عزیزالله ایما
درنگی بر درستنگاری
پارسی زبان مردم کشورهای افغانستان، ایران، تاجیکستان و بخشهایی از ازبکستان، هند، پاکستان، عراق و آذربایجان است. پارسی در میان نسلهای آواره از افغانستان، ایران و تاجیکستان، ملیونها گوینده در همه قارههای جهان دارد.
زبان پارسی را که از خانوادۀ زبانهای هندواروپایی گویند، به همان اندازه که بر زبانهای اردو، پشتو، ترکی، کردی و … اثرگذار بودهاست، در داد و گرفت با زبان عربی، تا آنجا پیش رفتهاست که هنوز الفبای مشترکی دارند، با تفاوتِ چند حرفِ انگشتشمار. همینگونه در زبانهای آلمانی و پارسی واژههای مشترکی میتوان یافت. واژههای زبان پارسی در دوران تسلط عثمانیها وارد زبان مردمان بالکان نیز شدهاند. هنگام فرمانروایی بریتانیا در هند، نخست کاربرد واژههای انگلیسی در پارسی را میبینیم و سپس حذف کامل زبان پارسی را. استعمار به جای زبانِ پارسی در نیمقاره – جایی که در ادبیات پارسی مکتب مهمی به آن منسوب است – انگلیسی را زبانِ دفتر و دیوان هند میسازد. آغاز کاربردِ واژههای انگلیسی در پارسی افغانستان هم به دوران استعمار انگلیس میرسد. اشغال تاجیکستان از سوی روسها و روابط نزدیکِ اشرافِ ایرانی با فرانسه، واژههایی از زبانهای روسی و فرانسهیی را وارد گفتار مردمان تاجیکستان و ایران میکند.
امروز زبانهایی که ظرفیت واژهسازی و از خود کردن واژههای جدید دیگر را در قلمرو خود دارند، میتوانند حضور زنده و ارزندۀ خود را در دنیای زبانها نگهدارند.
تکیه بر تخیلِ زبان سره و خالص بودن زبان در متن اندیشۀ جهانِ هردم دگرگون شونده جایی و پایی ندارد.
درستنگاری و کاربردِ نشانهها بنیادِ خوانش و دریافت بهتر متن است.
از سه دهه به اینسو، سوای رسالۀ کوچکی به نام “روش املای زبان دری” که از سوی اتحادیۀ نویسندهگان و با پذیرش آن اتحادیه به چاپ رسیدهاست، در زمینه درستنگاری چیز دیگری در دسترس نداریم.
روش املای پذیرفتۀ اتحادیۀ نویسندهگان باآنکه ما را به درستنویسی فرامیخواند، هیچ برگی بی نادرستی فاصلههای نشانهگذاری و گاه هم نوشتاری ندارد.
به هررو، این رسالۀ کوچک تأثیر بزرگی در گونۀ نگارشی زبان پارسیِ افغانستان داشته و هنوز دارد.
ابزارهای نو و دوران دیگرِ نگارش
پس از پایان دوران چاپ سنگی و سربی و دگرگونی در ابزار نگارش، کمپیوتر – که بیشتر جای قلم را هم گرفتهاست – و گونههای گوناگونِ تلفونهای دستی و برگهای برقی ما را به دقت در خوب و خوانا نوشتنِ واژهها، جملهها و در کل متنهای نوشتاری فرامیخواند.
حرف در زبان پارسی از “آ” آغاز میشود و به “ی” میانجامد. سوای حرف نخست “آ” دیگر حرفها همه چهارصدایی اند: زبَر، زیر، پیش و سکون.
در واژههای عربی این صداها دوچند میشوند و گاه هم شدّ و الفِ مقصوره نیز در گفتار و نوشتار ویژه اند. واژههای شددار در زبان پارسی آن شدت صدا و گویش را که در عربی دارند، ندارند.
