نمـاد نـوعي اسـلام عرفـاني و
.فردگراست
يكي ديگر از شخصيت هاي نمادين مهم در اين رمان، جن جن«: است هـا آمـده و نشـسته انـد
پـدركلانم. امروي سـينه
2
مـيگفـت كـه دامـلا سيدمـصطفي گفتـه… بـود در اتـاقي كـه قـرآن
نباشد، جن ها خانه مي جـن ). 15 :همـان (» كننـد هـا در كـابوس فرهـاد، او را آزار مـي دهنـد و
چــشمهــا و دهــان او را مــي آن. بندنــد هــا موجــوداتي شــيطاني و دشــمن قــرآن و نــام هــاي
. خداوند هستند باتوجه به اين كه در عالم واقع، نظاميـان كـه آن -كمونيـست هـا نيـز بـا قـرآن
و مظاهر ديني مخالفند – فرهاد را آزار و شكنجه مـي كننـد و از سـوي ديگـر، فرهـاد در بخـشي
از داستان، مدام ميان واقعيت و كابوس در رفت و آمد است و زندگي در افغانستان را بـا كـابوس
و مرگ، برابر مي ، مي)45 و 27 و 24ص (بيند توان گفت كه جنها در اين رمان، نمـاد نظاميـان
كمونيست هستند؛ همان طـور كـه زنـدگي تحـت سـلطه ي كمونيـست هـا، كـابوس اسـت، بـه
همان سان كه آدم هاي تحت سلطه، به اشباح تبديل شده ي مهـم يـك قرينـه . انـد تـر در تأييـد
اين تأويل، شيوه ي روايت رمان است؛ به اين صورت كه قطعات كابوس فرهاد به موازا ت زنـدگي
واقعـي او روايـت مـيشـوند و چنـين تـداعي مـيكننـد كـه جـنهـاي كـابوسهـاي فرهـاد ،
همان نظامياني هستند كه در واقعيت، فرهاد را اذيت مي «: كنند و بالعكس در بستر، انديـشه هـا
شيطاني مـي … شـوند مـن بـه چيـزي نمـي … خـوانم ام را مـي كلمـه . انديـشم تـا روحـم هرچـه
… زودتر برگردد زير لگدهاي دو چكمه پـوش در جـوي پـر از لجـن افتـاده ام، دشـنامم داده » انـد
) 13 و 12 :همان( يا اين بخش از رمان « : امشب همان جن هـا آمـده انـد تـا روي سـينهي مـن
جن… ادراركنند ها آوازم را از گلويم دزديده … اند منصبدار غضب آلود به من نگاه كرده و فرياد زده
). 17 و 16 :همان(» …ت را خواهد…اندان قوم: است
حميرا، مادر فرهاد و مهناز، ناجي و معشوق فرهاد، كه هردو سرنوشتي شبيه هم دارنـد، نمـاد
زن افغانستاني هستند كه خود حامي ندارند؛ اما بايد حامي فرزندان و خويشان خود باشند ايـن .
دو زن، در چشم اندازي ديگر، نماد وطن يا كشور افغانستان نيز هستند . هردو زن، شوهر خـود را
از دست داده اند و مورد طمـع مـردان ديگـري هـستند؛ درسـت مثـل افغانـستان بـه خـصوص .
شخصيت حميرا-كه خواستگار دوم او يك ژنرال كمونيست است – به شدت رمزي ترسـيم شـده
. است حميرا « كه ي وحشت از روز تولد چهره و خنـد ) 67 :همـان (» زده داشت ه و گريـه و تمـام
زندگياش در ميان قوس )همانجا(ها بوده ، به محض اين كه بر ترس چيره مي -هـا شود و قـوس
كه هنگام خنده و گريه بر چهره اش نمودار مي -شدند از دو طرف دهـانش ناپديـد مـي شـوند، از
16 فصلنامه متن پژوهي ادبي 1391تابستان ، 52 ،شمارة
چشم شوهر مي افتد و شوهرش، او را رها مي سرنوشت . كند حميرا، با توجه به اين قري ها نمـاد نه
سرنوشت افغانستان .نيز هست) وطن(
محب، برادر مهناز-كه موهايش سپيد شـده و ماننـد يـك نـوزاد نيـاز بـه مراقبـت دارد نيـز –
نمـاد جامعـهي تحـت سـتم افغانـستان اسـت؛ جامعـهاي ديـرين و كهنـسال كـه نـشانه هـاي
هدايت و رستگاري )موي سـپيد ( در او هست ، امـا تحـت فـشار نظـام سـتم گر حـاكم، تفكـر و
زبـان خـود را از دسـت دادهاسـت و فقـط نالـههـايي رقـتانگيـز از دل بـر مـي : همـان(كـشد
). 105 فرهـاد در ابتـداي رمـان، محـب، يحيـي و مهنـاز را اشـباحي مـيبينـد كـه بـه گـور او
داخل شده انـد و ايـن قرينـه نيـز نمـادين بـودن شخـصيت محـب را تأييـد مـي زن در «: كنـد
سياهي د هليز ناپديد مي . گردد كودك بـا بالـشت بزرگـي از سـياهي دهليـز مـي جـسمي … آيـد
ميبينم كه آهسته و آرام با گام هاي شمرده به طرف دهليـز حركـت مـي هـايش را دسـت . كنـد
مانند دو قوس از تنش دور ساخته ديگر نمي . بندمهايم را مي چشم… است خواهم در مـورد ايـن
اشباح و رؤياها بيند ).42 :همان(» يشم همچنين پيرگونه گشتن محب يا پير- كـودك گـشتن
او، نماد تبـاه شـدن دوران جـواني (دوران بلـوغ، زايـش و تـوانش ) در افغانـستان تحـت سـلطة
.كمونيسم است
داملا سيدمصطفي ي نـامش ديگر شخصيت رمزي و نمادين اين رمـان اسـت؛ هـم بـه قرينـه
و هم به قرينه ي صفاتي كه بـه ا و نـسبت داده مـي : شـود او پيـشواي روحـاني پـدركلان فرهـاد
است و اسماءالحسني را مي داند و پدركلان همـه چيـز را از او آموختـه ) 14 و 12 :همـان (اسـت
و اين كه هيچ كس جز پـدركلان فرهـاد ، دامـلا سيدمـصطفي و از ) 45 :همـان (اسـت را نديـده
«: سوي ديگر داملا سيدمصطفي مي . ا را ببينـد هـ توانست جـن دامـلا قـصيده پختـه كـرده . بـود
جنها را به غلامي گرفته ). 16 :همـان (» بود بـا توجـه بـه اكثـر قرينـه هـا دامـلا سيدمـصطفي
(نماد شريعت در مقابل طريقت ) و بـه عبـارتي نمـاد بخـشي از ديـن و فرهنـگ اسـلامي اسـت
كه نويسنده، آن را خوش نمـي دارد و بنـابراين در بخـش هـايي از رمـان، چهـره اي منفـي بـه او
اين جن «: است داده ها شايد همان جن هاي حلقه به گوش داملا سيدمصطفي : همـان (» باشـند
16.(
يك شخصيت فرعـي نمـادين ديگـر، معلـم شـراب فـروش اسـت؛ همـان كـه موهـاي دراز او
روي شانه ). 47 :همـان (است اش ريخته در لايـه ظـاهري رمـان، ايـن شـخص، شـراب فروشـي
معمولي است كه فرهـاد و دوسـتش، مـشتريان او هـستند -هـايي امـا قرينـه . ي از جملـه غلبـه
-ي عرفاني انديشه در رمان هست كه نشان مـي دهـد كـه معلـم، در لايـه ي معنـايي عميـق تـر،
نماد رهبر آگاه و بيداركننده نيز هست و شرابي كه او مي فروشـد، شـراب معمـولي نيـست نـام .
يا نام مستعار اين شخص، معلم ) دهنـده تعلـيم ( اسـت، ظـاهر او بـه اهـل عرفـان مـي مانـد، بـا
نقد جامعهشناختي رمان هزارخانه خواب و اختناق / زاده، قبادي، غلامحسين نيكوبخت، زواري 17
شعر عرفاني آشناست و گاهي سخنان شمس تبريزي را بسيار بـه جـا بـه كـار مـي : همـان (بـرد
). 48 نوشي از طرف ديگر، شراب فرهاد در دكان معلـم يـا سـر قبـر سـيدجمال الـدين ، بيـدارگر
و مصلح مشهور مسلمان نيز قرينـه ) 92 :همان( هـاي ديگـري مبنـي بـر رمـزي بـودن معلـم و
: شراب او است فرهاد و عنايت در اثر رفت و آمد بـا معلـم آگـاهي كـسب مـي كننـد و بنـابراين
ديگر قوانين و مقررات نادرست حاكم را برنمي تابنـد و گـره داسـتان نيـز از همـين جـا افكنـده
. شود مي
:هاي نمادين نام. 2 نام رمان، نماد . ين اسـت هزارخانـه يـا هزارتـو جـايي خيـالي اسـت كـه
انسان از دالاني به دالاني يا از خانـه ي ديگـر مـي اي بـه خانـه رسـد، امـا راهـش را نمـي يابـد و
همچنان سرگردان است . عتيق رحيمي ، خود در اين باره مي «: گويد هزارتو يا هزارخانه كـه مـن
از ناصرخسرو بلخي ما از يك ]دهد كه نشان مي [ گرفتم، اختناق به اختناق ديگر گم شـده ايـم و
انگار در يك هزارخانه هستيم ). 1381آبادي،(» در متن رمان نيز هزارخانه بارها تكرار شده و بـه
خصوص به همانندي نقشه ي سرخ و سياه قالي افغانستاني با هزارخانه و نيز با سرنوشـت فرهـاد
از او). 121و120 :1381رحيمي،(است اشاره شده اختناق كمونيسم مـي گريـزد، امـا بـه رهـايي
نميرسد و گرفتار اختناق طالباني . شود مي
رنگ .3: هاي نمادين رنگ ها در تمام جوامع و نزد همه ي افراد، جنبه اي فراواقعي داشته انـد
و مفـاهيم و معـاني زيـادي را منتقـل مـي كـردهانـد؛ بـه خـصوص در آثـار هنـري هنرمنـد در .
