س. ح. روغ
گفتار اول
17.12.18
قرار معلوم مأموریت جناب زلمی خلیلزاد بسوی چرخش های اساسی در وضع نظامی سیاسی افغانستان جلو می رود. خلیلزاد که دور مقدماتی”مذاکرات صلح” با همه کشور های منطقه را بپایان رسانید، با این نظر وارد میدان شد که این چرخش مطابق به «نسخۀ امریکا» صورت می گیرد؛
همزمان جنرال میلر گفت که جنگ افغانستان راه حل نظامی ندارد؛جنرال دانفورد گفت که جنگ افغانستان به بن بست رسیده است و صلح در افغانستان بدون پاکستان میسر نیست. رییس جمهور ترامپ گفت که دربارۀ بیرون کشیدن عساکر امریکایی از افغانستان با هرکس صحبت کرده است، این نظر را شنیده که اگر از افغانستان خارج شدیم، بعد ناگزیر باید در خود امریکا بجنگیم! درسخنان جنرال میلر وجنرال دانفورد چیز نوی نبود؛ اما سخنان رییس جمهورترامپ بدین معنا است که نسخۀ امریکا برای صلح در افغانستان، {هنوز} شامل خروج عساکر امریکایی نمی شود.
انتباه نخستین از پیام های جناب خلیلزاد این شده بود که گویا نسخۀ امریکا برای این چرخش، می تواند موضع دولت افغانستان را بحیث یک جانب”بازی صلح” نادیده بگیرد؛معنا این که دولت افغانستان از پروسۀ صلح منزوی ساخته می شود؛ ومحتملاً انتخابات ریاست جمهوری هم به حاشیه رانده شود؛
داکترغنی رییس جمهور افغانستان، درکنفرانس ژنیو، موفق شد که برای موضع خود طرفداری جلب کند؛ داکتر غنی گفت پروسۀ صلح در افغانستان فقط تحت مالکیت دولت افغانستان می تواند به یک نتیجه برسد؛ و داکترغنی گفت که مسألۀ کلیدی این است که قانون اساسی باید سنگ بنای ختم جنگ وآوردن صلح در افغانستان قرارداده شود؛وهرگاه قانون اساسی انتخابات ریاست جمهوری را پیش بینی کرده است، پس این انتخابات باید حتماً دایر گردد؛ و هرگاه آوردن صلح در افغانستان ایجاب کند که در قانون اساسی تعدیل وارد شود، پس این تعدیل باید براساس خود قانون اساسی، یعنی بر اساس پیش بینی هایی که در قانون اساسی درج است، صورت بگیرد.
در برابر این موفقیت غنی، خلیلزاد یک گام عقب رفت؛ اما تصریح کرد که اگر درکابل کسانی درحکومت هستند که فکر می کنند خون عساکر امریکایی برای آنان باید ریخته شود، اینان اشتباه می کنند.
اینک امریکا مذاکرات صلح با پاکستان و طالبان را آغازکرده است؛ این مذاکرات بدنبال دورمقدماتی دایر می شود که در آن دور مقدماتی، ظاهراً، هر دو طرف یک تعداد «اقدامات» را برای اعتمادسازی شرط گذاشته بودند؛
درمیدیای افغانی این نظرغالب بود که امریکا این مذاکرات را درغیاب افغانستان دایرنکند. اما این انتظار خوشباورانه است. این که امریکا مذاکرات صلح را با پاکستان آغاز می کند، این بیان می کند که امریکا پاکستان را یک طرف جنگ می شمارد؛ واین که عمران خان گفت ازین پس پاکستان عسکر مزدور برای کسی نخواهد بود؛ این یک پاسخ است به نامه ای که اخیراً پرزیدنت ترامپ به عمران خان نوشت و این بیان عمران خان مستقیماً به جریان همین مذاکرات بر می گردد؛ در این میان پاکستان موفقانه با کارت های چین و روسیه بازی کرده است؛ یعنی دور نگهداشتن پاکستان از چین و روسیه ، از شرایط تدویر این مذاکرات است؛
مهم ترین خطاب پاکستان به افغانستان در همین روز ها این بود که پاکستان دیوار بالای خط دیورند را تا یک سال دیگر تکمیل می کند؛ این کار به دلیلی ممکن شده است که چند «مانع» که در افغانستان از کشیده شدن این دیوار ممانعت می کردند، از میان برداشته شده اند!! اعمار این دیوار در زمان رییس جمهور کرزی آغاز شده بود؛ جناب خلیلزاد دربارۀ این فعالیت های پاکستان ابراز نظری نکرده و آن را با خاموشی برگزار کرده است.
اما مهم ترین خطاب افغانستان به پاکستان در همین روز ها سه چیز بود:
یکی این که داکتر غنی گفت افغانستان بدون پاکستان به هند رسیده می تواند؛ اما پاکستان بدون افغانستان به آسیای میانه رسیده نمی تواند؛
دوم این که داکتر غنی با افتتاح جادۀ حلقوی هرات گفت که انحصار پاکستان بالای راه های متصل شدن افغانستان با جهان بیرونی در هم شکسته شد؛ افغانستان از راه آسیای میانه اموال صادراتی خود را به جهان می رساند؛ پاکستان دیگر نمی تواند افغانستان را از طریق محاصرۀ اقتصادی ششدر کند؛ می دانیم که در دورۀ رییس جمهور کرزی، پاکستان این تقاضا را دیکته کرده بود که همه راه های مواصلاتی افغانستان، به جهان بیرون، باید از طریق پاکستان بگذرد.
سوم یک گپ بسیار مهم که افغانستان نه تنها بالای حق حاکمیت خود بر آب های خود تأکید دارد؛بل افغانستان در نظر دارد که از این حق خود قاطعانه استفاده هم بکند؛ قبل ازهمه از طریق اعمار بند های آبگردان برای تولید برق و آبیاری زراعتی.
این گپ کم کم به مایۀ نگرانی عمیق در پاکستان و ایران مبدل شده است. خاصتاً هند ازاین لحاظ با افغانستان عین موضع را دارد و اعلام کرده است که در نظر دارد بالای دریای سند بند های آبگردان اعمار کند؛
هند این اقدام را عمیقترین تعرض ستراتژیک برعلیه پاکستان می داند؛ و این اهمیت ستراتژیک، آن چنان بسیار است که مطالعات امنیت جهانی پیش بینی کرده اند نخستین جنگ اتومی در جهان در میان هند و پاکستان صورت خواهد گرفت و بالای آب صورت خواهد گرفت!!
دولت داکترغنی پیگیرانه پروژه های اعمار بندهای آبگردان را تطبیق کرده است؛ و این امر را علی رغم فقر بودیجه و علی رغم تهدید های مستقیم برای تخریبات، از جانب پاکستان و ایران، موفقانه به پیش برده است.
نگرانی که رییس جمهور ترامپ در رابطه با حضور عساکر امریکایی در افغانستان به پیش کشیده، یک نیم رُخی هم دارد که ما افغانان دربارۀ آن بسیار پوی نیستیم.
اصلاً این بیان پرزیدنت ترامپ حاکی است از این که یک چیزی در حال فرو پاشیدن است که تنها مربوط به افغانستان نمی شود؛ یکی ازنشانه های این فروپاشی را آن مطبوعاتی که، بدون تردید، نظر بدبینانه دارند، اخیراً مطرح کردند؛ این مطبوعات نوشتند که سر از سال 2019، یعنی شروع از دو هفته، نرخ دالر در جهان سقوط خواهد کرد و دالر محتملاً تا 70% ارزش خود را از دست خواهد و جای دالر بحیث ارز مبادلوی در جهان «حذف» خواهد شد؛ از دلایلی که برای این جریان ذکر شده است، یکی هم این است که ذخیرۀ طلای امریکا پیوسته پایان تر افتیده است.