دو زبری که بر سر الفِ پایانی واژههای عربیبنیاد میآید – هرچند به همان شکل اصلی میتواند باشد – در پارسینویسی کمکم از رواج افتادهاست و در نوشتن به جای آن صدای تنوین را با حرفها مینگارند، مانند:
مثلن
واقعن
نسبتن
اساسن
… و
گاه هم جانشین این واژهها را مینویسند:
به گونۀ مثال
در واقع
نسبی
به این اساس
و …
شایان یادآوریست که الف مقصوره دیگر در نوشتار پارسی جایی ندارد. واژههای:
اعلی
لیلی
وسطی
عیسی
موسی
یحیی
…
به گونه زیر نوشته میشوند:
اعلا
لیلا
وسطا
عیسا
موسا
یحیا
…
واکه و همخوان
واکهای زبان پارسی را به نامهای واکه (واول) و همخوان (کانسونانت) یاد میکنند. واکه را در عربی حروف علت گویند و در پارسی صدادار هم گفتهاند. واکه به آن واکهایی گویند که گفتنِ آن جریان هوای تنفس را نمیبندد. در گذشته حروف علت را “وای” هم میگفتند، اکنون میتوان آن را “آوایه” گفت. حرفهای واکه “آ، ا، و، ه، ی” اند.
همخوان را در عربی “حروف صحیح” و در پارسی بیصدا هم گفتهاند. همخوان آن واکهایی اند که هنگام گفتنِ آن در جریان هوای تنفس بندش به میان میآید.
می و همی
“همی” در نگارش امروزی کمترین کاربرد را دارد، برخلافِ “می” که پیوندِ پایهداری با فعلها دارد. “می” و “همی” را امروز بیشتر با نیمفاصله مینویسند:
میافتاد
میرفت
همیگفت
همیخواند
و اما در پایان فعل “می” به صورت پیوسته و “همی” به صورت جداگانه آمدهاست:
به دام آوردمی او را مرا گر زان که کس بودی
خواجو
من از ایشان زخم و ضربت خوردمی
مولانای بلخی
یاد یار مهربان آید همی
رودکی
نیست بخواهم شدن همی به کرانه
کسایی
تاکید و نهی
در فعلهای زیر و در حالت تأکید و نهی، پس از حرف تأکید و نفی، “ی” و “ا” جای “آ” را میگیرند و همینگونه پس از “م” و “ن” نهی، “ا” به “ی” مبدل میشود:
بیاراست
بیاورد
نیامد
بیفتاد
بیاویخت
میفروز
نیفگن
میاویز
“ا” پس از حرف تأکید و نهی با زیر و کسره نگاشته میشود:
باِیستاد
باِیستد
ماِیستد
ناِیستاد
ماِیست
نوشتنِ “ه”غیرملفوط پس از حرف “ب” تأکید و “ن” و “م” نهی درست نیست.
پیشوند و پیشینۀ “بی”
پیشوند “بی” با واژههایی چون بیدل، بینوا، بیستون، بیکار، بیسیم و … پیوست نوشته میشود.
“بی” پیش از واژههای آغازشده به “آ” و “ا” با نیمفاصله آید:
بیآزرم
بیادب
بیآبرو
وهم پیش از واژههایی که خواندنِ آن سادهترشود، میتوان با نیمفاصله نگاشت:
بیسلیقه
بیشوی
بیسیرت
“بی” را در صورت پیشینه میتوان جدا نوشت:
بی هیچ آرامشی و قراری راهش را ادامه داد.
…
پسینۀ “را“
سوای “چرا”، “مرا” و “ترا” که پیوستنویسی آن رواج یافتهاست، پسینۀ “را” جدا از واژهها مینویسند:
جهان را
قلم را
زمین را
آن را
جان را
هستی را
…
“و” و “ا” در پایان واژه
واژههایی که به حرفهای “ا” و “و” پایان یافته اند، در حالتهای موصوف، منسوب و مضاف با افزایش “ی” نوشته میشوند:
سبوی قشنگ
دلجوی من
گلوی فریاد
روی خوش
گیسوی زن
آهوی دشت
گلروی بدخشانی
و
ژرفای سخن
صدای دلنشین
شبهای بی ستاره
آوای تلخ
…
اگر حرفهای “و” پایانی واژهها زیردار (مکسور) و همخوان باشند، در حالتهای موصوف، مضاف و منسوب، بدون “ی” نوشته میشوند:
پرتوِ نور
ناوِ جنگی
جلوِ درگاه
قلمروِ عاشقان
…
“های” غیرِملفوظ
“های” غیرِملفوظ در پارسی به نامهای گِردک، دوچشمه و دُمبک یاد میگردد که به گونههای دوچشمه، دمبکدار و گِردک هم نگاشتهمیشوند. “های” غیرملفوظ را که دارای زبر (فتحه) باشد، هنگام موصوف، مضاف و منسوب بودن با “ء” یا “یای نیمه” بالای “ه” مینویسند. شماری هم آن را با “ی” در پهلو و پای “ه” مینویسند.