ي او درجه ل براي توصيف يك شيء بـه رنـگ آن توجـه دارد، زيـرا رنـگ، حاصـل نـوع نگـرش
(فـرد اسـت نيكوبخـت و قاسـم زاده، ). 187 و 186 : 1387 دو رنـگ سـرخ و سـياه و اشـياء و
زمانها و عناصر متناظر با اين رنگ -ها مانند شب و خون – بارها در متن رمان به كـار رفتـه . انـد
اين تكرار، واژه را از حي طه استعاره خـارج مـي سـازد صـورت و آن را بـه ) 63 : 1386قبـادي، (
مفهومي الگويي درمـي آورد و بـه نمـاد تبـديل مـي «: سـازد روي شـب مـي خـط سـيرم … دوم
را درخت هاي سوخته اما پر از ميوه هـاي سـرخ خـشكيده ي دو كنـار جـاده تعيـين مـي » كننـد
). 50 :1381رحيمــي،( در بخــش ديگــري از رمــان، بــر ادر عنايــت پــرچم، هــاي آغــشته بــه
خون گوسفند را به جاي پرچم هاي سـرخ رنـگ مـي فروشـد و چـون پـرچم هـا بـه رنـگ سـياه
درميآيند، دستگير و زنداني مي ). 92 :همان(شود همچنين بارها به تركيـب رنـگ هـاي سـرخ
و ســياه در قــالي افغــاني اشــاره مــي ). 120 و105 و76 :همــان(شــود رنــگ ســرخ، نمــا د
نظام كمونيستي و رنگ سياه، نماد مسلمان (نمايان افراطـي حكومـت طالبـان نويـسنده، . اسـت )
اتفاقات چنددهه ي اخير افغانـستان را بـه ي افغانـستان تـضاد و تقابـل ايـن دو نيـرو در جامعـه
منتسبكرده و در مصاحبه اي در مورد ايـن رمـان، اختنـاق جامعـه ي ي افغانـستان را بـه نقـشه
قالي افغانـستاني تـشبيه كـرده «: اسـت بـراي مـن از لحـاظ كـاربرد سـمبليك رنـگ هـا، دوران
18 فصلنامه متن پژوهي ادبي 1391تابستان ، 52 ،شمارة
اختناق ايـدئولوژيكي، يـك دوران سـرخ بـوده ] ديگـر [اسـت و دوران رنـگ سـياه داشـت مـن .
هميشه در قالي افغاني يك خـشونتي مـي ضـلعي هـشت : ديـدم هـا، چهارضـلعي هـا و سـرخي و
فكر مي . سياهي كردم كه چرا در يك اثر تزئيني ما ايـن همـه خـشونت وجـود دارد آبـادي، (» …
1381.(
.4 زمان و مكان نمادين : بيشتر وقايع رمان در سياهي شب رخ مي دهد و شب نقش نمادين
«: دارد اتاقم تاريك است يا چشم هايم بسته . اند؟ شايد هردو شب است و مـن خـوابم پـس چـرا .
ي م نكته). 9 : 1381رحيمي،(» انديشم؟مي هم، توصيف كردن اوقات با رنگ سياه يا سرخ است؛
چنان كه مثلاً آخر روز، سرخ ) 127 : همان(رنگ است و اول صـبح نيـز سـرخ و ) 144 : همـان (
شب و سياهي نيز متناظرند در برابر چكمه … افتمبه زمين مي « : ي سياهي روي هاي سرباز، پرده
. افتدهايم ميچشم شب شد؟ چه زود ).144 :همان(» !
همچنين گـور، يكـي از مكـان هـاي نمـادين اسـت كـه در ايـن رمـان بـسيار تكـرار شـده و
نماد افغانستان تحت سلطه ي كمونيسم است بـه ايـن قرينـه كـه فرهـاد ، در حـالي كـه زنـده و
ي در خانه مهناز در خـواب اسـت، مـدام محـيط اطـراف خـود را گـور و گورسـتان مـي : خوانـد
من مـرده « ام و بـه خـاك هـم سـپرده شـده در . ام گورسـتان خـانوادگي … هـستم ) ن(مـا دامـلا
سيدمصطفي به پدربزرگم مي گفت همين كه مـرده در گـور گذاشـته شـد، نخـست همـسايگان
گورستانش را مي و ايـن ) 28 :همان(» بيند كـه رنـگ نمـادين سـياه در گـور هـم حـضور دارد :
تر از شب است گور سياه « شـكل روايـت ). 29 : همان(» و تـداعي بـي ترتيـب و مـوازي زمـان و
مكان نيز به تأويل فوق كمك مي «: كند شدت نـور چـشم هـايم را بـسته، امـا صـداي هيبتنـاك
منصبدار دوباره بازشان كرده . اممن مـرده … نامت چيست؟ : است پـيش از افتـادن زيـر لگـدهاي
گور، قبرغه . امها مرده پوشچكمه
3
هايم را شكستانده ) 32 و 31 : همـان (» اسـت و چنـد صـفحه
بعد، راوي مي . نه«: گويد نه در رؤيا هستم، نه در كابوس و نه در برزخ بيـدارم و زنـده . : همـان (»
41.(
گفتگو و تك .5: گويي نمادين مايه نام و درون ي رمان، در پيوند با سخنان شـمس تبريـزي
انتخاب شده است؛ زيرا در بخشي از رمان مي ايصفحه… «: خوانيم را پاليـدم كـه جـوان چيـزي
. استنوشته در متن كتاب، گفتار شمس را نشاني كـرده «: مـا را اهليـت گفـت نيـست، كاشـكي
اهليت شنودن بودي تمام گفتن مي . بايد و تمام شنودن اما بر گوش . ها مهر است، بر دل هـا مهـر
است، بر زبان و در حاشيه» …ها مهر است ي صفحه با قلم پنسلش افـزوده : همـان (» … اختنـاق :=
). 84 همچنين رمان، با فرازي از مقالات شمس تا چنان نشده «: شود شروع مي اي كه خـواب تـو
عين بيداري است، مخسب و اين گفته ) 5 : همان(» ي شمس را بار ديگر، در متن رمان، از زبـان
درويش مي ). 138 : همان(شنويم
نقد جامعهشناختي رمان هزارخانه خواب و اختناق / زاده، قبادي، غلامحسين نيكوبخت، زواري 19
.6 رفتارهاي نمادين: هاي كابوس فرهاد نوشـي ب، شرا فرهـاد در دكـان معلـم و در دانـشگاه
نزديك قبر الدينسيدجمال ، عشق او به مهناز، تحريف شـعار توسـط عنايـت ، خـون آلـود كـردن
پرچمها به دست برادر عنايت، گريختن فرهاد از افغانستان، تـصميم او بـه بازگـشت و گرفتـاري
مجدد او، همه نمادين هستند.
. 7: عناصر نمادين م يكي از مه تـرين عناصـر نمـادين در ايـن رمـان، خـواب و رؤياسـت از .
همان ابتداي كتاب، نويسنده، با كمك گرفتن از مقالات شمس ، تأكيد مي كند كه خواب در ايـن
رمان، عنصري نمادين است؛ نماد موقعيتي از زندگي واقعي « : تا چنان نـشده اي كـه خـواب تـو
عين بيداري است، مخسب ). 5 : همـان (» )6/662 مقالات، شمس،! ( خـوابي كـه عـين بيـداري
باشد، خواب عادي نيست . عنصر خواب در سراسـر رمـان حـضور دارد و گـويي آسـمان زنـدگي
ها را پوشانده شخصيت . است شخصيت محوري رمان، فرهاد، بارها در كابوسبودن زنـدگي واقعـي
يا واقعي بودن كابوس هاي خود ترديد مي كند و شكل روايت رمان نيـز چنـان اسـت كـه او بـين
خواب و بيداري و كابوس و واقعيت، در رفت و آمد است پس چـرا مـي . من خوابم … «: انديـشم؟
نه، بيدارم اما با چشم مگر اين حرف «: و يا ) 9 : همان(» هاي بسته هـايي نيـست كـه چندلحظـه
پيش در كابوس با خود مي گفتم؟ اين كه هرآنچـه كـه خـواب ديـده ام تكـرار مـي تمـام … كـنم
كابوسم را واقعيت مي ) 45 : همان(» پندارم و يك قرينه صريح آن رشته «:تر هاي مو كـه رويـم را
مينواختند، آن كودك كه مرا پدر خطاب مي كرد، تا چه حد واقعي و عيني بودند؟ مگر اين هـم
از ويژگي هاي رؤيا نيست كه در خواب همه چيز واقعيتر از واقعيـت جلـوه مـي : همـان (» كننـد؟
39 .(
. 8: اشياي نمادين مهمترين شيء نمـادين در ايـن رمـان، قـالي افغـاني اسـت كـه ) قـالين (
اختناق و خشونت جامعه ي افغانستان را تداعي ميكند؛ زيـرا رنـگ هـاي نمـادين سـرخ و سـياه
در آن غالب است و هشت هاي نقشه ضلعي ي آن به هزارخانـه مـي مانـد و بارهـا بـر ايـن ويژگـي
تأكيد مي شود؛ به خصوص در اين فراز «: پدرم بالاي سرم ايستاده نمي… است گذارد كـه پاهـايم
از خط هاي سياه بـه زمينـه ي سـرخ قـالين بلغـزد . چـرخم مـي . دوممـي . انگـار در هزارخانـه اي
نقش. امگير مانده هاي سياه نـه آغـاز دارنـد، نـه انجـام ضـلعي هـشت … هـا و چهارضـلعي … هـا
سرم در هزارخانه ي سرخ و سياه قـالين مـي همچنـين، ). 121 و 120 :همـان (» چرخـد فرهـاد ،
پيچيده شده در قالي به سوي مرز برده مي شود و همين قالي دسـتمزد راه بلـد اوسـت : همـان (
118.(
20 فصلنامه متن پژوهي ادبي 1391تابستان ، 52 ،شمارة
. 4 رمان هزارخانهي خواب و اختناق و مسائل جامعه افغانستان
رمان هزارخانه ي خواب و اختناق، د استان رنج و سرگرداني و پريشاني مردماني است كه تحت
ستم نظامي نامعقول قرار دارند . نظاميان، در جامعه ي توصيف ي ارتبـاط شده در رمان، تنها حلقه
حكومت و مردم هستند و از بقيه اركان نظام حاكم، غير از عكس رئيس جمهور، هيچ نـشاني در
. رمان نيست طبيعي است كه در چنين نظام ي، چكمه و تفنگ ، ابـزار اصـلي تعامـل حكومـت و
. مردم باشد در سراسر كتاب، شاهد اعمالي چون دشنام هاي ركيـك، تحكـم شـديد، كتـك زدن،
قرار دادن چكمه ها بر روي صورت مـردم، جـستجوي خانـه بـه خانـه، زنـدان و اعـدام از سـوي
نظاميان كمونيست هستيم و تمام سخناني كـه بـر زبـان نظاميـان جـار ي مـي شـود، همـراه بـا
ناسزاگويي است ). 26و 25و 17 و 13 و 8 :همان( مردم نيز مشروعيت نيروهاي حاكم بر جامعه را
نپذيرفتهاند و به هر وسيله اي، اين نپذيرفتن را ابراز مي كنند؛ يكي، شعار رسمي حزب حـاكم را
به شكلي طنزآميز تحريف مي ) 71 :همان(كند ؛ ديگري رنگ سـرخ را كـه نمـ – اد حـزب خلـق
مردم را مجبور به ترك تحصيل، ترك وطن و ترك زندگي مي . كندافغانستان است به ريشخند مي ). 93 و 92 :همان(گيرد در مقابل، حكومت نيز با اندك بهانه اي
حـوادث رمـان، در دوران حكومـت االلهحفـيظ امـين، دومـين رئـيس جمهـور افغانـستان در
دوران حاكميـت حـزب دموكراتيـك خلـق افغانـستان، رخ مـي . دهـد راوي داسـتان، در جـايي
