شاهین سپنتا
از تاجکستان
شاعری ازتبار آئینه ها
درخت تنومند ادب پارسی، امروز در سراسر ایرانشهر سایه گسترده است و شعر امروز ایران، افغانستان و تاجیکستان نیز شاخساران سایهگستر آن هستند.
امروز از کشورهای فارسی زبان سرایندگانی برخاستهاند که کولهباری از دانش و تجربه نسلهای پیش را بر دوش دارند و نگاهشان به راه پرفراز و نشیبی است که تا آیندهای درخشانتر ادامه دارد.
ارتباطات بیشتر، همنشینی و هماندیشی سرایندگان پارسیگو، همراه با دگرگونیهای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی چند دهه اخیر، زمینه رشد بهتر و بیشتر این سخنوران نواندیش را فراهم آورده است.
یکی از این میانه، فردوس اعظم، سراینده توانا و روزنامهنگار جوان تاجیک است که تاکنون از او دو دفتر شعر با نام «ابرهای آبی» و «یک بغل غزل» منتشر شده است. دفتر حاضر «آیین آیینه» نیز دربرگیرنده بیش از 60 غزل از اوست که در امتداد دو اثر پیشین همچون آیینه، بازتابی از زلالی حس درونی شاعر شوریده حال است.
بیشتر غزلهای این دفتر، عاشقانههای زمینی هستند و این شرح اشتیاق شاعر، سرشار است از عواطف و احساسات شخصی که در محیطی ساده و صمیمی به تصویر کشیده شدهاند.
کلیدواژه غزلهای شاعر در این دفتر، چنانکه از نامش نیز پیداست، «آیینه» است. فردوس، هممسلک بیدل و آیینه او نیز از جنس «آیینه معشوق نما»ی بیدل است.
آیینه بیش از هر واژهای در شعر او تکرار شده است اما هر بار شاعر در آیینه سخن خود جلوهای دیگر از یار و نمایی متفاوت از خویش یا جامعه را باز مینمایاند. این آیینهها گاه «پاک و بیریا» و گاه بازگو کننده «خاطره»ها و در جایی دیگر «پُرگرد» و «آلوده به زنگار» و یا کنایه از «چشم تار» هستند، ولی گاه چنان برای شاعر مقدس اند که به نامشان سوگند می خورد:
قسم به آیینهها هیچ کس شبیه تو نیست
تو برگزیده شدی، انتخاب را چهکنم
اندیشه فردوس ایرانشهری است و جفرافیای شعرش به پهناوری ایرانشهر گسترده است؛ او پیشتر در دفتری دیگر گفته است:
تاجیک و افغان و ایرانی همه از یک تبار
از دوشنبه من به کابل سوی تهران آمدم
آمدم تا خویش را در خویشتن پیدا کنم
چون نشان آل سامان بر خراسان آمدم
و در غزلهای این دفتر از خجند، سمرقند، بخارا، ورزاب، شیراز، بلخ و تبریز میگوید؛ از آمودریا و اروند سخن میراند و اگر به فراخور بیان حال از قله پامیر نام میبرد، توازن در نگاه را رعایت میکند و همانجا از دماوند نیز یادمیکند:
چشمت شبیه قله پامیر پُرشکوه
دل را به یک نگاه دماوند میکنی
سنتهای کهن و فرهنگ مشترک مردم ایران، تاجیکستان و افغانستان که شاعر از کودکی تا جوانی با آنها خوگرفته است، در لابلای غزلش به چشم میآید:
نوروز از نگاه تو آغاز میشود
بیشک خدای موسم عشق و سرور تو
حالا که عید آمده، از من سراغ کن
از کوچه نگاه دلم کن عبور تو
یا
باز کن در را که امشب باز یلدا آمده
دختر گیسو بلند نیک سیما آمده
سفرهها را پهن کن، آجیل و شیرینی بیار
زآن که مهمان از دیار عشق اینجا آمده
کشمش و گردو و کرچ تربُز و سیب و انار
این همه از سفره مردان والا آمده
ما همه در منزل مادر کنار همدگر
فرصت شهنامهخوانیهای بابا آمده
باز کن دیوان اشعار لسانالغیب را
تا ببینی غنچه فالت شکوفا آمده
دختر خورشید را، این شب به دنیا داده است
سنت این شب یقینا از اوستا آمده
نصف شب ناگه صدای تقتق در میرسد
باز کن در را که امشب باز یلدا آمده
نگاه او به ادب فارسی و بزرگان شعر نیز به همان اندازه گسترده است و از آشنایی او با متقدمان و معاصران حکایت دارد. اگر در جایی از حافظ و سعدی، مولوی و نظامی، گنجوی، بیدل دهلوی و باباطاهر یاد میکند و در پیروی از حافظ شهر خجند را به یار تقدیم میکند، در جایی دیگر معاصرانی همچون زندهیاد لایق شیرعلی شاعر معاصر تاجیک و یا فروغ فرخزاد، حسین منزوی، قیصر امینپور و سهراب سپهری را هم فراموش نمیکند و خنده یار را به شکوه غزلهای منزوی همانند میکند، یا با زبان «فروغ» از یار فروغ طلب میکند:
امشب بیا و خاطرهها را مرور کن
اما تو «با چراغ بیا» با سپاه نه!
