ماریا دارو
بخش دوم –مرحله دوم مشروطیت ( جوانان افغان)
در این بخش جناب پوهاند هاشمی اوضاع و احوال ملی و بین الملی و فعالیت جنبش « جوانان افغان»را بصورت دقیق و خیلی مستند تحریر کرده است که مختصراٌ به نکات عمده آن اشاره میکنیم.
در فرن نزدهم واوایل قرن بیستم که اوضاع ملی و بین المللی خیلی پیچیده بود٬ توسط « سراج الاخبار افغانیه» هسته مشروطیت گذاشته شد.
سراج الاخبار افغانیه نقطه آغاز فعالیت جوانان افغان بحساب میآید …. چون جوانان در شرایط خیلی اختناق ٬ پیگرد و تعقیب بسر میبردند و مجازات مشروطیت اول هنوز هم ادامه داشت٬ هر نوع فعالیت جنبش به شدت سرکوب میگردید بناٌ جوانان در نقاط مختلفه افغانستان متفرق و به فعالیت های « مخفی» یا زیر زمینی و خیلی سری ادامه دادند٬ با آنکه تعداد شان خیلی محدود بود اما با پخش شبنامه ها وفعالیت های مطبوعاتی ولو محدود مگر عالمانه و عاملانه گاهی در لفافه طنز و گاهی اشکار و ماهرانه از فعالیت شان به مردم اگاهی میدادند.
بلاخره روی یک پلان اماده شده از قبل ٬ از بالا عملی گردید. شهزاده امان الله خان که یک جوان روشنفکر و آزادی خواه بود و عضویت جوانان مشروطیه خواه و حزب جنگ را داشت٬ به پادشاهی رسید و در راس جنبش جدید قرار گرفت…… چون در این دوره ایجاد مناسبات سرمایه داری ٬بعمل امد. جوانان افغان مطالب را در « امان افغان» وارث سراج الاخبار افغانیه و ناشر و مبلغ آیده های بورژوازی ملی جوانان مترقی همان وقت افغانستان یعنی مرحله دوم بود٬ به نشر میرسید و انگلیس ها را خیلی ناراحت ساخته بود….
امان افغان دشمن بریتانیا بود و هم چنین جریده انتقادی دیگری بنام « ستاره افغان» نیز منتشر شد . یقنیاٌ چیزی که استقلال را حاصل و محافظه میکند عزم ثابت و دلاوری و بیداری و اتفاق ملت است …… شاه امان الله « هنری دامبس رئیس برتانوی » را مخاطب قرار داده گفت: «….و حال برای محافظه استقلال٬ عزت و شرافت افغانستان٬ تا آخرین قطره خون خود آماده ام ….»
ساختار تشکیلاتی و طرز کارمرحله دوم « جوانان افغان»
جوانان افغان در این مرحله ٬ الهام خود را از اندیشه های دوره های مشروطه خواهی قبلی و شرایط جدید ملی و بین المللی گرفته و همین عوامل خمیر مایه افکار و اندیشه آنها را در مرحله دوم تشکیل میداد.
بخصوص که رهبری آن اکثراٌ از طبقه متوسط شهری و قشر روشنفکر مبارز تشکیل شده بود و بر عکس مشروطه اول خارجی ها عضویت انرا نداشتند. در این مرحله حلقه های سیاسی مخفی دروره امیر حبیب الله نیز بشکل علنی درآمده بودند٬ آزادانه فعالیت میکردند اعضا با روحیه چند بُعدی ونسبتاٌ واقعیت گرائی به تبلیغ شفاهی و کتبی در امور کشور داری ابراز نظر میکردند و حُسن اخلاق٬ تقوی سیاسی ٬ سادگی٬ عظمت٬ تواضع و هوشیاری سیاسی را توصیه مینمودند. به مرور زمان دو حلقه سیاسی در بین جوانان افغان پدیدار شد.
الف – حلقه سیاسی اعتدالیون ب– حلقه سیاسی رادیکال ها بودند.
رادیکال ها در سیاست داخلی طرفدار تحولات سریع انقلابی بخصوص در ساحه ء نصاب تعلیمی و تربیتی طی یک پروگرام پیشرفته٬ علوم جدید بودند. پروگرامی که روشن ساختن ذهن و بالابردن خود اگاهی آزادانه شاگردان را کمک میکردند.
