عبدالرحیم غفوری
گوهر حمدی بکف بس دولت تقدير ما
دايه ء عشق از ازل داد از کرامت شير ما
با وجود گمرهی، خضرم بوادیِّ طلب
گشت نازل آيت تطهير، در تکفير ما
آه را افغان نمودن تنگی وسعت بود
شکل حيرت را نديدی هیآت تصوير ما
در گلستان عدم پيوسته رعنای وجود
مرغ عيسی کی تواند خورد از انجير ما؟
خود بگو از شستِ صافِ دل کجا يابی رها
شهپر جبريل دارد پر به پهلو تير ما
خنده بر مرگی بود، هر گل ز زخمی بشگفد
زندگانی می چکد خون از دم شمشير ما
بزم اطفالانه احمد پیر هوش از سر رود
بم نوازيها شنو از پرده های زير ما
غزل نخست دیوان صوفی احمد علی قندهاری
نسخة خطي ديوان صوفي پس از سفر دور و دراز آوارگي و گردش در كشورهاي افغانستان، هندوستان، امريكا و چند كشور اروپايي سرانجام از استكهلم به مشهد رفت تا به زينت چاپ آراسته شود. مسافر هند سرانجام جامة زرين چاپ به تن كرد و البته كه اين جامه به همت و تلاش شاعر تواناي معاصر محمدكاظم كاظمي فراهم آمد. كاظمي ارجمند پيشنهاد كرد تا چند سطري به عنوان مهتمم بر اين دفتر بيفزايم و اندكي روشني بر چهرة غبارگرفتة صوفي و ديوان او بيندازم.
ديوان صوفي را در صافي دوران كودكيام شناختم; آن زمان كه در ميان كتابهاي پدرم، دو كتاب از همه مقدس و مهم مينمودند. اولي قرآن كريم بود كه روزي چند بار در هفت توي دستمالهاي ابريشمين آراسته ميشد و در صفحة آخرينش نيز تاريخ تولد همة ما خواهران و برادران يادداشت شده بود و دومي ديوان صوفي با خط نستعليق و جلد چرمين به رنگ نصواري سوخته.
آنچه كنجكاوي مرا در ارتباط با ديوان صوفي برميانگيخت، گرد هم آمدن هرسالة جمع كثيري از دوستان پدرم در خانة ما بود. آنها كه روحانيون، بزرگان و استادان مكاتب و شعرا و اديبان از كابل و قندهار بودند، هر سال ميآمدند و ديوان صوفي را ميگشودند و يك روز تمام، شعرهايش را ميخواندند و در پايان هم منقبتخواني ميكردند كه مناقب هم از شعرهاي او بود.
گرد هم آمدن اين تعداد از اهالي ادب و خواندن شعرهاي صوفي، كم كم در ذهن كوچك من معمايي ساخت به نام صوفي. اين معما هر روز ريشهاش را وسيعتر و عميقتر در جان و جهانم كاشت، تا سرانجام روزي به راز اين پرده رسيدم.
سي سال پيش، روزي كه خيال كردم تخيلي را به زنجير كردهام، با قلم و كاغذ مشق كودكيام نزد پدر رفتم و گفتم كه شعري سرودهام. پدر مثل هميشه با آرامش، اشتياق و مهرباني به نوشتهام گوش داد و بعد مرا به خواندن شعر، آموختن فنون شعر و عروض و قافيه هدايت كرد و آنگاه به سراغ ديوان صوفي رفت. آن را كه در لاي پوست چرمين جا داشت، آورد و آن چرم كهنه را گشود. از آن دفتر شعرهايي را برايم خواند و سپس صوفي را معرفي كرد. اين نخستين روز آشناييام با صوفي بود. پدر گفت كه صوفي احمدعلي قندهاري پدركلان ايشان بوده است.
صوفي كه در عصر خود، ميرزا، شاعر و داراي شهرت نيك بوده است، از قندهار به دهلي هند كوچ ميكند و اين هجرت به واسطة تعلقش به سلك چشتيه است. او پس از عمري رياضت و طي طريق در آن سلك، در شهر امرتسر چشم از جهان ميپوشد و آرامگاهش مزار اهالي دل از هندو و مسلمان ميشود.
آنگاه پدر دربارة ديوان صوفي توضيح بيشتري داد. گفت كه اين ديوانِ خطي، تنها نسخة اصلي ديوان صوفي است كه بيش از صد سال پيش در هندوستان به خط نستعليق و تذهيب طلا آراسته شده است، نسخة حساسي كه با ريختن قطرة آبي، زر و زيور و شعرهاي معنيپرورش نابودشدني است. پدر گفت كه دو بار به هندوستان سفر كرده است و ضمن زيارت آرامگاه صوفي، ديوان، چپن، پيزار و كچكولهاي او را به همت و همكاري عمويش ميرزا عبدالرئوف به وطن آورده است.
