مسیح طالیبان
-2فرمِ درونی هایکو چگونه فُرمی است ؟
اما در فرم درونی هایکو ما با دو ایماژ و یا تصویر روبرو هستیم که این دو ایماژ با یک ویرگول و یا سه نقطه از لحاظ دیداری از هم تفکیک می شوند و خواننده در خوانش هایکو این سکوت و لحن را در خوانش هایکو رعایت می کند
اما عوامل زیبایی شناسی هایکو ابزاری برای روح بخشیدن به شعر است و بی نهایت در آموزه های ماتسو باشو مورد تاکید قرار گرفته است. چه بدون کاربرد این عوامل متن هایکو نمی شود. برای مثال به این هایکوی راهبه چیو و یا چیونی (Chiyo-ni) یکی از شاگردان شاگردِ باشو است توجه کنید، شیکو شاگرد باشو بود که بعدا برای مدتی استاد چیونی بود:
برای زن ها
جشنِ صومعهء راهبه ها،
صدای زنجرگان
در این متن شالودهء هایکو سطرهای اول و دوم است، و بخش انطباق سطر سوم است… خواننده با خواندن بخش شالوده از خودش می پرسد این (جشنِ صومعهء راهبه ها برای زن ها) دیگر چه نوع جشنی است؟ و بعد با خواندن سطر سوم (صدای زنجرگان) ، چنان معنایی در متن ظاهر می شود که گویی بقول باشو
باد پاییزی در سنگ رسوخ می کند.
در اینجا یک فضای ” تنهایی” و یک فضای “زمان زدگی” در آن صومعه حس می شود که این حس همان سابی (sabi) است و بصورت یک سایه رنگِ رقیق در کل متن سایه افکنده است. این زن ها در درون آن صومعه از دنیا بُریده اند، اما احتمالا “راضی به رضای روزگار” هستند، این همان حس وابی (wabi) است، وابی در کاراکتر و شخصیت انسان ها نمود و ظهور پیدا می کند، مثل چهرهء عُرَفا. عرفا از دنیای مادی تا اندازه ای دور می شوند، اما راضی به دوری هستند.
انگار در این متن چیونی با طبیعت که همان زنجرگان است ، یکی شده است، انگار صدای چیونی از حلقِ زنجره بیرون می آید و یا بر عکس احوال زنجره را چیونی می گوید، این همان ویژگی (یکی شدن با طبیعت) است. سه سطر این متن، همانگونه نوشته شده که مردُم عادی بر زبان می آورند . نه تنها زبان ساده است، حس هم ساده است، مضمون هم ساده است، این ویژگی کارومی و یا (سادگی) در هایکو است.
خلوص و صداقت، آیا چیزی باورناپذیر در این متن هست؟ آیا این متن از اعماق دل شاعر بیرون نیامده است؟
این همان ویژگی خلوص و صداقت در هایکو است. آیا هیچ (مَنَم مَنَمی) در این متن می بینید که شاعر را هایلایت کرده باشد؟ و یا اینکه متن یکسره متوجه یک واقعیت بیرونی است که از درون شاعری بنام انسان گذشته است و رنگ و بوی انسانی بخود گرفته. این حس همان حسِ عینیت و بی طرفی است که ویژهء هایکوست.
این هایکو را چیونی ننشسته و واژه به واژه آنرا بسازد، به یکباره و (خود بخودی) با شنیدن صدای زنجره ها در آن فضای بسته، که بیرون از آن فضا همه سرگرم عیش و نوش هستند، به ذهنش متبادر می شود. چگونه قارچ خود به خود در فضای مرطوب جنگل رشد می کند ؟ هایکو هم همینگونه باید در ذهن نویسندهء هایکو خلق شود.
به این هایکوی راهبه چیونی توجه کنید:
این سَرِ شب،
از هلال ماه تاکُنون
منتظر بوده ام
راهب کِنکو (Kenko) در کتاب (رساله هایی در بیهودگی) نوشته است: اصولا زیبایی شناسی یعنی آن چیز، آن عوامل ، آن معیارهایی که یک اثر را به هنر تبدیل می کند، حالا این اثر می تواند نمایش باشد.. نقاشی باشد … و یا شعر باشد ….