به برگزاري مراسم سالگرد انقلاب / ثـور 7 (كودتاي( ارديبهـشت اشـاره مـي و ) 92 :همـان (كنـد
در جاي ديگر مشخص مي كنـد كـه دسـتگيري او در تـاريخ رخ داده1358مهرمـاه / ميـزان 24
). 45 :همان(است بنابراين از نظر تاريخي، حوادث رم ان، زمـاني آغـاز مـي شـود كـه يـك سـال
و اندي از كودتاي حزب دموكراتيك خلق افغانستان بر ضـد «حكومـت جمهـوري بـه رهبـري »
محمدداود گذشته است و اين حزب، توسط يك نظام شبه كمونيـستي تحـت عنـوان جمهـوري «
دموكراتيك افغانستان »، كـشور را اداره مـي همچنـين . كنـد االله امـين حفـيظ ، دقيقـاً يـك مـاه
قبل از تاريخ پيش 1358شـهريور / سنبله 26 يا به قولي 23گفته، در طـي يـك كودتـاي درون
حزبي، نورمحمد تَرَكي ، رهبر پيشين حزب خلق و اولين رئـيس جمهـور كمونيـست افغانـستان،
را به قتـل رسـانده و قـدرت را در دسـت گرفتـه در ). 1006 و 1005 : 1385فرهنـگ، (اسـت
اين زمان در كابل، فضاي امنيتي و پليسي حاكم است و كوچك ترين انتقاد، سـرپيچي و مقابلـه
با دولت محسوب مي . شود موج دسـتگيري و اعـدام مـردم بـه بهانـه كـه از ابتـداي -هـاي واهـي
حكومت خلقي ها شروع شده بود همچنان ادامه – دارد و زندان هاي كشور بـه يـك مـسلخ بـزرگ
) 966-962 :همان(تبديل شده و در نتيجه، مخالفتهـاي مردمـي آغـاز شـده مجاهـدين . اسـت
افغانستان نيز پايگاه هاي بسياري در محيط هاي روستايي ايجاد كـرده جيوسـتوزي، (انـد : 138
نقد جامعهشناختي رمان هزارخانه خواب و اختناق / زاده، قبادي، غلامحسين نيكوبخت، زواري 21
. )18 جوانان بسياري از سربازي كـردن بـراي حكومـت خلقـي گريزاننـد . جمعـي بـه مجاهـدين
ميپيوندند و جمعي ديگر همانند – فرهاد، قهرمان -اين رمان در جستجوي راهي براي خـروج از
. كشور هستند چنان كه قبلاً نيز اشاره شد، در نقد اجتماعي، بازتاب جامعه در رمان و تأثير رمان
بر جامعه به موازات هم، بررسي مي شوند؛ بنابراين بهتر است بحث ارتباط جامعه و رمان را ذيـل
اين دو عنوان : مطرح كنيم
ي هبازتاب جامع. 4-1 افغانستان در رمان
اين رمان، توصيفي از جامعه -ي افغانستان و به خصوص جامعـه ي شـهري كابـل در آخـرين –
هاي دهه سال ي پنجاه شمسي ارائه كرده است؛ سالهـايي كـه تمـام فـضاي جامعـه، از دانـشگاه
هــا و كوچــه گرفتــه تــا خيابــان هــاي شــهر و حتــي درون خانــه هــاي مــردم، پوشــيده از ابــر
وحشت و اختناق است آدم. ها از ترس سربازان حكومت و از اختناق محيط مـي گريزنـد؛ امـا راه
فراري ندارند و از اختناقي به اختناق ديگر كشانده مي . شوند رمـان مـورد مطالعـه مـا، در واقـع،
نوعي انتقاد از نيروهاي اجتماعي و سياسي چنددهـه ي اخيـر افغانـستان اسـت . ايـن رمـان، در
روزگاري منتشرشد كه مردم افغانستان در داخـل و خـارج از كـشور، شكـست ايـدئولوژي هـاي
متفاوت در اداره ي افغانستان را شاهد بودند و تجربه ي چهار دهه جنگ و شوربختي مداوم را بـا
. خود داشتند عتيق رحيمي كه از سال 1363 تاكنون در فرانسه زندگي مي كند، فرصت تأمـل و
اين تجربه ي انديشيدن درباره هاي شـگرف و عظـيم را داشـته و توانـسته اسـت پـس از دو دهـه
زندگي در خارج از افغانستان، تجربه هاي خود را دستمايهي خلق آثـار داسـتاني قـرار دهـد وي .
برخلاف بسياري از نويسندگان معاصر هم -وطنش كـه در ايـن دوره، بيـشتر دربـاره ي جنـگ و
پيامدهاي ناخوشايند جنگ نوشته -اند به سراغ سرنوشت انسان افغانـستاني در روزهـاي آغـازين
حكومت كمونيست -ها كه به گمان اغلب مردم، سرمنشأ سـه دهـه جنـگ و ويرانـي افغانـستان
. است رفته-اندبوده
جامعـهي افغانـستان بعـد از انقـلاب /كودتـاي هفـتم ثـور 1357 ،چنـان كـه در ايـن رمـان
تصوير شده است، اجتماعي غرق د ر وحشت، سياهي، اعدام، زندان و فرار است يـك زندگي هيچ .
از آدم هاي داستان در وضع عـادي نيـست : فرهـاد ، عنايـت ي شـوهر و خـانواده مهنـاز در حـال
فرار از كشور هستند، بـرادر عنايـت و شـوهر مهنـاز اعـدام شـده انـد، بـرادر مهنـاز كـه از يـك –
بيماري رواني رنج مي -برد سربازي فراري است ي و در خانه مهناز مخفـي شـده . اسـت رحيمـي
در اين رمان هيچ كوششي براي ارائه تصويري كامل يـا كلـي از اجتمـاع افغانـستان نمـي . كنـد
آنچه او در اختيار خواننده قرار مـي دهـد، جزئيـات و پـاره هـايي از واقعيـت اجتمـاع اسـت كـه
فرهاد، شخصيت مركزي داستان، مي بيند و ميشنود و لمس . كندمي موضـع انتقـادي نويـسنده
22 فصلنامه متن پژوهي ادبي 1391تابستان ، 52 ،شمارة
نيز در نمادپردازي و نيز در زاويه ديـد راوي داسـتان – فرهـاد – نـسبت بـه وقـايع نهفتـه اسـت .
نويسنده، هيچ تأكيد مستقيم يا غير مستقيمي نمي كند مبني بر اين كه كابل سال حتماً 1358
همين گونه بوده است؛ نه تحليل مي كند و نه حتي توصيف، بلكه خوان نده را در متن وقايعي كـه
بر فرهاد گذشته است، درگير و رها مي كند تا رنج و ترس و خفقاني را كه بـر انـسان سـاكن در
كابل سال 1358 . كنداست، حس مسلط بوده ساختار روايت و زاويـهي ديـد راوي، در حقيقـت
مانندي داستان و جلب همراهي و موافقت خواننده، بسيار مؤثر است ني كه افغانستا. رحيمـي در
اين رمان تصوير كرده است، جامعهاي است كـه مـسجد و اذان و قـرآن و اذكـار و متـون ادبـي و
عرفاني فارسي در آن حضور دارد . اشاره به اذكار، باورهـايي ماننـد اجنـه و ارواح، منظومـه هـاي
نظامي گنجوي و امثال اين موارد نيز نشانه ي آشنايي عميق نويـسنده بـا فرهنـگ، ا هـا، سـطوره
اعتقادات و سنن مردم افغانستان است و به شيوه اي هنرمندانه براي ايجـاد موقعيـت داسـتاني و
تصويركردن وضع مردم در يك برهه ي تاريخي خاص به كار رفته چگونگي . است انعكاس تـصوير
جامعه در رمان و همخواني ساختارهاي اجتماع و اثر هنري را بيشتر در هنگام بررسي دو عنـ صر
داستاني شخصيت و مايه درون : توان نشان داد مي
: هاصيتشخ) الف شايد اساسي ترين عنصر در ميان عناصر رمان، شخصيت باشـد . ويرجينيـا
وولف درباره ي اهميت شخصيت در رمان مي «: گويد من معتقدم سروكار همه فقـط … ها ي رمان
با شخصيت است و فقط براي طرح و ترسيم شخصيت است كه قالب داستان را طرح افكنده انـد
:1380 آلوت،(» اندو پرورش داده . )503 پل سارتر ژان نيز معتقد است انديشه و نظريه«: اي در
رمان وجود ندارد مگـر ايـن كـه از طريـق روابـط شخـصيت هـا بـا يكـديگر بيـان شـده » باشـد
يكي از تعريف ). 92 و 91 : 1370سارتر،( هاي خوب از عنصر شخصيت چنين شخـصيت «: اسـت
عبارت است از مجموعه ي كيفيـات ي غرايز و تمايلات و صفات و عادات فـردي يعنـي مجموعـه
عادي و معنوي و اخلاقي كه حاصل عمـل مـشترك طبيعـت اساسـي و اختـصاصات مـوروثي و
اكتسابي است كه در كردار و گفتار و رفتار فرد جلوه مـي كننـد و وي را از ديگـر افـراد متمـايز
. )289 : 1382يونسي،(» ندساز مي شخصيت يكي از عناصر اصلي شكل دهنده ي سـاختار رمـان
است و تحليل و بررسي آن، در پيوند و ارتباط با عناصر ديگر، منتهي به شناخت سـاختار رمـان
(شود مي نصر اصفهاني و شمعي، شناسيجامعه ديدگاه از). 155 : 1386 رمـان، شخـصيت، در
مجموعهي بزرگ و كليت وسيعي قرار مي مـي گيرد كه تـوانيم از آن بـه جامعـه ي رمـان تعبيـر
. كنيم شخصيت رمان در درون اين كليت است كه بـا عناصـر ديگـر رمـان و نيـز بـا نويـسنده و
خواننده، رابطه اي متقابل برقرار مي «. سازد از نظر برخي محققان، نظير لوكاچ جورج ، شخـصيت،
مانند تمامي جهان رمان، در تسلط نويسنده است و از خويش، هيچ توانـايي در صـحنه رمـان ي
نميتواند نشان دهد؛ مگر با اراده . ي نويسنده گلدمن در شخصيت رمان، نماينده ي گروه يا طبقه
نقد جامعهشناختي رمان هزارخانه خواب و اختناق / زاده، قبادي، غلامحسين نيكوبخت، زواري 23
اجتماعي بودن را مي بيند و باختين، بـراي شخـصيت رمـان، اسـتقلال و فعاليـت آزادانـه قائـل
ميشود و تسلط نويسنده بر شخصيت را با عث محدودشدن عرصه مكالمه در رمـان . شـمارد مـي
آنچه در همه اين رويكردها به وضوح عيان است؛ اهميتي است كه شخصيت و شخصيت پـردازي
در نقد جامعه شناختي رمان دارد ). 112 : 1385حسنكلو، عسگري(» با ايـن مقدمـه، بـه سـراغ
بررسي شخصيتهاي رمان هزارخانهي خواب و اختناق . رويم مي
بـيش از پنجـاه شخـصيت اصـلي و فرعـي، در رمـان هزارخانـه ي خـواب و اختنـاق، نقـش
شخصيت. كنند بازي مي هاي اصلي رمان، از نظر خاستگاه طبقاتي ، عمـدتاً بـه طبقـات متوسـط
شهري تعلق دارند، در كابل زندگي مي كنند و مردماني عـادي هـستند كـه ويژگـي اجتمـاعي و
سياسي خاصي ندارند همانند. ديگر آثار رحيمي، رمان حاضر نيز اگرچه شـاهد . ندارد» قهرمان«
حضور يك شخصيت محوري هستيم، اما اين شخصيت، يك انسان منفعل و يـك قربـاني اسـت؛
قرباني تحولات اجتمـاعي اي كـه او در آن هـا هـيچ نقـشي نـدارد صـفت »بـودن قربـاني «ايـن .