در هردو صورت یاد شده، جای تلفظ “های غیرملفوظ” را صدای “اَ” با “یای نیمۀ همزهمانند” و یا “ی” میگیرد:
خانۀ خورشد
جلوۀ زیبا
شهنامهی منثور
در نمونههای زیر “ه” غیرملفوظ میماند:
Khanae
Khanaye
Jalwae
Jalwaye
Shahnamae
Shahnamaye
در واژههای آمده در عبارتهای زیر میبینیم که “های غیرملفوظ” به تلفظ آید:
گروهِ همسرایان
شکوهِ خدایانه
انبوهِ غصه
دهِ آبادان
هرسهِ آنها
…
در صورت ننوشتن “یای نیمه” و “ی”، پیوست و در پایان “ه”، با آوردنِ کسره و زیر، بازهم “ه” غیرملفوظ درست تلفظ خواهد شد:
خانهِ خورشید
جلوهِ زیبا
شهنامهِ منثور
Khanahe
Jalwahe
Shahnamahe
“ه” غیرملفوظ را در واژههای زیر بنابر پیشنهاد اتحادیۀ نویسندهگان افغانستان، باید نوشت. البته با نیمفاصله:
گلهمندی
همبستهگی
زندهگی
پایهداری
آلودهگی
خفتهگان
آیندهگان
رفتهها
بندهها
…
“به” را بدون “ه” نوشتن نادرست است. باید نوشت:
به خواب
به خاطر
به من
به جای
به مقام
نوشتن “ه” غیرملفوظ به نشانۀ تأنیث و زنانهگی در پارسی نادرست است. برای زن و مرد باید نوشت:
معلم
مدیر
رییس
وزیر
وکیل
همانگونه که “کارگره”، “چوپانه” و “دهقانه” نمیگوییم و نمینویسیم، “معلمه”، “مدیره”، “رییسه” و “وکیله” هم نباید گفت و نوشت.
همزه
گاه در نوشتار پارسی “ء” بالای “الف” را با زبر مینویسند:
جرأت
هیأت
مسأله
جراَت
هیاَت
مساَله
“ء” بالای “و” را در نوشتار امروز پارسی گاه به دو “و” هم نوشتهاند:
مسؤول
داؤود
رؤوف
مسوول
داوود
رووف
واژههای “تأثیر” و “تأریخ” آن قرائت عربی را در پارسی از دست دادهاند و در گویش و نوشتار پارسی “تاثیر” و “تاریخ” گردیدهاند.
نوشتنِ همزۀ پایانیِ واژههای عربیبنیادی چون اشیاء، بهاء و … در پارسی از رواج افتادهاست. در صورت توصیف و بیان نسبتی جای “ء” را “ی” میگیرد.
همگونی
گاه به گونهیی همگونی در نوشتار روبهرو میشویم:
خانه ام = خانه استم
خانهام = خانۀ من
خانه ای = خانه استی
خانهای (نکره)
“ام” را در صورتِ فعل باید نوشت:
خانه ام.
در صورت ملکیت میتوان نوشت:
خانهم
حالت نکره را در ایران همگونِ فعلِ “اِی” به معنای “استی” مینویسند.