اما برخلاف حلقه دیگر باشرایط سنت گرائی های ارتجاعی وعقب گرائی خرافی مردم عوام را شست وشوی مغزی میکردند و سوء استفاده از دین و بنام دین با هر نوع ترقی و تجدد در مخالف قرار داشتند.
جناب پوهاند هاشمی در صفحه (۲۴۸) این کتاب از قول شادروان میر غلام محمد غبار یکی از فعالین جوانان افغان مینویسد: « حق کار تعلیم و تحصیل زنان در هر کشور مستقل جهان اسلامی و غیر اسلامی تضمین شده است. ولی نخستین کاری که در دوره اختناق و ارتجاع صورت گرفت٬ محروم کردن زنان از این حق بود. مدارس زنانه٬انجمن نسوان کابل ٬ جریده ارشاد نسوان مسدود شد. شاگردان افغانی که در دوره امانی به کشور ترکیه فرستاده شده بودند اجباٌ رجعت داده شدند و در زیر برقع و دلاق مستور شد. شمول زنان را در این معارف محقر کفر و زندقه محسوب میکردند.»
دوره امان الله خان دوره قانون٬ عدالت٬ ترقی و پیشرفت کشور شمرده میشد. نخستین قانون اساسی بنام « نظام نامه اساسی دولت علیه افغانستان» در لویه جرگه « ۸۷۲» نفری ننگرهار تائید شد.
در لویه جرگه پغمان که شاملان بیشتراز هفت صد نفر بودند٬ روشنفکران و جوانان افغان با تعداد انگشت شماری در برابر اکثریت محکوم به شکست بودند. اکثریت را روحانیون ٬ خانها٬ زمین داران٬ تجار بزرگ تشکیل میداد که از منافع طبقات خود دفاع میکردند. بخصوص که شاه امان الله خان زیر تهدید اغشاشیون پکتیا و خطر انهدام قرار داشت. مجبوراٌ با مصالحه فشر روحانیون و طبقه ملاک و فیودال قانون نزده فقره ئي را تصویب کردند.
نظامنامه اساسی (۱۳۰۷ ) ه-ش تسلط روحانیت٬ ادامه سلطهء شاه و موجودیت یک سلسله حقوق و آزادی های فردی و شهروندی افغانستان را تاکید میکرد.
مهمترین خصوصیت این لویه جرگه این بود که برای نخستین بار در تاریخ معاصر افغانستان چند خانم بشمول ملکه ثریا بحیث نماینده زنان افغانستان اشتراک ورزیده بودند.
جناب پوهاند هاشمی در این کتاب از اسناد خیلی مستند٬ نقل قولهای از جوانان مبارز و مشروطه خواهان دوره اول ٬ دوم و دوره اختناق « سوم» یاد آوری و مصاحبه ها و مقالات مبارزین را در کتابش گنجانیده است و از زجر و شکنجه شان در دوران مبارزات شان یاد آور شده است . هرگاه به معرفی هریک در این نوشته مختصر بپردازم ایجاب نوشتن یک کتاب دیگر خواهد بود بناٌ بطور نمونه بعضی از مبارزین را با شهکاری و زجر و شکنجه که از حکومات دست نشانده مزدور ٬ ظالم دیده اند٬ برای مطالعین محترم مینگارم.
چهره های ممتاز « جوانان افغان»
جناب پوهاند هاشمی درباره جوانان مشروطه خواهان به اندازه دریافت آثار٬ ایشان را معرفی کرده بطور مثال در باره عبدالهادی داوی « پریشان» حدود شش صفحه از سوانجح و محل تولد الی مبارزاتش را یادآوری کرده است
نقش مهم محمود طرزی جوان روشن و جهان دیده در باره معرفی افغانستان مستقل و آزاد در جهان خیلی محترمانه یاد آوری شده است.
انجمن ادبی کابل را با تصاویر نویسندگان و هیآت انجمن به معرفی گرفته است. « ص- (۲۸۵) کتاب .