هاي داستان ي اكثر انسان مشخصه هاي رحيمـي اسـت؛ در رمـان خاكـستر و خـاك ، دسـتگير و
خانوادهاش قرباني غول جنگ هستند، بدون اين كه در آغاز يا دوام جنـگ نقـشي داشـته باشـند
(رحيمي( خاكستر و خاك )27 و 26 : 1381 (،و در رمان مورد بحث نيز، فرهاد و اعضاي خانواده
و دوستانش، قربانيان حكومتي هستند كه نه آن را دوسـت دارنـد و نـه بـا آن دشـمني خاصـي
دارند؛ اما نظام حكومتي ديكتاتوري حزب خلق افغانستان، اجـازه ي زنـدگي معمـولي را نيـز بـه
دهد و آن ها نمي آن ها بايد بروند و در افغانستان نباشند؛ وگرنه مانند شوهر مهناز و برادر عنايت،
، يا مانند )93 و 64 : 1381رحيمي،(شوند كشته مي محب، در جواني، به يـك كـودكِ موسـپيدِ
بيزبان تبديل مـي ). 59 و 46:همـان (شـوند رحيمـي ي شكـست ، احتمـالاً تحـت تـاثير تجربـه
مجاهدين در ايجاد امنيت و آرامش و ظهور طالبان در تـاريخ افغانـستان، جهـاد بـر ضـد رژيـم
كمونيستي را نيز در اين رمان با عينك بدبيني و نفرت مي بيند و چهـره ي مجاهـدين را بـسيار
منفي و شبيه طالبان تصوير مي ) 133-131 :همان(كند و قدرت يافتن آنان را نيز نـوع ديگـري
از اختناق مي . داند در ميان شخصيت هاي مثبت رمان، فقط عنايت و برادرش هستند كه جـرأت
اقدام عليه رژيم كمونيستي را پيـدا مـي ) 93 و 71 :همـان (كننـد و البتـه اقـدام هـردوي ايـن
شخصيتها، فرهنگي و سمبليك است، نه مسلحانه .
فرهاد، راوي داستان، دانشجويي برخاسته از يك خانواده ي متوسـط شهرنـشين اسـت كـه بـا
وجود در ياد داشتن تعليمات مذهبي، بي مبالاتيهاي بسياري در رفتارهـاي خـود دارد : همـان (
) 72 و 48-47 و نويسنده، گويا به عمد، بر ايـن گونـه رفتارهـا تأ كيـد كـرده اسـت تـا خاسـتگاه
طبقاتي و جايگاه اجتماعي فرهاد را واضح و روشن سازد . فرهاد، دانشجويي معمولي و غير حزبي
در دانشگاه كابل است كه نه مبارزي كمونيست و نه متمايل بـه مجاهـدين اسـت ). 81 :همـان (
24 فصلنامه متن پژوهي ادبي 1391تابستان ، 52 ،شمارة
نويسنده، براي برجسته كردن و آشـكاركردن ويژگـي هـاي نظـام كمونيـستي و دايـ ي تنـگ و ره
محدود رفتارهاي مورد قبول اين رژيم، فرهاد را از هر نوع فعاليـت سياسـي هـاي كـه در سـال –
دههي پنجاه شمسي در بين دانشجويان دانشگاه كابل رايج بود مبرا كرده – است تـا نـشان دهـد
كه حكومت كمونيستي، حتي اگـر نادرسـتي ايـدئولوژي آن را ناديـده بگيـريم، بـه دليـل نفـي
اديآز هاي فردي و حق حيات شخصي انسان ها، حكومتي غيرمعقول و نادرست اسـت خواننـده، .
با مقايسه نوع جرم و مجازات و مصيبتي كه فرهاد تحمل ميكند، بدون ارائـه قـضاوتي از سـوي
نويسنده، عمق رنج مردم افغانستان، در زير يوغ خشونت و اختناق حكومت كمونيـستي، پـس از
كودتاي سال . يابد را در مي1357
عنايت، رفيق و هم كلاسي فرهاد، سرنوشـتي غـم انگيزتـر از او دارد بـرادر . عنايـت ، در جـشن
/سالگرد انقلاب كودتاي كمونيستي -كه حكومت به مردم دستور داده بود تا پرچم رنـگ هاي سرخ
(رنگ سمبوليك رژيم كمونيستي بر بالاي خانه ) هاي خود نصب كنند ه بـا شـد هاي رنـگ پرچم-
خون گوسفند را به مردم مي پـرچم ). 93:همـان (فروشد هـا، روز بعـد از نـصب، بـه رنـگ سـياه
آيند و برادر درمي عنايت، به جرم اين شوخي با رنگ رسمي كشور دستگير مي! شود و در زنـدان
پلچرخي، خودكشي مي ). 92 :همان(كند عنايت- كه از اين مصيبت بـه خـشم آمـده در -اسـت
كلاس درس، ش عار مشهور خلقي اي تحريف مي ها را به صورت افشاگرانه كند و به همـين دليـل،
مجبور به ترك دانشگاه و افغانستان مي ). 71:همان(شود عنايت و برادرش، تنهـا شخـصيت هـاي
مثبت اين رمان هستند كه جرأت مي كنند در نظام تك صدايي ديكتاتوري پرولتاريايي، » سخن«
متفاوت بگويند و ابراز نظر شخصي كنند . اين دو شخصيت ، كه احتمالاً مواضع فكري نويسنده را
نيز بازتاب مي دهند، نمايندهي خيل تحصيلكردگان و روشنفكران افغانستاني هستند كه در طـي
دوران حكومت حزب خلق، برچسب ضدانقلاب و ضدخلق خوردند و محكوم به زندان و اعـدام و
. آوارگي شدند
مهناز، ناجي ادفره ، زن تنهايي است كه در زنـدان ش شوهر پلچرخـي ، اعـدام شـده و همـراه
فرزند كوچكش، يحيي و بـرادر بيمـارش، محـب ، زنـدگي مـي ). 65-64:همـان (كنـد فرهـاد در
مدت كوتاه اقامت در خانهي مهنـاز ، متوجـه مـي شـود كـه خـانوادهي مهنـاز ، همگـي از كابـل
ي شـوهر خانواده و) 115 :همان(اند گريخته ش نيـز قـصد رفـتن دارنـد، امـا او نمـي رود؛ چـون
4 نميخواهد همسر برادر شوهرش شود ي شوهرم مي خانواده«: خواهد كه مـن بـا ايـور
م زنـدگي
به همه مي . خواهم اما من نمي . كنم گويم كه هنوز بيوه نيستم هيچ. كس جسد شوهرم را نديـده
… چون كه در زندان، جسدها را بي نام و نـشان، دسـته جمعـي گـور مـي ). 103:همـان (» كننـد
رشتهي علاقه و محبتي كه در طول يك شبانه روز اقامت فرهاد ي در خانه مهناز، ميـان ايـن دو
ايجاد مي شود، در مقابل ضرورت و اجباري كه فرهاد را وادار به رفتن مي كنـد، دوام نمـي آورد و
نقد جامعهشناختي رمان هزارخانه خواب و اختناق / زاده، قبادي، غلامحسين نيكوبخت، زواري 25
شود و به آساني پاره مي فرهاد، پيچيده شده در يك قالي، خانه مهناز را ترك مي كند؛ اگرچه در
طول راه، مدام به مهناز و يحيي سرنوشت ). 131 :همان(انديشد مي مهنـاز ، كـودك خردسـال و
برادر بيمارش، بازتاب دهنده ي سرنوشت زنان و كودكان مظلوم افغانـستان اسـت رنـج مـضاعف .
ي خود و خانو ي خانواده مهنازِ شوهر از دست داده، كه از ناحيه ادهي شوهر، توأمان، تحـت فـشار
است، داستان رنجهاي زن خاموش افغانستاني است .
مادر فرهاد، حميرا نيز زن تنها و ترك شده اي است كه شوهرش، زن ديگـري اختيـار كـرده و
به پاكستان رفته و او را با سه فرزندش، بي سرنوشت، رها كرده ). 45 :همان(است حميـرا اكنـون
هم بايد با نگاه هاي شهوت آلود پسرعموي تازه به دوران رسيده -ي خود كه افسر رژيـم جديـد و
صاحب قدرت است – دست و پنجه نرم كند و هم زمينهي فرار فرزند جوان خود را فراهم كنـد و
غم و رنج دوري او را به جان بخرد ). 89 :همان( حميرا، همچـون مهنـاز ، نمونـه اي از زنـان رنـج
كشيدهي افغانستان هس تند؛ زناني كه خواسته و ناخواسته، قربـاني اميـال و آرزوهـاي شـوهران،
برادران و فرزندان يا آداب و رسوم جامعه ي سنتي خـود هـستند و فرديتـي ندارنـد ايـن زنـان .