خوب نه ما می توانیم ادعا کنیم که چنین گپ ها را می دانیم؛ و نه این کار ما است؛ اما می پرسیم که آیا قرارداد دربارۀ واگذاری استخراج طلای افغانستان به امریکا، با همین انکشافات ربط دارد؟ چرا این قرارداد درکابل منعقد نه شد؟ از این قرارداد برای مردم افغانستان چی نفعی می رسد؟ چون رییس جمهور غنی گفت 40% نفوس افغانستان درسطح پایان تر از خط فقر زندگی می کنند!!
معلومدار که در این میان گپ سر طالبان است. حضور رهبران طالبان در دور مقدماتی مذاکرات در پاکستان، و اینک مذاکرات مستقیم با طالبان در امارات عربی، بخوبی نشان می دهد که از این نظر حمایت می شود که طالبان از موضع پیروزی وارد صحنۀ بعد از مذاکرات ساخته شوند؛ این بحث که، بگفت خلیلزاد، گپ سر آزاد ساختن 20 هزار «بندی» طالبان است {این عدد در خبر های بعدی شاید یک هزار ذکر شد. روغ}، زیاد تر از هر چیزی دو سوال را به پیش می کشد:
این بیست هزار نفر در طی این مدت در کجا بودند؟ و در کجا نگهداری می شدند؟
این بیست هزار نفر پس ازآن که “آزاد” ساخته می شوند؛ بکجا می روند؟ آیا یک نیروی ذخیره برای تداوم جنگ وارد میدان ساخته می شود؟؟
از این جاست که مهم ترین سوالی که در برابر ما افغانان قرار دارد، بر خلاف گپ داکتر غنی، این نیست که «قیمت صلح» چند است؟ «صلح» حتماً یک قیمت دارد؛ اما سوال دربارۀ این قیمت از هرکسی و از هرطرفی که مطرح شود ، ازطرف ما افغانان نیست. ما افغانان نه این جنگ را آغاز کرده ایم؛ نه این جنگ را ادامه داده ایم؛ و نه این صلحی که گفته می شود، قیمت آن را کسی از ما می پرسد.
مهم ترین سوال هایی که ما افغانان در برابر خود قرار بدهیم، دو تا هستند:
یکی این که ضمانت های پایداری صلح در افغانستان کدام ها هستند؟
دوم این که این صلح با آمدن یک نظام سیاسی معتدل و کار آمد، که ظرفیت های ادامۀ استقرار آن از خود آن برخیزد، چی ربطی دارد؟
این که داکترغنی موفق شده باشد توجه را به قانون اساسی افغانستان معطوف بسازد، در این شورماشور، یک دستاورد حتی مهم است؛ اما به گپ های داکتر سپنتا چه جوابی داریم که گفت استقرار یک نظام معتدل سیاسی در افغانستان دیگر کدام نصب العین برای امریکا نیست! این گپ های سپنتا با «صلحی» که دربارۀ قیمت آن جگره روان است، چی نسبتی دارد؟
وسپنتا یک گپ دیگر هم گفت: اگر دراین مذاکرات مصلحت های ملی ما با پاکستان به معامله گذاشته شوند، پس در آن صورت : «افغانان باید برای دفاع از استقلال خود آمادگی بگیرند!»
مگر رمقی بخاطر کدام رقم «آمادگی» برای ما باقی مانده است؟
آیا امریکا عسکر خود را در افغانستان نگه می دارد؟؟؟
آیا امریکا تا کدام خط عقب می نشیند؟ تا خط دیورند؟
نائومی کلاین در کتاب بسیار عجیب وغریب «دکترین شوک» می نویسد که جنگ های 30 سال اخیر کدام ستراتژی نداشت؛ و ستراتژی این جنگ ها، همان روش آن ها بود: ایجاد کائوس{= خلا} و رعب و وحشت و فرو ریختاندن ارزش های عنعنوی.
اینک، ما باور می کنیم، که این «جنگ های سی ساله» از همانجا که آغاز شد، پایان داده می شود. بلای جنگ دوباره در کوزه می خزد.
خوب ما نمی پرسیم که همان ارزش های عنعنوی مان کجا شدند که بدور آن جمع شویم !
ما می پرسیم که پس از40 سال جنگ بالای مرده ریگ، که ما را در دیگ آن انداختند، آیا مردمان ما می توانند به یک چشم انداز امیدوار باشند؟
جواب مثبت است: بلی!
بلی!
ما یک آینده داریم!
این آینده «همگرایی منطقوی» و«همیاری منطقوی» درمیان همه «کشور» های منطقۀ ما است، که بسوی تأسیس یک حوزۀ تمدنی عمل می کند. مبانی نظری تأسیس این حوزۀ تمدنی را اینقلم ده سال پیش درکتاب «سندروم افغانستان» جمعبندی کردم.
به تاکید می نویسم که بسیاری از پیش بینی های مطروحه در آن کتاب امروز تحقق یافته اند. مهم ترین پیش بینی آن کتاب «تبدل مقام افغانستان به مرکز ثقل حوزۀ تمدنی» ما بود، که اینک در برابر چشمان ما پدید می شود! هر قدر این مقام افغانستان تقویت گردد، بهمان اندازه بیطرف ساختن افغانستان یک مبنای اقتصادی می یابد. ازین راه است که بیطرف ساختن افغانستان به یک ضرورت اجتناب ناپذیر مبدل می شود. ما همه باید بدانیم که در بیرون از این مبنای اقتصادی، نمی توان به بیطرف ساختن افغانستان، و بنابران به ختم جنگ در افغانستان، نایل آمد.
یکبار دگر اشتباه نکنیم و سنگ بنای این حوزۀ تمدنی را با فریب و دوکه تیکه نکنیم!
و یکبار دگر اشتباه نکنیم: ما در این راه نا شناخته به یک راه بلد ضرورت داریم؛ هر کسی را نظرش؛ من به این نظر هستم که در این راه ما افغانان یک راه بلد بهتر از داکتر غنی نمی یابیم.
ناکامی ها و نارسایی های غنی بسیار بوده اند!
اما غنی می تواند آینده را ببیند.
گفتار دوم
23.12.18
تاریخ از زمان می لغزد.
از یک جهانِ منسوخ، به یک جهان بی نسخه پیاده شده ایم.
سوءتفاهم نه شود؛ دربارۀ سرنوشت پیاده ها نمی پرسیم. پیاده ، همواره سامان بازی بوده است. سوالِ پُر از دلهره و اضطراب دربارۀ سرنوشت همان سواره ها است. ادعای سواره ها هم آرمانِ سربازی بوده است.
سوال از پرتگاه است. اگر حقیقتاً پرتگاه سقوط دهان باز کرده باشد، پس پیاده ها شاید بلغزند، اما سواره ها سرملاق خواهند شد!
معلمِ تاریخ، پیشِ تختۀ سیاه ایستاد؛ و نکویی کرد؛ و همین درس را با خط سفید نوشت!
- جناب خلیلزاد پس از مذاکرات ابوظبی به اسلام آباد و، بعد ازان، به کابل رسید. از ملاقات جناب خلیلزاد با رییس جمهور غنی، یک خبر سرد و بدون تصویر نشر شد. درعوض ملاقات جناب خلیلزاد با معاریف پیرامون حامد کرزی بازتاب وسیع تر داشت. شواهد نشان می دادند که این یک ملاقات متعارف نیست. در این ملاقات، فقط یک نشانه ما را به یاد معارف سیاسی می انداخت. خلاف گذشته، داکتر سپنتا بسیار دور تر نشسته بود؛ و خود را مصروف نوشتن نشان می داد.