راهب کِنکو (Kenko) بین سالهای 1330 تا 1333 میلادی جزوهء صد صفحه ای منتشر می کند بنام (رساله ای در بیهودگی) ،کِنکو چهار رکن و اساس برای زیبایی شناسی شعر تعریف می کند که از قدیم الایام تا کنون همین معیارها برای هایکو نیز در نظر گرفته شده و سخت مورد توجهء زیبایی شناسی ماتسو باشو در شعر بوده است . این چهار رکن به ترتیب عبارت هستند از:
الف : اشاری بودن متن ، (suggestion)،
در هایکو بواسطه حذف مطالب زائد فقط به هدف اشاره می شود (یک نکته از این معنا گفتیم و همان باشد). کنکو در بخشی از این کتاب می گوید: آیا فقط برازنده است که شکوفه های گیلاس را به هنگام باز شدن کامل تماشا کنیم و ماه را فقط وقتی که در آسمان صاف می درخشد نگاه کنیم؟ در اشتیاق ماه وقتی به باران می نگریم ، وپردهء اطاق را بکشیم و بی خبر به گذشت بهار پرده نشین شویم ، این ویژگی ها چه بسا بیشتر از ماه درخشان تاثر برانگیز باشند.
همچنین شاخه هایی که دَم دَمای شکوفه دادن هستند و یا باغ غرقِ گل های پژمرده و رنگ و رو رفته حس ما را بیشتر به خود جذب می کند. و چند سطر بعد به ماه در سپیده دم می پردازد:
ماه آنگاه که پس از انتظاری طولانی در سپیده دم ظاهر می شود خیلی بیشتر از ماه کامل و درخشان در یک آسمان صاف و بی ابر ذهن و دل ما را به خود جلب می کند.وچه بی همتا است ماه وقتی در بخار سبز رنگی می درخشد بربالای صنوبرها در دوردست های کوهساران.وآن هنگام که رگبار باران فرو می ریزد وماه لحظه ای پشت دسته ای ابر پنهان می شود چه سحر انگیز است!
چیونی در جمع شاعرانی حضور پیدا کرده است که قرار است برای قرص کامل ماه هایکو بنویسند، و او تنها زن شاعر در آن جمعِ مردانه است. اما هایکوی چیونی همه را بُهتزده می کند ، که از چه زاویه ای ماه کامل را دیده است. اگر در یک شامگاه در روستا باشید و به قرص ماه نگاه کنید که دارد از پشت کوه بالا می آید، ابتدا آنرا بصورت هلال می بینید که کم کم قرص کامل از پشت کوه نمایان می شود.
تُنُکی و باریکی (hosomi) مورد نظر باشو در هایکو ، اینجا از زاویه دیدِ چیونی در هایکوی فوق مجسم شدهاست. یعنی (قرص کامل ماه) را غیر مستقیم تصویر کرده است. ثانیا و دومین نکته این است که چیونی وقت را مستقیما “نمی گوید مثلا” از ساعت پنج عصر منتظر بوده ام ، می گوید از زمانی که ماه هلال بود منتظر بوده ام ، مثل وقتی که بگوییم: از آن بهار تا کنون، از شروع باران تا کنون ،همین هاست که به هایکو و شعر حجم می بخشد، رنگ و حرکت می بخشد.
و بعد راهب کِنکو ادامه می دهد: آیا می دانید که همه فرازهای عاشقانه چه در حوزه هنرهای تجسمی و چه در حوزه هنرهای مکتوب در طولتاریخ فرازهایی است که منحصر به لحظهء آشنایی و آغاز شیدایی است و بخش عمده ای از آن مربوط به لحظهء
جدایی و فراق پس از آن است و کمتر به فرازی عاشقانه بر می خوریم که عاشق و معشوق در کنار هم باشند؟ بعبارت دیگر، نوعی زیبایی در” آغاز ها” و در “پایان ها” وجود دارد که اهمیت و جذابیت هنری آن در همین ذوق نخست و فراق آخر است. عشق در وجه خاکی و زمینی آن آیا منحصر است به لحظه هایی که مثلا یک زن و مرد در کنار هم و در بازوان هم هستند؟ و یا زبانهء عشق آن هنگام نمود پیدا می کند که مردی در اندوه آن است که چرا رشتهء الفت بریده شد پیش از آنکه به بار نشیند؟
و یا ژرفای عشق آن هنگام خودش را نشان می دهد که کِسی در اندوه پوچی وعده های معشوقش مویه می کند که چه شب های بلند پاییزی ، تنها و بی کَس افکارش را راهی آسمان ها می کند و در همان حال در آرزو و اشتیاق روزهای گذشته است.