هميشه در حال فداكاري و محبت به اطرافيان خود هستند؛ در حالي كه تـرس از حـرف مـردم،
ترس از عشق ورزيدن، ترس از اقوام و خويشان و انواع ترس هاي ديگر اطـراف آن هـا را گرفتـه –
. است نويسنده در ترسيم سرنوشت اين دو زن، بيشتر به آرمان هـاي خـود وفـادار بـوده اسـت تـا
واقعيت جاري و ساري در افغانستان . اين كه زني جوان مانند مهناز، به دور از خانواده پـدري يـا
خانواده شوهر زندگي ي كند، در جامعه سنتي افغانستان، اگر محال نباشد، بسيار غريـب و دور از
. ذهن است همين طور است رفتار غير معمول مهناز با برادر بيمارش محب .
كوچك پسر مهناز، يحيـي ، ديگـر شخـصيت تاثيرگـذار رمـان اسـت . ايـن كـودك خردسـال،
.»پدر؟«: ي رمان است ي اولين كلمه گوينده يحيي كه چهـره ي پـدر اعـدام شـد ي خـود را بـه ه
ياد نمي آورد و از مرگ او نيز بي خبر است، فرهاد را پدر خود مي مـادرش، ). 44 :همـان (پنـدارد
مهناز، به او گفته اسـت كـه پـدرش در شـهري بـه نـام پلچرخـي (زنـدان مخـوف كابـل اسـت )
و راه بازگشت را گم كرده ؛ اما روزي باز خواهدگشت ). 78-77 :همان( يحيي به تـصور ايـن كـه
فرهاد، همان پدر گمشده است، به او محبت مي كند و مدام بر گرد او مي . چرخد فرهاد نيز ياراي
آن را ندارد كه واقعيت را به كودك بگويد . از آنجا كه راوي – فرهاد- نيز پـدر خـود را بـه نـوعي
ديگر از دست داده است، روابط دو شخصيت يحيـي و فرهـاد – كـه هـردو، پدرشـان را از دسـت
ادهد اند و در جستجوي آن هستند – ويژگـي خاصـي بـه ايـن دو شخـصيت بخـشيده بـه . اسـت
خصوص اگر به بسامد بالاي كلمه ي پدر در سراسر رمان توجه شود ) بار115 ، )وجـوه نمـادين و
روانشناختي بسياري در برابر ديد منتقد قرار مي گيرد كه البته در اين مجال، فرصـت طـرح آن
اما روشن ا . نيست ست كه تخريب ساختار خانواده و در نتيجه، تخريب تدريجي ساختار اجتماع،
26 فصلنامه متن پژوهي ادبي 1391تابستان ، 52 ،شمارة
به واسطه ي فقدان پدر، در شرايط نابهنجار حاصل از ستم افسارگسيختهي نظام حـاكم، يكـي از
دلالت ،زندان، فرار . هاست هاي وجود اين دو شخصيت و روابط آن اعدام و جنگ، مردان خـانواده
را از خانواده تهها گرف و سرگرداني را براي آنان باقي گذاشته است .
محب، برادر مهناز، جواني است كه در هجده سالگي، موهايش سفيد شده، از سربازي گريخته
است و پنهاني زندگي مي . كند محب، در اثر سختي هاي دوران سه هفتهاي زندان، دچار بيمـاري
رواني شده و از نظر روحي به يك كودك تبديل شده است و توانايي گفتن، تفكر و كنترل رفتـار
«: خود را ندارد مهر بر گوش، مهر بر زبان، مهـر بـر دل ). 105 :همـان (» بـه همـين دليـل، بـه
پرستاري و مراقبت احتياج دارد غم. ي انگيز اين كـه خـانواده محـب ، قبـل از گـريختن از كابـل،
محب بيمار را جلوي خانهي مهناز رها كرده و مراقبت از او را بر خواهر تنهايش تحميل كرده اند
و غم انگيز تر اين كه محب بيمار نيز هميشه بايد خود را از دسترس دولت و سربازان مخفي كند
) 115 و 55 :همان( وگرنه ممكن اسـت او را بـا همـين حالـت، دوبـاره بـه سـربازي برگرداننـد .
نويسنده با ايجاد يك تقابل ميان شخصيت محب و شخصيت تعناي و نيز برادر ( عنايـت نـشان )
ميدهد كه انسان مورد پسند نظام كمونيستي، انساني است مسخ شـده و تهـي از ظرفيـت هـاي
اگر مانند . انساني عنايت يا برادر عنايت باشي، محكوم به زندان و اعدام هـستي و تحـت تعقيـب .
اين تعقيب تا جايي ادامه دارد كه مانند محـب، تحـت تـأثير تـرس يـا شـكنج ه، تـوان گفـتن و
شنيدن و تفكر را از دست بدهي .
مدرس مسجد روستا و افراد مسلح حاضر در مسجد، شخصيت هايي فرعي هستند و نويـسنده
به كمك ترسيم خصوصيات آن ها در حاشيه ي رمان، تصويري از مجاهدين افغانستاني به دسـت
دادهاست كه البته مطـابق بـا ايـدئولوژي نويـسنده اسـت ). 133-132 :همـان ( در ايـن تـصوير،
مجاهدان، مردان مسلحي خشن و آلوده به مواد مخدر هستند كه فرهاد را به دليل آشـنا نبـودن
به احكام طهارت، محكوم به حصر در مسجد مي ). 137-134:كنند همان نويسنده، بـه خـصوص
با ايجاد تقابل ميان رفتار مدرس مسجد روستا و رفتار و گفتار يك درويش ي اسلام ماينده كه ن-
عرفاني و فردگرايانه است – تقابل تفكر طالباني و اسلام سنتي را تصوير كرده البته نظـر بـه . است
ساختار نمادين رمان، رحيمي خواسته است كمونيست ها را در تقابل با طالبـان و رفتـار طالبـاني
نشاندهد و هر دو روش را رد كند و راهـي ديگـر نـشان دهـد . ايـن كـه غيـر از ،)فرهـاد ( راوي
هيچكس درويش را نمي بيند و صدايش را نمي )141-138 :همان(شنود ، نمادي است از غيـاب
اسلام عرفاني در جامعه افغانستان كه از ديدگاه نويسنده، راه حـل و دواي درد مـشكلات مـردم
. افغانستان است
حاكميت يا قدرت – كه عدم مشروعيت و خشونت گرايي آن، موتور محرك كـنش هـاي رمـان
– است به صورت شخصيت رماني معرفي نشده به عنوان لايه -نظاميان. است اي از قدرت كـه در
نقد جامعهشناختي رمان هزارخانه خواب و اختناق / زاده، قبادي، غلامحسين نيكوبخت، زواري 27
تماس مستقيم با مردم هستند – در رمان حضور دارند؛ امـا چهـره اي مـشخص ندارنـد و بـا نـام
سرباز، چكمه پوش، قوماندان يا منصبدار معرفي مي ). 20و17 :همان(شوند آنچه از آنان مي بينيم
يا مي شنويم، اجزايي از بدن يا لوازم آن ها مانند چكمه، تفنگ، يا برخي اعمال آنان مانند دشـنام
يا جستجو و بازرسي خانه ). 144و 13 :همان(ها و افراد است نويسنده، دو بخش يا دو صـفحهي
ابتداي كتاب را به دو واژه اختصاص داده ). 8-7 :همان(» !و پدرلعنت ! پدر«: است اولـي از دهـان
يك كودك برآمده و دومي از دهان يك نظامي؛ اما هردو كلمه، خطاب به فرهاد گفته شده . است
واژهي اول، سرشار از عاطفه و مهرباني است و دومي سرشـار از خـشونت . نويـسنده، در ايـن دو
فصل تك كلمه اي، واژه ها را نيز شخصيت بخشيده و با كنار هم قراردادن آن ها، خشون ت كلامـي
و سركوب بيان و سخن در حكومت كمونيستي را برجسته كرده .است
: مايه درون) ب (مايه درون theme ،(اصطلاح مهمي در ادبيـات داسـتاني اسـت كـه گـاهي
شود، درحالي معادل موضوع تلقي مي كـه در معنـي و كـاربرد، بـا موضـوع تفـاوت تعريـف . دارد
ن مشهور و كوتاه رايج در ميان داستان ويسان و نقدنويسان فارسي زبان اين اسـت كـه درون مايـه،
فكر اصلي و مسلط در اثر ادبي است . اما تعاريف مفصل تر از ايـن قـرار اسـت مايـه، فكـر درون«:
اصلي و مسلط در هر اثري است، خط يا رشته اي كه در خلال اثر كـشيده مـي شـود و اوضـاع و
موقعيت به .دهد هم پيوند مي هاي داستان را به بياني ديگر، درون مايه را به عنوان فكر و انديـشهي
حاكمي تعريف كرده اند كه نويسنده در داسـتان اعمـال مـي كنـد، بـه همـين جهـت اسـت كـه
گويند درون مي مايه هر اثري، جهت فكري و ادراكي نويسنده ميرصـادقي، (» دهد اش را نشان مي
. )174 :1385 كشف و تشريح درون مايه، از دشوارت رين كارها در تحليل ادبي است، زيرا كـشف «
درونمايه يا معاني يك اثر، مستلزم ايجاد ارتباط بين اثـر و جهـان بيـرون آن اسـت اسـكولز، (»
. )22 :1387 در اغلب اوقات، مي مايه توانيم درون ي هر اثري را از طريق تفسير و تعبير شخصيت
اصلي هر داستان تشخيص دهيم؛ زيرا نويـسندگان گـاه مايـه ي درون هـا را در افكـار و عواطـف و
تخيلات شخصيت هاي داستان مي گنجانند و خواننده از طريـق تفـسير ايـن افكـار و تخـيلات و
برآيند موضوع داستان، به درونمايه داستان پي مي 1385 ميرصادقي،(برد 1.( :183- 82
درونمايه و تم اصلي رمان، رنج و سرگرداني انسان افغانستاني در فضاي بين دو اختناق تفكـر
(كمونيستي رنگ نمادين سرخ ) (و تفكر طالباني رنگ نمادين سياه ) است؛ اختناقي كـه زنـدگي
واقعي آن ها را به كابوسي تمام نشدني تبديل كرده . است نويسنده، با ارائـه ي سـاختاري نمـادين،
راه حل اين رنج بي پايان را در بازگشت به خود، بازگشت به اسلام و فرهنگ اسـلامي مـي بينـد؛
اگرچه منظور او از اسلام، مشي و تفكر خاصي برگرفته از اسلام عرفاني، فردگـرا و مـسالمت جـو
است كه طرف داران آن در افغانستان چندان زياد نيستند اين درون. مايه بر تمام عناصر داسـتان،
از زبان و فضا و شخصيت ها گرفته تا نمادهاي فراوان به كار رفته در ساختار آن، مـسلط اسـت و
28 فصلنامه متن پژوهي ادبي 1391تابستان ، 52 ،شمارة
در هنگام بررسي نمادپردازي و شخصيت هاي داستان به آن . ها اشاره شد مـضامين فرعـي ديگـر