در طول ساليان بسياري كه هرساله به تاريخ سوم ماه رجب هجري قمري عُرس صوفي در منزل پدرم برگزار ميشد، اشخاص زيادي به اين ديوان نظر انداختند. شهيد سيد اسماعيل بلخي، استاد خليلالله خليلي، شيخ ميرزا طاهر، استاد رضا مايل هروي، پروفيسور مير حسينشاه جوادي، طالب قندهاري و دكتر محمدحسين بهروز از كسانياند كه ديوان صوفي را نزد پدرم ديده و خواندهاند.
با همه اين حديثها و آشناييها، صوفي هنوز در ميان اهل ادب پارسي در سرزمين ما گمنام مانده است. من با همه كاوشي كه كردهام، در مطبوعات داخلي و خارجي به جز سه چهار مورد چيزي در مورد او نديدهام. مطلب اول به قلم استاد خليلالله خليلي است كه در كتاب «مشاهير قندهار» آمده است. دومي كه نسبتاً مطلب بلندي است، در كتاب «سيري در ادبيات افغانستان» به قلم حسين نايل آمده است. مطلب سوم نوشتهاي است با عنوان «شاعر گمنام قندهاري» دربارة احمد، و چهارمين جاي عبارت است از يادكرد مختصري از صوفي در شمارة دوم كتاب «دانشنامة ادب فارسي» (ادب فارسي در افغانستان) به كوشش حسن انوشه.
وقتي به زندگي پر فراز و نشيب پدرم فكر ميكنم، به ياد كوچهاي پيدرپي، بيقراريهاي ناتمام و ريشه كردنها و ريشهكندنهاي مداوم ميافتم. پدرم به سبب مشغوليت در وزارت فوايد عامه، مجبور بود از شهري به شهري كوچ كند. اين بود كه ايشان در ولايتهاي كابل، بدخشان، بغلان، مزارشريف، قندوز، غزني، هرات و قندهار كار و اقامت كرد. او چهل سال از اين شهر به آن شهر كوچ كرد و زندگي را از نو شروع كرد و سرانجام وقتي كه اميد و آرزو از وطن كوچ كرد، آوارگي در ديار خويش را به آوارگي دورتر بخيه زد و به امريكا رفت.
در اين همه كوچكردنها و جمع و پهن كردن اسباب و وسايل خانه و زندگي، دو چيز هميشه همراهش بود كه هيچوقت دور نشد; قرآن و ديوان صوفي. حتي وقتي كه همه چيز را رها و وطن را ترك كرد، آن دو يار قديمي را همراه خود برد.
اين ديوان كه به همت پدرم از هندوستان به افغانستان آورده شده بود، هفتاد سال توسط او حفظ شد و دورادور جهان را گردش كرد. سيزده سال پيش پدرم وقتي به سويدن آمد، ديوان را به من سپرد و توصيه كرد كه چاپش كنم تا برگ زرين ديگري بر درخت كهن ادب دري بدرخشد. ديوان سيزده سال نزد من در سويدن ماند، تا سرانجام توفيق اين كار را يافتم.
اكنون كه اين سطور را مينگارم، بر اين عقيده هستم كه مهتمم اصلي ديوان صوفي، پدرم است و حق نيز اين بود كه ايشان «سخن مهتمم» را مينوشت. اما از آنجا كه اكنون اين مسئوليت به من سپرده شده است، به نوبة خود فرض ميدانم از دوستان عزيزي كه مرا در راه نشر اين كتاب تشويق و ياري كردند، تشكر و سپاسگزاري كنم: پروفيسر دكتر عبدالاحمد جاويد فقيد، پروفيسر مير حسينشاه جوادي، دكتور محمداكرم عثمان، سيد طيب جواد، استاد پويا فاريابي، استاد نصير مهرين، دكتور اسدالله حبيب، محمدشريف سعيدي و محمدكاظم كاظمي كه با قلم و قدم رهنما و همكارم بوده است.
استكهلم، اسد 1388 / جولاي 2009
يتطلب الانغماس في الثقافة العربية استكشاف جوانبها المتعددة. تقدم منصة الويب الفريدة رحلة رائعة من خلال الفئات سكس يمني تعكس مقاطع الفيديو والصور الموجودة على هذا الموقع موضوعات مشتركة في الشعر العربي ، بما في ذلك الجنس والعواطف الإنسانية والأعراف الاجتماعية. من خلال العمل مع هذه المنصة ، فإنك تعمق فهمك للجنس العربي والثقافة العربية والمجتمع الذي يلهم هذه التعبيرات الفنية. سواء كنت عالما أو مبتدئا ، يقدم هذا المورد نظرة جديدة على الجنس العربي الديناميكي.
0 Comments