مهم ترین مشغلۀ جناب خلیلزاد در کابل چندین گفتگو با رسانه های محلی بود. جناب خلیلزاد وضاحت داد که ایشان نمایندۀ امریکا است؛ و ایشان نمی داند که چرا در کابل «یک تعداد، وارخطا هستند؟؟»
سیل دو خبر، تهداب سست کابل را به سیلی زد.
یکی این که اعلامیه دربارۀ خروج قسمتی از عساکر امریکایی از افغانستان با مذاکرات ابوظبی هم زمان ساخته شد. جناب خلیلزاد گفت که این اعلامیه دربارۀ خروج، بنا به تقاضای طالبان صورت گرفته است. اما بنظر می رسد که مقدمات اصلی این اعلامیه درنامۀ دو هفته پیش تر پریزیدنت ترامپ به عمران خان مندرج بوده باشد. سخنگوی وزارت دفاع پاکستان درحاشیۀ این نامه گفت پاکستان کمک می کند که خروج امریکا از افغانستان «آبرومندانه» صورت بگیرد. این بیان نمی تواند از یک سخنگو باشد. این بیان نمی تواند از یک وزارت باشد. سخنگو باید مندرجات نامۀ پریزیدنت ترامپ را دوباره گفته باشد؛ پس باید در نامۀ پریزیدنت ترامپ به عمران خان درج بوده باشد که پاکستان کمک کند که امریکا از افغانستان آبرومندانه خارج شود.
دیگری این که سه کشورشرکت کننده در مذاکرات امریکا با طالبان در ابوظبی، همان سه کشوری بودند که در سال های 1990 حکومت طالبان را به رسمیت شناخته بودند. این که کابل در مذاکرات ابوظبی شرکت داده نه شد، تمثیلی از”قدرت” طالبان، و در واقع برتری اسلام آباد در برابر کابل، قلمداد شد.
کابل این «تمثیل» را مسترد کرد و بدون «وارخطایی» و با دقت پاسخ داد: رییس جمهورغنی فرمان داد که اسدالله خالد و امرالله صالح مقامات وزارت دفاع و داخله را بدوش بگیرند. این دو تن در طی دو دهۀ اخیر مواضع روشن ملی در برابر برتری طلبی پاکستانی داشته اند؛ اما از امریکا دور نیستند.
- در میدیای افغانی دربارۀ این تصمیم پریزیدنت ترامپ چار نظر غالب بودند:
نظر اول از جانب مقامات رسمی کابل بود که، فشرده، می گفت این خروج 7هزارنفری بر وضع امنیتی افغانستان تاثیری نخواهد داشت؛
نظر دوم این بود که پریزیدنت ترامپ اشتباه می کند.
نظر سوم از جانب استاد سید عبدالله کاظم بود که، فشرده، می گفت این حرکت عواقب منفی غیرقابل پیش بینی برای افغانستان دارد.
نظر چارم از جانب ژورنالیست سرشناس افغان عارف عباسی بود که، فشرده، انتظاراتی را با تدویر کنفرانس بین المللی و اثر گذاری چین برای متوقف ساختن پاکستان پیوند داده بودند.
در رابطه با این نظرات چند ملاحظۀ ارتجالی:
نخست این که کنفرانس های بین المللی دربارۀ افغانستان کم نبوده اند. خود نظام کنونی افغانستان محصول اجلاس بن است، که اصلا یک کنفرانس بین المللی بود و نظام کنونی را وارد تاریخ وطن ما ساخت. می دانیم که در همان کنفرانس بن هم جناب خلیلزاد نقش اساسی داشت. کنفرانس بین المللی وقتی چیز تازه ای می آورد، که ضمانت های اجرایی بهمراه داشته باشد. چنین ضمانت هایی امروزه مفقود هستند.
سپس خروج قوت های خارجی از افغانستان، در هر حال و بشمول حتی زمینه سازی های بسیار احتیاط آمیز هم، نمی تواند بدون عواقب باشد؛ آن هم یک حضور اینچنین درازمدت و قصداً ویرانگر که تا ریشه های یک جامعۀ عنعنوی را در هم ریخت.
این نظر که اعلامیه برای خروج نیروهای امریکایی بر وضع امنیتی افغانستان تاثیری نخواهد داشت، بسیار سنجیده نیست. باید بپذیریم که حرکات نو به میدان می شوند که، حتی، از مهار خواهند گریخت.
و اما دو تذکر اصلی:
یکی این که هیچ نظریۀ سیاسی نمی تواند، تأکید می کنیم اصولاً نمی تواند، خود را یک نظریۀ ملی وافغانی بنامد، هرگاه در این نظریه «خروج خارجی» مستدل ساخته نه شود.
هنوز امریکا نگفته است که همه نیرو های خود را از افغانستان بیرون می کشد. پایگاه های امریکا در افغانستان پابرجای هستند. اما بهر حال شرایطی که در نتیجۀ خروج خارجی ها از افغانستان بوجود می آیند، شرایط سراسری ملی هستند؛ و چنین شرایطی را نمی توان و نباید از نظر مصلحت یک حکومت ارزیابی، و یا نتیجه گیری، کرد.
اشتباه در این نیست که چنین شرایطی فرا رسیده اند؛ اشتباه در این است که ما برای چنین شرایطی نسخه ای آماده نکرده ایم. ما باید همه، و با هر چه در خرد و توان داریم، برای این نسخه کار کنیم و از این شزایط همگانی و سراسری ملی یک تعریف بدهیم تا اوضاع پس از خروج خارجی، اوضاع فروپاشی نه شوند، بل اوضاع رهایی ملی شوند. صلح امر وطنی و امر ملی خود ما افغانان است.
خروج خارجی ها همه ساختار های کنونی را جابجا و معاوضه می کند. خروج خارجی اوضاع نو منطقوی بوجود می آورد. این حقیقت که صلح در افغانستان یک ساختار منطقوی است؛ این حقیقت، خودبخود، برتری خاصی برای پاکستان نمی آورد. خروج خارجی ها موازنه های نو منطقوی به میدان می آورد، که این موازنه ها یک برتری طلبی یکجانبۀ پاکستان را مهار میکند؛ نظریۀ «اف- پاک» مسترد می شود؛ این درست است که تعریف از وضعیت صلح درافغانستان، نمی تواند یک تعریف منطقوی نباشد؛ ونمی تواند همه جوانب منطقوی را منظور نکند؛ اما ساختار اساسی که این تعریف به آن می رسد، «اف-پاک» نیست، بل ساختار همه شمول «حوزۀ تمدنی ما» است.
دیگری این که آیا ترامپ اشتباه می کند؟ ویا ترامپ اشتباه نمی کند؟ این سوال، سوال ما افغانان نیست. این سوال همین اکنون در خود امریکا مطرح است. دقیق تر می شویم: ترامپ زمانی که خلیلزاد را در مقام کنونی اش می گماشت، یک چیزی گفت که بیاد ما نمانده است. ترامپ گفت: «حقیقت را بمن نمی گویند»!
یعنی از نظر ترامپ ماموریت خلیلزاد، یک ماموریت حقیقت یاب نیز است. پس آن دو احتمال “ترامپ اشتباه می کند و یا نمی کند”، دقیق نیستند. حقیقت بسیار چقر تر، و بسیار ترس آورتر، است:
یا این است که ترامپ بحران عظیمی را در زیر پای خود احساس می کند که جهان هنوز ازان اطلاعی ندارد؛ و ترامپ کوشش می کند به عقب بجهد تا امریکا، و جهان، در این بحران نغلطد.