نوشتنِ حالت نکره به صورت “یی” پسندیدهتر است:
خانهیی
کوچهیی
لحظهیی
ترانهیی
سیمایی
پهنایی
در نوشتار پارسی “یی” به جای “استی” و “اِی” هم آمدهاست:
عشقم تویی
شورم تویی
غوغای پنهانم تویی
روش املای پذیرفتۀ اتحادیه نویسندهگان افغانستان هم نوشتن واژههایی چون:
خانهیی
کلبهیی
پیمانهیی
لحظهیی
را با دو “ی” بهتر دانسته است، سوای واژههای مختوم به “ی” که در “روش املای زبان دری” به گونۀ زیر آمده اند:
کشتیی
صوفیی
هنجار همهگانی نوشتن “یی” نکره با نیمفاصله در واژههای مختوم به “ی” نیز درست به نظر آید:
کشییی
صوفییی
اطرافییی
در زبان پارسی برای بیان نسبت و حالت، پسوند “گی” هم داریم. “گی” بیشتر با واژههایی میآید که حرف پایانی “ه” داشتهباشند، گاه هم به جای دو “ی” نسبتیِ پایانی واژهها میآید:
نقاش بزرگ غلام محمد میمنهگی به عمر شستودو سالهگی چشم از جهان پوشید.
آهنگِ زیبای هزارهگی را با شیفتهگی میشنید.
مرغهای خانهگی را دانه میداد.
در آمیختهگی رنگها، تصویر زیباتر مینمود.
جای سوختهگی تنش دیده نمیشد.
…
پسوند “گی” که اکنون به گونۀ مستقل کاربرد دارد، متأثر از ابدال “ه” به “گ” است.
پساوند جمع
پساوندهای جمع در زبان پارسی “ان”، “گان”، “یان” و “ها” اند:
بانوان
پسران
دختران
آهوان
دلیران
مورچهگان
پرندهگان
نویسندهگان
آزادهگان
بیچارهگان
دانشجویان
رهپویان
رهجویان
پریرویان
آشنایان
کلبهها
ویرانهها
کارها
دیوارها
جامها
پساوندهای جمع پارسی “گان” و “ها” با نیمفاصله به واژههای مفرد پیوستهاند. “ان” و “یان” پیوست با واژهگان آمدهاند. البته “یان” همان “ان” است که در جمعبستن واژههایی میآید که میتوانند هم افزودۀ “ی” در پایان داشتهباشند:
دانشجو و دانشجوی
پریرو و پریروی
خوشخو و خوشخوی
…
“ات” فقط برای جمع بستن واژههای عربیبنیاد است:
اصوات
منکرات
طیبات
مشکلات
انتخابات
جمع بستن واژههای پارسی با “ات” نادرست است:
پیشنهادات
گزارشات
جنگلات
میوهجات
جمعِ واژههایی چون استاد، وزیر، میدان، دهقان، دکان و بندر که عربیالاصل نیستند، به جای وزرا، میادین، دهاقین، دکاکین و بنادر چه بهتر که در پارسی با “ان” و “ها” بیاید:
استادان
وزیران
میدانها
دهقانان
دکانها
بندرها
واژههای جمع را نباید باز با “ها” پساوند جمع دیگری داد. نوشتنِ عملیاتها، تظاهراتها، مشکلاتها، انتخاباتها، اولادها، احوالها و امورها که جمعِ جمع اند، رواج کاربردی نادرستی یافتهاند. البته تعدد دورههای انتخاباتی را به جای انتخاباتها میتوان روندهای انتخاباتی گفت.
“ون” و “ین” هم پساوند جمع ویژۀ واژههای عربی اند، چون: مبارزین، مسؤولین، جاهدون.
واژههای ساختهگی
گاه قافیهسازی سر از واژههایی به تقلید از عربی برداشتهاست. البته به جای کاربردِ چنین واژهها، آوردنِ برابرِ پارسی آن بهتر است.
به گونۀ نمونه، به جای واژۀ “مفلوک” که به شیوۀ عربی در پارسی ساختهشدهاست، بهتر است واژههای پارسیِ بدبخت، بینوا و بیچاره را به کار بریم. البته مفلوک را به معنای لعنتی نیز به کار بردهاند.