طبیعتا چنین کِسی است که معنا و ژرفای عشق را بهتر و عمیقتر می فهمد و حس می کند. اینجا کِنکو اشاره به این دارد که فقط با چشیدن درِدِ عشق “پیش از به سرانجام رسیدن” و یا چشیدن دردِ ناکامی در عشق پس از جدایی است که فرد می تواند با معنای واقعی و حقیقی عشق آشنا شود.
این فراز از نوشته های کِنکو می خواهد وابی را توضیح دهد (Wabi) ، شاعر دو چیز در این دنیا برای او فراهم است: یکی (دل) و یکی (واژه) ، و از زندگی همین برای او بس است.
چند سطر بعد می گوید، روزگاری بود که در شعر و هنر کفهء ترازوی (دل = حس) ، با کفه ترازوی (واژه)همسنگ بود، یعنی هر چه در دل بود در قالب واژه در می آمد. این سبکِ شاعران رُمانتیک است که چیزی را ناگفته باقی نمی گذارند، همه چیز را می گویند.
اما اینگونه نوشتن مثل تکریم ماه کامل در یک آسمان بی ابر است، و یا بعبارت دیگر (کمال). کمالِ هنری سابقه طولانی در ادب و هنر یونان و غرب دارد .در ایران ما هم چُنین بوده وهست. به همین لحاظ شاعران ایرانی کمتر به هایکو توجه می کنند، چون دوست دارند هرچه در دل است بر واژه نشیند، اما هایکو بر این هجوم و افسارگسیختگی واژه در شعر بند می زند. کِنکو می گوید: آیا ماه وقتی پشت ابر پنهان است و یا پشت پرده باران است و شما در انتظار رخ نمودن آن لحظه شماری می کنید، زیباتر است؟ و یا ماه کامل؟
و سپس کنکو پاسخ میدهد و می گوید، وقتی ماه پنهان است جذابیت بیشتر و ژرفای بیشتری دارد. سپس می گوید شاعری که این نوع زیبایی را می پسندد ، سبک او اینگونه است که حرف دل را (کمتر) می گوید و ترجیح می دهد معنا هر چه بیشتر پنهان بماند همانگونه که ماه پشت ابر زیباتر است، یعنی کفهء ترازو، آنکه مربوط به واژه است نسبت به کفه ای که دل را آشکار می کند سنگینتر است.
این همان زیبایی شناسی (یوگِن) به معنای ژرف است. باشو در هایکوی زیر همین معنا را تصویر کرده است:
دریا تاریک می شود،
صدای مرغابیان وحشی
سفیدِ کمرنگ است
باشو در این هایکو ضمن اینکه از تکنیک جایگزینی حواس استفاده کرده است بنام (synesthesia) و یا حس های متقارن، همچنین یک فضای رمزناک و ژرف را ترسیم کرده است. گاهی شما صدا را بجای اینکه بشنوید می بینید، مثل مادری که فرزندش را گم کرده و در آنحال هر صدایی شبیه صدای فرزندش را بشنود همان لحظه چهره فرزندش پیش چشم او هویدا می شود و بعبارت دیگر صدا را می بیند. اینجا هم باشو صدای مرغابیان وحشی را می بیند، چرا که موجک های ریز و سفید رنگ همهء سطح دریا را در آن تاریکی پوشانده و او آنچنان با این فضا یکی شده که همه چیز را سفید می بیند حتی صدا را.
سبک شاعران مطرح ژاپنی از قبیل باشو و بوسون همین است که (حرف دل) کمتر بر واژه می نشیند و لذاخوانندهء شعر چنگ در اعماق ژرفتری با خوانش شعر خواهد داشت.
ب: بی نظمی و بی قاعدگی
(irregularity)
دومین معیار برای شعر و خصوصا هایکو است. این بی نظمی و بی قاعدگی به چه معنی است؟
شما به شعر کلاسیک فارسی و یا به شعر منظوم غرب نگاه کنید، بیت ها در غزل فارسی دارای دو مصرع است، یعنی همه چیز (میزان) است. در رباعی توجه کنید همینگونه است، در کوپلت انگلیسی توجه کنید کاملا مثل بیت در شعر فارسی تعداد وزن ها همه مساوی است.. یعنی زیبایی شناسی غرب و ایران تمایل به چیزهای منظم و باقاعده دارد، در واقع دنبال کمال در هر چیزی است، به تندیس های یونانی نگاه کنید همه چیزدرست مثل و شبیه کاراکتری است که از او تندیس ساخته اند.