و یا این است که جهان در آستانۀ یک جنگ عظیم دست و پا می زند، و امریکا عملیات ستر و اخفا اجرا می کند.
هرگونه که واقع شود این حقیقت برهنه تر می شود که امریکا دلیلی نمی بیند که خود را در برابر سرنوشت صلح در افغانستان متعهد بداند.
هر گونه که واقع شود کابل تنها تر می شود. روس ها نجیب الله را تنها گذاشتند؛ آیا امریکایی ها اینک غنی را تنها می گذارند؟ وانگهی نجیب به روس ها کمتر از ان باور کرد، که غنی امریکایی ها را یاور کرد.
تراژیدی سیاسی احمدزی ها همان یک پرده داشت. از این میزانسن باید بی میانپرده گذشت.
غنی، در آیینۀ آینده فقط یک تصویر می بیند، و این تصویر از گذشته است؛ و این گذشته می گوید که تنها شدن اصلاً ترس آور نیست! و این گذشته می گوید هرگاه شهامت داشتی و در کنار مردم خود ایستادی، تنهایی از تو می گریزد!
- هدایات پریزیدنت ترامپ پیرامون برگردانیدن نصف نیروهای امریکایی از افغانستان، غیر منتظره تلقی شدند : وزارت دفاع آلمان خواستار توضیح شد. بیانات مسئوولان ناتو حاکی از این که بود با آنان مشوره نه شده است. مسئوولان ناتو بر تداوم تعهد خود در برابر افغانستان تأکید کردند. خلیلزاد هم گفت در صورتی که جنگ شدید تر شود، امریکا در کنار دولت افغانستان می ایستد.
فقط یک کشور از اعلامیۀ پریزیدنت ترامپ استقبال کرد، واین کشور پاکستان بود. معلوم نیست که کابل از مندرجات نامۀ ترامپ به عمران خان مطلع باشد. این که در این نامۀ چی درج بوده باشد، شاید، وبا احتیاط، از روی مورد سوریه حدس زده شده بتواند؟ واشنگتن پُست نوشت که پریزیدنت ترامپ در صحبت تلفونی 14 دسامبر به پریزیدنت اردوغان گفته باشد :
«من خارج می شوم؛ سوریه مال شما…!!!»
آیا ترامپ به عمران خان نوشته است که «من خارج می شوم؛ افغانستان مال شما…؟؟؟»
نمی دانیم.
اما می دانیم که سرمستی جاری پاکستانی ها از چرس نیست!
- بی بی سی نوشت که پریزیدنت «ترامپ دیگر به جنرالان خود اعتماد ندارد».
این گپ بی بی سی بسیار نمادین است. چون امریکای کنونی، در اساس، محصول «مصالحۀ بزرگ» جنرالان جنگ های داخلی امریکا است. و قرن 20، که «قرن امریکا» نام گرفت، به دلیلی بود که امریکای قرن بیستم، دستاورد جنرالان امریکا بود.
آیا بی بی سی می گوید که «پایان تاریخ» امریکا فرا رسیده است؟
مهمترین پلان امریکا برای قرن 21، پلان«سیادت گلوبال» بود. امریکا 35 سال در این راه رفت تا پریزیدنت ترامپ آمد و گفت که این پلان نتیجه نداد، چون غلط بود. و پریزیدنت ترامپ گفت که پلان درست، پلان «امریکا اول» است.
معنای اصلی پلان ترامپ یک برگشت، از پلان سیادت گلوبال و جهانی امریکا، بود تا به حل مسایل و مشکلات خود امریکا تقدم داده شود.
آیا امریکا در این رفت و برگشت تنها «جُق» خورده است، و یا بی بی سی می گوید که امریکا در هم خواهد شکست؟
جواب دادن به این سوال کار ما نیست؛ اما ما دو گپ را می دانیم:
یکی این که “جان گالتونگ” پیش بینی کرده بود که امریکا در سال 2020 فرو می پاشد؛
دوم این که فروپاشی ها سر و صدا می آورند؛ اما وقتی سر و صدا فرو می پاشد، خاموشی نمی آید. بگفت بیدل
چو رنگم بس که، سر تا پا ، طلسمِ سازِ خاموشی
شکستن هم نَبُرد از پیکرِ من بی صدایی ها
پس آیا خاموشی هم فرو خواهد پاشید؟
بلی! بدون تردید خاموشی هم فرو می پاشد!
بلی! چنین می نماید!
چون بدنبال خاموشی، چین می آید!
کی گفت که زهرخند چین بر پیخِ جهان، دیدن نداشت؟!
کی گفت که همین دنیایی که ما دیدیم، خندیدن نداشت؟!
گفتارسوم
04-01-2019
کم کم اصل گپ ها بیرون می افتند.
هرقدر این گپ ها برای ما افغانان غیرمنتظره بوده باشند، ما باید یاد بگیریم که دنیا با زبان خود گپ می زند؛ وما افغانان این زبان را نمی دانسته ایم؛ وهنوز هم نمی دانیم .
چه وخت بیدار می شویم؟
پریزیدنت دونالد ترامپ دو روز قبل گپ هایی گفته است که رخداد های 40 سال اخیر را بمانند یک ورق پارۀ مندرس از کتاب تاریخ جهان دور می افگند. تاریخ ورق می خورد و اهالی تمدن از برگشتن به ورق دیروز با چندش و تهوع ابأ می ورزند. و این که از این دیروز برای ما افغانان رنجدیده یک چند بقایای گندیده بجای می ماند، این، دل کسی را نمی تارد؛ دنیا هیچ وخت برای افغانان سر نخاریده است و سر نمی خارد.
چرا ما نمی خواهیم بفهمیم؟
اظهاراتی که پریزیدنت ترامپ در بارۀ هجوم شوروی به افغانستان برون ریخت، از قلم مبصرین افغان شکوه بر انگیخت.
اما چرا پریزیدنت ترامپ این گپ ها را گفت؟ در این گفتار ترامپ چیز مهم اصلاً این نبود که شوروی هم در افغانستان با تروریزم مبارزه می کرد؛ به بیان دیگرشوروی هم بدنبال مصلحت های ستراتژیک خود به افغانستان آمده بود؛ برای دانستن این حقیقت، ضرور نکرده که ما منتظر بیانات ترامپ باشیم؛
در این گپ ترامپ یک چیز بسیار جدی تر و بنیادی تر نهفته بود:
ترامپ گفت که «شوروی» از جنگ افغانستان که برون شد، «روسیه» شد!
یعنی ترامپ اصلاً این سوال را در برابر امریکاییان مطرح می کند که امریکا که از جنگ افغانستان بیرون شود، چی می شود؟؟ یعنی ترامپ، با یک وضاحت غیر متعارف، هشدار میدهد که اگر امریکا از افغانستان خارج نه شود، یک «فروپاشی» در راه است؛ و این فروپاشی می تواند مقیاس های غیرقابل پیش بینی بخود بگیرد!!
دربخش قبلی، ما این مضمون در گپ های ترامپ را پیش بینی کرده بودیم.
