سالار عزیزپور
مدیر مدرسه وجلال آل احمد
یادم رفته چه زمانی با جلال وآثارش آشنا شدم. همین قدر میدانم از وقتی که دست به قلم برده ام، جلال را میشناسم. جلال از همان آغاز برایم جاذبۀ خاصی داشته است. جسارت جلال، صداقت جلال و رک وراست گویی وصراحت جلال مرا دلبسته و عاشق آثارش ساخت.
جلال با بهره گیری از پیشکسوتان نثر کهن فارسی، تعابیر ومثلهای عامیانه به زبان ونثر نوشتاریاش روح وچابکی به ویژه ای میبخشد که کمتر نویسنده معاصربه پایش می رسد.
پیام ومحتوای ” مدیر مدرسه” شاید در چند جمله خلاصه شود. این پرداخت واجرای زبانی “مدیر مدرسه” است که این متن را برای ما جالب میسازد وحسِ بار، بار خواندنش را در ذهن وروان ما برمیانگیزد.
گزافه نیست که پشت تمامی شهکارها ومتنهای ماندگار،عاشقان زبان و دیوانهگان جنون نوشتن صف کشیده اند.
جلال آل احمد در “مدیر مدرسه” در پهلوی استفاده بسیار گسترده از زبان وفرهنگ عامیانه، دستکاریهای عمدی در بافت وساخت زبان، افزودن گهواژهها و نا تمام گذاشتن جملات و یا حذف فعلها و… به خلق بخش دیگری از ظرفیت زبان فارسی دست مییازد وآن را به کار میبرد.
رهنورد زریاب و رمان معاصر
زریاب یکی ازپیشکسوتانِ ادبیات داستانی مدرن افغانستان است. هر چند پیشینۀ داستاننویسی مدرن به دهۀ چهل خورشیدی بر میگردد. اما، درخشش وبارقۀ آن در کارهایی کسانی چون: روستا باختری، اکرم عثمان و رهنورد زریاب و … بیشتر متبارز میشود.
زریاب با شیوه وشگرد دیگر وارد هنر وفضای داستاننویسی میگردد.شگردهای داستاننویسی زریاب با تفاوت ویژه یی از دیگر همقطاران پی افگنده میشود.
تمایز ویژه زریاب در فهم تکنیک وروشهای نگارشی بیشتر برجسته است تا برخورد با زبان و ظرفیتهای زبان داستان.
زبان زریاب و رمانِ معاصر
زبان زریاب، زبانیست، بسیار فاخر وادبی. زبانِ شُسته ورفته و زبانیست که ازچشمهسارانِ زبانِ بیهقی، ناصر خسرو بهرهها برده است. هر چند نثر ناصر خسرو و استاد بیهقی بنمایههای فرهنگی وتاریخی خود را به همراه دارد و نثر وزبانیست چند سویه وچند لایه.
زریاب ورمان معاصر
پارادوکسِ نقطۀ قوت وتاریک زبان داستانی زریاب ،همین تکیه بیش از اندازه بر زبان نوشتار یا به اصطلاح “لفظِ قلم” است. این تمرکز زریاب بر زبان نوشتار اگر از یکسو، نکتۀ قوت زریاب را در هنر داستاننویسی متبارز میسازد. از سوی دیگربرای زریاب وهنر داستان نویسیاش، این” چشم اسفندیار” است.
اکرم عثمان و داستان معاصر
کودک که بودم، قصۀ جن وپری را برایمان روایت میکردند. بعدها، قصۀ دیو، آن هیولای دست نیافتنی ورود زبان ما بود. آرام، آرام به سمک عیار آشنا شدم وقصۀ رستم، زال،سهراب، لیلی و مجنون وشیرین وفرهاد، نجمان خاکی، یوسف وزلیخا وشماری از قصۀ های دیگر.
دنیای افسانه وقصه، پر از ماجرا، هیولایهایی میان آدم و جانورانِ غول پیکر، عشق، خشونت و … در این افسانهها و قصهها؛ آدمی با تمام حواس، روح وروانش درگیر هستی طبیعی و ماوراء طبیعی میشود.