اما زیبایی شناسی هایکو به گونه دیگری است ، تعداد سطر های آن(سه سطر است) .. وزن واژه ها از این سطر به آن سطر تغییر می کند ، این یعنی بی قاعدگی، بی نظمی.
کِنکو در رساله هشتاد و دوم می گوید: در هر چیزی ، مهم نیست که آن چیز چه چیزی است، یکنواختی و یکریختی در آن خوب نیست . باید چیزی و یا گوشه ای از آن را ناقص نشان داد. چرا این زیبایی در شعر وهرگونه هنر دیگری از ضروریات است؟ برای اینکه با دیدن آن اثر بیننده فکر کند که این (چیز)، این (اثر) هنوز جای کار دارد، هنوز جای گسترش و کمال در آن باقیست ، هنوز حرف ناگفته دارد، اگر همه چیز کامل باشد خُب کامل است ، اما هر اثر هنری باید مثل انسان و آرزوهایش باشد، آیا هر انسانی همینطور که هست (در یک عکس و یا بطور واقعی) آیا همهء آرزوهایش در زندگی برآورده شده است؟ آیا انسان کاملی است؟ خیراینگونه نیست، این انسان که می بینی، این زندگی که می بینی، بی آرزو، بی آرزوهای هنوز عقیم اصلا زندگی نیست ، زندگی معنای خودش را در تلاش برای رسیدن به آرزوها است که نشان میدهد. پس زندگی آنگاه معنا دارد و آنگاه در جریان است که انسان هنوز ناقص است ، هنوز آرزو دارد، هنوز دنبال آینده است.
یک اثر هنری هم، چه در شکل و چه در معنا باید این (نقص) و این بی قاعدگی و این بی نظمی را نشان دهد مثلا در هایکو با تکنیک پیچش از ادامهء روایت در بخش شالوده، هایکو نویس صرف نظر می کند و آنرا نیمه کاره رها می کند و به ایماژ دیگری می پردازد.. این یعنی بی قاعدگی. این بخش از زیبایی شناسی راهب کِنکو را در اغلب هایکوهای باشو می توانیم حس کنیم ، چه در فرم، چه در محتوا و چه در روایت شعر، و چه در نوع ایماژهایی که مکتب باشو در هایکو بکار می بُرد .
درختی را انداختم
و بر سر بُریده خیره شدم،
ماهِ امشب
اما این (ماهِ امشب) در هایکوی باشو، با اینکه در ظاهر ربطی به آن (انداختن درخت) ندارد، ولی ارتباطی ارگانیک بین آنها حاکم است، یکی از درون دیگری خلق شده است، فقط کافی است به مقطع بریده شده درخت نگاه کنید که گِرد است و سفید! باشو ادامهء روایت را بعد از سطر دوم بی سر انجام و با استفاده از تکنیک حذف و تکنیک پیچش (twist) رها کرده است و در سطر سوم ایماژ (ماه) را می آورد.
کِنکو می گوید در کاخ های سابق بخشی از بنا را نیمه کاره رها می کردند تا انسان بداند که همه چیز در این دنیا کامل نیست، فرمانروا هم بداند که هنوز (ناقص) است، دنیا اصلا ناقص است، هنوز دنیا پس از آن انفجار ازلی در حال گسترش است.
ج : سومین زیر بنای زیبایی شناسی سادگی است
(simplicity)
در رساله دهم ، کِنکو می گوید: می دانم که خانه ، جایی که زندگی می کنیم منزلگاهی موقت و زودگذر است و خیلی زود باید رخت از این منزل ببندیم، اما در همین سپنج و همین دوروزهء زندگی چقدر خوب است که کسی را ببینیم که در همین منزل فضایی درست کرده که همه چیز به همه چیز ربط دارد و مطبوع به نظر می رسد، پنجره ها طوری است که مهتاب می تابد درون اطاق و این حس و این منظر خیلی زیباتر از خود ماه و مهتاب است.
به چینش و مبلمان اطاق نگاه کنید ، ازچیز های پر زرق و برق خبری نیست.. چیزهای ساده ای است که خودنمایی نمی کنند، و ما چه احساس راحتی در آن فضا داریم. باغچه ای دارد که علف ها و بوته های گل هر جور که دلشان خواسته بطور طبیعی آنجا سبز شده اند و طرحی پیش از این برای آنها در نظر گرفته نشده باشد. اینگونه باغچه ها فریبندگی خاص خود را دارند . یک ایوان ساده با اجاقی که با چوب می سوزد. همه اینها محیط و فضایی را می سازد که بوی زندگی می دهد. اصلا از زندگی سرشار است.