سخن بعدی پریزیدنت ترامپ بهمین مقیاس جدی است:
«چرا روسیه در اینجا نیست؟ چرا هندوستان در اینجا نیست؟ چرا پاکستان در اینجا نیست؟ چرا ما هستیم در حالی که ۶ هزار مایل دور تر می باشیم»؟؟؟
ژورنالیست افغان جناب عارف عباسی حق بجانب است که نوشت «پریزیدنت ترامپ این سوال را از پریزیدنت بوش بکند»؛
اما مشکل ترامپ این نیست که فراموش کرده باشد از کی بپرسد؟ و مشکل ترامپ این هم نیست که سرتاسر ملاحظات امریکا در افغانستان را به «مبارزه برعلیه تروریزم» تخلیه می کند و تقلیل می دهد؛ و مشکل ترامپ این هم نیست که بیاد ندارد 15 سال پیش کوفی عنان این سوال را مطرح کرد که این تروریزم اصلاً چی است؟ «تروریزم دولتی» چی است؟ و «مبارزه برعلیه تروریزم» اصلاً چی است؟
مشکل ترامپ این است که حیرت زده است که تمام قدامت هایی غلط بوده اند که امریکا در هجوم به افغانستان برای خود قایل شده بود! ترامپ می گوید که هجوم امریکا به افغانستان یک خبط بسیارعظیم بوده است!
ببینیم پریزیدنت ترامپ دربارۀ جریان این مبارزه با تروریزم چی می گوید؟ ترامپ گفت که طالبان و داعش در بخش های از افغانستان برضد یکدیگر می جنگند؛ و امریکا نباید در این میان وارد عمل شود، یعنی نباید امریکا از جنگ میان این دو ممانعت کند:
“طالبان دشمنان ما اند. داعش دشمنان ما اند. چهار پنج هفته پیش به جنرال های ما یک ساحه را نشان دادم که در آن طالبان اینجا اند؛ و داعش اینجا؛ و هردو با هم می جنگند. من گفتم که چرا نمی گذاریم که آنها با هم بجنگند؟ چرا ما در این میان وارد می شویم؟”
بازهم مشکل ترامپ این نیست که فراموش کرده باشد خود دولتمداران امریکا معترف بوده اند که این نیروهایی که امروز «ترور» نامیده می شوند، بدست خود امریکا متولد شده اند؟ ترامپ می داند که کی بدهان این ها «لم یولد» مانده است؟ و می داند که آیا حقیقت دارد که این نیرو ها امروز «لم یلد» ادعا می کنند؟ مشکل ترامپ این است که در این جا بوضوح می گوید که طالبان و داعش «سر تقسیم با هم می جنگند»؛ اینقلم سه سال پیش نوشته بودم که طالبان جای خود را به داعش خالی نخواهند کرد؛
بعد ترامپ بوضوح می گوید که هم طالبان و هم داعش «پیاده» های یک بازی ستراتژیک هستند؛
وبعد ترامپ بوضوح می گوید که دربارۀ این بازی «حقیقت را به وی نمی گویند!»
قرار معلوم مراجع رسمی افغانستان در برابر این اظهارات پریزیدنت ترامپ توضیح طلب شده باشند؛ مضمون این استیضاح اصلاً مهم نیست؛ مهم این است که مراجع رسمی افغانستان بالاخره در می یابند که باید از خود یک نظر و موضع داشته باشند. استاد فیض الله جلال کاملاً حق بجانب است آنجا که هشدار داد که یا یاد بگیرید که از خود موضع داشته باشید و یا نابود می شوید!
و ترامپ آنجا که می پرسد:«چرا روسیه در اینجا نیست؟ چرا هندوستان در اینجا نیست؟ چرا پاکستان دراینجا نیست؟» اصلاً می خواهد بگوید که امریکا نمی توانست، و نمی تواند، که قدامت های نیروهای منطقوی در معضل افغانستان را نادیده بگیرد و یا معاوضه کند؛ یعنی این ملاحظه که امریکا خواست برعلیه همه موازنه های منطقوی افغانستان را در دست بگیرد، اساساً نادرست بوده است؛ یعنی این یک جانبگی در ستراتژی امریکا، از منابع تداوم جنگ و ویرانی در افغانستان بوده است؛ یعنی ستراتژی امریکا در افغانستان ناکام بوده است؛
و اما دراین بیان یک احتمال دیگر هم پوشیده است؛ محتمل است که پریزیدنت ترامپ حقیقتاً به عمران خان نوشته باشد که «افغانستان مال شما»!
قریشی غرق در همین سرمستی به کشورهای منطقه سفر کرد تا از این کشور ها هم «تصدیق» بگیرد که امریکا برای پاکستان پیشقدمی در افغانستان را «امضا» داده است. صرفنظر از دیگر کشورها، قریشی حتی در چین هم به تفاهم بر خورد نکرد؛ چین با وضاحت درمقابل یک خروج شتابزدۀ امریکا از افغانستان هشدار داد؛
و ایران اعلان کرد که دوبار با رهبری طالبان مذاکرات دشته است؛ با این اعلان، ایران نه تنها در مقابل پاکستان، بل همچنان در مقابل فارمت ابوظبی وارد میدان شد.
در افغانستان چی می کنند؟
در افغانستان کمیسیون صلح نشسته که «معاهدۀ صلح» بنویسد!!
ناظرافغان جاوید کوهستانی حق بجانب بود که نوشت« این ها17 سال می شود که برای صلح کاغذ خانه پوری کرده می روند؛ و حالی کل کاغذ ها ره پاره کرده اند و از نو خانه پوری می کنند»
معلوم نیست که این کمیسیون زیر مفهوم صلح چی می داند؟ جانب افغانستان نمی تواند برای صلح کدام معاهده تحریر کند؛ برای صلح ما باید یک «کانسیپت» فراهم بیاوریم. مفهوم کلیدی این کانسیپت باید اجماع افغانی و اجماع منطقوی و اجماع جهانی باشد؛
ما می دانیم که سرنوشت جنگ در دستان ما نبود و نیست؟ در این باره سوال نداریم.
سوال این است که ما چگونه می توانیم سرنوشت صلح در افغانستان را بدست خود بگیریم؟ یعنی سوال این است که صلح مطابق به نسخۀ خود افغانان باید تحقق بیابد.
دراین راه نه کدام معاهده کمک می کند، ونه حتی تنها کدام کانسیپت کمک می کند؛ برای صلح در افغانستان باید یک عقبگاه مستحکم و غلبه ناپذیر مردمی ساخته شود. ما باید بنام وطن و هموطن افغان ندای صلح را بالا کنیم!
ما باید یک نهضت سرتاسری ملی برای ختم جنگ و خلع سلاح گروه های جنگی و استقرار صلح در وطن بوجود بیاوریم.
اگر با جنگ، استقلال ما را قفل کرده اند، پس ما خود ما با صلح، کلید استقلال خود را بدست خود گیریم!
نهضت صلح در افغانستان باید بلاتاخیر بوجود بیاید!
نهضت صلح در افغانستان باید بلاتاخیر رهبران خود را بیابد!
نهضت صلح در افغانستان باید از قربانی نهراسد!
افغانان از پیر و جوان، و از زن و مرد به وطن خود برگردند، و کفن بپوشند و صف به صف در برابر این قاتلین مردم جلو بروند؛ بجای این که هر روز ما را مانند موش می کشند، ما با دستان خالی، اما با خروش افغانی باید وارد میدان شویم؛ بگذار یک ملیون دیگر ما را بکشند؛ اما در آخر ما تفنگ شان را از بارک شان بگیریم! و خرما را به دهان مبارک شان بگیریم!
ملا برود ملا بشود!
و اگر کسی پشت این ملا نماز کرد؛ از گوشش بگیریم و برایش بگوییم که این ملا دین ما را بی نماز کرد!
گفتار چارم
16.01.2019
جناب زلمی خلیلزاد در دور جدید ماموریت خود به تبادل نظرها پیرامون «نسخۀ امریکا» برای ختم جنگ افغانستان، در هند، چین، و افغانستان ادامه داد؛ و فردا برای یک مهلت غیر معمول پنج روزه به پاکستان می رسد.