محمد کریم نزیهی « جلوه» فرزند قاضی بابا مراد اندخوئی ٬ متولد مزار شریف٬ دوره رشدیه را در مکتب حبیبیه ختم کرد . او یک مبارز و شاعر وطن دوست بود که اشعار را بنام جلوه نشر میکرد. بخشی از آثارش در سالنامه کابل ٬ مجله کابل و ژوندون بازتاب یافت. نزیهی با شاد روانان ابراهیم صفا ٬ میرغلام محمد غبار٬ خال محمد خسته٬ قربت٬ حبیبی ٬و غیره هم دوره بود. زبان مادری نزیهی دری بود و زبان های انگلیسی ٬ عربی ترکی میدانست و پژوهش های خویش را از متون علمی و ادبی نگاشته است.
محمد کریم نزیهی در نبردگاه ٬در صف طرفداران ترقی٬ضد استبداد وانعکاس دهندهء خواسته ها ی طبقات واقشار گسترده مردم قرار داشت. چند سطر از یک شعر انقلابی اورا در این جا یاد آور میشویم:
تاکی از جور وستم شکوه و فریاد کنید
سعی برهم زدن منشاء بیداد کنید
دست ما دامن تان باد٬ جوانان غیور
که از این زلت و خواری٬ همه آزاد کنید………
شعر من لاله دل خونین منست
مهوشان زیب لب و حسن خداداد کنید
هرکجا لاله رخی با قد سروی دیدید
یک نفس یاد از این « جلوه» ناشاد کنید.
عبدالرحمن لودین در سال (۱۸۹۳) میلادی بدنیا آمده بود . روحیه مشروطه خواهی رااز پدر رزمنده و سرفراز خویش میراث گرفته بود. او در صف جوانان آزاد اندیش آنوقت چون پولاد آب دیده شده آثار زیاد و اشعار انقلابی سروده است و در شعر « افغان » تخلص میکرد.
لودین بر زبانهای ترُکی ٬عربی و انگلیسی وارد بود. مطالعه عمیق از مبارزات و انقلاب عثمانی و نسلهای انقلابی روسیه و فعالیت آزادی خواهان و مشروطه خوا هان افغان داشت. از جمله ممالک اسلامی چون ترکیه بیشتر در آستانه انقلاب قرار داشت٬ آثار ترکی زیاد تر مورد توجه و مطالعه او قرار گرفت.
طوریکه گفتیم در باره عبدالهادی داوی حدود شش تا هفت صفحه نوشته است.
حالا در صفحه ( ۳۱۳ ) کتابش از مرحوم میر غلام محمد غبار طی حدود بیست صفحه از تولد الی وفاتش را با معرفی آثار و وظایف او در رشته تحریر در آورده است. و درآغاز کتابش « نخستین جنبش مشروطه خواهی در افغانستان» چنین نوشته است. « آنچه انجام شده ٬ میتوان آن را آغاز کار دراین ساحه دانست٬ نوشته دقیق میرغلام محمد غبار٬ یکی از ناظران بطن ومتن ماجراهای بسیاری از این حرکت ها است که زیر نام « نهضت دموکراسی « در چند صفحه٬ در جلد اول افغانستان در مسیر تاریخ که حاوی سندیت خاص میباشد٬ به چاپ رسیده است.» پوهاند هاشمی در جای دیگری مینویسد:
« مرد سالخورده ء که برای شناخت این دانشور سترگ تیز بین٬ دقیق ٬ پرُ ابهت و شخصیت چند بعُدی که نویسندگان و پژوهشگران جوان و سالخوردگان قدرت سحر و جادوی قلم او را یعنی وسیله که بشر را به ترقی و تکامل سوق میدهد و به گفته صاحب نظری ٬ از کوه های پُراز سنگ ٬ چشمه های آب جاری میسازد…….. می شناسند و پایگاه و جایگاه راستین او را بدرستی درک میکنند.
غبار بقول داکتر مخدوم رهین ٬ با قامت بلند و استخوانی دیدارش آدم را بی اختیار به احترام وامیداشت. نگاهی نافذی داشت و در جبین اش شور حق پرستی نسل های بسیار نهفته بود٬ با آن قامت استخوانی صلابت هندوکش را برشانه میکشید.