شعر شاعر «شاهد همه دردهای» اوست. اگر در جایی میگوید «غزلم درد میکند» یا «حجم تمام درد مرا شعر میکشد»، درد او تنها هجران و فراق یار نیست. او رنج زنده زنده سوختن «فرخنده»ها را در آتش جهالت زهدفروشان ریایی جامعه با همه وجود خویش حس میکند و از آن شِکوه میکند:
سر بریدند و گفتند که خدمت این است
هرکجا جار کشیدند، دیانت این است
عشق را دار زدند، عاطفه را سوزاندند
با همین سادگی گفتند، محبت این است
عزم کردند دلیری خود اثبات کنند
جانِ «فرخنده» گرفتند که همت این است
او در نکوهش آتش جنگی که دامان همتباران افغان را گرفته است، از دست سیاستبازان و جنگسالاران زبان به گلایه میگشاید:
لعنت به جنگ و اسلحه، لعنت به این همه
گرد مدار حادثه گردیدهایم ما
دنیا میان آتش و خون رنگ خویش باخت
از جنگها چه خیر مگر دیدهایم ما؟
و در جایی دیگر شاعر نواندیش با تلخکامی روی به خرافهباوران و کهنهاندیشان زمانه میگوید:
با کهنگی باور خود خو گرفتهاید
در تنگنای سینهتان عطر عید نیست
عمریست تا اسیر خرافات ماندهاید
در ذهنتان بشارت حرف جدید نیست
فردوس در انتخاب واژگان، خود را گرفتار دایره بسته واژههای متداول در غزل قدیم نمیکند. واژهها و ترکیبهایی همچون فلوت، عنکبوت، پنجره، عینک، شیشه، کفش، حوض خانگی، خودکار، دریای عسل، قرص خواب، عروسک، گلمصنوعی، دکتر، استکان و… در غزل فردوس برای کمک به بیان بهتر، ملموستر و خودمانیتر مفاهیم به کار میرود و محتوای شعر او را امروزیتر و از تکرار و یکنواختی دور میکند:
سیرت ما را به ظاهربینی چشمان خویش
پشت عینکهای خودبینی تماشا میکنید
لحن برخی واژهها به ویژه آنجا که در توصیف سیمای یار است و به یار از «موت» یا «چشمات» میگوید، چنان ساده و صمیمی میشود که به نجوای عاشقانه بیشتر نزدیک است تا غزل عاشقانه:
با رفتنت سفیدی مویم فزود، آه
روزم سیاه رنگ همانند موت شد
این رویکرد بیپیرایه شاعر در انتخاب واژگان باعث شده است که شنونده لحن و لجهه تاجیکی او را نیز در لابلای غزل حس کند، به ویژه آنجا که «گپ»زدن را به جای صحبتکردن، «الو گرفتن» را به جای آتشگرفتن، «از من سراغ کن» را به جای از من سراغ بگیر، «استید» را به جای هستید، «هی» را به جای همیشه، «گاز کردن» را به جای گاز زدن و یا «نسبزد» را به جای سبز نشود، به کار میبرد و یا آنجا که برخی واژگان متداول در بین تاجیکها همچون حَولی (حیاطِ خانه)، جف زده از مصدر جفیدن ( واق واق کردن سگ)، کرچ تربُز (قاچ هندوانه) و کمبغل (تهیدست) را به روانی در غزل خود جای میدهد و بر غنای شعر فارسی میافزاید.
فردوس به خاطر ارتباط نزدیک فرهنگی و ادبی با ایران و انتشار آثارش به خط فارسی در ایران، سخنش بر دل همزبانانش در ایران و افغانستان مینشیند و حس و حال شعرهایش به حال و هوای احساسی در غزل ایران نزدیکتر است.
بیگمان حضور شاعران نواندیش، خوش ذوق، مردمی و هویتخواه همچون فردوس اعظم در گستره ادبیات فارسی، میتواند پیوندهای فرهنگی مستحکمتری بین مردمان کشورهای فارسی زبان ایجاد کند و زمینهساز همبستگی، اتحاد و یگانگی مردمان فلات ایران در آینده باشد.
اسفندماه 1396 خورشیدی
يتطلب الانغماس في الثقافة العربية استكشاف جوانبها المتعددة. تقدم منصة الويب الفريدة رحلة رائعة من خلال الفئات سكس لونا الحسن تعكس مقاطع الفيديو والصور الموجودة على هذا الموقع موضوعات مشتركة في الشعر العربي ، بما في ذلك الجنس والعواطف الإنسانية والأعراف الاجتماعية. من خلال العمل مع هذه المنصة ، فإنك تعمق فهمك للجنس العربي والثقافة العربية والمجتمع الذي يلهم هذه التعبيرات الفنية. سواء كنت عالما أو مبتدئا ، يقدم هذا المورد نظرة جديدة على الجنس العربي الديناميكي.
0 Comments