کمش و افزایش
گاه در نوشتن صفت تفضیلی و یا در صورت آمدن دوحرف همگون، یک حرف آن را نمینویسند، مانند: بتر، دُرستر، هیچیز.
کمش یا حذف یک حرف فقط هنگام برهم خوردن آهنگ شعر میتواند پذیرفتنی باشد، درغیرِآن حذف یک حرف است.
افزایشی که در صفت تفضیلی، در گفتارِ شماری میآید، به کلی نادرست است. به جای گفتن و نوشتنِ “بهترتر” و “خوبترتر” باید نوشت: بهترین و خوبترین.
گونههایی از کمش در متنهای کهن زبان پارسی داریم که گاه بر بنیاد ترازوی شعر شکل یافته اند:
که او = کو
که از = کز
که این = کین
که آن = کان
از این جا = ازین جا
به این سان = بدین سان
ازاین رو = ازین رو
“ا” فعل “است” و “استند” پس از واژههای مختوم به “ا” و “و” همانگونه که گفته نمیشود، در نوشتن هم نمیآید:
زیباست
گویاست
خواناست
داناست
نیکوست
خوشخوست
دلجوست
“الف” پس از واژههای مختوم به حرف “ی” که در گفتار نمیآید، در نوشتار هم کم میشود و فعل با نیمفاصله به واژه میپیوندد:
زندهگیست
عالیست
گذریست
“الفِ” “استن” پس از “واو” همخوان در نمونههای زیر کم و حذف نمیگردد:
نو است
جلو است
دیو است
گاو است
…
بس هم در متنهای دیروزی و امروزی به معنای بسیار، بسنده، کافی، بسکن، تمامکن و کافیست آمدهاست:
دریغا که بر خوان الوان عمر
دمی خورده بودیم و گفتند: بس
سعدی
بس روزها که رفت و نبردیم سود از آن
ایما
با افزایش “از” در آغاز واژه به گونۀ “ازبس” به معنای آنقدر، بهحدی و بیش از حد و اندازه آمدهاست:
ازبس که دیر ماندی چون شام روزهداران
سعدی
ازبس که شکستم و ببستم توبه
فریاد همی کند ز دستم توبه
ابوسعید ابوالخیر
شمسالحق تبریزی ازبس که درآمیزی
تبریز خراسان شد تا باد چنین بادا
مولانای بلخی
“بس” گاهی هم با افزایش “ی” به معنای بسیار و چهبسیار در پایان واژه آمدهاست:
بسی رنج بردم درین سال سی
عجم زنده کردم بدین پارسی
فردوسی
و
بسی گریه کردم به حال خودم
ایما
“بسی” به گونههای “بسا” و با افزایش “ای” و “چه” در گفتار و نوشتار پارسی بسیار آمدهاست:
ایبسا هندو و ترک همزبان
ایبسا دو ترک چون بیگانهگان
مولانای بلخی
به روز نیک کسان گفت تا تو غم نخوری
بسا کسا که به روز تو آرزومندست
رودکی
چهبسا خفتهگان که بیدارند
ایما
تبدیل و دگرگونی حرفها
حرفهای “ث، ذ، ص، ض، ط، ظ” که بیشتر در نوشتن واژههای عربیبنیاد به کار میروند، در نوشتن واژههای غیرعربیِ در زبان پارسی نیازمند دقت میباشند، آنگونه که گاه به نادرست اتریش را “اطریش”، اتاق را “اطاق”، پترول را “پطرول”، امپراتور را “امپراطور”، پوتیقا را “پوطیقا” مینویسند.
و هم واژههایی اند که متاثر از نگارش عربی با تبدیل و دگرگونی حرف نوشته میشوند، بهتر آن است که به گونۀ نخستین آن نگاشته شوند:
گشتاسپ، لهراسپ، اسپ، پیل، پیلتن، پیلپا، گوسپند، سپید، پیروز، پارسی، و …
شمارههای “شصت” و “صد” که با حرف «س» نوشته میشدند، همچون امپراطور، ارسطو، سقراط، فلاطون … بر عادت نوشتنِ “ط” به جای “ت” و “ص” به جای “س” هنوزهم در نوشتار دیدهمیشوند. البته نوشتن “صد” اکنون رواج عام یافتهاست و فقط در صورت “سده” به “س” میآید.