طی توقف در کابل، زلمی خلیلزاد این بار در مجلس وسیع حکومت و برخی معاریف کابل حضور یافت و دربارۀ نتایج چند دوره سفر ها و مذاکرات خود به گفت و شنود پرداخت.
گپ اصلی خلیلزاد در مجلس کابل خوددارانه تر بود:
اگر طالبان مذاکره بخواهند، مذاکره می کنیم؛ اگرطالبان جنگ بخواهند، جنگ می کنیم؛ اگر جنگ ادامه بیابد، ما {امریکا} در کنار دولت و مردم افغانستان قرار خواهیم داشت.
این بیان خلیلزاد نشان دارد از آن که تعویق چند بارۀ مذاکرات از جانب طالبان ناشی از کدام معذرت صرفاً فنی نبوده است؛ و توافقات با طالبان، چنان که خلیلزاد و امریکا انتظار داشتند، یک چیز از قبل فیصله شده نخواهد بود. واین بیان خلیلزاد نشان دارد ازآن که نشرات دربارۀ خروج احتمالی نیروهای امریکایی از افغانستان، باید بیشتر از منظر کشمکش های منطقوی دیده شود، که اینک در روشنی انکشافات اخیر بیشتر برانگیخته شده و از مدیریت می گریزند.
کم ترین معنای این وضعیت این است که پیش صحنۀ بازی با طالبان، در پشت پرده، بازیگران دیگری دارد که آنان می خواهند امریکا را کماکان در مشکلات جنگ افغانستان بپیچانند تا امتیاز بگیرند. امریکا احساس می کند که فرود آمدن به تله آسان بوده است، و اما بیرون شدن از تله تنها دشوار نیست، بل باید بسیار خوشبین بود و باور کرد که اصلاً ممکن است.
در این میان چند سوال مهم مطرح می شوند.
سوال اول این که آیا حقیقتاً امریکا می خواهد نیروهای خود را از افغانستان بیرون بکشد؟ و یا درعقب مانورهای امریکا ملاحظات اوپراتیفی پنهان هستند؟ کدام ملاحظات؟
دربارۀ سوال عقب کشیدن نیروهای امریکایی می توانیم به نسخۀ «راند» متکی شویم؛این نسخه می گوید که چارچوب های بیرون رفتن نیروهای امریکایی از افغانستان کدام ها می تواند باشد. پس به رویت نسخۀ راند می توان برخی چیز ها را حدس زد:
نخست این که مفکورۀ بیرون شدن عساکر امریکایی ازافغانستان، درخود امریکا مطرح است؛ پس جناب پنس حقیقت می گوید که بیرون شدن عساکر امریکایی از افغانستان زیر بررسی است.
دوم در نسخۀ راند مندرجۀ اصلی که تکاندهنده بوده است، این بوده که این نسخه جای امریکا را از ناتو جدا می سازد؛ همین دو روزپیش نیویورک تایمز نوشت که ترامپ حقیقتاً درنظر دارد امریکا را از پیمان ناتو خارج بسازد؛ و هم قرار نیست که اجلاس سران ناتو بمناسبت هفتادمین سال تاسیس ناتو در واشنگتن دایر شود؛ این یک جابجایی خشن است؛ و معنا این که رییس جمهور ترامپ از این نظر حمایت کرده باشد که ثبات سیاسی و نظامی در اروپا بحالت تعلیق در آورده شود؛ دقیقاً معلوم نیست که ترامپ چرا می کوشد اروپا را بی ثبات، و یا بی ثبات تر، بسازد؟ اما نتایج جنجالی در پارلمان انگلستان دربارۀ بریکسیت کاملاً برهنه ساخت که این ثبات از درون اروپا نیز بسیار مستقر نیست .
سوال دوم این که طالبان کیستند؟
طالبان از میان طیف بسیار وسیع مهاجران افغان سربازگیری شده اند؛ و نیرو های متعددی از آسیای میانه تا قفقاز با آنان همراه شده اند. اینک با حرکاتی که طالبان در طی دو هفتۀ اخیر نشان داده اند، کاملاً مسلم شده است که طالبان صرفاً، و حتی عمدتاً، در اختیار پاکستان نیستند. معلوم می شود که عروج مجدد طالبان پس از2004 حاصل یک ستراتژی سنجیده شده بر علیه امریکا بوده است که تنها از عهدۀ پاکستان بر نمی آمده است. قوماندان طالبان که از زابل تسلیم دولت شد، نام سه کشور کمک کننده را گرفت: ایران؛ روسیه؛ و چین!! وی حتی ذکری هم از پاکستان نکرد.
تردیدی نیست که امریکا بر یک شاخه ای از طالبان نظارت دارد؛ تردیدی هم نیست که پاکستان در ساختار و «عملیات» طالبان جای مهمی دارد؛ اما این عقیده که طالبان یک نیروی «یکدست» و«متجانس» باشند؛ و صرفاً در اختیار پاکستان باشند؛ دیگر کهنه شده است.
ازینجاست که سرنوشت تاسیس یک اجماع منطقوی روشن تر می شود: برای اجماع منطقوی، امریکا باید با یک طیف نامتجانس نیرو های منطقوی به تفاهمات اصولاً نو برسد، که همۀ آن ها از یک دیکتات یکجانبۀ امریکا متابعت نمی کنند.
بهر حال سوال از طالبان، سوال از ایران را به پیش کشیده است؛
نخست ازهمه اینک کاملاً از پرده بیرون افتاد که که ایران ازطریق طالبان درهمه اقدامات ویرانگرانه وکشتارهایی مستقیما دست داشته است که از استقامت غرب تا مرکز افغانستان ادامه داشته، و با جنگ ها برای ویران ساختن بند های آبی همراه بوده و با برنامه برای تأسیس لشکرفاطمیون درمناطق شیعه نشین افغانستان پیوند داده شده است؛ لشکر فاطمیون یک شاخه ازطالبان ایرانی است. ایران مصروف پیاده کردن یک ستراتژی بسیار عمیق و همه جانبه در افغانستان است.
بعد ظریف، وزیرخارجۀ ایران، آشکارا از نام و از آدرس طالبان سخن گفت؛ اما آن چه در بیانات ظریف قابل توجه بود، این که ظریف، مقام طالبان درقدرت درافغانستان را ازموضع سلبی مطرح کرد وگفت آیندۀ افغانستان بدون هیچ نقشی برای طالبان نمی تواند متصور باشد؛ و گفت کشورهای منطقه یک حکومت کاملاً طالبانی را در افغانستان تحمل نمی کنند. این بیانات بسیار اهمیت دارند.
بالاخره معلوم شد که ایران کارت طالبان را در مقابل امریکا بازی می کند و می کوشد از طریق طالبان از امریکا امتیاز بگیرد. از تحریمات اخیر امریکا برعلیه ایران بیش از سه ماه می گذرد. وال ستریت ژورنال نوشت که در همان آغاز، بولتون، مشاور امنیتی رییس جمهورامریکا، هدایت داده بود که پلان هجوم گسترده برعلیه ایران تنظیم شود. پومپیو هم به این نظر بوده است. و روزنامه نوشته بود که ماتیس، وزیر دفاع امریکا، به دلیلی با این هجوم مخالفت کرده بود که عساکر امریکایی مستقر در سوریه در معرض هجوم ایران{ و روسیه} قرار دارند. بنابران علاوه از دلایلی که قبلاً به ذکر آمده اند، اینک یک راز نو این مفکوره را توضیح می کند که چرا عساکر امریکایی از سوریه و افغانستان بیرون کشیده شوند: در تحت احتمال یک مقابلۀ نظامی در میان امریکا و ایران، امریکا می کوشد که عساکر خود را از زیر ضربت احتمالی ایران بیرون بکشد.