به قول لطیف نلظمی٬ مرحوم غبار از یک سو شاهد عینی آزادی خواهی٬ روشنفکری ٬ جنبش های ضد استعماری بود و از سوی دیگر٬ ناظر واپسگرائی ٬ خودکامگی ٬وابستگی ستمبارگی و مصیبت های قومی و تباری را با همه ابعاد وطیف هایش لمس کرده بود.
به گفته داکتر اکرم عثمان : « غبار یک منشور کثیر الاصلاع بود٬ در جلوهء ٬ محقق توانای سیاسی ٬ در نیمرخی ٬ مورخ دورانش و فراخ اندیش ٬ در بعُدی یک روزنامه نگار پرُ شور و رسالتمند٬ در انداز یک زندانی صبور و نستوه زندانهای « دهمزنگ» و « سرای موتی» ٬ در نمودی تبعیدی بلا کشیده ء یک دهکدهء بی آب و دانه بنام « بلا بلوک» در کویر سوزان فراه و مجموعه تمام این نیم رخ ها کُلیت شخصیت شاخصی را میسازد.
که فرهاد وار با تیشه دو دم بجان بیستون افتاد٬ سلسله جبالی چندلا و پیچا پیچ که راه ملت ما را بسوی آزادی و ترقی اجتماعی بسته بود.
جناب پوهاند هاشمی از قول دانشمندان چون غلام فاروق اعتمادی استاد سابقه دار پوهنتون کابل٬پوهاند عبدالحی حبیبی ٬ جناب واصف باختری٬ داکتر شریف فایض ٬ داکتر عبدالرسول رحیم٬ داکتر موسوی ٬ داکتر حسن کاکر ٍمحترم اکبر کرگر ٬ پویا فاریابی ٬داکتر علی رضوی ٬ خانم نیلاب رحیمی٬غلام محی الدین آرتی ٬ داکتر لوئی دوپری ٬ داکتر مایکل بری وسایر دانشمندان داخلی و خارجی از شخصیت٬ وظایف و اثار مرحوم غبار را برسی کرده است.
پوهاند هاشمی مینگارد که: « میر غلام محمد غبار یکی از ناظرین بطن و متن ماجراهای بسیاری از این حرکت ها بوده است که زیر نام « نهضت دموکراسی در چند صفحه در جلد اول کتاب افغانستان در مسیر تاریخ حاوی سندیت خاص میباشد٬ بچاپ رسیده است.»
چهره سیاسی غبار :
غبار باخصلت رزمندگی و غرور آزادای خواهی که داشت مدت بیشتر از نیم قرن در میدان پُرتلاطم افغانستان حضور فعال داشته است. او هیچگاه قامت بلندش را در برابر هیچ قدرت حاکم زمانش دولا نساخت٬ جایگاه و پایگاه اصلی مبارزات غبار میان توده ها و اقشار مختلف جامعه بود .
شادروان غبار در مشی سیاسی خود دو عملکرد ممتاز داشت : یکی روش مخالفت جویانه که از برخی سخنان منسوب به او در انتقاد صریح و بی پرده در استبداد شکنی حاکم ارتجاع و استعمار دارد .
دوم اینکه او از دستگاه استبداد نمی ترسید برعکس استبداد با تمام قوتش از او هراس داشت.
غبار در ساحهء تسریع اقتصادی نوشت که: « طبقه متوسط وقشر روشنفکران مبارز با انزجار و نفرت بجانب سرمایه بزرگ و کمپنی های بزرگ انحصاری تجارتی و مالکین آن که ( هردو متفقاٌ اداره سیاست مملکت را در دست داشتند ) می نگریستند و خواهان آن بود که بدهن اسپ وحشی سرمایه بزرگ و شرکت های بزرگ و ملاکین بزرگ ٬ لگام زده شود. تا منافع اکثریت پامال نگردد.
اولین صدای اعتراض که تحریری برضد امتیاز و انحصار سرمایه بلند شد٬ مقاله تحت عنوان « اقتصاد ما» در شماره نهم ماه اکتوبر (۱۹۴۶) میلادی روزنامه اصلاح از قلم مرحوم غبار منتشر شد.