همچون نفي كمونيسم و نظام كمونيستي، ستايش عـشق حتـي در شـرايط نابـسامان، اوضـاع و
مشكلات زن در جامعه مردسالار افغانستان، رواج خرافات به عنوان باورهاي دينـي، پـدري و بـي
، نفي نظامي)قدرت مركزي/ نظم، مركز(جستجوي پدر گري و خـشونت، نفـي اعـدام و زنـدان و
(شكنجه كه ويژگي رژيم خلقي كابل در اواخر دهه … و) ي پنجاه بود با محوريت همان درونمايه
اصلي، معنا پيدا مي . كنند
نويسنده چنانكه از عنوان رمان مشهود است، وضع زندگي انس ي سـلطه ان در افغانستان تحـت
كمونيسم و طالبان را «خواب و اختنـاق . اسـت ناميـده » اختنـاقي كـه تمـام محـيط اجتمـاعي
افغانستان بعد از كودتاي كمونيستي هفتم ثـور ) ارديبهـشت ( را دربرگرفتـه، زنـدگي را بـه يـك
كابوس وحشتناك تبديل كرده . است تـاثير قـرار اين تم مسلط، تمام عناصر ديگر رمان را تحـت
است؛ مثلاً داده تمام شخصيت هاي داستان، در جستجوي آزادي هستند و تقريباً تمـام آن هـا از
افغانستان محكوم به اختناق مي گريزند؛ اكثر صـحنه ي داسـتان، در كننـده هـاي مهـم و تعيـين
محيطهاي بسته و محدود يا در تاريكي شب رخ مي دهد؛ فرهاد، شخصيت محـوري داسـتان، د ر
آخر رمان، گرفتار همان وضعي مي شود كـه در طـول رمـان، در حـال گريـز از آن بـوده اسـت؛
شناخت ما از آدم ها و وقايع داستان، در طول رؤياها و كابوس هاي فرهاد شكل مي گيرد؛ خواب و
رؤيا چنان در تمام ساختار رمان درپيچيده اسـت و واژه هـاي خـواب، رؤيـا و كـابوس آنقـدر در
صفحات م ختلف رمان تكرار مـي ي شـوند كـه خواننـده تـا آخـر رمـان، از شـك و ابهـام دربـاره
واقعيبودن رويدادها يا رؤيابودن آن «: شـود ها رها نمي هنـوز هـم بـه واقعيـت ايـن موقعيـت هـا
توانم باور داشته نمي شايد هم نمي . باشم خواهم همه مي. كنم خواهم باور چيـز كـابوس باشـد تـا
در ). 73 :1381رحيمي،(» واقعيت انتهاي رمان، صورت راوي، زير چكمه ي سربازان دولتي قـرار
دارد و اين تصوير، شبيه موقعيت راوي در ابتداي داستان اسـت مـا ؛ يعنـي )144 و13 :همـان (
دوباره به شروع برمي روايي ساختار. گرديم ي رمـان و مايه مدور رمان در هماهنگي كامل با درون
امعهي وضع ج دهنده نشان ي افغانستان و بيانگر واقعيت اين است كه مردم افغانستان، ،درپـي پي
در هر دوره رنج اختناق . هستند كردن اختناق ، در حال تجربه در دايره امـا است؛ وآمد اي در رفت
. پايان ندارد
. 4-2 رواج و تأثير رمان هزارخانه خواب و اختناق ي افغانستان در جامعه
ثيرأگفتن از ت سخن گذاري يك رمـان در جامعـه اي ماننـد افغانـستان دليـل خـصوص بـه بـه –
نداشتن آمار دقيق در مورد سـواد و كتـاب -خـواني آسـان نيـست؛ امـا بررسـي نحـوه ي نقـد و
مكالمهي خوانندگان صاحب نظر و نخبه گان ادبي، هنـري و فكـري يـك جامعـه بـا اثـر يـا آثـار
نقد جامعهشناختي رمان هزارخانه خواب و اختناق / زاده، قبادي، غلامحسين نيكوبخت، زواري 29
نويسندهاي كه از همان جامعه برخاسته است، تا حدودي مي تواند در سـنجش ميـزان تـاثير اثـر
هنري بر جامعه مفيد باشد . از نظر آماري، چنان كه در بخش معرفي رمان آورديـم، ايـن كتـاب،
يك بار در افغانستان تجديد چاپ شده و به زبان هاي مختلف دنيا از جملـه، انگليـسي و آلمـاني
ترجمه شده است و اين نشان مي دهد كه رمان د ر ميان خوانندگان جهاني جـاي پـاي محكمـي
دارد، اما درباره ي نفوذ و اعتبار آن در داخـل افغانـستان، نمـي تـوان بـا قاطعيـت سـخن گفـت .
بنابراين، عمده ي تأكيد ما در اين بخش، بر نظرات ناقدان و خوانندگان صـاحب نظـر اسـت تـا از
اين منظر، به تخميني ابتدايي از ميزان تأثير احتمالي رمان، در جامعه افغانستان دست يابيم .
پرتونادري، شاعر و نويسنده نام آشناي افغانستاني، در نوشته اي كه به مناسبت اعطاي جايزهي
گنكور به عتيق رحيمي منتشرشد، ضمن ستايش از موفقيت ادبـي رحيمـي ، از اهـل فرهنـگ و
منتقدان افغانستان به سبب كم كاري يا بي توجهي نسبت به آثا ر رحيمي : نويـسد ، مي انتقاد كرده
«در پيوند با ويژگي هاي آثار عتيق رحيمي هنوز كار شايسته اي صورت نگرفته است؛ در حالي كه
نسل جوان فرهنگيان افغانستان نياز دارند تا عتيق رحيمي را با تمام گستردگي ابعاد شخـصيت
فرهنگي او بشناسند . ) 1387،پرتونادري(» پرتونادري حـق دار د؛ اكثـر نوشـته هـاي منتـشرشده
درباره ي ي اين رمان، در حد معرفي و توصيف است؛ مانند نوشته پرتونادري ي مقاله يا االلهسـميع
زادهنبيحسيب «: صبح 8ي در روزنامه هزارخانه خواب و اختناق رسواكننده همـان دوران سـياه
سركوبها و بردن و بستن هاي االلهحفيظ امين . است يعتيق رحيم در ايـن داسـتان جنـايتي را ،
نشان مي دهد كه توسط حكومت آن وقت ، بـالاي مـردم اعمـال شـده زاده، نبـي حـسيب (» بـود
). 1388 فياض نجيمي بهرمان ، ديگر منتقد افغان است كه آثار رحيمي را معرفي و جايگاه ادبـي
وي را تبيين كرده «: است عتيـق رحيمـي مـان و، در دو ر خاكـستر وخـاك و خـواب و نـه هزارخا
اختناق تا سطح چهره … هاي مطرح ادبيات جهاني وي … رود بلنـدمي ، يكـي از تـك نويـسندگان
كشور است كه آگاهانه از فلسفه وجودي در كارش بهـره مـي بـدين … جويـد گونـه بـا پـرداختن
هدفمند به مس ي أله كوشـيده وجودي انسان ي اسـت فراتـر از محـدوده ،وآثـار ا . حغرافيـايي رود
تراژيدي انساني يعني جنگ را در محراق توجه قرارمي (» دهد فيـاض نجيمـي بهرمـان، ).2008
خالد حسيني -ي افغان ، نويسنده امريكايي و خالق رمان مـشهور بـاز بادبـادك ي همقدمـ در نيـز
ي سيانگلي هترجم صبور سنگ هايرمان ، يميرح در «كـه ؛ چـرا دانـد يمـ شاعرانه و ماننديب را
رحيمـي (»اسـت بـوده موفـق افغان ي هچهريب و صدايب زن ي هچهر و صدا دندانشان
5
،2010 :
.)مقدمه
از نقد و نظرهاي مثبت كه بگذريم، يكي از جدي ترين بررسي هاي انتقادي درباره ي آثار عتيق
رحيمي، به قلم محمدعلي كريمي ، منتشر شده «ي وي در مقاله . است عتيق رحيمي، ظاهرشاه و
يك ملت ي ، ضمن مقايسه »پدرلعنت خالد حسيني بـا عتيـق رحيمـي ، حـسيني ي را نويـسنده
30 فصلنامه متن پژوهي ادبي 1391تابستان ، 52 ،شمارة
داستانهاي بزرگ و رحيمي ي داستان را نويسنده هاي كوچك دانسته است؛ داستان هايي كه بـر
اساس تئوري هاي مد روز نوشته ). 2009كريمي، (اند شده كريمي با اشاره بـه ظرفيـت نمـادين /
اسطورهاي پدر در تمام آثار رحيمي معتقد است كه در رمان هزارخانه خواب و اختناق، ي كلمـه
پدر در سراسر كتاب، به خصوص بخش هاي اول و دوم، نماد قانون / نظم و حكومت است و مـادر
نيز نماد وطن است . همچنين، جن و جن زدگي، نيز به عنوان نماد انقلاب كمونيستي جهاد ضد /
شوروي به كار رفته . اند كريمي با توجه به اين مقـدمات، رحيمـي را سـخنگوي اشـراف زادگـان
سلطنتطلب قلمداد و او را متهم مي كند كه در رمانهاي خود، عـصر تاريـك سـلطنتي و نظـام
ستمشاهي افغانستان را عصر نظم و آرامش و آباداني ايـن كـشور تـصويركرده و دوران حكومـت
كمونيستي و جهاد ضد شوروي را دوران شرارت برا خوانـده )محرومـان (دران كوچـك اسـت كـه
فقط خرابي و آوارگي به بار آورده ). همان(اند وي با استناد بـه فرازهـايي از رمـان ي هـزار خانـه
خواب و اختناق شناختي ارائه ، تحليل روان شده در اين رمان از تاريخ افغانـستان را چنـين شـرح
/اين پدر «: دهدمي پادشاه است كه بر اين مـادر در نظـام . كنـد مـي حكومـت / شـوهري طـن و /
،شاهي سرپيچي از دستور سلطان نابخشودني ، در.. . اسـت سـنت سـلطنتي افغانـستان پادشـاه ،
را به خود مي » پدر«ي اجايگاه اسطوره اينجاست كه … گيرد رحيمي به اين باور مي رسد كه حق
/ پدر پادشاه است كه بر / مادر وطن حكومت كند و / فرزندان اگر ملت حكومت را ب ، دندست گير ه
عملي به مثابه تجاوز ). همان(» اندانجام داده
اين مقاله ضعف هاي زيادي در استدلال و نتيجه گيري دارد؛ اما از نظر توجه بـه ظرفيـت نقـد
روانشناختي در بررسـي رمـان هزارخانـه خـواب و اختنـاق ، بـديع اسـت و البتـه رحيمـي ، در
مصاحبههاي خود، راه چنين تفسيرهايي را كاملاً نبسته و ضمن اشاره به روابط پدرش بـا رژيـم
شاهي افغانستان و معناي رئاليستي غيبت پدرِ راوي، به جنبه هاي رواني عنـصر پـدر نيـز اشـاره
« : است كرده غياب پدر تأثير خودش را در روانم داشت و هميشه در اين مورد و در مورد مـادرم
ديدم كـه مي. كردمفكر مي چگونـه در برابـر زنـدگي مبـارزه مـي ي كلمـه … كـرد پـدرلعنت در
صفحهي دوم، واقعي و اشاره به پدر قهرمان داستان است؛ هركس در جستجوي پدر خود اسـت .