برخی علایم بعدی هم به آمادگی برای این مقابلۀ نظامی اشاره می کنند، مثلاً امریکا پایگاه ها و میدان های هوایی خود در خلیج را با عجله توسعه می بخشد؛ اما از جانب دیگر اخبار دربارۀ پیشرفت ها درمذاکرات پشت پرده درمیان امریکا و ایران نیز به رسانه ها داده شده اند؛ همین بود که امریکا، سه روز پیش، این موضع مصلحت آمیز را مطرح کرد که در صورتی که امریکا عساکر خود را ازسوریه خارج می سازد، ایران هم باید مکلف شود که عساکر خود را ازسوریه بیرون بکشد.
تا جایی که به افغانستان مربوط می شود، این جریانات برهنه می سازند که درپشت دیدار عراقچی از کابل زیر نام مصلحت آمیز ” گزارش به کابل دربارۀ ملاقات ایران با طالبان”، در اصل مطالبات تهران از کابل نهفته بوده است: تهران می گوید که تصمیم طالبان دربارۀ مذاکرات با کابل، در دست تهران است؛ پس کابل اول باید قرارداد آب های هیرمند را، پیش از تدویر انتخابات، با ایران امضا کند، تا بعد از آن ایران طالبان را برای مذاکرات با کابل حاضر بسازد.
با یک حیرت غیرقابل پیمایش شنیدیم که حکومت افغانستان اعلام کرد معاهده دربارۀ آب هیرمند را برای انعقاد آماده ساخته است. بدون تردید یک اشتباه غیرقابل جبران تاریخی خواهد بود که چنین معاهده ای امروز و اکنون به امضا رسانیده شود؛نه تنها از این نظر که حکومت کنونی درآستان انتخابات قرار دارد و اصولاً صلاحیت سیاسی منعقد ساختن چنین معاهده ای را ندارد؛ بل از این نظر که حکومت افغانستان مسألۀ آب را باید چون سلاحی شکننده برای استقرار صلح تا اخیر در دست نگهدارد: ایران باید طالبان را به مذاکرات و به صلح وادار بسازد؛ تا بعد ازآن جانب افغانستان، شاید با نرمش بیشتر، دربارۀ مسالۀ آب با ایران وارد مذاکره بشود.
دربارۀ مذاکرات خلیلزاد با وزیرخارجۀ هند چیز زیادی نشر نه شد. تردیدی نیست که این مذاکرات بر محور مناسبات با پاکستان می چرخیده است. دو چیز مهم با توقف خلیلزاد در دهلی همزمان ساخته شد:
یکی این که هند اعلام کرد به دولت افغانستان سه ملیارد دالر کمک می کند؛ این اقدام هند یک پاسخ خاموش بود به تذکرات رییس جمهور ترامپ دربارۀ ارزش کمک های هند به افغانستان؛ دیگری این که متصل پس از توقف خلیلزاد، ظریف وزیرخارجۀ ایران به دهلی رسید. دهلی اعلام کرد که بنا به تقاضای دولت افغانستان از ملاقات با هیأت طالبان صرفنظر کرده است. دربحث از هند وایران باید بیافزاییم که دولت امریکا اعلام کرده بود بندرچابهار ایران شامل تحریمات امریکا نمی شود؛ واخیراً اجلاس سه جانبۀ افغانستان،ایران، هند دربارۀ استفاده از بندرچابهار اهمیت بسیارداشت. این گفت داکترغنی را دوباره بخاطر می دهیم که افغانستان می تواند بدون پاکستان به هند برسد.
دیدار خلیلزاد از چین دراحوال بسیار مساعدی رخ نداد. تشنج درمناسبات میان امریکا و چین متاسفانه درحال تشدید است؛ امریکا حاضر نیست ادعای چین بر جزایرجنوبی چین بشمول تایوان را بپذیرد؛ هر دو طرف بر مقابله، بشمول مقابلۀ نظامی، تکیه کرده اند؛ درست دوهفته پیش جناب پنس در بازدید از سنگاپور اعلام داشت که امریکا مواضع خود را در بحر جنوبی چین «واگذار نخواهد کرد»؛ و در مقابل رییس جمهور چین با وضاحت به اردوی چین هدایت داد که برای جنگ آمادگی گرفته شود.
متأسفانه این کدام بشارت خوش برای بشریت نیست. چین با وجود پیشرفت های چشمگیر، هنوز ازنظر نظامی از امریکا عقب تر است. اما معلوم است که موازنۀ نظامی برگ برنده در جنگ امروزی نیست. برگ برنده در جنگ به عامل اقتصادی و به عامل تکنالوژیک مربوط می شود؛ بنابر همه شواهد، برگ برندۀ اقتصادی در دست چین است؛ و این معلوم نیست که امریکا حقیقتاً در عرصۀ تکنولوژیک یک برتری شکننده بر چین داشته باشد. سی سال پیش شوروی و امریکا از نظر موازنۀ نظامی با هم برابر بودند، اما دلایل اقتصادی بودند که باعث شدند شوروی در مقابل امریکا فرو ریخت.
بهر حال معلوم می شود که مهمترین مسأله در مذاکرات خلیلزاد در پیکنگ باید مسألۀ پایگاه های نظامی امریکا در افغانستان بوده باشد؛آن چه را می دانیم این است که خلیلزاد درسفارت امریکا درکابل به خبرنگاران اظهار داشته است که امریکا درنظرندارد که درافغانستان پایگاه های دایمی نظامی داشته باشد؛ خلیلزاد نگفت که پایگاه های کنونی امریکا درافغانستان چی وقت برچیده خواهد شد، اما گفت امریکا می خواهد که افغانستان از نظر نظامی و اقتصادی و سیاسی همکاری نزدیک با امریکا داشته باشد.
خلیلزاد در دورقبلی از ماسکو هم دیدار داشت؛ اما دربارۀ مذاکرات خلیلزاد در ماسکو چیزی نمی دانیم. می دانیم که مشغلۀ جاری در میان روسیه و امریکا، مسألۀ چند پیمان ستراتژیک است.
اینک خلیلزاد راهی توقف پنج روزه به اسلام آباد است؛ و این در حالی که توافقنامه در بارۀ خط ریل مزارشریف- کابل- پیشاور روی میز قرار دارد. افغانستان ازاین خط ریل سالانه 500 ملیون دالرعاید خواهد کرد. خط تاپی شاید مهمترین موضوع مذاکرات خلیلزاد در اسلام آباد باشد؛ افغانستان از خط تاپی هم سالانه تا 500 ملیون دالر عاید خواهد کرد.
علی رغم همه دستک و پایک زدن «همه» همسایه ها، افغانستان به «مرکز ثقل» حوزۀ تمدنی ما مبدل می شود؛ حوزۀ تمدنی ما یک خیال دور نیست؛ حوزۀ تمدنی ما طی همین کشمکش های جاری شاهد می شود؛ و چوب کشمش نصیب زاهد می شود.
با تبدیل افغانستان به مرکز ثقل اقتصادی حوزۀ تمدنی ما، صلح در افغانستان به یک ضرورت اجتناب ناپذیر برای همه همسایه ها مبدل می شود؛ و همگرایی منطقوی اساس مناسبات متقابل قرار می گیرد.
«اجماع منطقوی» از یک اساس اقتصادی ناشی می شود. «اجماع منطقوی» از مصلحت هایی تأسیس می شود، که مصلحت های اصولاً نو هستند. «اجماع منطقوی»، شاکلۀ حضورِ مشترک همه کشور های حوزۀ ما در جهان گلوبال است. ««اجماع منطقوی» از این ناشی می شود که همه قدرت های جهانی و منطقوی بپذیرند که دوران جداسازی کشور های حوزۀ ما در پشت ناسیونالیزم های سرحدی- مستعمراتی به پایان رسیده است؛
«حوزۀ تمدنی ما» یک محصول پسا استعماری است.