غبار ناشر و مدیر مسُول جریده و حزب وطن بود. که افکار نو اندیشانه و مترقی و عاری از ظلم وستم را منتشر میکرد. وی برعلاوه مبارزات سیاسی نوشته مقالات و اشعارش زمانیکه تحت مراقبت و نظارت خاندان حاکم ظاهر شاهی قرار داشت٬ کتاب بزرگ افغانستان در مسیر تاریخ را در دو جلد نوشت.
جلد اول افغانستان در مسیر تاریخ تا زمانیکه مرحوم غبار حیات داشت در مطبعه دولتی کابل توقیف بود و بعد از آنکه خاندان حاکم و ظالم ظاهر شاه به حیات سیاسی شان خاتمه داده شد٬ کتاب افغانستان در مسیر تاریخ آزاد گردید و دست بدست و خانه بخانه بدست مطالعین محترم رسید.
پوهاند هاشمی در صفحه (۳۴۱) کتابش درباره یکتن از مبارزین دیگر مشروطه خواه بنام سعدالدین « بهاء» چنین یادآور شده است. او در سال (۱۲۸۴) ه – ش در گذر توپچی باغ کابل بدنیا آمد. بهاء علوم متداوله را نزد یک عالم مصری در مسجد سه دکان عاشقان وعارفان فرا گرفت و از طریق پدرش که خزانه دار مادر شاه المان الله خان بود٬ به ارگ سلطنتی رفت و آمد پیدا کرد. در ضمن با محمود طرزی آشنا شد ٌ طرزی اورا به نویسندگی و ساده نویسی تشویق میکرد. بها در نو جوانی با عبدالعزیز لندنی « خسربره اش» به لندن رفت و در آن کشور به تحصیل زبان انگلیسی پرداخت. زمانیکه از لندن بکابل آمد در « شورای دولت » بحیث وکیل شهر کابل تعین گردید.
در همین دوره در صف مشروطه خواهان پیوست. شیوه کار « عبدالرحمن لودین » و خصلت های ضد انگلیسی لودین را سرمشق کار مبارزات خود قرار داد.
« بهاء » چونکه در انگلستان تحصیل کرده بود در زیر ریش استعماریون بر بدن استعمار شلاق میکوبید . مرحوم بهاء در صف مشروطه خواهان بر ضد استعمار شعر گفت و نثر مینوشت ٬ مقاله کوبنده او تحت عنوان « دزدان چراغ بدست» مشهور به « پاسبان بیدار خواب» در جریده انیس (۱۳۰۷) ه – ش٬ چنان ولولهء برپا ساخت که نخستین محاکمه مطبوعاتی درکشور گردید. ارتجاع کهنه کار و نوکران و مزدوران را چنان به هیاهو انداخت که میخواستند دروازه روزنامه انیس را ببندند و کوشیدند که پس از بازگشت شاه امان الله از اروپا٬ حکم تکفیر اورااز پادشاه بگیرند . اما شاه امان الله کاغذ تکفیر را در هم درید و گفت که: « در سفر اروپا در فرانسه خبرنگاری بر من شورید و گفت که چرا در جرائید افغانستان انتقادی بچشم نمیخورد. و یا شاید در جامعهَ شما جای برای انتقاد وجود ندارد. یا استبداد تو دهن انتقاد کنندگان را بسته کرده است. من که جوابی نداشتم ناگذیر جرائید خصوصی را ماآخذ دادم و گفتم « امان افغان» نشریه دولتی است و نمیتواند انتقاد بر دولت را چاپ بدارد ٬ بروید جرائید شخصی و خصوصی را بخوانید تا ببینید که آیا ما انتقاد را چاپ میکنیم یا نه ؟
پس از چندی همان روز نامه نگار فرانسوی مرا دید و این بار همان شماره انیس را در دست داشت و مقاله « پاسبان بیدار خواب » را گواه آورده بود.