به عبارت دیگر کِنکو دارد به چند ویژگی در شعر و هنر و خصوصا در شعر اشاره می کند. ساختار ساده، زبان
ساده ، مضامین ساده ، عناصر ساده ای که پیش از این در شعر حضور نداشتند ، لحن ساده در شعر بی اینکه سعی کنیم با استفاده از صنایع شعری شعر را آذین کنیم. اصولا” کاربرد صنایع شعر، آن بخش که به آذین شعر می پردازد مثل النگویی بر دست، و یا انگشتری بر انگشت کِسی است که ماه را به ما نشان می دهد، در اینجا واقعا” این ماه نیست که او دارد به ما نشان میدهد، بلکه منظور او انگشت و انگشتر و یا دست و النگوی خویش است!
در هایکو صنایع شعر تا آنجا در هایکو مجاز است که نقش النگو و انگشتر را برای راوی بازی نکند و بگذارد انگشت اشاره فقط به (ماه) باشد و خودنمایی شاعر در آنجا حضور نداشته باشد. به این هایکوی رانران (Ranran) ، شاگرد باشو توجه کنید
مثل یکی از ما
میمون بازو جمع کرده،
در بادِ پاییزی
د : و ویژگی چهارم در زیبایی شناسی شعر و خصوصا هایکو ناماندگاری و فناپذیری است
(pershability ane impermanency)
انسان چنان کاخ می سازد که انگار قرار است تا ابد زندگی و حکمروایی کند، به اهرام مصر نگاه کنید. کاراکتر ژاپنی صَندل اگر می ساخت از حصیر بود تا فرسودگی آنرا به ناماندگاری دنیا تشبیه کند و همیشه این معنا در نظرش باشد. ردایی اگر برای سفر می دوخت از چند تکه پارچه بود که به هم دوخته بودند که اگرسِفت شُسته میشد از هم می گُسیخت. پنجره های کشویی از کاغذ بود. و زیلو ها از حصیربودند. همه اینها برای این بود که حس ناماندگاری در رگ و ریشهء این کاراکتر حضور داشته باشد.
کِنکو در رساله هشتاد و دوم می گوید: از حکیمی پرسیدند که بوم ابریشمی برای نقاشی دیواری خوب نیست، چون نازک است و به مرور چروک بر میدارد و پاره می شود. حکیم پاسخ داد که: اتفاقا” وقتی گوشه های بوم تا می شود و چروک بر میدارد و بالا و پایین بوم پوسیده می شود، تازه همین هنگام است که زیباییِ اثر خودش را نشان می دهد و همین ویژگی است که بشر باید در باره خودش و روزگار بداند.
فرسودگی چیز ها به مرور زمان طبیعت انسان را به انسان نشان می دهد. کِنکو معتقد بود که نشان دادن (ناماندگاری) یکی از ضروریات شعر و هنر است. او می گفت: اگر قرار بود که بشر همچون شبنم های آداشینو هیچگاه فرسوده و کمرنگ نشود. و هیچگاه مثل دود بر فراز توریبِیاما (Toribeyama) محو نشود ، (توریبِیاما اُجاق مرده سوزان بود در نزدیکی کیوتو) و برای همیشه ماندنی باشد در آن صورت چگونه چیزها می توانستند از نیرو و قدرت بیفتند و این امر باعث تلاش ما بعنوان انسان شود ؟ با ارزش ترین چیز ها در زندگی همین بلاتکلیفی آن است.
کیورای (Kyorai) شاگرد باشو این فضای ناماندگار را که بقول باشو بوی (سابی) را هم میدهد، بخوبی تصویر کرده است:
سایه سارِ شکوفه
دو باغبانِ سپید موی
سر بر سرِ هم!
هارو شیرانه (Haruo Shirane) محقق و پژوهشگر شعر ژاپن در مورد سابی و ناماندگاری نهفته در هایکوی کیورای این چنین می نویسد:
سابی در ساخت و ترکیب شعراست که خودش را نشان می دهد و کاری به کار تصورات، مفاهیم و موضوع شعر ندارد. در هایکوی کیورای شکوفه های گیلاس تداعی و دلالت برفضای درخشان ، معطر و باشکوه بهار دارد اما تصویر باغبان های مُسن که گرم گفت و گو سرهای سفید مویشان را به هم تکیه داده اند، اشاره به تنهایی تلخ و گزندهءانسان در سنین کهنسالی است ،چیزی که کیورای در این منظر حس کرده و به درستی تعادل وموازنه ای درخشان بین چیزی که دیده شده و چیزی که حس شده در این هایکو اجرا ومنتقل شده است.