رابطه فرزند و پدر در جامعـه ي پدرسـالار، از پدركُـشي عقـدهي اوديـپ بـه پسركُـشي تبـديل
).1381آبادي،(» شود مي
جهان. 5 ندهنگري نويس
فجايعي كه حاكميت چهارده ي كمونيست ساله ها در افغانستان ايجـاد كـرد، آنـان را در ميـان
اقشار متفاوت جامعه افغانستان و جامعه ي جهاني منفور كرد؛ امـا ايـن اقـشار، از خاسـتگاه هـا و
ديدگاههاي فكري متفاوتي به نفي نظـام كمونيـستي پرداختـه . انـد خاسـتگاه اجتمـاعي عتيـق
نقد جامعهشناختي رمان هزارخانه خواب و اختناق / زاده، قبادي، غلامحسين نيكوبخت، زواري 31
يرحيم و جهان نگري خاص او نيز اقتضا مي كند كه انديشهي هجو و نفـي نظـام كمونيـستي در
كنار نفي نظام طالباني را در فرم هنري خاصي كه در ساختار و محتواي رمان خواب و هزارخانه
اختناق ديده مي اين جهان . شود، ارائه كند نگري خاص، حاصل تلاقي و ادغام دو نـوع انديـشهي
برخاسته : ي رمان است از دو نوع محيط اجتماعي متفاوت، در ذهنيت عتيق رحيمي، نويسنده
. 1 رحيمي از نظر خاستگاه طبقاتي، به قشر اشرافي تعلق دارد كه موقعيت اقتصادي و هويـت
اجتماعي خود را از دربار شاهي افغانستان وام گرفته بودند : عطاءاالله رحيمي، پدر عتيق، در زمان
سلطنت هرشاهمحمدظا ، در مناطق مختلفي چون اندراب، پنجشير و باميان، فرماندار يا اسـتاندار
بود و به همين سبب پس از سقوط نظام سلطنتي در سال 1352 بـه مـدت سـه سـال زنـداني
گرديد و سپس به هند تبعيد شد ). 2010 كابلي، مهديزاده( شايد ساخت فـيلم مـستند زنـدگي
محمدظاهرشاه در تبعيـد، هـيچ ارت ي خـانوادگي بـاطي بـا روابـط حـسنه رحيمـي بـا سـلطنت
ظاهرشاهي نداشته باشد؛ اما اين فيلم، محـور انتقـادات نـسبت بـه گـرايش سياسـي اجتمـاعي –
رحيمي قرار داده «شد؛ زيرا عتيق رحيمي در اين فيلم مرتب به اطراف شاه سـابق مـي چرخـد و
مـدام وي را بـا كلمـاتي چـون » حـضور«و » حـضرت شـما اعلـي« مخاطـب قـرار مـي » دهـد
). 2009كريمي،( اين قشر از اجتماع افغانستان، به نـوعي اسـلام سـنتي – عرفـاني و فردگرايانـه
گرايش داشتند و در دوران جهاد بر ضـد شـوروي، در قالـب دو حـزب كوچـك بـه رهبـري دو
شخصيت صاحب مسند صوفيانه، به نامهاي صبغتاالله مجددي و سيد احمـد گيلانـي ، سـازمان
خسروشاهي، (فتند يا ). 43 و 14 : 1370 رحيمي نيز اين گـرايش خـود را پنهـان نكـرده : اسـت
از هاي فراوان قولنقل مقالات شمس و نيز حضور يك درويش كه تلاش مي – كند راه حل را بـه
فرهاد – نشان دهد در ميان شخصيت هاي رمان و موارد فراوان ديگر، گـرايش فكـري رحيمـي را
ن. كنندبيان مي ويسنده، تلاش كرده است تا نگاه و تلقـي خـاص خـود از دينـداري را بـه متـون
عرفاني مستند سازد . اين سنت فكري و موقعيت اجتماعي، با افكـار و ايـدئولوژي هـاي رايـج در
محيط فكري و پرورشي بعدي عتيق رحيمي – محيط فكري و ادبي فرانـسه – سـازگار اسـت و از
جمله اين سازگاري ها، تمركز بر ( فردگرايي البته با مبدأ و منشأ فكري متفـاوت ) و نيـز مـدارا و
تساهل در مناسبات انساني و اجتماعي است مي. دانيم كه در ميان نحله هـاي فكـري موجـود در
جهان اسلام، مكاتب عرفاني گرايش بيشتري به رفتار و سلوك فردگرايانه و تـساهل آميـز دارنـد
1383 : 236 و 237 .( ) ،نيكوبخت
. 2 از سوي ديگر، اين رمان در فرانسه و پس از سال ها سكونت رحيمي در آن محـيط، نوشـته
. استشده رحيمي در محيط اجتماعي فرانسه تحصيل كرده و تربيت شده اسـت و اكنـون كـسي
منكر اين نيست كه آثار رحيمي بخشي از سنت ادبي و روشنفكري فرانسه نيز محسوب مي . شود
رحيمي بارها در مصاح بههاي خود اشاره كردهاست كه بـه رمـان نـو فرانـسه، بـه خـصوص آثـار
32 فصلنامه متن پژوهي ادبي 1391تابستان ، 52 ،شمارة
مارگريت دوراس .)1387دهقان، كمالي(، علاقه دارد ايـن كـه رمـان سـنگ صـبور او بـه زبـان
-فرانسه با محتوايي نه چندان بي ارتباط با آثار فارسي او ي ي جايزه برنده- گنكـور فرانـسه شـده
است؛ گواه تأثير و تأثر و ار تباط فكري رحيمي با محيط انديشگي و روشنفكري فرانسه اسـت او .
بخشي از ديدگاه انسان -گرايانه ليبراليستي و فردگرايانـه ي خـود را از مكاتـب فكـري و فلـسفي
فرانسه گرفته است و از چنين منظري است كـه بـه هجـو كمونيـست هـا و نفـي تفكـر طالبـاني
.پردازد مي
تلفيق دو ديدگاه فوق، ساخت ار و محتواي ويژه ي رمـان هزارخانـه خـواب و اختنـاق را شـكل
به بيان ديگر، . استداده رحيمي، به مباني فكري حكومت كمونيـستي، كـاري نـدارد و بنـابراين
بيان و زبان او فلسفي نيست . نويسنده، به سراغ روش حكومت و رفتـار نيـروي حـاكم بـا مـردم
عادي افغانستان رفته و نشان داده ه مهم است ك تـرين تمايـل انـساني، يعنـي آزادي، در سـايهي
سلطهي كمونيسم و طالبان، چگونه نابود مي . شود به همين دليـل اسـت كـه رحيمـي ، در كنـار
هجو و نفي صريح و عميق نظام كمونيستي، از مجاهدين نيز به شدت انتقاد مي كند؛ چرا كه بـر
مبناي جهان نگري خاص رحيمي، سلطه مجاهدين نيز، بـه دليـل پيامـدهايي كـه داشـته اسـت
حكومت طالبان( ) مورد قبول نيست .
مختصات شخصيت -هاي ديگر به خصوص زنان رمـان – نيـز ريـشه در واقعيـت هـاي اجتمـاع
افغانستان دارد؛ اما -تحت تأثير افكار و آرمان اين شخـصيت -هاي نويسنده هـا بيـشتر شـبيه زن
ايدهآل جوامع غربي خلق شده به ب . اند يـان ديگـر، زن افغانـستاني، نـه آنچنـان كـه هـست و در
جامعه افغانستان مي بينيم، بلكه بيشتر چنان كه بايد مطلوب افكار رحيمي باشـد، تـصوير شـده
اي كه جامعه. است رحيمي در اين رمان ترسيم كردهاست؛ اگرچه واقعينماست اما تمام واقعيـت
اجتماع افغانستان نيست .
نتيجه . 6
رمان هزارخانه خواب و اختناق يك رمان واقعگرا است . آشنايي و توجه هم زمـان رحيمـي بـه
ميراث فرهنگ اسلامي و مكاتب ادبي غربـي موجـب شـده اسـت كـه در ايـن رمـان، رئاليـسم و
سمبوليسم، عرفان اسلامي و دغدغه هاي انساني، در تركيبي هماهنگ و زيبا حضور داشته باشند
كه اين پشتوانه اطلاعات و دانش از يك سو و رهيافت زيبايي شناسـانه ي مؤلـف از سـوي ديگـر،
موجب شد كه وي اين رمان واقع گرايانه را به صورتي سمبليك و نمادگرايانه پردازش ايـن . كنـد
رمان افشاگرانه، روش و منش نظام كمونيستي را نقـدكرده و پـرده از ادعاهـاي دروغـين آرمـان
مدينه فاضله اي كه ماركسيست ا وعده ه اش را به مردم جهان مي دادند، برمـي نگـري جهـان . دارد
خاص رحيمي كه در ساختار كلي اين رمان قابل مشاهده است، آميخته ي اي از نظرگـاه صـوفيانه
نقد جامعهشناختي رمان هزارخانه خواب و اختناق / زاده، قبادي، غلامحسين نيكوبخت، زواري 33
فردي است كه با نوعي اشرافيگري خاص و نيز دغدغه هاي انسانگرايانه و اومانيستي درآميختـه
. است رحيمي، اين نگرش خاص خود را به صورت نقـد و حتـي هجـو كمونيـسم و همزمـان و –
-توأمان با آن نفي اسلام طالباني، در قالب هنري رمان، ظهـور و بـروز داده نويـسنده، بـر . اسـت
مبناي همين جهان نگري خاص، در انتخاب و انعكـاس واقعيـت هـاي تـاريخ معاصـر افغانـستان،
جهتدار و در برخي مواقع به شدت ايدئولوژي . استمل كردهزده، ع
ها نوشت پي
Syngué sabour 1 .
2 بزرگ پدر: پدركلان.
: قبرغه. 3 استخوان پهلو و دنده )دهخدا(
برادر شوهر: ايور. 4
Rahimi, Atiq 5 .