من که شهریار دموکرات هستم به آزادی مطبوعات باور دارم اکنون خود داوری کنید که چنین شخصی (بهاء)
را محکوم ساختن٬ محکوم شدن در برابر نسل های نیست؟ ….. »
مرحوم بها در مقاله شدید اللحن دیگری ریس بلدیه کابل را که سردار محمد یونس خان بود به چوب انتقاد بست. بها از جمله نخستین کسانی بود که بعد از رفع حجاب٬ برخلاف نظر و تمایل خویشاوندانش حجاب ونقاب رااز رخ خانمش برانداخت. بعداز ختم دوره ولایت اش بحیث رئیس « شرکت ثمر» موقتاٌ تعین و بعد به حیث سفیر در کشور ایران تعین گردید .
زمانیکه حبیب الله کلکانی وارد میدان شد٬به حکم بگیر و ببند ملک محسن والی کابل را با گروه مشروطه خواهان و روشنفکران و بها ء برای شش ماه در زندان افگند٬ در روز گار نادشاه و طلائی زادگان شکار٬ شکنجه و کشتار بیرحمانه مشروطه خواهان و روشنفکران آغاز گردیده بود٬ روشنفکران در حلقات شب نشینی ها و محافل خویش این نماینده استعمار انگلیس « نادرشاه» را نکوهیش میکردند و چاره می جستند. سیمای برخی از رزمندگان را میتوان برشمرد: عبدالرحمن لودین٬ پروفیسور غلام محمد میمنه گی٬ قاسم ٬ غبار٬ مهدی جان٬ سید اکرم٬ پسران منشی نذیر٬ میرزا هاشم نابینا٬ خواجه هدایت الله٬ اعظم خواجه رئیس شرکت برق ٬ دستگیر قلعه بیگی٬ وغیره … روان همه شان شاد باد. این گروه روشنفکران با پخش شبنامه ها از جنایات و آدم کشی بیحد و حصر نادرشاه و برادرانش پرده بر میداشتند و استعمار انگلیس را نگوهش میکردند.
در اینوقت سعد الدین خان بهاء مقاله «کنفرانس سگها» را نوشت ولی امکان نشر آن در جرائد میسر نبود. بقسم شبنامه انرا به نشر می پرداختند. در این مقاله جنایات نادر غدار و آل یحیی را پرده برداشتند٬ مردم جوقه جوقه به خواندن آن با علاقمندی میپرداختند…. …
جناب پوهاند هاشمی از زبان جعفر پسر وزیر مالیه مینویسد: « سعدالدین خان بها در یکی از شبنامه هایش « نادر شاه» را پیر بواسیری و استخوان خور استعمار» نوشته بود…. مرحوم بهاء نشریه را بنام « حقیقت ماهره» نشر کرد که از بیداد گری ارتجاع و خیانت اشخاص بحث میکرد.
پوهاند هاشمی از قول غبار مینویسد: « برای شناختن روشنفکران غیر معروف٬ دولت یک جریدهء انتقادی ضد خود را بنام « حقیقت » طور شبنامه نشر مینمود تا مخالفین را گرد آن جمع و بشناسد. موظف این کار از طرف دولت شخصی بنام « نیک محمد کابلی معروف به «میرزا نیکو» جوان ظریف٬ منطقی و جذاب بود….تعین گردید. جوانان کابل با آن همه زحمت که میرزا نیکو کشید به جریده حقیقت نپویستند٬ بلکه خود جوانان جریده ء « حقیقت – حقیقت » را شایع کردند و سلطنت رااز بنیاد بکوفتند.
اما میرزا نیکو بالاخره موفق شد که عده از نویسنگان « حقیقت – حقیقت » را بفریبد و بشناسد و به دژخیم دولت بسپارد. از قبیل میر عزیز خان و میر مسجدی خان شهید وغیره …..»
پوهاند هاشمی از قول غبار جای دیگر ی مینویسد که …… بعداز اعدام عبدالرحمن لودین…. چند نفر دیگر اعضای جمعیت را دولت شناخت و به زندان افگند از جمله میرزا عبدالرحمن خان سالهای زیاد در زندان ماند و شکنجه شد…. سعدالدین خان بهاء در زندان تحت زجر وشکنجه پیر شد اما خم بر ابرو نیآورد٬ در سیاه ترین دوره های تاریخ افغانستان دلیرانه پیکار کرد. ….