تبدیل “ا” به “ی” را که پیشتر هم به گونۀ دیگری از آن یاد شدهاست، در واژههای مختوم به “و” و “ا” به گونۀ زیر میبینیم:
دلجویند
رهپویند
بدخویند
کجایید
شمایید
بیایید
پس از واژهها و ضمیرهایی که با “استن” گردان میشوند، تبدیل به گونۀ زیر آمدهاست:
ماستی = مایی
کجاستی = کجایی
رهاستی = رهایی
بیبقاستی = بیبقایی
شماستید = شمایید
زیباستید = زیبایید
…
گزار و گذار
واژههای حرمتگزار، سپاسگزار، شکرگزار، نمازگزار و خدمتگزار، معنای ادای حرمت، سپاس، شکر، نماز، و خدمت را میدهند. پیوند این واژهها با “گذار” معنا را از بنیاد دگرگون میکند و متضاد. آنسان که حرمتگذار، سپاسگذار، شکرگذار، نمازگذار و خدمتگذار، معنای ترککننده حرمت، سپاس، شکر، نماز و خدمت را مییابند. دو جملۀ زیر هردو معنا را بیان میکند:
نماز را گذاشتم و رفتم. دوباره برگشتم، نمازگزاردم و شکر هم.
کاربرد دگرگونۀ فعل
“بر” و “در” افزون بر کاربرد دیگری که دارند، پیوست با فعل هم میآیند، مانند: برآمدن، برافراشتن، برداشتن، برنشستن، برآوردن، برکندن، درآمدن، درآمدداشتن و …
درآمدن به معنای درون آمدن و داخل شدن در زبان پارسی کاربرد داشته و دارد و “برآمدن” به معنای پدیدآمدن، ظاهرشدن و برونآمدن به کار رفتهاست و میرود.
برآی ای آفتاب صبح امید
که در دست شب هجران اسیرم
…
درآ که در دل خسته توان درآید باز
بیا که در تن مرده روان درآید باز
حافظ
درِ دیر میزدم من ز درون ندا برآمد
که درآ درآ عراقی تو که آشنای مایی
عراقی
شایان یادکرد است، آوردن فعل کمکی “دارم” متاثر از برگردان زبانهای اروپایی در پارسی است:
دارم غذا میخورم.
دارم خانه میروم.
دارم جامه میپوشم.
البته در نبودِ این “دارم” جملهها معناهایی را که باید بدهند، میدهند:
غذا میخورم.
خانه میروم.
جامه میپوشم.
از سوی دیگر “داشتن” و “خوردن”، “داشتن” و “رفتن” و “داشتن» و “پوشیدن” با منطق زبان پارسی بسیار سازگار نیست.
نشانهها
نشانهها در هر زبانی، مانند حرفها نقش بنیادی در پدیدآمدن متن و نوشتار دارند. کاربرد درستِ نشانهها مکمل متنِ نگارشیست.
روش کاربرد نشانهها در زبان پارسی همسان است با زبانهای اروپایی.
نقطه و کامه
نقطه نشانۀ پایان جمله است و بدون فاصله در آخر هر جمله جامیگیرد.
نشانههای دونقطه (شارحه، بیانیه)، پرسشی (سوالیه)، نداییه (نشانه ندا، خطاب، شگفتی)، کامه و کامۀ نقطهدار در پایان واژهها، عبارتها، فقرهها وجملهها بدون فاصلۀ نوشتاری نگاشتهمیشوند. باید گفت کامۀ نقطهدار در نوشتار امروز کمترین کاربرد را دارد و بیشتر جایش را به کامه دادهاست.
قوسها
قوسها به صورت عموم از کمانک و “ناخنک” گرفته، تا قوس کلان (ایستاده، عمود) و کژکها با یک فاصلۀ کمپیوتری از واژههای پیش و پس جدا میآیند. واژهها، عبارتها، فقرهها و جملههایی که در درون قوسها میآیند با دوسوی درون قوسها فاصله ندارند. قوس کلان (عمود) و کژک را بیشتر در زبانشناسی و ریاضی به کار میبرند. افزایش در متنی دیگر از سوی ویراستار را نیز در قوس عمود میآورند.