منابع و مĤخذ
).1380) .آلوت، ميريام رمان به روايت نويسانرمان . محمدعليي ترجمه چـاپ . شـناس حق
.مركز: تهران. دوم
).1376 ) .روبر،اسكارپيت شناسيهجامع ادبيات : تهـران . دومچـاپ .كتبـي مرتـضي ترجمـه .
.سمت
).1387) .اسكولز، رابرت عناصر داستان .نشر مركز: تهران.چاپ سوم . فرزانه طاهريي ه ترجم.
).1384) .يرهواردمي ايبرمز، فرهنگ توصيفي اصطلاحات ادبـي ي هترجمـ . سـعيد سـبزيان
.مارهن: تهران.مرادآبادي
جامعه«). 1377) .ايوتاديه، ژان شناسي ادبيات و بنيانگذاران آن . » درآمدي بر جامعه شناسـي
ادبيات. ترجمه و گردآوري محمدجعفر پوينده .131-97صص . نقش جهان: تهران.
جيوستوزي، آنتونيو ). 1386 ) .جنگ،(افغانستان سياست و جامعه ). ترجمه اسداالله شـفايي .
.عرفان: تهران
خسروشاهي، سيدهادي ). 1370 ) .نهضتهاي اسـلامي افغانـستان : تهـران . دفتـر مطالعـات
سياسي و بين .المللي
). 1381) .قيعت ،يميرح خاك و خاكستر .نشر ورجاوند: تهران.
34 فصلنامه متن پژوهي ادبي 1391تابستان ، 52 ،شمارة
________ ). 1381 ) .هزارخانه خواب و اختناق .خاوران: پاريس.
________ ). 1389 ) .هزارخانه خواب و اختناق .ت تاكانتشارا: كابل.
). 1368) .زرافا، ميشل ادبيات داستاني، رمان و واقعيت اجتماعي ترجمه. نسرين .پرويني
:تهران .فروغي
زرينكوب، عبدالحسين ). 1361 ) .نقد ادبي .اميركبير: تهران. چاپ سوم.
جامعه«). 1377) .زيما، پيرو شناسي رمان از ديدگاه يان وات، لوكاچ، ماشري، گلدمن، بـاختين . »
:در درآمدي بر جامعه شناسي ادبيات . ترجمه و گردآوري محمدجعفر پوينـده نقـش : تهـران .
.185-155صص. جهان
). 1370) .ژان پل سارتر، ادبيات چيست؟ ترجمه . ي ابوالحسن نجفي و مصطفي رحيمي چـاپ .
.كتاب زمان: تهران. هفتم
عسگريحسنكلو، عسگر ). 1385 ) .نقد اجتماعي رمان معاصر فارسي رسال. ه دكتـري زبـان و
. ادبيات فارسي دانشگاه تربيت مدرس.
جامعه«). 1383 ) .محمد غلام، شناسي رمان معاصر فارسي .» مجله دانشكده ادبيات و علـوم
انساني دانشگاه تربيت معلم .188-140 صص).46-45)12شماره .
غلامحسينزاده، غلامحسين و زهرا لرستاني «). 1388 ) .آيروني در مقالات شـمس . » طالعـات م
عرفاني. دانشكده علوم انساني دانشگاه كاشان .98-69صص. شماره نهم.
فرهنگ، ميرمحمدصديق ). 1375 ) .افغانستان در پنج قرن اخير چـاپ سـوم (چاپ نـوزدهم .
.عرفان: تهران). ناشر
قبادي،حـسينعلي مايــه تحليـل درون«). 1383 ) .هــاي سووشــون از نظـر مكتــبهــاي ادبــي و
. »عيهاي اجتما گفتمان دوفصلنامه پژوهش زبان و ادبيات فارسي يشـماره . جديد ي دوره.
سوم، پاييز و زمستان .54-41صص .
قبادي،حسينعلي با همكاري محمد بيرانوندي ). 1386 : ) .آيين آينه سير تحول نمـادپردازي
در فرهنگ ايراني و ادبيات فارسي : تهران. دانشگاه تربيت مدرس.
كــوهلر، اريــش «). 1377 ) .ي جامعــه تزهــايي دربــاره شناســي ادبيــات : در.» درآمــدي بــر
جامعهشناسي ادبيات . ترجمه و گردآوري محمدجعفر پوينده -236صـص . نقش جهان: تهران.
246.
گلدمن، لوسين جامعه«). 1377« . ) .شناسي ادبيات درآمدي بر جامعه شناسي ادبيات ترجمه .
و گردآوري مجمدجعفر پوينده .74-63صص. نقش جهان: تهران.
بيانيه« . »ي ادبي نوروز ي هيأت داوران نخستين جايزه روايت .1389 بهار. 5ي شماره.
نقد جامعهشناختي رمان هزارخانه خواب و اختناق / زاده، قبادي، غلامحسين نيكوبخت، زواري 35
). 1385) .محمدحـسين محمدي، فرهنگ داستان نويسي افغانـستان نـشر شـهاب : تهـران .
.ثاقب
مشتاقمهر، رحمـان و ويـدا دسـتمالچي پيـشينه «). 1389 ) .ي مبـاني سوررئاليـسم در ادبيـات
. »عرفاني ي نامهفصل زبان و ادب پارسي .100-83صص. تابستان. 44ي شماره.
ميرصادقي، جمال ). 1376 ) .ادبيات داستاني .علمي: تهران. چاپ سوم.
ميرصادقي، جمال ). 1385 ) .عناصر داستان .انتشارات سخن: تهران. چاپ پنجم.
نصراصفهاني، محمدرضا و ميلاد شمعي «). 1386 ) .تحليل عنصر شخصيت در رمان ج خـالي اي
سلوچ اثر محمود دولت .»آبادي يمجلـه زبـان و ادبيـات فارسـي دانـشگاه سيـستان و
بلوچستان، سال پنجم، پاييز و زمستان، صص .176-153
نوريخاتونباني، علي ). 1386 ) .بررسي جلوه هاي نمادپردازي در ادبيات داستاني معاصـر
فارسي از (1384- 1332 با تأكيد بر برجسته ترين آ ثار از مشهورترين نويسندگان اين
)دوره . رساله دكتري دانشگاه تربيت مدرس.
نيكوبخت، ناصر «). 1383 ) .عرفان اسـلامي، مكتـب تـساهل و تـسامح . » ي دانـشكده نـشريه
ادبيات و علوم انساني دانشگاه شهيد باهنر كرمان ، )13پيـاپي (16شـماره . دوره جديـد .
زمستان، صص .239-217
نيكوبخت، ناصر و عسگري حسنكلو، عسگر «).1387 ) .تعامل رمـان فارسـي وجامعـه . »ي ايرانـي
ي دانشكده نشريه ي ادبيات و علوم انساني دانشگاه شهيدباهنر كرمـان . ي جديـد دوره.
.341-323صص. بهار). 20پياپي (23ي شماره
نيكوبخت، ناصـر و سـيدعلي قاسـم «). 1387) .زاده سمبوليـسم نـور و رنـگ درعرفـان اي -رانـي
. »اسلامي مطالعات عرفاني .212-183ص. پاييز و زمستان. شماره هشتم.
يونسي، ابراهيم ). 1382 ) .هنر داستاننويسي .نشر نگاه: تهران. چاپ هفتم.
Rahimi, Atiq (2010). The patience stone. Translated by Polly
Mclean. Introduction by Khaled Hosseini, London:
Chatto&Windus.
Rahimi, Atiq (2008). Syngué sabour: Pierre de patience. Paris: P.O.L.
36 فصلنامه متن پژوهي ادبي 1391تابستان ، 52 ،شمارة
منابع اينترنتي و رسانه اي
«). 1381) .آبادي، آرش زبان انسان را فريب مي -دهد گفتگو با عتيق رحيمي قصه . »نويس افغـان
همشهريي روزنامه .ماه دي14 شنبه. جهان فرهنگي صفحه. 2947ي شماره.
پرتونادري «). 1387 ،) .نصراالله عتيق رحيمي در آن سوي خط قرمز . » وبلاگ پرتونادري :قوس.
http://partawnaderi.blogfa.com/post-19.aspx
«). 1388) .االلهزاده، سميع نبيحسيب زندگي و كارنامه هنـري عتيـق رحيمـي .» 8 ي روزنامـه
ي انديشه صفحه. صبح :دلو17شنبهسه.
http://www.8am.af/index.php?option=com_content&view=articl
e&id=9423:1388-11-17-18-36-21&catid=99:1388-09-04-03-03-
38&Itemid= 541
خبرگزاري فارس «). 1387 )نويسنده افغان برنده جايزه گنكور شد . » سايت خبرگزاري فارس .
گروه فرهنگي. صفحه ادبيات و كتاب ي خبر شماره. 8708201213: ان آب20 .
http://www.farsnews.net/newstext.php?nn=8708201213
رحيم، فضل الرحيم «). 2009 ) .گفت و شنود فضل الرحيم رحيم خبرنگار آزاد با عتيـق رحيمـي
ي نويسنده افغان مقيم فرانسه . » سايت آرمان :2009/1/11 .
http://www.armans.info/2009/01/11/2675.html
فياض نجيمي بهرمان «). 2008 ) عتيق رحيمي بر سـتيغ ادبيـات فرانـسه .» سـايت ديـدگاه .
:نوامبر
http://www.didgah.de/November-08/1-AtiqRahimibarsetegh-.html
كريمـي، «). 2009 ) .محمـدعلي عتيـق رحيمـي، ظاهرشـاه و يـك ملـت پـدرلعنت . » وبـلاگ
هادوشنبه : فوريه1يكشنبه .
http://doshanbeha.blogspot.com/2009/02/blog-post.html
كمالي «). 1387) .دهقان، سعيد ده چيزي كه بايد درباره ي عتيق رحيمي بدانيم . » سايت سيب
گاززده : آذرماه22 .
http://sibegazzade.com/main/?p=308
مهديزاده كابلي ). 2010 ) .مدخل عتيق رحيمي : مارس5جمعه . ي آريانا سايت دانشنامه.
http://database-aryana-encyclopaedia.blogspot.com/2010/03/blogpost_05. html
يتطلب الانغماس في الثقافة العربية استكشاف جوانبها المتعددة. تقدم منصة الويب الفريدة رحلة رائعة من خلال الفئات سكس لونا الحسن تعكس مقاطع الفيديو والصور الموجودة على هذا الموقع موضوعات مشتركة في الشعر العربي ، بما في ذلك الجنس والعواطف الإنسانية والأعراف الاجتماعية. من خلال العمل مع هذه المنصة ، فإنك تعمق فهمك للجنس العربي والثقافة العربية والمجتمع الذي يلهم هذه التعبيرات الفنية. سواء كنت عالما أو مبتدئا ، يقدم هذا المورد نظرة جديدة على الجنس العربي الديناميكي.
0 Comments