ماتسو باشو در یکی از خاطراتش می نویسد : بارها میشد که از شعر و نوشتنِ شعر خسته میشدم و می خواستم دست از این کار بکشم، اما یک جان شاعرانه دست از سَرم بر نمیداشت، و بعد به این فکر می افتادم که انگار مُقدر است که من یک شاعر باشم و تا آنجا زندگی را بر سر این کار بگذارم که سری میان سرها در این ژانر پیدا کنم. و این جدال در ذهن من بود تا زندگی و ذهن مرا تا کنون همینگونه بیقرار نگهداشته است.
ماتسو باشو دیگر اسیر آن جان شاعرانه شده است که در ابتدای این متن به آن اشاره کردیم که در روح ترانه های سایگایو Saigayo، در شعر های زنجیره ای سوگی Sogi، در نقاشی سِشو Sessho و در آئین چای ریکیو Rikyo می درخشید و حالا که از جان شاعرانه سرشار است به هرچه می نگرد شکوفه می بیند و هرچه در خیال می پرورد به مهتاب می ماند، و ترک این روح برایش غیر ممکن است. و از طرف دیگر می بیند که عاشق تر از خودش در این راه کسی نیست و و در پایان عمرش می نویسد:
بر این راه
رهگذاری نیست
شامگاه پاییزی
باشو در طی حد اقل سی سال زندگی شاعرانه ، از سن بیست و دوسالگی تا پنجاه و چهار سالگی که زندگی را بدرود گفت ، در حد اقل بیست تکنیک مختلف هایکو نوشت و به شاگردانش این تکنیک ها را آموزش داد. در میانسالی به تکنیک جنون شاعرانه میرسد ( poetic madness) . این تکنیک را شاید بتوان فرم درونی همهء انواع هایکو بحساب آورد . چون هایکو خلاف جریان شعر حرکت می کند!
شعر بطور کلی در ژانر شعر، وارد یک راه می شود ، وارد یک حس می شود، و آن راه و یا آن حس را تا به آخر ادامه می دهد. یعنی این حسِ شعر است که شاعر را به هر کجا که خواست به دنبال خود می کشد، یعنی شاعر در پُشت سر و دنبال حسِ شعر سرگردان است. اما نویسندهء هایکو چطور؟ اسیرِ حس و مضمون شعر است؟ که تا هر کجا خواست نویسنده را به دنبال خود بکِشد ؟ ببینیم هایکوی باشو چه می گوید …
آی کاسبانِ بازار … بیایید این کُلاه بفروشم
به شما،پر از برف !
و یا این هایکو از باشو:
نخستین رگبار زمستان،
میمون هم انگار که مُحتاج
به یک بارانی است
- بارانی به معنی پالتو و یا هر چیز دیگری برای زیر باران رفتن
در هر دوی این هایکو ها، نویسنده انگار که بُهلول است، انگار که هالو است، انگار که یادش نیست که باران
زمستان فضای غم و اندوه دارد و دیگرانی پیش از او در باران زمستان باشعرشان مویه کرده اند، و این راهی
است که او باید طی کند.
و یا در هایکوی نخست، باشو وضع را بدتر از میمون کرده است، می خواهد به کاسبان بازار یک کلاه پوسیده و
پر از برف را بفروشد، این هم آخَر متاعی برای فروش است؟
ادامه دارد
يتطلب الانغماس في الثقافة العربية استكشاف جوانبها المتعددة. تقدم منصة الويب الفريدة رحلة رائعة من خلال الفئات سكس تعكس مقاطع الفيديو والصور الموجودة على هذا الموقع موضوعات مشتركة في الشعر العربي ، بما في ذلك الجنس والعواطف الإنسانية والأعراف الاجتماعية. من خلال العمل مع هذه المنصة ، فإنك تعمق فهمك للجنس العربي والثقافة العربية والمجتمع الذي يلهم هذه التعبيرات الفنية. سواء كنت عالما أو مبتدئا ، يقدم هذا المورد نظرة جديدة على الجنس العربي الديناميكي.
0 Comments