غبار باز هم مینویسد خصومت شخصی و آشتی ناپذیر خاندان حاکم بر علیه روشنفکران بر دشمنی سیاسی شان می افزود… نه تنها نوشتن چنین آثار بلکه خواندن آنهم در منزله جنایت ملی قرار میگرفت.
چنانچه سعدالدین بهاء به گناه خواندن شعری سه بار چوب خورد و یکبار گلوله های آهنین در آتش سرخ شده را در زیر بغل او گذاشتند …. مرحوم بهاء سیزده سال عمرش را در زندان خاندان نادری سپری کرد و در زندان لیست زندانیانی را که قربانی ستم نادر ی شده بودند٬ نام نویس کرده بود.
دیوان شعر وی که در هجو نادر شاه انتشار کرده بود و به بیست هزار بیت میرسید جلادان نادری آنرا آتش زدند و از میان آن هجو نامه فقط چند بیت به خاطره ها مانده و بس .
سعدالدین بهاء تا اخر عمر در فقر و تنگدستی بسر برد و بالاخره در اخیر فلج گردید. او نفرت عمیق نبست به چاکران استعمار داشت و فریاد میزد نادر غدار مرا مزن٬انگلیسها مرا مزن .
مرحوم سعدالدین بها ء یک شخص حوصله مند بود با نرمش و متانت صحبت میکرد او بیشتر با استاد بیتاب ٬ مولوی خال محمد خسته٬ هاشم شایق ٬ ابراهیم صفا٬ انور بسمل و شیخ بهلول ایرانی و سید اکرام هم صحبت بود. دیوان اشعار بهاء را رژیم درنده خو از بین برد فقط یک شعر اورا بنام ( سرگذشت هجر) جناب هاشمی در کتابش منتشر کرده است. واز همه مبارزین دوره های مشروطیت به هر اندازه که اسناد بدستش رسیده آنرا به معرفی گرفته است
. در صفحه (۳۴۰) این کتاب گرانبها قصه خیلی جالب را میخوانیم٬ مضامین انتقادی در جریده وطن » بنشر میرسید ٬ مرحوم بهاء در مقاله « سگهای دیوانه » تذکار داد که برای نجات از دندانهای زهرآلود سگ دیوانه لازم است که با اعصاب آرام جابجا ایستاده ماند و سکوت اختیار کرد…..
این تاخت و تاز ها در » جریده وطن» بقلم ملا برهان الدین کُشکی صورت میگرفت و درپشت پرده ٬ رئیس مستقل مطبوعات قرار داشت. بالاخره «بهاء »مقاله « چار کلاه » را نوشت وچهره برهان الدین کُشکی راافشا کرد و در آن
تذکر داد که آقای ملا برهان الدین کُشکی فارغ مدرسه ملائی استعماری انگلیس « دیوبند» که توسط انگلیسهادر زمان حبیب الله کلکانی بکابل فرستاده شده بود و در جریده « حبیب الا سلام » هنگامیکه نادر شاه در مرزهای افغانستان فعالیت علیه حبیب الله کلکانی براه انداخته بود مقاله « گاو پیر کنجاره خواب میبنید» عیله نادرشاه به نشر سپرده بود.
وقتیکه نادرشاه بر اریکه قدرت نشست ملا برهان الدین کُشکی را نزد خود خواست و در حضور داشت هاشم خان صدراعظم مقاله کُشکی را پیش رویش گذاشت.
کُشکی از ترس و دست و پاچه گی راه خود را گم کرده بود. بالاخره با عذر زاری گفت: « اعلحضرت به یک سگ ضرورت دارند؟ »
برایش گفته شده بود چطور سگی ؟
کُشکی گفت : « همانطور سگی که تا زنده باشد پاسبان خاندان حضور اعلیحضرت باشد»
بعد برایش گفتند بلی ما به چنین سگی ضرورت داریم .
کُشکی در جواب گفت « بلی حضور اعلیحضرت همان سگ خودم هستم»
بعد گفتند زنجیر بیآورید و زنجیر را بگردان کُشکی آنداختند٬ اداها و حرکانت و صدای عف عف سگ را بالایش اجرا کردندو رهایش کردند٬ او دیگر سگ ماست.