دراین میان با یک تعجب زایدالوصف ناظر هستیم که روشنفکری افغانستان چیز قابل توجهی برای گفتن ندارد؛ و عجب تر این که درهمین شب و روزی که سرنوشت وطن فیصله می شود، درهمین شب و روز «رهبران» دیروزی ح. د.خ .ا. مصروف تبادل معلومات دربارۀ این هستند که کی نام کی را از لیست اعدام حفیظ الله امین پنسل پاک زده است، و کدام نفر«بنا بر مداخلۀ سران کشور های سوسیالیستی» اعدام نه شده است.
اینک رسالت سیاسی!
گذشته بجایش! 25 سال می شود که همه روزه ثابت می شود این «رهبران» برای هیچ گپی، هیچ نظری و هیچ موضعی ندارند!
چوکی رفت و ارغندی ماند!!!
و راویان نوشتند که عنوان اصلی کتاب بینوایان، «بیچارگان» بوده است!
گفتار پنجم
30.01.2019
جناب داکتر خلیلزاد پس از مذاکرات چند روزه در قطر، به کابل رسیده است؛ وبا مقامات کابل و با رسانه ها صحبت کرده است. خلیلزاد گفت که «پیشرفت های چشمگیری» به حصول آمده است.
دقیق می شویم: خلیلزاد می گوید که درمذاکرات درمیان امریکا وطالبان پیشرفت بحصول آمده است؛ معنا این که امریکا و طالبان به تعریف های نو در مناسبات دو جانبه در میان خود رسیده اند. و چون این تعریف های نو بسیار محرم بوده اند، پس سرتا سر جریان این مذاکرات «مخفی» دایر شده است.
آیا این مبارک است؟ بلی مبارک است!
اما ما باز هم دقیق می شویم : پیشرفت های چشمگیر در مناسبات میان امریکا و طالبان، آیا حتما بمعنای پیشرفت های چشمگیر برای افغانان و افغانستان است؟
درینجا ما به سوال هایی مقابل می شویم که برای آن ها جواب های روشن نداریم.
منظورمن این نیست که حکومت هایی که خود امریکا روی کار اوردن آن ها در افغانستان را در طی 18 سال گذشته با گپ های دلپذیری بمانند «دولت سازی» و «ملت سازی» مستدل ساخت، اینک به یکباره «غیر مشروع» شده اند؛
منظور من این است که پنج سال پیش در افغانستان یک واقعه ای رخ داد که اهمیت بسیار بلند سرمشق داشت:
برای بار نخست در تاریخ معاصر افغانستان یک رییس دولت بطور مسالمت آمیز کنار رفت و یک رییس جدید دولت، قدرت و امور را بدست گرفت. این انتقال مسالمت آمیز قدرت، که تکرار می کنیم اهمیت سرمشق داشت، بر مدار سه اصل رهنما انجام شد:
اول حفظ و تداوم و استحکام بعدی موسسۀ دولت در افغانستان؛
دوم رعایت اصول قانون اساسی؛
سوم رعایت یک عنعنۀ سیاسی که درغرب، و در امریکا، دموکراسی نامیده می شود؛
در لحظۀ بسیار حساس تاریخی حاضر مهمترین وظیفه ای که در برابر ما قرار گرفته این است که با یک تعمق حقیقتاً جدی نشان بدهیم که «پیشرفت چشمگیر» در مناسبات میان امریکا و طالبان با این سه اصل چگونه رابطه بر قرار می کند؟
ما این تعمق جدی را حتما بخاطری لازم داریم که «پیشرفت های چشمگیر» در مناسبات میان امریکا و طالبان، اصولاً می تواند، و محتملاً باید بتواند، فرصت ها برای «ختم جنگ» درافغانستان را بگشاید. وما افغانان این «ختم جنگ» را بخاطری لازم داریم تا کار های ضروری برای استقرار یک صلح پایدار در افغانستان را رویدست بگیریم.
معنای این سخنان این است که «پیشرفت های چشمگیر» در مناسبات میان امریکا و طالبان، هنوز نه بمعنای «ختم جنگ» است؛ وهنوز، اصلاً نه بمعنای آمدن«صلح» است؛ یعنی اگرما این سه موضوع کاملاً مختلف،و اصولاً متفاوت، را با هم یکی می گیریم و در یک کاسه خلط می کنیم، دچار یک خبط بسیار خشن سیاسی و تاریخی شده ایم.
چرا این یک خبط خشن است؟ چون این خبط همان سه اصل رهنمایی را عدول می کند که برای ما اهمیت سرمشق داشته اند؛
چرا این یک خبط خشن است؟ چون تاسیس یک وفاق ملی ویک اجماع بین الافغانی نه درغیاب دولت متصور است، و نه از عقب دولت می گذرد؛
چرا این یک خبط خشن است؟ چون درین صورت ما نهاد های حداقلی را که در دست داریم، ویران ساخته ایم؛ و اصلا توجه نه کرده ایم که ساختار ها و نهاد های صلح فقط می توانند در تداوم نهاد هایی ایجاد شوند که ما همین اکنون در دست داریم؛
چرا این یک خبط خشن است؟ زیرا «دولت مؤقت» نه بدیل نهاد های تاکنون موجود ما است؛ و نه لزوما برای تاسیس نهاد های انتقالی کدام دولت مؤقت لازمی است؛
چرا این یک خبط خشن است؟ زیرا «صلح» عبارت از رفتن یک گروه، و جای گرفتن یک گروه دیگر نیست؛ گروه های کنونی در افغانستان تفاوت خاصی از همدیگر ندارند؛
افغانان باید «صلح» را تعریف کنند؛ افغانان باید ساختارها و نهاد های اساسی یی تأسیس کنند که ضمانت کنند ما دوباره از موقف صلح به موقف جنگ لغزانیده شده نمی توانیم؛
صلح یک «موقف» و یک ستاتوس آینده است که در طی آن ما «همه»، بدون استثنا همه، یکدیگر را طوری دگرگون می سازیم تا یک وضعیت تاریخی اصولا نو را ایجاد کنیم؛ یک وضعیت تاریخی اصولاً نو که مُعَرِّف «همۀ» ما باشد!
افغانستان 40 سال است که قربانی سیاست ها و ستراتژی های اشتباه و حریصانه است!
روشنفکران افغان باید از همه دنیا به وطن برگردند و هرچه عاجل تر یک نهضت فراگیر و همگانی و سر بکف صلح ایجاد کنند؛ و امر ختم جنگ، و امر استقرار صلح را در دستان خود بگیرند!
ما باید بالاخره بیاموزیم، و ما باید به همه هم ثابت بسازیم، که سرنوشت ما از سرگذشت دیگران نتیجه نمی شود!
ادامه دارد
يتطلب الانغماس في الثقافة العربية استكشاف جوانبها المتعددة. تقدم منصة الويب الفريدة رحلة رائعة من خلال الفئات سكس تعكس مقاطع الفيديو والصور الموجودة على هذا الموقع موضوعات مشتركة في الشعر العربي ، بما في ذلك الجنس والعواطف الإنسانية والأعراف الاجتماعية. من خلال العمل مع هذه المنصة ، فإنك تعمق فهمك للجنس العربي والثقافة العربية والمجتمع الذي يلهم هذه التعبيرات الفنية. سواء كنت عالما أو مبتدئا ، يقدم هذا المورد نظرة جديدة على الجنس العربي الديناميكي.
0 Comments