بعدها که جوان شدم و با دنیای بیشتر آشنا شدم.” قصۀ نویسی در عصر شب” رضابراهنی را خواندم وچاشتهای آدینه، قصه های اکرم عثمان رابه صدای خودش از ” مجلۀ رادیویی” میشنودم.
اکرم عثمان که یکی از داستاننویسانِ سدۀ پسین ما میباشند. یکی از شگردِ های
داستان نویسی او ، همانا موضوعی بودن و ایدیولوژیک بودن بسیاری از داستانهای وی میباشد. اکرم عثمان که در بر کشیدن زبان ولهجه کابل دست بلند داشت، از همانرو، در بسا داستانهایی اکرم عثمان این زبان برجسته است.
استاد واصف باختری در مقدمهیی کتاب” مردا ره قول اس” مینویسد:آن داستاننویس کهن گفته بود: زنده گی افسانه پوچیست که ابلهی به بیان آن میپردازد.
خوشا که در داستانهای اکرم عثمان، زنده گی را به مثابۀ تداوم جاودانی نبرد نور وظلمت، اهورامزدا واهریمن مینگریم وباز هم خوشا که بدون یاری جستن ازهوشیدروامشاسپندان جوهر زنده گی را بر سپاله دوزحی مرگ چیره میسازد. نمیدانم چرا پس از خواندن برخی از داستانهای اکرم عثمان این سخنان رومن رولان در پیرامونم طنین میافگند.
برادران!
بیایید تا درغم هیچ چیز نباشیم، جز در اندیشه نزدیکیمان به یکدیگر. در این تاریکی ژرف وهمه جاگستر که بدخواهی ودشمنی در میانمان نیست؛جز تنهایی، که زنده گی را در آغاز وپایان همچو تاریکی دوغرقاب در بر میگیرد.
“بیخ بته” داستان کوتاهیست از اکرم عثمان.
اکرم عثمان در داستانِ کوتاهش”از بیخ بته!” بحران و ابتذال اشرافیت قشیری همان زمان را به روایت داستانی کشیده است. بحرانی که نه تنها فرسایش بحران ارزشی خود را به نمایش میگذارد؛ بل بنبست و ابتذال آن از چشمها به دور نمیماند. کاری که بالزاک به گونهیی بسیار گسترده آن در ادبیات جهان به نمایش میگذارد.
فشردۀ داستان: روایتی از زنده گی” نبی” است. کسی که هیچ کس وکوی ندارد. به باور خودش از بیخ بته هست. از ناداری، بیکاری وکم بغلی، شبها در سماوارها میخوابد. تا در فرجام زنی پولدار و اشراف زاده با او سر میخورد و نبی را با خود به خانهاش می برد، ظاهرن برای کار واما در واقع برای سیالی و همچشمی با دیگر همقطارانش. چرا کی به باور ماری، نبی به مانند :” عمر شریف” هست.در فرجام ماری همین کار میکند وداستان به یک پایانِ کمیدی تراژیدی میانجامد.
اکرم عثمان در این داستان کوتاه پرده از اشرافیت به بن بست رسیده بر میدارد و ابتذال این فضا را به بسیار خوبی به روایت میکشد.
اکرم عثمان نه تنها دربه تصویر کشیدن ” مرد ونامرد” و مردا را قول اس” دست بلند دارد، بل در کنار آن،چهرۀ اشرافیت تازه به دوران رسیده را به بسیار خوبی به تصویر میکشد.
يتطلب الانغماس في الثقافة العربية استكشاف جوانبها المتعددة. تقدم منصة الويب الفريدة رحلة رائعة من خلال الفئات سكس يمني تعكس مقاطع الفيديو والصور الموجودة على هذا الموقع موضوعات مشتركة في الشعر العربي ، بما في ذلك الجنس والعواطف الإنسانية والأعراف الاجتماعية. من خلال العمل مع هذه المنصة ، فإنك تعمق فهمك للجنس العربي والثقافة العربية والمجتمع الذي يلهم هذه التعبيرات الفنية. سواء كنت عالما أو مبتدئا ، يقدم هذا المورد نظرة جديدة على الجنس العربي الديناميكي.
0 Comments