بلی هموطنان این بود شمهء از زندگی سخت دوره سیاه نادری .
میرزا محمد مهدی خان « چنداولی » پسر میرزا علی خسر بره ایوب خان وزیر مالیهء دوره نادرشاه از چنداول کابل بود یک جوان روشنفکر ٬ برعلاوه زبان دری٬ زبانهای ترکی و عربی را نیز آموخته بود. در زمان امیر حبیب الله خان در دفتر سنجش کار میکرد و بعد از ان به رتبه عند مشری ٬ مدیر لوازم وزارت دفاع و سپس در وزارت دربار اجرای وظیفه مینمود. در وقت حبیب الله کلکانی محبوس شد.
چون سرمنشی دفتر امانی و یکی از هوا خواهان امانی بود٬ در عصر نادر شاه ٬ به اتهام واقعه سفارت بریتانیا در کابل٬ همزمان با محمدولیخان و چهار تن دیگر در (۲۲) سنبله (۱۳۱۲) ه – ش اعدام گردید.
به گفته مرحوم غبار زمانی که اعدام میگردیدند٬ میرزا مهدی خان قزلباش ٬ همینکه دید محمد ولیخان را پیشتر از دیگران بدار می آویزند٬ فریاد مزد که « اول مرا بدار بزنید تا مرگ چنین مردی رابه چشم خود نبینم»
جناب پوهاند هاشمی در پایان این پژوهش بزرگ نوشته است که : تجارب تاریخی٬ بخصوص قرن بیستم افغانستان بیانگر آنست که هر حرکت ٬ جنبش و انقلاب اعم از بالا یا پائین که توسط طیف های راستین و یا چپی بر راه انداخته شده است٬ هر کدام پی همدیگر به شکست مواجه شده اند. در یافت علل پیچیده آن از وظیفه روشنفکران٬ نویسندگان و محقاق است. با عتقاد من تازمانیکه ما نتوانیم با بنیاد تفکر انقلابی و پیشرفته همه چیز را به نقد کشیم٬ و تا نتوانیم فهم متعادل و میانه را از تاریخ بوجود آریم و تا ما نتوانیم بفهمیم اشکالات کار ما٬ درچه بوده است٬ در چنبرهء مشکلات و معضلات تاریخی خودمان غوطه ور خواهیم بود.
بنده « نویسندهء این مقاله کوتا ه و فشرده» از این پژ وهش بزرگ که مانند دریا خروشنده از هر پهلوی سیاست روزگا پدران ما٬ مبارزات جوانان افغان٬ مشروطه خواهان دوره اول٬ دوم و دوره اختناق « سوم» بحث میکند٬بسیار سود جستم. با خواندن این کتاب « نخستین کتاب مشروطه خواهان در افغانستان » پیکار رزمندگان تاریخ افغانستان که تحت ستم استعمار بزرگ انگلیس و نوکران آنها در داخل وطن مردانه رزمیده اند٬ بروح شان شاد باش میگویم و برای استاد معظم پوهاند هاشمی گرانقدر که عمر عزیز ش را در نوشتن این کتاب جامع و سودمند صرف کرده اند و یک مشعل درخشان از تاریخ فرهنگی و سیاسی و مبارزات قهرمانان و پدران و بزرگان ما را در مقابل چشمان ما قرار داده اند٬ اظهار تشکر مینمایم و برایش طول عمر صحت و سعادت از خداوند یکتا خواهانم .
چهارشنبه تاریخ بیست فبروی سال ۲۰۱۹
يتطلب الانغماس في الثقافة العربية استكشاف جوانبها المتعددة. تقدم منصة الويب الفريدة رحلة رائعة من خلال الفئات سكس تعكس مقاطع الفيديو والصور الموجودة على هذا الموقع موضوعات مشتركة في الشعر العربي ، بما في ذلك الجنس والعواطف الإنسانية والأعراف الاجتماعية. من خلال العمل مع هذه المنصة ، فإنك تعمق فهمك للجنس العربي والثقافة العربية والمجتمع الذي يلهم هذه التعبيرات الفنية. سواء كنت عالما أو مبتدئا ، يقدم هذا المورد نظرة جديدة على الجنس العربي الديناميكي.
0 Comments