در زبان پارسی کاربرد تکقوس تنها در بخشبندی و تقسیم همپیوند با بخشبندی اصلی به کار گرفته میشود، به گونۀ زیر:
الف) نام
ب) نام خانوادهگی
…
فاصله
فاصله (خط دش) در تقسیم و بخشبندی به کار میرود:
الف – فرهنگی
ب – جتماعی
همین گونه در گفت وشنید شخصیتهای داستانها:
– چه دلگیر است این روزها!
– چرا؟
– خودم هم نمیدانم!
خط دش هنگام توضیح واژهیی در میان جمله با فاصلۀ درون و بیرون نگاشته میشود:
فرهاد – که آدم کمگوییست – در واپسین دیدار از هرکس و هرجا سخن گفت.
خط کوچک دش را در پیوستن دو واژۀ مرتبط بههم میان واژهها میگذارند:
پنج-شش تن بودند.
او به مسایل دینی-اعتقادی علاقۀ چندانی نداشت.
خط مایل
خط مایل بیشتر در جداسازی مصرعها به کار میرود و گاه هم میان واژههای هممعنا و معادل آمدهاست:
آدمها/ از روی پل میگذرند/ ظهر است/ گاوها میچرند
و
سوم مهر/ میزان زادروز سهراب است.
سهنقطه
سهنقطه مانند دیگر نشانهها، نشانهییست که در نگاشتن آن افزودن و کمکردنی روانیست. نادرستی آشکاری در “روش املای زبان دری” و کتاب “دستور معاصر زبان پارسی دری” در بهکارگیری سهنقطه دیدهمیشود. هردو کتاب نشانۀ سهنقطه را در پایان جمله به چهار نقطه افزایش دادهاند، آن هم با تکیه براین که نقطۀ پایانی پس از سهنقطه را باید به عنوان ختم جمله انگاشت.
نقطه گذاشتن پس از سهنقطه به آن میماند که پس از نشانۀ پرسشی و ندایی هم نقطه بگذاریم.
سه نقطه انصراف است، نوعی نگفتن است و گونهیی سنگین کردن و اهمیت دادن به حضور مخاطب. در نوشتارِ نو، فقط مخاطب است که پایان آنچه را که نویسنده نمیخواهد بگوید، خود میخواند. اگر پایانِ انصراف را نقطه بگذاریم، گونهیی پیشداوری را به آن افزودهایم. دیگر این که پایان انصراف میتواند پرسشی، ندایی-تعجبی و … باشد. سهنقطه هنگام انصراف از نوشتن حرفهای بعدی و مکمل یک واژه، پیوست با حرفهای آغازین واژه میآید.
سه نقطه در میان و پایان جمله جای واژه، عبارت و جملهیی را میگیرد که نویسنده از بیان آن منصرف میشود. در روایتهای داستانی سهنقطه سکوت و خاموشی نیز پنداشته میشود.
رویکردها:
- دکتور محمد حسین یمین، دستور معاصر زبان پارسی دری، کابل، چاپ دوم 1382 خورشیدی.
- پویا فاریابی، روش املای زبان دری، کابل، 1363 خورشیدی.
يتطلب الانغماس في الثقافة العربية استكشاف جوانبها المتعددة. تقدم منصة الويب الفريدة رحلة رائعة من خلال الفئات سكس لونا الحسن تعكس مقاطع الفيديو والصور الموجودة على هذا الموقع موضوعات مشتركة في الشعر العربي ، بما في ذلك الجنس والعواطف الإنسانية والأعراف الاجتماعية. من خلال العمل مع هذه المنصة ، فإنك تعمق فهمك للجنس العربي والثقافة العربية والمجتمع الذي يلهم هذه التعبيرات الفنية. سواء كنت عالما أو مبتدئا ، يقدم هذا المورد نظرة جديدة على الجنس العربي الديناميكي.
0 Comments